ذکر (قسمت دوم)

ذکر (قسمت دوم)[1]

 

بسِمِ اللهَّ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ .

وَاجْعَلْ ذِکرَ اللهَّ تعالي مِنْ اجْلِ ذِکرِهِ تعالي اياک فَاِنَّهُ ذَکَرُک وَهُوَ غَنِىٌّ عَنک فَذِکرُهُ لَک اجَلُّ وَ اشْهى وَ ابهى وَاتَمُّ مِنْ ذِکرِک لَهُ وَ اسْبَقَ .وَمَعْرِفَتک بذِکرِهِ لَک تُورِ ثُک الْخُضُوعَ وَ الاِسْتِحْياءَ وَ الاِ نْکسارَوَيَتَوَلدَّ مِنْ ذ لکِ رُؤْيَةُ کرَمِهِ وَفَضْلِهِ السَّابقِ وَتَصْغُرُعنْدَ ذلِک طاعاتُک وَانْ کثُرَتْ في جَنْبِ مِنَنِهِ وَتَخْلُصُ لوَِجْهِهِ .وَرُؤْيَ تک ذِکرَک لَهُ تُورِثُک الرِّيا وَالْعُجْبَ وَالسَّفَهَ والْغِلْظَةَ في خَلْقِهِ وَ اسْتکثارَ الطَّاعَةِ وَنسِْيانَ فَضْلِهِ وکرَمِهِ .وَلا تزْدادُ بِذلکِ مِنَ اللَّهِ تعالي الاّبُعْداً وَلاتَ سْتَجْلِبُ بِهِ عَلى مُضِىِّ الايََّامِ الاّ وَحْشَةً[2].

دنباله ي بحث ذكر است.در جلسه قبل راجع به ذكر، تعريف ومعاني آن گفته شد.در اينجا راجع به ذكر خداوند مي فرمايد: ذكر تو موجب مي شود كه خداوند ذكر تو را بكند.البته لازم است كه يادآوري شود ذكرخدا هميشه اين نيست كه آدم همه كار و زندگي را بگذارد، بنشيند وتسبيح بگرداند و ياالله، ياالله و سبحان الله بگويد.و از كار و زندگي بگذارد و به ذكر بپردازد.بلكه زندگي و خدمت به خلق و انجام وظيفه ، خودش ذكر مي آورد .

حضرت موسي «ع» به خداوند عرض كرد كه مي خواهم، عابدترينِ بندگانت را ببينم.خطاب رسيد: در اين راه برو.حضرت رفت، به يك نفر رسيد.او مطالبي را به موسي گفت و گفت: برو پيش فلان كس.نفر دوم گفت:از همه عابدتر فلان كس است كه در فلان جاست .او پيش نفرسوّم كه آهنگري بود رفت.ديد اوكار مي كند و موقع نمازش كه شد مي آيد نماز مي خواند و دومرتبه كار مي كند.شب مزدي را كه گرفته بود مي آورد، ثلثش را انفاق مي كند، ثلثش را خودش نگه مي دارد، ثلثش را به ديگري مي دهد.از او پرسيد كيستي؟ گفت من غلام آن شخص هستم .امين او هستم.نمي توانم هميشه كار را ول كنم و فقط به ذكر بنشينم.من خودم امانتي از او هستم و از طرف خداوند وظيفه دارم همانطور كه بندگي خدا را بايد بكنم، در صورت ظاهر هم چون بنده ي او هستم، بندگي او را كنم.اين است كه كارم را تعطيل نمي كنم.البته اين داستان ها بيشترسمبليك است ولي منظور اين است كه آن كاري هم كه او مي كند ذكرخداوند است .

در اينجا عبارتي كه حضرت صادق فرمودند اين است كه ذكرخداوند سابق بر ذكر تو است.اين اشاره به آيه قرآن است كه فَاذْکرُوني اذْکُرْکمْ [3] ياد من كنيد تا ياد شما كنم.ظاهر عبارت اين معني را مي رساند .

يعني اگر دو نفر انسان، يكي به ديگري مي گويد چرا ما را فراموش كردي؟ ياد من نمي كني؟ مي گويد: فَاذْکُرني اذْکُرْک.يعني ياد من كن تامن ياد تو كنم.ولي در مورد خداوند؛ مقام خداوند و ياد خداوند مافوق زمان و مكان است.نمي شود گفت آن مقدّم است يا اين مقدّم است .ياد من كن تا يادت كنم.يا چون من يادت كردم توفيق پيدا كردي كه ياد من كني.در آن مقام، زمان و تقدّم زماني نيست و اينكه فرموده اند ذكر اوسابق بر ذكر تو است، نه اينكه سابق زماني، يعني مقدّم بر ذكر تو است .در معنا اينطور است .

