آیت‌الله دستغیب: پیامبر و اهل بیت او، مردم را فریب نمی‌دادند

جرس: آیت‌الله سید‌علی‌محمد دستغیب در سخنان خود در شب عاشورا، به داستان خلع بیعت امام سوم شیعیان از یارانش در شب عاشورا اشاره کرد و گفت: پیامبر و اهل بیت او مردم را فریب نمی دهند آنها راه خدا را در مقابل مردم باز می گذارند، هرکس خواست با اختیار خود آنرا انتخاب کند و هر که نخواست راه دیگری پیش گیرد. با زور اسلحه و پول نمی توان مردم را به راه حسین خواند. اما یاران حسین علیه السلام امتحان خود را پس داده بودند آنها، هم خود را می شناختند، هم امام خود را و هم راهی را که انتخاب کرده بودند.

 

متن سخنان این مرجع تقلید در مراسم شب عاشورای مسجد قبا که در سایت ایشان منتشر شده، بدین شرح است:

 

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا ابْنَ أمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا سَیِّدَ شَبَابِ أهْلِ الْجَنَّةِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَکَاتُهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَنْ رِضَاهُ مِنْ رِضَی الرَّحْمَنِ وَ سَخَطُهُ مِنْ سَخَطِ الرَّحْمَنِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أمِینَ اللَّهِ وَ حُجَّتَهُ وَ بَابَ اللَّهِ وَ الدَّلِیلَ عَلَی اللَّهِ وَ الدَّاعِیَ إِلَی اللَّهِ أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلَالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اللَّهِ وَ أقَمْتَ الصَّلَاةَ وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ وَ أمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ دَعَوْتَ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ- بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ مَنْ قُتِلَ مَعَکَ شُهَدَاءُ- أحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّکُمْ تُرْزَقُونَ وَ أشْهَدُ أنَّ قَاتِلِیکَ فِی النَّارِ أدِینُ اللَّهَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَ مِمَّنْ قَتَلَکَ وَ شَایَعَ عَلَیْکَ وَ مِمَّنْ جَمَعَ عَلَیْکَ- وَ مِمَّنْ سَمِعَ صَوْتَکَ وَ لَمْ یُعِنْکَ یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیما

ترجمه: سلام بر تو ای فرزند رسول خدا، سلام بر تو ای فرزند امیر المؤمنین، سلام بر تو ای ابا عبد اللَّه، سلام بر تو ای سرور جوانان اهل بهشت و رحمت خدا و برکاتش بر تو باد، سلام بر تو ای کسی که رضایتت رضایت خدا است، و غضب و نارضایتیت غضب و نارضایتی خدا می‌باشد، سلام بر تو ای امین و حجّت و باب خدا و راهنما و نشان دهنده خدا و دعوت‌کننده بسوی خدا، شهادت می‌دهم که تو حلال خدا را بیان کرده و حرامش را روشن نموده و نماز را به پا داشتی و زکات را پرداختی و به کارهای نیک امر و از اعمال زشت و قبیح نهی فرمودی، و با بیان مصلحت و پند و اندرز نیک دیگران را به راه خدا دعوت نمودی، و شهادت می‌دهم که تو و آنان که در رکاب ظفر قرینت شهید شده‌اید شهیدانی بوده که نزد خدا زنده بوده و روزی می‌خورید، و شهادت می‌دهم که کشنده تو در آتش جهنّم است، به واسطه بیزاری از کسانی که با تو محاربه نموده و آنان که تو را کشته و علیه تو با یک دیگر هم داستان شدند، و بیزاری می‌جویم از کسانی که قصد سوء علیه تو نمودند و برائت و بیزاری می‌جویم از آنان که صدای تو را شنیده ولی اجابتت نکردند، کاش با تو بودم پس به رستگاری عظیمی نائل می‌شدم.

