مفهوم استقلال یک ملت چیست؟

حسین زاهدی

استقلال واقعی به معنای استقلال ملت است، و بدون آزادی سیاسی، استقلال جامعه و کشور هیچ معنا و مفهومی پیدا نمی کند.

آقای دکتر عطا ء الله مها جرانی که هنوز خاطره خوش تلاشهایشان برای آزادی بیان و مطبوعات در دوران وزارت ارشاد و دفاع سنجیده و موثرشان در برابر حملات و استیضاح نمایندگان به اصطلاح جناح راست در مجلس پنجم در خاطره ها باقی است، در سخنانی که در ” جرس ” 15 اسفندماه 89 درج شده است، درباره استقلال گفته اند: “ملت ایران در این 32 سال حکومت جمهوری اسلامی از استقلال کامل برخوردار بوده است و دیدیم که صحبتهایی که درباره نفوذ شوروی یا روسهای فعلی می شد همه نادرست بود.” ( نقل به مضمون)

با اینکه حداقل دو نقد مستدل بر نوشته ایشان را خوانده ام، فکر می کنم ” مفهوم استقلال” آنقدر مهم است که از ابعاد دیگری نیز مورد بر رسی قرار گیرد تا روشن شود که استقلال یک ملت فقط و فقط در حاکمیت آن ملت بر سرنوشتش معنا و مفهوم پیدا می کند و این حاکمیت بدون آزادی به هیچ وجه تامین شدنی نیست .

1. ” استقلال ” برای انسان چه در شکل فرد و چه یک ملت ، به معنای آزاد بودن از سلطه و اسارت تحمیلی فرد یا گروه و یا ملتی دیگر است، زیر سلطه اجباری دیگری بودن و بر سرنوشت خویش حاکم نبودن نوعی بردگی است . برای انسان و یا ملت اسیر ، فرقی نمی کند که سلطه چشم آبی باشد یا سیاه چشم، پوستش سیاه ، زرد و یا سفید باشد، هموطن او باشد یا بيگانه. به زبان ساده تر چنین فرد یا ملتی با هیچ معیاری استقلال ندارد .

از دوران قدیم حکما و فلاسفه و همچنین در کتب مقدس پیامبران بزرگ از جمله قرآن، انسان ها به “آزاد” که بر سرنوشت خود حاکم است، و انسان “طفیلی” که برده و تحت سلطه دیگران است و بر سرنوشت خود اختیاری ندارد، تقسیم یا معرفی شده اند . از اینجا می توان متوجه شد که (1) فقدان آزادی مساوی است با اسارت و بردگی، یعنی مستقل نبودن؛ (2) آزادی سوغات غرب نیست و از قدیم ارزش انسان بسته به آزادی او بوده است .

2. دفاع از تمامیت ارضی و حفظ حدود و ثغور مملکت به معنای استقلال ملت آن سرزمین نیست . باید توجه داشت تاریخ نشان داده که هر شخص یا گروهی بر هر سرزمینی/کشوری سلطه پیدا کند و بر آن حاکم شود ، چه از مردم همان سرزمین باشد و چه از مردم کشور و سرزمینی دیگر، با تمام قدرت از آن کشور/سرزمین دفاع می کند. این به معنای استقلال مردم یا ملت آن کشور نیست بلکه به معنای استقلال حکام وسلطه گران بر آن سرزمین است .

در طول تاریخ همیشه اینگونه حاکمان از حوزه سرزمین تحت اختیارشان در بالاترین حد توان دفاع کرده اند . در حقیقت آنان از منافع و سلطه خویش دفاع می کنند، نه از استقلال و آزادی و منافع مردم . بنابراین بسیار لازم و مهم است که به تفاوت فاحش بین “استقلال حکومت ” با “استقلال ملت” و اهمیت این تفاوت توجه کافی شود. در استقلال ملت، استقلال حکومت به گونه ای اتوماتیک و طبیعی به شکل معقول تامین است . اما در استقلال حکومت استبدادی و سلطه گر، استقلال ملت اصلا مطرح نیست ، ملت فاقد آزادی و اسیر سلطه است. به همین دلیل در جوامع دیکتاتوری که مردم اسیر هستند ، حکومت ها همیشه از مردم می هراسند که علیه آنها قیام کنند، لذا به هیچ وجه به ملت آزادی نمی دهند . اما شاهد و ناظریم که در کشور های پیشرفته ودموکراتیک ، دولت ها از مردم خویش نمی ترسند و در هیچکدام چه بزرگ و قدرتمند و چه کوچک و فاقد قدرت نظامی قوی، ترس دائم درباره خطر از بین رفتن استقلال در ذهن دولتمردان و مردم وجود ندارد ، آزادی در این جوامع امری عادی است نه هدیه و یخشش حکومت ، مردم در تلاش برای پیشرفت بیشتر و جامعه سالم تر هستند.

