یاد خدا؛ذکر و نماز/انسان کامل،ولی زمان/قرآن ناطق/عالم کبیر و عالم صغیر/جهاد و دفاع….

اگر هميشه بتوانيد به ياد خدا باشيد اين مسأله از نماز عرفي، يعني نمازي كه پنج نوبت بايستيد و آن حركات را بكنيد و مثلاً كلماتي بگوييد كه چندان توجّهي به معناي آن نداشته باشيد،

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یاد خدا؛ذکر و نماز/انسان کامل،ولی زمان/قرآن ناطق/عالم کبیر و عالم صغیر/جهاد و دفاع/خلافت بر اهل بیت مقدر نخواهد شد مگر با ظهور حضرت قائم/امام هرچه کند بنابه مقدر الهی است/ظهور و خروج امام در عالم صغیر[1]

با عرض سلام ، نامه ي شما رسيد. در مورد سؤالاتي كه كرده بوديد، اگر به كتب و گفته هايي كه در مجالس  گفته مي‌شود توجّه كنيد، موضوع حل مي‌شود. چون اگر من بخواهم براي هر سؤالي، صفحات مفصّلي بنويسم اين كار زائدي است و وقت هم نمي‌شود. در پند صالح هم پاسخ تمام اينها نوشته شده است. مع ذلك مختصري به عنوان يادآوري گفته مي‌شود.

در مورد نماز كه قرآن فرموده است: لَذِكْرُ اللهِ أَكْبَرُ[2]، ذكر يعني ياد خدا بالاتر از نماز است. بنابراين مسلماً خود نماز هم براي اين است كه به ياد خدا باشيم. بنابراين اگر هميشه بتوانيد به ياد خدا باشيد اين مسأله از نماز عرفي، يعني نمازي كه پنج نوبت بايستيد و آن حركات را بكنيد و مثلاً كلماتي بگوييد كه چندان توجّهي به معناي آن نداشته باشيد، مسلّماً بهتر است ولي اين بهتري مانع آن نيست كه نماز انجام نشود. نماز حتماً بايد خوانده شود. براي اينكه هر امري به جاي خود واجب است. مثل اينكه از شما بپرسند كه بهتر است يا شربت سكنجبين يا آب ميوه، هر كدام به جاي خود خاصيّتي دارد. واجبات نماز را هم به هر جهت و به هر صورتي كه بتوان بايد انجام داد. منتها آن هم كافي نيست و در واقع امتحاني است براي اينكه ما عادت كنيم به اطاعت امر؛ ولو معني نماز را هم نمي دانيم،يا اينكه حواسمان پرت شود، ولي چون فرموده‌اند كه در اين ساعات بايستيد به نماز و اين گونه نماز به پا داريد، بايد اطاعت كنيم. و امّا آن نمازي كه تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ[3] مي‌كند يا نمازي كه در حديث از پيغمبر آمده: اَاصَّلاهْ مِعْراجُ الْمُؤمِن[4]، آن ايده آل است؛ يعني آخرين درجه از نمازي است كه براي انسان امكان دارد و مقدّر شده است. بنابراين اگر نماز اين كار را انجام داد و تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَالْمُنْكَرِ را عمل كرد، آن نماز درست است و به هر اندازه كه اين كار انجام شد، به همان اندازه هم مورد قبول قرار گرفته است. متنها بنا به مثل مشهور: مَنْ لا يُدْركَ كُلِّه لا يَتْرُكُ كُلَّه[5]، كسي كه كل را نمي‌تواند به دست بياورد نبايد از بعضي جزئيات بگذرد. وقتي كسي گرسنه است اگر براي او دو لقمه غذا دادند آن دو لقمه را بايد قبول و استفاده بكند، منتها در صدد اين باشد كه رزش و روزش بيشتري به دست آورد، و لذا مادامي كه آن نماز اصلي براي شخص حاصل نشده است از اين نماز قالبي نبايد غفلت كند. امّا انسان كامل، مصداق كامل آن براي ما مسلمين، پيغمبر و ائمه هدي عليه السلام و البته انبياي گذشته هستند. بنابرين بعد از آنها كساني كه هستند نماينده و مظهري از ائمه هستند؛ مثل وكيل. وكيل به اصطلاح فقهي و حقوقي، نفس موكّل است. البته نفس موكّل است ولي عين موكّل نيست. بنابراين دستورات«ولّي زمان» حكم خود را دارد ، قرائت قرآن و نماز خواندن هم حكم خود را دارد، هر كدام به نوبه خود حكم دارد. دستورات«ولّي زمان» هم هرگز خارج از دستورات شرعي و اجراي آنها نيست.. متنها ممكن است در معنا و وجوب آن براي شخص خاصّي تفاوت پيدا كند. مثلاض به يك نفر بگويند تو در اينجا مسافر حساب مي‌شوي و بايد نماز را قصر بخواني يا بگويند تو چون مريض هستي نبايد روزه بگيري؛ اين قبيل دستورات را كه منطبق با شرع است بگويند.و امّا اينكه خروج انسان كامل از حكم قرآن امكان دارد يا خير، اينها مباحثي است كه براي خالي نبودن عريضه، متكلمين مطرح كرده‌اند. كمال انسان كامل اين است كه احكام الهي را انجام مي‌دهد. علي عليه السلام هم نفرمود: من مقّدم بر قرآن هستم، وقتي كه قشون معاويه قرآن را بالاي نيزه كردند، فرمود من قرآن ناطق هستم و آن ورق پاره‌اي است كه آنها روي نيزه كرده‌اند. بنابراين انسان كامل عين قرآن است و نمي‌توان گفت كه از قرآن جدا باشد، مثل اينكه نمي‌توان گفت: خورشيد از حكم حرارت جدا است، بلكه خورشيد عين حرارت است. انسان، عالم صغير و جهان، عالَم كبير است. آنچه در عالم صغير است، در عالم كبير وجود دارد و آنچه در عالم كبير است در عالم صغير هم وجود دارد. در خود قرآن هم آمده است كه مي‌فرمايد: يا ايُّهَا الَّذينَ آمنَنُوا اسْتَجيبُوا لِِِِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِمت يُحْييكُمْ[6]، خداو پيغمبرش شما را دعوت مي‌كنند به چيزي كه شما را زنده مي‌كند، پس شما هم فوراً اجابت كنيد؛ كه اين حيات، منظور حيات معنوي است. اگر دل به اين حيات رسيد آن قيامتي كه در عالم كبير واقع مي‌شود، انسان نمونه‌ي آن را در عالم صغير، در عالم خودش خواهد ديد ولي اجراء و ظهور آن در عالم صغير به هيچ وجه مانع ظهور در عالم كبير نخواهد بود.