 

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مَنْ رِضَاهُ مِنْ رِضَی الرَّحْمَنِ وَ سَخَطُهُ مِنْ سَخَطِ الرَّحْمَنِ؛ سلام بر تو ای کسی که خشنودیش از خشنودی پروردگار و غضبش از غضب او است. خدای تعالی در سوره زمر می‌فرماید: «وَ إنْ تَشْکُرُوا یَرْضَهُ لَکُمْ: اگر شکرگذاری کنید خدا راضی است از برای شما». (زمر/۷)

 

رضایت پررودگار در شکرگذاری از او است و ظهور شکر در ایمان و اعمال صالح است و ایمان چیزی جز محبت اهل بیت‌علیهم السلام و دشمنی با دشمنان آنان نیست «هل الدین الا الحبّ و البغض: آیا ایمان چیزی جز حبّ و بغض است». (بحار، ج‌۶۵، ص‌۶۳، باب‌۱۵)

 

خشنودی حسین‌علیه السلام در گرو خشنودی پروردگار است یعنی چون خدای تعالی از کسی که شاکر درگاهش باشد راضی و خشنود است، حسین بن علی‌علیهما السلام نیز از او راضی است و هر کس که کفران خدای تعالی نماید؛ یعنی یا ایمان نداشته باشد یا اگر داشته باشد، فقط در ظاهر باشد و در باطنش نباشد یا آنکه ایمانش ادعائی و مطابق عملش نباشد مورد سخط و غضب پروردگار است و بتبع آن حسین بن علی‌علیهما السلام نیز از او ناخشنود و ناراضی است.

 

السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا أمِینَ اللَّهِ؛ حسین بن علی‌علیهما السلام امانتدار خداوند در حفظ میراث نبوت و لوای امامت است لذا قرآن و سنّت را پاس می‌دارد و حقیقت آن را برای مردم بازگو می‌کند همچنین امین خداوند است از جهت هدایت مردم به سوی پروردگار یعنی هم راهنمای آنهاست و هم در راه رسیدن به خدای تعالی همراهیشان می‌کند (ایصال الی اللَّه)

 

وَ حُجَّتَهُ؛ حسین‌علیه السلام حجّت خدا بر مردم است پس هر کس کلام او را بشنود و راهش را ادامه دهد و اطاعتش کند، دلیل الهی دارد.

 

وَ بَابَ اللَّهِ؛ او دری است که رو به سوی خدا باز می‌شود و برای ورود به هر خانه‌ای باید از در آن وارد شد؛ «وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها» (بقره/۱۸۹)

 

ائمه اطهارعلیهم السلام باب اللَّه و در خانه خدا هستند و خانه خدا قلب مؤمن است، قلبی که می‌تواند عرش خدای تعالی گردد؛ «لَم یَسَعَنی سَمائی و لا أرضی و وَسِعَنی قَلبُ عَبدِیَ المؤمِن: جای نگیرد مرا آسمانم و نه زمینم و جای گیردم دل بنده مؤمنم». (بجار، ج‌۵۵، ص‌۳۹، باب‌۴)

 

وَ الدَّلِیلَ عَلَی اللَّهِ؛ هر کس بخواهد به وصال پروردگار نائل شود، راهی جز دست زدن به دامن هدایت حسین و سایر ائمه اطهار ندارد.

 

وَ الدَّاعِیَ إِلَی اللَّهِ؛ کسی چون حسین‌علیه السلام جز به خدا دعوت نمی‌کند و هرگز بندگان خدا را به سوی خود نمی‌خواند و با دعوت به خویش، میان آنها و پروردگار فاصله نمی‌اندازد.

 

أشْهَدُ أنَّکَ قَدْ حَلَّلْتَ حَلَالَ اللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اللَّهِ؛ حسین‌علیه السلام هر آنچه را که کتاب خدا و سنّت پیامبرصلی الله علیه وآله حلال یا حرام شمرده نمودار فرمود و مردم را به آنها متوجه ساخت، بی‌آنکه حلالی را حرام یا حرامی را حلال سازد، اگر خداوند خون مسلمانان را حرام شمرده، حسین‌علیه السلام نیز آن را محترم می‌شمارد لذا زمانی که حرّ بن یزید ریاحی با هزار سوار در مقابل حضرت ایستاد و ایشان را از حرکت به کوفه یا بازگشت به مدینه منع کرد، زهیر بن قین پیشنهاد جنگ با آنان را داد اما حسین‌علیه السلام فرمود: من ابتدا به جنگ نمی‌کنم، اینها مسلمان هستند و هنوز کاری نکرده‌اند که خونشان حلال گردد. در روز عاشورا هم تا هنوز جنگ شروع نشده بود، حضرت دست از موعظه و نصیحت برنداشت و حتی پس از آغاز جنگ و کشته شدن بعضی از اصحابش باز به عمر سعد و یارانش بعنوان مسلمان خطاب می‌کرد؛ چون وقت ظهر فرا رسید و هنگام به پا داشتن نماز شد، رو به عمر سعد کرد و فرمود: «یا بن السَعد أ نَسیتَ شَرایِعَ الإسلام: ای فرزند سعد آیا دستورات اسلام را فراموش کردی؟».