اما در کشورهایی که ملت های آنها اسیر سلطه حکومت های دیکتاتوری خود هستند و اکثرا کشورهای جهان سوم و امروزه بیشتر محدود به کشورهای اسلامی خاور میانه و برخی کشورهای آفریقایی است، حکومتهای خودکامه که با سرکوب سلطه خود را حفظ می کنند، آزادی مردم را از ترس از دست دادن قدرت، سلب کرده، و همه رفتار و شئون اجتماعی حتی عبادت مردم را تحت کنترل دارند، و آن را نیازمند اجازه عاملان دولت کرده اند. حکومت ها شب و روز دغدغه در خطر بودن استقلال را به ذهن مردم تزریق می کنند و هر کس کوچکترین انتقاد نسبت به اشتباه کاری ها و احیانا فساد رایج در دستگاه های حکومتی بنماید گرفتار اتهام عامل بیگانه بودن می شود . نتیجتا مردم از خلاقیت فکری و پیشرفت های علمی باز مانده و جامعه عقب افتاده باقی می ماند .

3. اما درباره نفوذ خارجی و سو ء استفاده های اقتصادی: اگر با دقت مبتنی بر عقل و علم به این مسئله نگاه کنیم هر کجا سوء استفاده های اقتصادی رخ می دهد، منحصرا معلول فساد در دستگاه حکومتی آن کشور است و نتیجه دو عامل مهم دیگر، یکی وجود استبداد و عدم آزادی و دیگر وجود مالکیت اقتصادی وکنترل همه جانبه حکومت. اگر اقتصاد در اختیار حکومت نبوده و در اختیار بخش خصوصی باشد، چگونه یک خارجی می تواند با رشوه افراد مسئول را بخرد و قراردادی ببندد که نوعی غارتگری باشد . مردم که رشوه نمی گیرند تا مال خود را به باد دهند ! اگر استبداد نباشد و آزادی و مسئولیت قانونی در کنار آزادی وجود داشته باشد، فرمانروا نیز نمی تواند اموال ملت را برای پر کردن جیب خود و یا هوسهای خویش بر باد دهد . همه اینها وقتی فراهم می شود که ملت برسرنوشت خود حاکم باشد، یعنی استقلال داشته باشد .

اما وقتی عمده اقتصاد مملکت که متعلق به کل مردم است در کنترل دولت قرار می گیرد وسوسه به ثروت رسیدن آسان ، در وزیر و مدیر و طبعا کارمند که حقوق کافی برای تامین هزینه زندگی را نیز ندارد به راحتی می تواند پیش آید و روز به روز بیشتر گسترش یابد. به ویژه در جامعه ای که مردم بر سرنوشتشان حاکم نیستند و احساس اسارت و تحقیر شدگی می کنند. شاید هم زیاد ملامتی بر آنها وارد نباشد! ساختار نظام های دیکتاتوری نوعا در همه جوامع دیر یا زود چنین وضعی را پیش می آورد . در این مورد به استثناء چند سال اول انقلاب که مردم فکر می کردند بر سرنوشتشان حاکم شده اند و به طرف آزادی و قانونگرایی و عدالت می روند و شوق و عشق به خدمت به مملکت و ساختن جامعه ای پیشرفته داشتند ، در بقیه سالها به جهت وضع فساد و نفوذ شرکت های خارجی که طبعا بعلت قدرت اقتصادی ممالک صنعتی، بیشتر آنها از غرب و یا چین و ژاپن هستند، مملکت ما شرایط بهتری از قبل از انقلاب نداشته است.

بهر حال این نوع نفوذ شرکت های خارجی و سوء استفاده های اقتصادی ربطی به استقلال ندارد و معلول فساد در سازمانهای مملکت و استبداد است . هم در نظام قبل و هم در این نظام ما مردم ، قضاوت نادرستی در مورد استقلال داشتیم و آن نوع فساد اقتصادی را به غلط به نداشتن استقلال و یا زیر نفوذ بیگانه بودن می گذاشتیم؛ همان گونه که استبداد حکومت را به خواست خارجی ها (زمانی انگلیس و دروران بعد آمریکا) مربوط می دانستیم و امروزه بر بسیاری روشن شده است تصور بسیار نادرستی بود و هست .