اگر هم منظور، اوّلِ زماني باشد، بايد خدا را ذكر كنيم تا خدا ياد ما كند، و در جاي ديگر قرآن آمده: وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِکري فَاِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنکاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ اعْمى قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَني اعْمى وَ قَدْکنْتُ بَصيراً قالَ کذلکِ اتَتْک اياتُنا فَنَسيتَها وَکذلکِ الْيَوْمَ تُنْسى[4]، كسي كه از ياد خدا اعراض كرده، مي پرسد: چرا مرا كور آفريدي؟ خداوندمي فرمايد كه آيات من در دنيا براي تو آمد؛ فراموشش كردي.بنابراين امروز هم ما تو را فراموش مي كنيم .خداوند كه فراموشي ندارد !در جاي ديگر مي فرمايد: مانند كساني نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيزكاري كرد كه خود را فراموش كنند[5].اين فراموشي هويّت است كه خودش يك بيماري هم در واقع مي شود .

اين است كه ياد خداوند انسان را و ياد انسان از خداوند ، تقدّم وتأخّر زماني ندارد.مافوق زمان است.خود ذكر در معنا مافوق زمان است.مي فرمايند كه وقتي ذكر مي گويي يادت بياور كه خداوند وعده كرده است كه در همان وقت يعني همانطور كه ذكر او را مي گويي او هم تو را به ياد مي آورد و با ذكر او تو به ياد او ميافتي و اين خيلي مهم تر و بزرگ تر از اين است كه تو ياد او بكني و به ياد او باش تا اين امر موجب شود كه خضوع وخشوع تو به درگاه الهي بيشتر شود و ذكر خودت را هيچ ببيني.مثلاً وقتي يك قطره ي دريا، دريا را ببيند، خودش را هيچ مي بيند.

آن شعر مشهور اشاره به همين معناست:

قطره، قطره است اگر بي درياست                                      قطره درياست اگر با درياست

يا سعدي هم همين موضوع را به زيبايي به شعر در آورده آنجا كه مي گويد:

يكي قطره   باران  ز  ابري چكيد                           خجل  شد  چو پهناي  دريا  بديد

كه جايي كه درياست من كيستم                           گر  او   هست حقّاً كه  من  نيستم

چو خود را به چشم حقارت بديد                          صدف در كنارش به جان پروريد

سپهرش   به جايي  رسانيد    كار                           كه   شد    نامور    لؤلؤ     شاهوار

بلندي از آن يافت كو پست شد                             در نيستي كوفت تا هست شد[6]

قطره باران وقتي خودش را در مقابل دريا ديد كه چيزي نيست ، خجل شد .خضوع و خشوعي پيدا كرد و بالنتيجه در داخل صدفي افتاد وتبديل به مرواريد شد. يعني خضوع و خشوع موجب شد كه يك قطره آب بي قيمت، تبديل به مرواريد شود.اينجا هم همين را فرموده اند كه اگر خودت را كوچك ببيني و ذكري كه مي گويي در مقابل ذكر خداوند كه تورا وعده كرده است كه از تو ياد كند كوچك ببيني (براي اينكه موجود وذرّه بسيار حقيري هستي كه خداوند تو و همه ي جهان را آفريده است ) اوياد تو كند، اين خيلي عظيم است.ولي اگر در مقابلِ آن ذكر خداوند كه تو را ياد مي كند ياد خودت، ذكر خودت، را هم كه مي گويي ببيني يا عبادات خودت را كه ذكر، اهمّ آنهاست، ببيني ، به عكس موجب ريا مي شود.موجب اين مي شود كه خود خواهي و خودبيني پيدا شود و خودخواهي و خودبيني همه اين خصوصيات را از بين مي برد .

در اخبار آمده كه در قيامت كسي را پاي حساب آوردند، همه معاصي اش را جلوي چشمش آورده، گفتند اين كارها را كردي، بعد به اوگفتند كه اگر كار خيري كردي بگو، شايد وضعت خوب شود.چندين چيزرا گفت. گفت: به فلان كس كمك كردم.گفتند اين كار مهمي نيست براي اينكه مي خواستي از او اجري ببري. فلان عبادت را كردم .آن عباداتت به چه درد مي خورد وقتي كه در آن هيچ خلوصي نداشتی.درسال قحطي اين كار را كردم.گفتند اين هم چيزي نيست.اگر نمي كردي مردم مي ريختند و انبار گندمت را مي بردند .ديگر چه داري؟ او گفت: ديگرهيچي، چيزي ندارم.گفتند: خوب فكر كن.فكري كرد و گفت:ديگر هيچي ندارم.آن وقت خداوند فرمود: فلان كار كه كردي و يادت نيست، همان را به حساب مي آورم.منظور اينكه اگر عبادت و بندگي خودت را ببيني و در نظرت بزرگ بيايد به درد نمي خورد.بهتر آن است كه فراموش كني.در اينجا هم همين را مي فرمايد كه اگر عبادت خودت ر ا و ذكري كه كردي، ببيني، اين كار كم كم موجب ريا مي شود .