 

وَ أقَمْتَ الصَّلَاةَ؛ هم نماز خواند و هم نماز را به پا داشت. در سخت‌ترین شرایط جنگ دست از جنگ کشید و به نماز ایستاد تا به همگان بفهماند ستون دین نماز است. این تکلیفی الهی است که در هیچ حالی حتی برای ناتوان‌ترین افراد تعطیل نمی‌شود، اگر کسی نمی‌تواند بایستد باید نشسته و اگر نمی‌تواند، خوابیده نماز بخواند. اگر نمی‌تواند هیچ یک از اعمال نماز را بجا آورد باید اشاره کند و به هر حال نماز خود را بخواند. حتی کسی که در دریا می‌افتد و در حال غرق شدن است به اللَّه اکبر گفتنی به نیّت نماز، اکتفا کند.

 

بنا به فرموده پیامبرصلی الله علیه وآله فاصله میان اسلام و کفر ترک عمدی نماز است؛ اگر نماز نباشد، دین نابود می‌گردد؛ «مَن تَرَکَ الصَلاةَ مُتِعَمِّداً فَقَد هَدَمَ دینُه» آخرین وصیت پیامبر و هر امام معصومی، وصیت به نماز بود؛ «انَّهُ لایَنالُ شَفاعَتَنا مَنِ استَخَفَّ بالصلاة: هر کس نماز را سبک بشمارد به شفاعت ما نمی‌رسد». (کافی، ج‌۳، ص‌۲۷، کتاب الصلاة)

 

وَ آتَیْتَ الزَّکَاةَ؛ هر کس زکات مالش را نپردازد، حتی اگر به اندازه قیراطی بر عهده داشته باشد در وقت مرگ به او خواهند گفت: یهودی بمیر یا مسیحی.

 

وَ أمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ؛ چه معروفی بالاتر از قیام در مقابل شخص ظالمی چون یزید؟ در روز عرفه فرمود: «هر کس آماده خون دادن در راه خدا و رسیدن به لقای پروردگار است با ما همراه شود» و چه معروفی بالاتر از احیای دین خدا؟

 

وَ نَهَیْتَ عَنِ الْمُنْکَرِ؛ بزرگترین منکر، یزید بود و بیعت با او خداحافظی با دین خدا؛ «و عَلَی الاسلامِ السَلام». حسین بن علی‌علیهما السلام در مدت حضور در مکه، مردم را به حقایق اسلام متذکر می‌ساخت و تا آخرین دقایق عمر دست از امر به معروف و نهی از منکر برنداشت.

 

وَ دَعَوْتَ إِلی‌ سَبِیلِ رَبِّکَ- بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ؛ از زمان برخورد با سپاه حرّ تا آخرین ساعات روز عاشورا شخص امام و اصحاب باوفایش بارها و بارها لشکر دشمن را به راه هدایت پروردگار دعوت و با بهترین بیان آنها را موعظه می‌کردند. همچنانکه دستور قرآن است.

 

وَ أَشْهَدُ أَنَّکَ وَ مَنْ قُتِلَ مَعَکَ شُهَدَاءُ- أحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّکُمْ تُرْزَقُونَ؛ شهادت می‌دهم که تو ای حسین‌علیه السلام و آنها که در رکابت دست از جان شستند جملگی در زمره شهدا هستید و زنده در نزد رفیق اعلی‌ روزی می‌خورید.

 

وَ أشْهَدُ أنَّ قَاتِلِیکَ فِی النَّارِ؛ هیچ شکی نیست که کشندگان تو همگی در آتش غضب الهی مخلّدند.

