روز درویش

چرا هیچ‌کسی به این نمی‌اندیشد که پشت میزی نشسته است که پیش از او نیز کس دیگری نشسته بود. به کدامین گناه باید تاوان خداجویی و حق‌پرستی داد؟

 

 

 

 

 

 

هو 121

 

روز درویش

 

در هر جامعه‌ای مردم حق و حقوقی داشته جان و مال و ناموس‌شان محترم است. آرامش و امنیت تک‌ تک افراد جامعه در گرو این است ، آنهایی که آن بالا نشسته‌اند و امور را در دست دارند، به این مهم توجه کنند که باید از حق تخطی نکرد، اما گاهی عده‌ای اهم و فی‌الهم می‌کنند و حقوق اولیه‌ی شهروندان را دانسته و نادانسته پایمال می‌کنند. حتی حق حیات را منکر می‌شوند، پرسش این است در چنین شرایطی آیا باید دست روی دست بگذاریم، حقوق قانونی خود را فراموش کنیم؟ قانون و قانون‌گرایی را به خاک بسپاریم؟ دم نزنیم و روی خود را برگردانیم تا به آن سوی صورت‌مان هم سیلی بزنند؟ آیا اگر بی‌قانونی را به قانون‌گذاران گوشزد کنیم، کاری خلاف قانون انجام داده‌ایم. این قصه‌ی درویشان گنابادی در سال‌‌های اخیر است. قصه‌ای پُر آب چشم که خویش و بیگانه اگر بشنوند و ببینند ناخودآگاه به این می‌اندیشند که آیا درویش جان و مالش باید ستانده شود و اعتراضی هم نکند. سنگ‌ها را ببندند و سگان را باز کنند؟ کدام آیین، کدام قانون، کدام دولت، کدام مصدر و کدام مملکت‌داری بر ظلم و بیداد صحه می‌گذارد، درویشان گنابادی چه جرمی مرتکب شده‌اند که باید از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان محروم شوند. چرا هیچ‌کسی به این نمی‌اندیشد که پشت میزی نشسته است که پیش از او نیز کس دیگری نشسته بود. به کدامین گناه باید تاوان خداجویی و حق‌پرستی داد؟ چرا با آن‌که بارها بزرگان طریقت نعمت‌اللهی گنابادی این‌جا و آن‌جا و به روشنی گفته‌اند که درویشی را با سیاست کاری نیست؛ اما گوش شنوایی یافت نمی‌شود.

 

از آن‌جا که سکوت در برابر این همه اجحاف جایز نبود، در سوم اسفند 1387 دراویش گنابادی به فرمان دل خویش از خانه بیرون آمدند تا به راهی بروند که خداوند همواره مؤمنین را به آن راه فرا خوانده است. آن‌ها آمدند تا بگویند ما انسان‌هایی هستیم که حقوقی داریم و از آن آگاهیم و می‌خواهیم از آن دفاع کنیم. آن‌ها آمدند تا بگویند شاید بخشی از حقوق‌مان را برای حفظ آرامش و امنیت نادیده بگیریم، اما بدانید قرار نیست همیشه خودمان را به خواب بزنیم، چرا که بیداریم و باید این بیداری را نشان دهیم.

 

دراویش گنابادی آمدند تا بگویند ما می‌توانیم هر چند که ضعیف‌ترین مخلوق خدا هستیم، ولی قدرتمندترین دست الهی با ماست. آن‌ها راه رفتند. در قاموس لغات اجتماعی آن را راه‌پیمایی می‌نامند، لیکن نمی‌دانند درویش از ابتدا تا انتها راه خدا می‌پیماید. راه دلش را می‌رود. دل هم تنها و تنها از یک جا فرمان می‌گیرد. راه‌پیمایی دراویش در این روز به یاد ماندنی سلوکی بود در راه خداوند. آن‌ها آمدند تا صدای مسلمانی را به گوش مسلمانان دیگر برسانند تا بگویند کسی که روز خود را به اهتمام در امور مسلمین نگذراند، مسلم نیست. برخی به نادانی سلوک درویشان در روز سوم اسفند را راه‌پیمایی دانستند. درویش نیازی به راه‌پیمایی ندارد. درویش نشسته هم راه می‌پیماید. درویش اهل نمایش نیست. تظاهرات نمی‌کند، چراکه باطن را بر ظاهر برتر می‌داند؛ اما این سلوک نتیجه‌ی مبارکی برای درویش گنابادی داشت. آن‌ها دانستند که اگر مؤمن باشیم، همیشه برتریم. آن‌ها دانستند که نباید نگران بود. آن‌ها گفتند و آن‌ها دانستند که نباید سستی به خرج داد. آن‌ها دانستند که حق گرفتنی است. آن‌ها دانستند که اگر خود را عضوی از جامعه می‌دانند نباید در برابر آسیب دیدن عضوی دیگر سکوت کنند. آن‌ها مصداق عینی این بیت سعدی را به ظهور رساندند:

 

چو عضوی به درد آورد روزگار         دگر  عضوها را  نماند  قرار

 

اختصاصی سایت مجذوبان نور (مینا آموزگار)