ظاهرا دعوا و نزاع بین معترضین و طرفداران حکومت بر سر آزادی و انتخابات آزاد و برقراری دموکراسی و قانونگرایی است . در این دعوای اصلی ، مسئله فساد گسترده در دستگاه های دولتی نیز در مبارزه طرفین بیشتر از پیش مطرح شد.
اختلاف و نزاع فعلی برسر استقلال در مقابل خارجی ها نبوده است که آقای دکتر مهاجرانی آن را پیش آوردند . ظاهرا به علت همان ذهمیت عمومی است که همه نابسامانی ها را کار دشمن خارجی معرفی می کند و دولتی که ستیزه با خارجی را نشان بدهد برای مردم یقین استقلال داشتن را القا می کند و بنابراین مردم می پندارند همه چیز درست است یا حتما درست می شود .

بسیار قابل توجه و تامل است وقتی مردم کشور از نابسامانی به درجه طغیان می رسند و نیروی اپوزیسیونی اعتراضی شکل گرفته و رو در رویی پیش می آید، هم در تبلیغات دولتی علیه معترضین و هم در همه بیانیه های نیروهای اعتراضی اپوزسیون که موجودیت یافتن و تداوم هستی اش به خاطر ادعایش مبنی بر تقلب در انتخابات و مطالبه بر قراری آزادی و دموکراسی است، دغدغه استقلال و خطر دشمن و عوامل نفوذی و خدمتگزاران آن دشمن، یکی از محور های مهم گفتار و نوشتارهاست .. درست مثل اینکه قشون عظیمی در مرزها وجود دارد و آماده برای حمله در فرصت مطلوب است . اگر بخواهیم مطالبه آزادی بکنیم و اگر می خواهیم قانون گرایی را طلب نماییم ویا معترض به فساد افسار گسیخته بشویم هشدار داده می شود که استقلال در خطر نیافتد و دشمن در کمین است.

حکومت مخالف اعتراض ها نیز همین گونه هشدارها را درباره دشمن و خطر بیگانگان و از بین رفتن استقلال می دهد، علت چنین وضعی اینست که هم مردم و هم گروه های حاکم ضوابط و معیارهای دنیای قبل از جنگ دوم جهانی بر ذهنیت شان حاکم است و توجه به تغییرات شگرفی که که در تمام ابعاد زندگی پیش آمده ندارند و بنا بر درک و باور صادقانه خود، استقلال را همان حفظ حدود و تمامیت ارضی کشور می دانند که از ذهنیت فرهنگی به ارث رسیده از نسل های قبل است . مثل همه ویژگی های فرهنگی ، رها شدن از آن کار بسیار مشکلی است و نیازمند آگاهی از شرایط دوران جدید و نحوه مبادلات بازرگانی و نقش و تاثیر ارتباطات در دنیای امروز و…

از بعد از جنگ جهانی دوم به علل چند که خارج از بحث این نوشته است، جهان وارد دوران جدیدی شد و عصر کلنی گری خاتمه یافت. کشورهای مستعمره یکی بعد از دیگری از بند استعمار آزاد شدند و به استقلال ، البته استقلال دولت، رسیدند. از آن تاریخ به بعد اگر زمامدار یک دولت قوی بنا به دلائلی برای خودش ، به سرزمین دیگری حمله کرد ، بعلت اینکه شرایط جهان دیگر پذیرای چنین کشور گشایی هایی نیست آن دولت مجبور شده به اصطلاح دمش را روی کول خود بگذارد و به خانه اش برگردد . بنابراین خطر آن نوع کشور گشایی ها دیگر وجود ندارد . مگر یک کشوری واقعا خطری برای جامعه جهانی بیافریند که جامعه جهانی ناچار شود برای رفع آن خطر اقدامی نظامی بکند؛ نظیر آنچه افغانستان کرد و القاعده را اجازه فعالیت و همه گونه اقدامی داد که با تصویب سازمان ملل برای رفع غائله القائده به افغانستان حمله شد . بعید است با تجربه تلخ مشکلاتی که مواجه شدند دیگر هیچ کشوری حتی در چنین شرایطی درصدد تصرف کشور دیگری برآید.