 

أدِینُ اللَّهَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ قَاتَلَکَ وَ مِمَّنْ قَتَلَکَ وَ شَایَعَ عَلَیْکَ وَ مِمَّنْ جَمَعَ عَلَیْکَ- وَ مِمَّنْ سَمِعَ صَوْتَکَ وَ لَمْ یُعِنْکَ؛ دینی که ما به آن متدیّن هستیم دستور به برائت از قاتلان تو می‌دهد و همچنین برائت از کسانی که راه قاتلان تو را طی کردند و کسانی که صدای مظلومیت تو را شنیدند و یاریت نکردند؛ «وای بر قومی که صدای مظلومی را بشنوند و یاریش نکنند».

 

یَا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیما؛ ای کاش ما هم با شما بودیم و به فوز عظیم شهادت نائل می‌شدیم این آرزوی همه مؤمنین و محبین حسین بن علی‌علیهما السلام است که ای کاش بودند و در روز عاشورا به بهای جان از پسر پیامبر و مولا و امام خویش حمایت می‌کردند.

 

نزدیک غروب امام حسین(علیه السلام) در بیرون یکی از خیمه ها در حالی که شمشیر را روی زانوهایش گرفته و دست به روی شمشیر و سرش را روی دستش گذاشته خوابش برده بود. زینب کبری با صدای همهمه لشگر، صدای پای اسبها و بهم خوردن اسلحه ها از خیمه بیرون آمد، دید یک فوج لشگر مثل موج دریا دارد حلقه را تنگتر می کند. نزد امام حسین رفت وگفت: برادر! سر وصداها را می شنوی؟ امام حسین سر مبارکشان را بلند کردند؛ نگاهی کرد ولی بدون اینکه توجه زیادی به دشمن بکند فرمود: الان جدم پیغمبر را در عالم رویا دیدم، به من فرمود: حسینم! عن قریبٍ به من ملحق خواهی شد.امام حسین علیه السلام در این هنگام خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده نمود .آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس ین علی علیه السلام را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یارانش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی آنان را جویا گردند. حضرت عباس علیه السلام به همراه یاران امام حسین علیه السلام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید :منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید !حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدری تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم.

حضرت عباس علیه السلام، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می‌داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش ونماز و استغفار و قرآن چه قدر علاقه‌مندم.

حضرت عباس علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت: برای حسین، دیگر مهلتی نیست !لیکن برخی از فرماندهان سپاه، بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می‌خواستند، ما دریغ نمی‌کردیم ولی مهلت دادن به فرزند زاده رسول خدا صلی الله علیه و آله دریغ می‌ورزیم؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت.

 

پس همین که شب عاشورا نزدیک شد حضرت امام حسین علیه السلام اصحاب خود را جمع کرد،روایت شده که در آن شب سی و دو نفر از لشکر عمر سعد به آن حضرت ملحق شدند.

 

حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرموده که من در آن وقت مریض بودم با آن حال نزدیک شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه می‌فرماید، شنیدم که با اصحاب خود گفت: ثنا می‌کنم خداوند خود را به نیکوتر ثناها و حمد می‌کنم او را بر شدت و رخاء، ای پروردگار من سپاس می‌گذارم ترا بر اینکه ما را به تشریف نبوت تکریم فرمودی، و قرآن را تعلیم ما نمودی، و به معضلات دین ما را دانا کردی، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا کردی، پس بگردان ما را از شکرگزاران خود.

 

پس فرمود: اما بعد، همانا من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی‌دانم و اهل بیتی از اهل بیت خود نیکوتر ندانم، خداوند شما را جزای خیر دهد و الحال آگاه باشید که من گمان دیگر در حق این جماعت داشتم و ایشان را در طریق اطاعت و متابعت خود پنداشتم اکنون آن خیال دیگر گونه صورت بست لاجرم بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا بهر جانب که خواهید کوچ دهید و اکنون پرده شب شما را فرو گرفته شب را مطیه رهوار خود قرار دهید و بهر سو که خواهید بروید چه این جماعت مرا می جویند چون به من دست یابند بغیر من نپردازند.