در اينجا اين بحث پيش مي آيد كه اگر ذكري يا عبادتي اين طور باشد كه ممكن است موجب ريا شود، پس عبادات اجتماعي چيست؟ نمازجماعت استحباب دارد و ثوابش از نماز عادي بيشتر است.نماز عيدين و جمعه بايد به جماعت باشد.اين دستور براي اين است كه در ضمن اينكه هر انساني خودش به تنهايي با خداوند ارتباط دارد ولي خطاب به هرانسان فرمود هاند: کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِه[7]، يعني هر يك ازشما به منزله چوپان و در واقع هدايت كننده ديگران هستيد و هر كدامتان به تنهايي در مقابل مردم، در مقابل رعيت، در مقابل به اصطلاح گلّه تان مسئول هستيد.پس هر انساني گذشته از اينكه براي خودش نمازمي خواند، بايد براي تشويق ديگران به همه ي جامعه نشان بدهد كه من اينطور نمازخوان هستم.بعلاوه خودش هم وقتي ببيند يك جمعي نمازمي خوانند حالت خلوصش بيشتر مي شود.در اين مسأله يكي نيّت واقعي انسان مطرح است كه در نماز جماعت و در اجتماع شركت مي كند به قصد اينكه نشان بدهد جزء اين اجتماع بوده و با اين اجتماع همراه است.هم روحيه خودش تقويت مي شود هم به ديگران اشاره مي كند.همچنين درنماز عيد و جمعه(كه جمعه هم به عنوان عيد و لذا شركت كردن در عيد و شادي ديگران تلقّي مي شود) مانند آن است كه اگر عيدي، جشني، ديگران دارند، كافي نيست كه شما در منزلتان بگوييد تبريك عرض مي كنم.بايد به او نشان دهيد كه عيد او را عيد خودتان مي دانيد.كمااينكه مستحبّ است كه در مجالس عروسي براي تبريك شركت كرد.همچنين در مجالس عزا هم به قصد و به اندازه ي تسليت بازماندگان دخالت كند .

در مورد نماز جماعت هم اگر سعي كند كه از هر گونه ريا خالي باشد، به دو ثواب مي رسد: يكي ثواب خود نماز و ديگري ثواب جماعت.به شرط اينكه سعي خويش را بكند.اگر نه، به هرجهت به ثواب جماعت مي رسد .

در مسأله جلوگيري از ريا مي فرمايد: ريا در اين كار هيچ اثري برايت نداردجز اينكه از خداوند دور مي شوي.  دوريت از خداوند زياد مي شود.يكي از مزاياي ذكر خفي بر ذكر جلي همين است كه احتمال خطر ريا در آن كم است.البته به استناد آن آيه قرآن است كه وَ اذْکُرْرَ بک في نَفْسِک تَضَرُّعاً وَ خيفَةً وَ دُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ[8] ، ذكر خداوند رادر درون خودت و با احساس خوف از عظمت خداوند بدون اينكه صدايي آشكار باشد انجام بده.ولي ذكرآشكار هم در بسياري از مواقع خوب است، به شرطي كه از بروز ريا جلوگيري كند .

در مورد عبادات، چون عبادات خودش يك نوع ذكر است، واجبات را براي تشويق ديگران بهتر است كه علني كند.يعني مثلاً وقتي وجوه شرعي را مي خواهد بدهد، علناً بدهد، یا وقتي نماز واجب مي خواهد بخواند، علناً بخواند، ولي در مستحبّات براي اينكه از ريا دور باشد بهتراست كه در خفا انجام دهد.

 



[1] . شب جمعه، تاريخ 21 / 4/ 1380 ه . ش.

[2] . مصباح الشريعة و مفتاح الحقيقة، صص 23 – 22

[3] . سوره بقره، آيه 152

[4] . سوره طه ، آيات 126 – 124

[5] . سوره حشر، آيه 19 : وَلاتَكُونوُا كَالذَّينَ نَسُوا اللهَّ فَاَنْساهُمْ اَنْفُسَهُمْ .

[6] . كلّيات سعدي، بوستان، باب چهارم، ص 261

[7] . بحارالانوار، ج 72 ، ص 3

[8] . سوره اعراف، آيه 205