و امّا آيه‌ي وَقاتِلُوهُمْ حَتَّي لا تَكُونَ فِتْنَه[7]، شأن نزولش در مورد خاصّي است و آن جهاد است. جهاد هم به نظر شيعه در زمان غيبت واجب نيست و حتّي بنا به عقيده‌اي حرام است. در زمان غيبيت دفاع واجب است؛ يعني اگر كسي حمله كرد، ولو به زن و بچّه‌اي، آنها هم مي‌توانند دفاع كنند و البته دفاع شرايطي دارد كه با تحقّق آن شرايط مسلمان حقّ دارد حمله‌ي او را با حمله‌ي متقابل جواب بدهيد.

آخرين كوششي كه از طرف خدواند مقرّر شد كوششي است كه حضرت سيّدالشّهدا كرد؛ آن هم نه ابتكاراً و نه براي اينكه خلافت را به دست بگيرد بلكه اهل كوفه از حضرت دعوت كردند و گفتند ما اماده‌ايم تا كمك كنيم حكومت و خلافت به دست شما بيفتد و حتي به عبارتي، تهديدي معنوي كردند كه اگر قيام نكني قصور كرده‌اي. اين جهات موجب حركت امام حسين شد و اِلّا بعد از ان حضرت، بارها اتّفاق افتاد كه فرمودند: خلافت بر ما اهل بيت مقدّر نخواهد شد مگر با ظهور امام قائمعليه السلام . كه يكي در مورد زيربن علي بود و ديگري در مورد حضرت صادق عليه السلام وقتي كه ابومسلم نامه‌اي نوشت و خواهش كرد كه با ايشان به خلافت بيعت كند، حضرت پاكت نامه‌اي نوشت و خواهش كرد كه با ايشان به خلافت بيعت كند، حضرت پاكت نامه او را به اصطلاح باز نكرده، كاغذ را نخوانده، گرفتند و سوزاندند و رد كردند. يكي هم زمان حضرت رضا عليه السلام بود كه بعد از اينكه تقريباً با جبر واكراه ولايتعهدي را قبول كردند، فرمودند: اين امر به ما درست نخواهد شد.

بنابراين، اين مقدّر الهي است، چون امام هر چه كرده بنا به مقدّر الهي است. اما در مورد آماده شدن براي ظهور، از لحاظ شخصي فكر كنيد كه امام فردا ظاهر خواهد شد و خواهد گفت بيا به جنگ. اگر خود را حاضر مي‌دانيد، در اين صورت آماده هستيد و اين آمادگي شخصي به شما كمك مي‌كند كه امام در عالم صغير نيز ظاهر شود و خروج كند و دشمنان خود يعني دشمنان حقّ را كه جنود شيطان مي‌باشند، از بين ببرد. بنابراين ما از لحاظ آماده بودن براي ظهور امام، وظيفه داريم كه در اصلاح خودمان و در اصلاح جامعه بكوشيم.

والسّلام.

 



[1] . 2 فروردين 1380

[2] . سوره عنکبوت،آیه 45.

[3] . سوره عنکبوت،آیه 45.

[4] . بحار الانوار ،مجلسی،لبنان،موسسه الوفا بیروت،1404 ق،ج 79،ص 303.

[5] . بحار الانوار،ج 56،ص 283.

[6] .سوره انفال، آیه 26.

[7] .سوره بقره،آیه 193 و سوره انفال،آیه 39.