اهمیت داشتن استقلال ملت که استقلال حقیقی است و حساس بودن مردم نسبت به استقلال بطور کلی ، به ویژگی انسان مربوط است . طبق نظر روانشناسان و صاجب نظران، در انسان از همان اوان تولد از سن حدود دوسالگی میل به استقلال داشتن و از پدر و مادر مستقل بودن شروع به رشد می کند. بنابراین حس یا ویژگی استقلال طلبی در انسان وجود دارد و برای رشد و تجلی استعدادهایش بسیار ضروری و مهم است. توصیه روانشناسان و متخصصین اینست که پدر و مادر و مربیان باید مواظب باشند به حس استقلال طلبی و رشد آن آسیب وارد نیاید .چون در کودکی انسان درعین حال که میل به مستقل بودن از پدر و مادر دارد همزمان از جدا شدن و تنهایی نیر می ترسد و گرفتار اضطراب می شود . والدین می دانند که در عین اجازه استقلال دادن به کودک باید به گونه ای رفتار کنند که کودک مطمئن باشد تنها نیست و والدینش در حمایت او هستند تا رشدی متعادل یافته وتمامیت فردی او آسیب نبیند . در بزرگی نیز در اجتماع این استقلال طلبی در شکل جمعی تجلی می کند ، به ویژه آنکه شکل هویت جمعی انسان را می سازد و متضمن حفظ منافع و ایمنی در اجتماعی که خود را متعلق به آن و در عین حال آن را متعلق به خود می داند نیز هست؛ و از این راه موجب احساس غرور و حرمت نفس او می شود . بدین جهات است که استقلال ملت که متضمن استقلال فرد نیز هست اهمیت فوق العاده دارد.

انسان ها در زیر لوای حکومت های خودکامه که به زور بر آنها حاکم شده اند علاوه بر آنکه گرفتار اضطراب و عدم ایمنی می گردند، احساس تحقیرشدگی و ناخشنودی عمیق نیز می کنند و نتیجتا نیروهای خلاقه آنها توان و امکان شکوفایی و بروز نمی یابد . چنین جوامعی عقب مانده و زیر سلطه خواهند بود.

تا آنجا که نگارنده دیده ام در میان رجال و روشنفکران ایران تنها فردی که متوجه اهمیت ضرورت توامان بودن استقلال با آزادی (استقلال ملت) شده و گفته است استقلال بدون آزادی معنا ندارد و شرط رشد و بالندگی یک ملت را داشتن استقلال و آزادی توامان یعنی استقلال ملت دانسته و گفته است در نبود آن جامعه توان شکوفایی فکری و علمی را نخواهد یافت، مرحوم مهندس بازرگان بود که در دادگاه تجدیدنظر ارتش در سال 1342 به تشریح این موضوع پرداخته است .

4. در مورد استقلال و مقایسه نظام فعلی با نظام سابق که مورد اشاره آقای دکتر مهاجرانی قرار گرفته است؛ شاید بتوان گفت که بین این دو نظام از این منظر چندان تفاوتی وجود ندارد . زیرا در هر دو نظام استبداد و عدم آزادی حاکم است … بطور کلی می توان گفت در هر دو نظام ملت فاقد استقلال است و دولت در هر دو با تکیه به قدرت اسلحه و سرکوب حکمرانی می کند .

تاریخ ایران سرتاسر تاریخ استبداد است با استثناهای کوتاه مدتی در ادوار مختلف در این صد سال اخیر . اما ویژگی ایدئولوژیک و تمامیت خواهی نظام فعلی که تمام ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی مردم جامعه تا حد روابط زناشویی و تعین فضائل و ارجحیت شب هایی بر دیگر شبها برای این نوع روابط را نیز در برمی گیرد، و کنترل و گستره نفوذ این حکومت که شامل همه نقاط مملکت حتی روستاها ی کوهستانی دور افتاده که از حیطه نفوذ و قدرت نظام های استبدادی قبل خارج بود نیز می گردد، یک امر استثنایی و بی سابقه است. امکان چنین موفقیت گسترده ای معلول دو عاملی است که دولت و مردم ایران در فراهم آوردن آن هیچ نقشی نداشته و ندارند. این دو عامل یکی پیشرفت عظیم تکنولوژی در جهان پیشرفته است که امکان گسترده کنترل و تبلیغ و… را در اختیار حکومت از هر جهت قرار داده است؛ و دیگری پول هنگفت و بی حساب و بی سابقه ای است که از فروش نفتی که خداوند در سرزمین ما قرار داده به دست دولت می رسد. زیرا پیشرفت های صنعتی غرب هم مصرف و هم قیمت آن را بسیار بالا برده و هم امکان استخراج از اعماق دریا را فراهم کرده است. و چنین امکانی در هیچ دوره ای برای هیچ حکومتی در ایران پدید نیامده بود.

