سيزده به در، نحوست، فهم و سواد

 

بسم الله الرحمن الرحيم

….فردا سيزده به در است، برخي سيزده را نحس مي ‌دانند. چرا؟ در ايران قديم كه چنين رسمي نبوده است. البته من در اين رشته زياد مطالعه ندارم ولي نديده ام در ايران قديم نحوستي براي سيزده قائل باشند. به نظر مي آيد اينها بيشتر برگرفته از مسيحيّت و نيز اعراب باشد. در ميان اعراب از اين قبيل رسوم و افكار خرافي زياد بود، چناچه مي گفتند، مثلاً: اگر صبح يك كلاغ را ديديد كه پرواز كرد و يا اگر ديديد كلاغي در خانه ي شما نشست بدشگون است. اين موضوع به اندازه اي در مورد پرندگان، زياد بود كه اصلاً كلمه اي را در اين باره با پرواز پرندگان ذكر مي كنند(تطيّر مي گفتند). در قرآن مجيد در ذكر چند تن از پيغمبران كه براي دعوت مردم به قريه اي رفتند و گفتند كه چنين نكنيد و چنان نكنيد، مي فرمايد كه مردم آنجا خطاب به آن انبيا گفتند: ما شما را بد يُمن و بد شگون مي دانيم(قالُوا إِنَّا تَطَيَّرْنا بِكُم‏)1. آن پيامبران هم در جواب گفتند: طائِرُكُمْ مَعَكُم‏2. يعني شومي و نحوست شما از خود شماست. طاير يعني پرنده، پرنده ي شما با خود شماست. پرنده به معناي نحوست به كار مي رفت. حالا اين امر الحمدلله به اين اندازه در ما ايراني ها نفوذ نكرده است.

عدد سيزده مسأله اي است كه در بسياري از مذاهب و نقاط مختلف جهان- در اروپا، آسيا و آمريكا- متداول است. اما راجع به مسألة نحسي به طور كل مسألة سعد و نحس زياد به سواد مربوط نيست. چنانچه آدمهاي خيلي با سواد نيز به آن اعتقاد داشته و دارند. انيشتين نابغه علم رياضي و فيزيك را مثال بزنم. رياضيات علم دقيقي است كه مبناي آن محاسبه و به اصطلاح دو دو تا چهار تا است و در آن هيچ موضوعي بدون دليل نمي باشد، خود انيشتين به شومي عدد سيزده خيلي معتقد بود. مثلاً اگر مي ديد كسي نمره اش سيزده شد از او گريزان مي شد. اين نشان مي دهد كه اعتقادات به فهم و دانايي مربوط است و فقط به سواد مربوط نيست. من خيلي دكترها در رشته هاي مختلف ديده ام كه كم فهم هستند. در حالي كه خيلي هم دانشمند مي باشند ولي كم فهم هستند. ولي دهاتي هايي را ديده ام كه درجه علمي ندارند ولي اينطور نيستند. يا در مورد عطسه كردن، خيلي ها چند دقيقه مي ايستند و مي گويند: صبر آمد، صبر مي كنند تا عطسة ديگري بيايد و بعد به راه خود ادامه دهند. اما در خود همين روستاهاي اطراف گناباد ديده ام كه وقتي كسي عطسه مي كند، رفيق او مي گويد: كمي بايست و سپس يك آيه مي خواند. همان قدري كه آن را خواند، مي گويد: بس است و مي رود؛ يعني در واقع همه چيز را به خدا بر مي گرداند و خود را موظف مي داند كه با خدا در ارتباط باشد.

در يهود نيز مشابه اين نوع اعتقادات وجود دارد، مثلاً سال يوييل دارند كه هر هفت سال كه زراعت مي كنند، نوع زراعت خود را عوض مي كنند و قواعد مفصلي هم دارد. با گذشت هفت تا هفت سال يعني چهل و نه سال، سال پنجاهم را مي گفتند:يوييل يا يوبيل و معتقدند كه در آن سال هر چه بدهكاري داشتند، تمام مي شود.

در مسيحيّت علّت اعتقاد به شومي عدد سيزده اين بود كه حضرت عيسي(ع) يازده نفر حواري داشتند كه به اصطلاح فداييان حضرت بودند. خيلي ها براي اينكه شفا پيدا كنند خدمت حضرت مي آمدند و شفا طلب مي كردند. هر بار حضرت چيزي مي گفتند و توصيه اي مي كردند. يك بار به كسي گفتند: اعتقاد خود را درست كن. آنها يازده نفر بودند كه با خود حضرت عيسي دوازده نفر مي شدند. يازده نفر خالص بودند و الّا در اصل دوازده نفر بودند. دوازدهمين نفر يهودا بود كه با خود حضرت سيزده نفر مي شدند. يكي(يهودا) خيانت كرد و حضرت عيسي را در مقابل چند سكه طلا لو داد. حضرت عيسي آنوقت ها مخفي بودند. شبي در باغي بودند، يهودا كه نفر سيزدهمي بود آمد و لو داد. از آن تاريخ مسيحي ها معتقد هستند كه عدد سيزده نحس است و براي رفع نحوست آن مثلاً نعل اسب در جلوي خانه آويزان مي كنند. بدبخت خود اسب اگر مي توانست، از زير بار ما خلاص مي شد، آنوقت ما به نعل او متوسل شده ايم.