 

پیامبر و اهلبیت او مردم را فریب نمی دهند آنها راه خدا را در مقابل مردم باز می گذارند، هرکس خواست با اختیار خود آنرا انتخاب کند و هر که نخواست راه دیگری پیش گیرد. با زور اسلحه و پول نمی توان مردم را به راه حسین خواند. اما یاران حسین علیه السلام امتحان خودرا پس داده بودند آنها، هم خود را می شناختند، هم امام خود را و هم راهی را که انتخاب کرده بودند.

 

مسلم بن عوسجه برخاست و عرض کرد یابن رسول الله آیا ما آن کس باشیم که دست از تو بازداریم پس به کدام حجت در نزد حق تعالی ادای حق ترا عذر بخواهیم، لاوالله من از خدمت شما جدا نشوم تا نیزة خود را در سینه‌های دشمنان تو فرو برم و تا دستة شمشیر در دست من باشد اندام اعدا را مضروب سازم و اگر مرا سلاح جنگ نباشد به سنگ با ایشان محاربه خواهم کرد، سوگند با خدای که ما دست از یاری تو برنمی‌داریم تا خداوند بداند که ما حرمت پیغمبر را در حق تو رعایت نمودیم به خدا سوگند که من در مقام یاری تو به مرتبه‌ای می‌باشم که اگر بدانم کشته می‌شوم آنگاه مرا زنده کنند و بکشند و بسوزانند و خاکستر مرا بر باد دهند و این کردار را هفتاد مرتبه با من بجای آورند هرگز از تو جدا نخواهم شد تا گاهی که مرگ را در خدمت تو ملاقات کنم، و چگونه این خدمت را به انجام نرسانم و حال آنکه یک شهادت بیش نیست و پس از مرگ آن کرامت جاودانه و سعادت ابدیه است.

 

پس زهیر بن قین برخاست و عرضه داشت به خدا سوگند که من دوست دارم که کشته شوم آنگاه زنده گردم پس کشته شوم تا هزار مرتبه مرا بکشند و زنده شوم و در ازای آن خدای متعال دور گرداند شهادت را از جان تو و جان این جوانان اهل بیت تو و هر یک از اصحاب آن جناب بدین منوال شبیه به یکدیگر با آن حضرت سخن می گفتند.

 

در شب عاشورا، آن چنان مناجات ملکوتی امام و یارانش در فضای کربلا پیچیده بود، که در روایات چنین تعبیر شده «و لهم دوی کدوی النحل، مابین راکع و ساجد و قائم و قاعد; صدای زمزمه ناله آنها همانند آوای بال زنبور عسل شنیده می شد، بعضی از آنها در رکوع، و بعضی در سجده، و جمعی ایستاده و گروهی نشسته مشغول عبادت بودند»

 

علی بن الحسین علیه‌السلام می‌گوید: من شب عاشورا در کناری نشسته بودم و عمه‌ام زینب نیز نزد من بود و مرا پرستاری می‌کرد، ناگهان پدرم برخاست و به خیمه دیگری رفت و جوین غلام ابی ذر غفاری در خدمت آن حضرت بود و شمشیر او را اصلاح می‌کرد، و پدرم این اشعار را می‌خواند:

 

“یا دهر اف لک من خلیل کم لک بالاشراق و الاصیل

من صاحب و طالب قتیل و الدهر لا یقنع بالبدیل

و انما الامر الی الجلیل و کل حی سالک سبیلی.”

