حالات جذب و سلوک/رهبر طریقت،در درجه اول سالک مجذوب و در درجه بعد مجذوب سالک میباشد…

در مورد اينكه در سلسله الاوليا جلوي نام برخي اقطاب كلمه ي درويش يا شيخ نوشته شده، اين بستگي به شهرتي است كه آن شخص به نام خود داشته  است.

 

 

 

 

 

 

حالات جذب و سلوک/رهبر طریقت،در درجه اول سالک مجذوب و در درجه بعد مجذوب سالک میباشد/علت ذکر کلمات درویش یا شیخ در نام برخی اقطاب/منظور از پیامبران صاحب کتاب/چگونگی تعیین اقطاب[1]

با عرض سلام. نامه ي شما رسيد. توجّه داريد كه مسافرت من چه در داخل مملكت، چه به خارج مملكت مشكلاتي دارد كه محتاج به بيان نيست. بنابراين بايد با توجّه به اين مشكلات مسأله به نحوي حل شود كه ان شاء الله بتوانم در تمام شهرستان ها به ديدار همه ي فقرا مشرّف شوم و توفيق يابم- ولي  متأسفانه تاكنون نشده است- غير از كازرون كه گفتيد شهرهاي بسياري است كه تعداد فقرا هم در آنجا زياد هستند؛ كرمانشاه ،همدان، خرم آباد، بروجرد و بسياري از شهرهاي ديگر، زاهدان، قوچان،بجنورد و امثال اينها. ولي اميدوارم به تدريج بتوانم- اگر خداوند عمر و سلامتي مرحمت فرمود- به اين شهرها بيايم و امّا سؤالاتي كه فرموده ايد:

اشاره ي شمس تبريزي به حالات جذب و سلوك است. روش انسان در سلوك به معناي اعم، يعني طيّ راه براي وصول به خداوند كه إِنَّالِلَّهِ وَ إِنَّاإِلَيْهِ راجِعُون[2]، يا آيه ي يا اَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحُ إلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه[3]،  بر سه گونه ممكن است باشد : يكي سلوك تنها و يكي جذبه ي تنها و يكي مخلوط سلوك و جذبه. شرط رهبري و ارشاد ديگران است كه خود رهبر سلوك و جذبه هر دو را داشته باشد يعني در درجه ي اوّل سالك مجذوب و در درجه ي بعد مجذوب سالك باشد. چنين شخصي به منزله ي آن خطّي است كه هم خود مي تواند بخواند و هم ديگران مي توانند بخوانند؛ يعني حقّ ارشاد ديگران را دارد و ارشاد مي كند. امّا تشخيص اينكه كسي به اين مقام رسيده است يا نه با كسي است كه خود مجاز باشد از سلف صحيحي و همين طور اين اجازه برسد به امام. و امّا آن كسي كه خط را خود توانستي خواند و ديگران نتوانستند خواند، آن است كه خود در راه سلوك است و پيش مي رود و با روش خاصّ خودش است، لذا روش او براي ديگران معتبر نيست؛ يعني صددرصد ملاك قرار نمي گيرد مگر آنچه ظاهر مي شود. درويش هاي معمولي كه داراي مقاماتي هستند ولي شخصاً طي راه مي كنند از اين قبيل هستند. و امّا آنكه نه خود خواندي، نه ديگران، حالت مجذوبي است كه اصلاً از وظيفه و تكليف خبر ندارد و اين خبر نداشتن گاهي به اختيار او نيست. اين است كه مانند خطّي است كه نه خود تواند خواند و نه ديگران.

در مورد اينكه در سلسله الاوليا جلوي نام برخي اقطاب كلمه ي درويش يا شيخ نوشته شده، اين بستگي به شهرتي است كه آن شخص به نام خود داشته  است. مثلاً هم اكنون هم در بين مشايخ، در مقابل لقب بعضي ها كلمه ي درويش است واين نشان دهنده حالات او يا نشان دهنده ي عرف زمان خود اوست كه به آن نام مشهور بوده است و اِلّا تفاوتي نمي كند. لا نُفَرِّقُ بَيْنَ اَحَدٍ مِنْ رُسُلِه[4]، كه در قرآن آمده است شامل بعدها هم مي شود.

درمورد حضرت نوح، لغت كتاب كه ما امروز استفاده مي كنيم و پيغمبران صاحب كتاب مي گوييم، به معناي متداول امروز نيست؛ براي اينكه خط نوشتن معلوم نيست كه درچه زماني بين بشر معمول شده است، اين طرز نگارش قراردادي است. منظور از كتاب، آن كتابي است كه در قرآن به آن اشاره دارد و مي فرمايد: عِنْدَهُ اُمُّ الْكِتاب[5]، يا در مورد وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتاب[6]، در اينجا كتاب يعني مقررات خاصّ الهي. بدون اينكه نوشته اي هم باشد به نام كتاب معتبر است. بنابر آنچه در تاريخ هم نوشته اند از حضرت نوح كتابي- به معناي امروزي- به دست ما نرسيده است، چون مريدان حضرت نوح چند خانواده بيشتر نبودند؛ شايد در حدود هفت يا هشت خانواده كه همه با خود حضرت نجات يافتند. بنابراين آنها خود مستقيماً دستورات را از حضرت مي گرفتند و منظور از پيغمبران صاحب كتاب يعني هر پيغمبري كه دين تازه اي بياورد. موسي(ع)،عيي(ع)،محمّد(ع) هر كدام دين پيغمبر قبلي  خود را در واقع تكميل كردند نه اينكه بطور كامل نسخ كردند.

در مورد تعيين اقطاب، اين بستگي به حالات شخص قطب دارد كه با نحوه اي از الهام قلبي صورت مي گيرد. به اين معني كه بر آنها مسلّم مي شود كه بايد از طرف خداوند فلان شخص را به جانشيني تعيين كند واِلّا وحي فقط بر پيغمبر نازل مي شد و حتي بر ائمه هم وحي نازل نمي شد.

در مورد در نظر گرفتن صورت مرشد كه نوشته ايد بطور تفصيل در رساله ي رفع شبهات توضيح داده شده است به آن مراجعه كنيد تا ناراحت نباشيد و تكليف قطعي خود را بدانيد.

امّا خوابي كه ديده ايد؛ چون دخانيات كشيدن، سيگار و قليان وامثال اينها در ميان مردم متداول است كه در مواقع ناراحتي فكري انسان سيگار مي كشدبنابراين اين خوابي هم كه ديده ايد علامت آن است كه حضرت آقاي محبوب عليشاه و همچنين مرحوم آقاي محقّق از وضع علي كه براي فقرا فراهم شده است نگران و ناراحت هستند. براي شادي روح آنها هر وقت به يادشان افتاديد فاتحه اي بخوانيد. اميدوارم رفت و آمدها آنقدر آسان و ساده شود كه بتوانم همه جا بيايم و همچنين مشايخ از هر حيث امكانات داشته باشند كه در سفر باشند. و السّلام.



[1] . 5 شهریور 1380

[2] .سوره بقره،آیه 156.

[3] .سوره انشقاق،آیه 6.

[4] .سوره بقره،آیه 285.

[5] .سوره رعد،آیه 39.

[6] .سوره رعد آیه 43.