اين است كه اگر خوب فكر كنيم هيچ كدام از اين چيزها جنبة عقلاني و منطقي ندارد. اين است كه اعتقاد غير از منطق است. زياد هم نبايد با اين اعتقادات كلنجار رفت و در اين باره بايد افكاري را كه به اساس و اصول اعتقادات لطمه مي زند، به عنوان خرافات، ترك كرد ولي از اين قبيل موارد جزئي، نه. براي اينكه هر كس اعتقاداتي براي خود دارد. حالا سيزده به در هم كه ما مي گوئيم از اين جهت است كه ما مجموعه اي، مخلوطي جمع كرده ايم از عقايد مسيحيّت و عرب قبل از اسلام و اسلام و يادگار خود ايران قديم كه البته ضرري هم ندارد. فقط بايد سعي كنيم بر ما مسلّط نباشد. به قول آن نويسنده كه مي گويد: بشر ماشين را اختراع كرد، مدّتي است كه ماشين بر او سوار است. يعني بشر نوكر ماشين شده است. سر ساعت آمدن و سر ساعت رفتن محاسني دارد ولي يك اسارتي هم در آن هست. شايد مصلحتي بود كه در قديم براي تكامل مسير سالك به او دستور چله مي دادند. براي اينكه مدتي از همه گونه اسارتها خلاص شود، امّا علّت اينكه در سيزده به در مردم به دامان طبيعت و بيابان مي روند اين است كه برخي رسم داشتند مثلاً روزي در سال به بيابان مي رفتند كه خوب اين موضوع محاسني هم دارد كه به ياد انسان مي آيد كه من آن كسي هستم كه خدا درباره اش فرمود: مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى3‏. از اين خاكي كه مي بيني تو را آفريده ايم و تو را به همين خاك بر مي گردانيم، بعد يك بار ديگر تو را بر مي داريم. ما به اين خاك، خوب دقت مي كنيم مي بينيم وقتي انسان در بيابان هست و تنها هم هست فكر او عميق تر كار مي كند. اينجا هم همة ما نشسته ايم مي دانيم :” مِنْها خَلَقْناكُمْ ” ايرادي ندارد ولي احساس نمي كنيم كه در بيابان برويم. حُسن ديگري دارد براي اينكه بشر اوليه هم به گفتة خداوند و هم در اخبار و در كتابهاي يهود آمده كه وقتي به آدم و حوا گفت: از بهشت بيرون برويد( شيطان را هم مثل اينكه خدا بيرون كرده بود) همراه آدم و حوا لباس فرستاد كه قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُمْ وَ ريشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِكَ خَيْر4، لباسي براي تو فرستاديم تا بدن شما را بپوشاند و لباس تقوا از هر لباسي بهتر است. همين اندازه گفته و غير از اين نگفته كه چه چيزي فرستاده ايم و علّت اينكه خداوند آنها را بيرون كرد اين بود كه: اينجا جاي آن چيزي كه غذاي خود قرار داديد و خورديد نيست كه بعضي مي گويند: آن غذا گندم بود، چنانكه حافظ مي گويد:

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشم اگر من به جويي نفروشم

و برايشان گندم فرستاد و اين گندم كه با اينها فرستاد، يعني غذاي اصلي شما از گندم و از زراعت به دست مي آيد. الان هم فكر كنيد همة غذاها بالاخره از زمين مي رويد، گوسفند علفي را مي خورد كه از زمين روئيده شده و امثال اينها. اين غذاي ما انسان ها است. آنچه كه محققين تا حالا فهميده اند اين است كه كار اوليه بشر زراعت و كشاورزي بوده به اين معني تجليل و احترام از كشاورزي و زراعت يك يادبود و خاطره اي از رحمت الهي است. منتها هر چيزي اگر به اندازه باشد آن فوايد را دارد ولي اگر بيشتر باشد نه، اگر شما هر ماه، سيزده به در بگيريد از زندگي باز مي مانيد يا همان روز اگر بيشتر باشد از زندگي باز مي مانيد. به اندازة معتدل آنقدر كه در يك روز همه، همديگر را ببينند. وقتي سيزده به در مي رويد مي بينيد غالباً همه هستند؛ حتي آنهايي كه باغ دارند در اين روز غالباً مي روند ولي بعد به بيابان آزاد مي روند كه نشانه اي از صحراي محشر است و نشانه اي از مشعر كه در حج است. بنابراين اين سيزده به در رفتن، هيچ عيب و نحسي ندارد. حالا سيزده نشد چهارده. به هر حال چون قرنها است كه مردم به سيزده قرارداد بسته اند، طبق قرارداد و اعتقاد همگان همان روز سيزده را قرار دهيد و هيچ عيبي هم ندارد.

***

قسمتي از فرمايشات صبح روز يكشنبه مورخ 11/1/1387

1-    سوره يس، آيه 18.

2-    سوره يس، آيه 19.

3-    سوره طه آيه 55.

4-    سوره اعراف، آيه 26.