این اشعار را پدرم دو یا سه بار تکرار کرد، من مقصود او را یافتم، پس بغض گلویم را گرفت ولی خودداری کرده و سکوت کردم و دانستم که بلا نازل گردیده است. اما عمه‌ام زینب چون اشعار امام را شنید به خاطر رقت قلب و احساس لطیفی که داشت نتوانست خود را نگاه دارد و بپا خاست در حالی که لباسش به زمین کشیده می‌شد، نزد پدرم رفت و گفت: وای از این مصیبت! ای کاش مرا مرگ در کام خود می‌گرفت و زندگانی مرا تمام می‌کرد! امروز مادرم فاطمه، و پدرم علی، و برادرم حسن در کنارم نیستند، ای جانشین گذشتگان و پناه بازماندگان. پس امام حسین علیه‌السلام به سوی خواهر نگریست و فرمود: خواهرم! شکیبایی تو را شیطان نرباید! و چشمان آن حضرت را اشک فرا گرفت و گفت: اگر مرغ قطا را به حال خود گذارده بودند، می‌خوابید. عمه‌ام گفت: آیا تو را به ستم خواهند کشت و این دل مرا بیشتر جریحه‌دار کرده و می‌سوزانند؟! پس به روی خود سیلی زد و گریبان چاک کرد و بیهوش افتاد. امام حسین علیه‌السلام برخاست و آب بر رویش پاشید تا به هوش آمد و فرمود: ای خواهر! تقوای خدا را پیشه کن و به شکیبایی خود را تسلی ده و بدان که اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان نمی‌مانند و هر چیزی فانی شود مگر خدا، همان خدایی که خلق را به قدرت خود آفرید و باز آنها را برانگیزاند و باز گرداند و او خدای فرد و واحد است، پدرم بهتر از من، مادرم بهتر از من و برادرم بهتر از من بودند و رفتند، من و هر مسلمانی باید از رسول خدا سرمشق بگیریم و در بلاها و مصیبت‌ها عنان اختیار خود را از دست ندهیم .امام علیه‌السلام خواهر خود را با اینگونه سخنان تسلی داد و به او گفت: تو را به خدا که در مصیبت من گریبان خود را چاک مزن، و صورت خود را مخراش، و پس از شهادتم شیون و زاری مکن. علی بن الحسین علیه‌السلام می‌گوید: پس از این که عمه‌ام آرام گرفت پدرم او را در کنار من نشانید.

 

امام در نیمه شب بیرون آمد و خیمه‌ها و تپه‌های اطراف را نگاه می‌کرد، نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده و به دنبال حضرت حرکت می‌کرد، امام از نافع پرسید: چرا به دنبال من می‌آیی؟! نافع گفت: یابن رسول الله! دیدم که شما به طرف لشکر دشمن می‌روید، بر جان شما بیمناک شدم. امام فرمود: من اطراف را بررسی می‌کنم تا ببنیم که فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد. نافع می‌گوید که: امام علیه‌السلام بازگشت در حالی که دست مرا گرفته و می‌فرمود: به خدا سوگند این وعده‌ای است که در آن خلافی نیست؛ پس به من فرمود: این راه را که در میان دو کوه قرار گرفته، مشاهده می‌کنی؟ هم اکنون در این تاریکی شب، از این راه برو خود را نجات بده! نافع بن هلال خود را بر قدم‌های امام انداخت و گفت: مادرم در سوگم بگرید اگر چنین کنم، خدا بر من منت نهاده که در جوار تو شهید شوم. سپس امام علیه‌السلام داخل خیمه زینب گردید، نافع می‌گوید: من در بیرون خیمه ایستاده و منتظر آن حضرت بودم، شنیدم که حضرت زینب به امام می‌گفت: آیا از تصمیم یارانت آگاهی؟ و می‌دانی که تو را فردا رها نخواهند کرد؟! امام علیه‌السلام فرمود: همانگونه که کودک به پستان مادر علاقمند است، آنها نیز به شهادت علاقه دارند! نافع می‌گوید: چون این سخن را شنیدم نزد حبیب بن مظاهر آمده و او را از جریان امر آگاه ساختم، حبیب گفت: اگر منتظر دستور امام نبودم، همین الان به دشمن حمله می‌کردم. نافع می‌گوید: به او گفتم: امام هم اکنون نزد خواهرش زینب است، آیا ممکن است اصحاب را جمع نموده و آنها سخنی بگویند که زنها آرامش پیدا کنند؟ حبیب، یاران امام را صدا کرد، همگی آمدند و در کنار خیمه‌های آل البیت فریاد بر آوردند که: ای خاندان رسول خدا! این شمشیرهای ماست، قسم خورده‌ایم که آنها را در غلاف نکرده و با دشمن شما مبارزه کنیم، و این نیزه‌های ماست که در سینه دشمن قرار خواهد گرفت. پس زنان از خیمه‌ها بیرون آمده و گفتند: ای جوانمرادان پاک سرشت! از دختران پیامبر و فرزندان امیر‌المؤمنین حمایت کنید. و به دنبال این سخن، همه اصحاب گریستند.