استقلال دولت کم و بیش در این دو نظام در حد یکدیگر است با اینکه منشا به قدرت رسیدن آنها کاملا متفاوت است. اگر در نظام قبلی حکومت ایران برای محفوظ ماندن از نفوذ و خرابکاری شوروی کمونیست تلاش می کرد که حمایت آمریکا را داشته باشد و در این راه رعایت هایی را برای آمریکا می کرد در نظام فعلی به ویژه در این ده سال اخیر روس ها از ما سوء استفاده های بسیار کرده و باج های زیادی گرفته اند ؛ و همچنین چینی ها و بعضی دول کوچک دیگر. همه اینها بخاطر به اصطلاح مبارزه با آمریکای جهانخوار و خریدن رای این دولت ها در مجامع بین المللی بوده که همیشه نیز بی نتیجه مانده است .هم پول داده ایم و هم چوب خورده ایم .
انکار این واقعیات خیلی بی انصافی است . همان گونه که اسناد منتشره شده نشان می دهد که نظام قبل آنقدر که ما فکر می کردیم نوکر گوش به فرمان آمریکا نبوده و در بسیاری از موارد برای حفظ منافع ایران ایستادگی لازم بعمل آمده است؛ ولی در مواردی نیز امتیازهایی در خریدهای اسلحه و نظایر آن داده شده که پولهای زیادی تلف گردیده است؛ در مورد روابط و داد وستدهای این نظام نیز گشادبازی های زیادی را اسناد و مدارک نشان می دهند، مگر اینکه بگوییم چنین اسنادی درست نیست و چنین ادعایی برای هر دوطرف نیازمند آزادی کامل در ایران و جستجوی کشف حقیقت است که چنین شرایطی فراهم نیست.

5. چون مردم ایران نشان داده اند که برای استقلال حاضر به فداکاری و ایستادگی بیشتری هستند تا برای آزادی. لذا مردم ایران و آنان که فعالیت سیاسی دارند و به ویژه روشنفکران که نقش هدایت و روشن کردن مسائل را برای مردم دارند باید به این درک و باور برسند که استقلال واقعی، استقلال ملت است که شرط لازم آن وجود آزادی است. مردم و روشنفکران باید متوجه شوند که فاجعه‌آمیز بودن اشغال کشور یا زیر اعمال نفوذ و دخالت بیگانگان قرار گرفتن، بدین علت است که مردم دیگر بر سرنوشت شان حاکم نیستند و اختیاری برای اداره جامعه ندارند. و آن دولت اشغال گر بنا به منافع، اغراض و یا میل و فکر خود برای آنها تصمیم می گیرد . مردم درچنین وضعی بعضی اوقات تا پای جان برای نجات خود مبارزه می کنند. بنابراین باید این واقعیت را درک کرد که زیر حکومت استبدادی خودی نیز مردم دقیقا همین وضع را پیدا می کنند .

آیا زمان شاه یا دوران های قبل وضع مردم در زیر حکومت های استبدادی عینا همین گونه نبود؟ در حالی که نه دولت بیگانه ای کشور را اشغال کرده بود و نه دخالت و اعمال نفود و کنترل خارجی وجود داشت، و دولت ها یمان مستقل بودند.
حکومت استبدادی نتیجه اش برای مردم درست مثل حکومت اشغالگر خواهد بود . تا این باور برای مردم درونی نشود که استقلال واقعی به معنای استقلال ملت است، و این استقلال حتما توام با آزادی به معنای سیاسی آن است؛ تا مردم عمیقا به این باور نرسند که بدون آزادی ، استقلال هیچ معنا و مفهومی پیدا نمی کند ، و مردم باید آزادانه بر سرنوشتشان حاکم باشند تا استقلال داشته باشند ، جامعه و کشور به استقلال واقعی نمی رسد و نیروهای خلاقه مردم بروز نمی یابد و به فعلیت درنمی آید. شاهد این مدعا موفقیت های درخشان نسل جوان ایران در خارج از کشور و به ویژه غرب، در عرصه های علمی ، مدیریتی ، تکنولوژی و اقتصادی است. بنابراین نه دین باعث عقب افتادگی جوامعی نظیر ماست و نه نژاد و قومیت . مگر اینهمه دروغ ، تهمت و خرافه های عجیب و غریب را خارجی در مملکت ما رواج داده است؟ سرنوشت محتوم ملتی که بر سر نوشت خود حاکم نباشد عقب افتادگی و خرافه پروری است . اگر مفهوم استقلال درست فهمانده شود به یقین می توان گفت بسیاری از همین دولتمردان و رجال سیاسی ایران راه و روش شان تغییر کرده و در راه حاکمیت مردم برسرنوشتان تلاش خواهند کرد.