حکومت ترس در غیاب حکومت قانون

آدمی ، با همه ی علاقه ای که به آزادی دارد ، اغلب ، آگاهانه از قسمتی از آن صرف نظر می کند . مثلاً برای زندگی در اجتماع حاضر است ، بعضی از آزادی های فردی خود را ندیده بگیرد و یا با وضع قانون ، آزادی های خود را محصور و مشروط کند . ترس از خطر های طبیعی ، آدمی را مجبور می کند که به اجتماع رو بیاورد و ترس از دیگران او را به اطاعت از قانون وا میدارد . به عبارتی دیگر ، آدمی برای آن که کمتر بترسد

 

 

 

گروه سیاسی کلمه- مهستی شیرازی: آدمی ، با همه ی علاقه ای که به آزادی دارد ، اغلب ، آگاهانه از قسمتی از آن صرف نظر می کند . مثلاً برای زندگی در اجتماع حاضر است ، بعضی از آزادی های فردی خود را ندیده بگیرد و یا با وضع قانون ، آزادی های خود را محصور و مشروط کند . ترس از خطر های طبیعی ، آدمی را مجبور می کند که به اجتماع رو بیاورد و ترس از دیگران او را به اطاعت از قانون وا میدارد . به عبارتی دیگر ، آدمی برای آن که کمتر بترسد ، قسمتی از آزادی خود را وا می گذارد تا ما به ازای آن ، از امنیت برخوردار شود .

آزادی و امنیت ، اگرچه هر دو کیفیتی یکسان دارند و خواسته ی دیرین آدمیان اند ، اما در کمیت ، معکوس می نمایند و برخورداری از امنیت ، بدون محدود کردن آزادی ممکن نمی شود . اگرچه این نسبت عکس ، مانند بسیاری از نسبت های دیگر در حدی برقرار است و اگر از اندازه بگذرد ، به شکل معنا داری تغییر می کند و چه بسا ، کاهش بیش از حد آزادی می تواند کل امنیت را به نابودی بکشاند .

برای تنظیم و تحدید رابطه ی میان آزادی و امنیت، مردم، اختیارات و امکانات لازم را به دولت می دهند تا با اجرای قانون از امنیت توام با آزادی برخوردار شوند . اگر برخی فلاسفه گفته اند «دولت شر لازم است» ، یک معنایش همین است . شر است چون زور می گوید و با اجرای قانون آزادی را محدود می کند و لازم است چون امنیت را به همراه می آورد و دسته ای دیگر از آزادی ها را تضمین می کند .اما ، گاهی دولت در استفاده از این اختیارات ، خوب عمل نمی کند و نمی تواند موازنه ی میان آزادی و امنیت را برقرار کند . مثلاً برای برقراری امنیت ، آزادی ها را بیش از حد محدود می کند و یا با افزایش آزادی ها ، امنیت را به خطر می اندازد . و طرفه آن که ، دولتی هم وجود دارد که هم آزادی های فردی و اجتماعی را کم می کند و هم امنیت را از مردم می گیرد . یعنی همه ی شرهای دولت را دارد و خیری از او به ملت نمی رسد .جایی که از زبان ملت باید گفت : مارا به خیر تو امید نیست ، شر مرسان !

این دولت بی خیر ، یا همین نوع آخر ، هنگامی شکل می گیرد که دولت ، امنیت را فقط امنیت خود بداند و « قانونی را اجرا کند که دولت بپسندد » تا امنیتش را تامین کند . این اتفاق وقتی رخ می دهد که دولت یا ملت را فراموش کرده است و یا خود را همان ملت می داند و برای تامین هزینه های خود هم احساس بی نیازی می کند . این نوع دولت ، به تدریج از قانون و ملت فاصله می گیرد و امنیت مردم را فراموش می کند و یا امنیت مردم را در امنیت خود خلاصه می بیند . وصف این گونه دولت را می توان در سخنان اخیر میر حسین موسوی ، در میان جمعی از رزمندگان مشاهده کرد. آنجا که می گوید :

..احساس امنیت تنها در امنیت دولت و دولتیان خلاصه نمی شود. بحث از امنیت انسانی است و امنیت انسانی در آزادی از ترس و رهایی از نیاز به دست می آید .کسانی که سوار بر زرهپوش های امن دولتی چشم خود را می بندند و صحبت از عرضه نان به قیمت های بین المللی می کنند ، درد و ترس مردم را لمس نمی کنند…

شر دولت به همین جا ختم نمی شود و با کاهش «حکومت قانون»، این عارضه در رابطه ی دولت و ملت تشدید می شود و به تدریج دولت برای تامین امنیت خود، از جامعه هم می ترسد . در این حال، دولت از فرط ترس، فضای امنیتی را در جامعه برقرار می کند و آزادی های مدنی را هم هر روز کاهش می دهد و این عارضه هر رو بدتر می شود تا وقتی که مردم می بینند در این معامله مغبون شده اند و با واگذاری اختیارات خود نه تنها آزادی های دیگر را پاس نداشته اند و از ترس های اولیه رها نشده اند و امنیت نیافته اند، بلکه با انواع دهشتناک تری از ترس مواجهه شده اند . ترسی که میر حسین هم ، به خوبی در همان دیدار به آن اشاره می کند:

..ترس از سرکوب، ترس از اعتراف گیری ،ترس از بیکاری و تورم ،ترس از تهاجم خارجی، ترس از شنود و دخالت در امور شخصی ،ترس از چک های بی محل، ترس از فساد سازمان یافته، ترس از قاضی هایی که از بازجو ها دستور می گیرند و ایمان خود را با لباس های تیره و قیرگون ظلم می پوشانند..

« ترسیدن » باوری نیست که نیازی به دلیل و اثبات و پشتیبانی داشته باشد . ترسیدن همان و باور کردن آن همان . همه ی ما ترس را تجربه کرده ایم و در این روزگار و این جامعه به اندازه ی کافی ترسیده ایم . ترس مدام ، یا ترس دائم ، اغلب با اضطراب و افسردگی همراه است و آمارهای رسمی و نیمه رسمی نشان می دهند بسیاری از مردم در جامعه ایران به اضطراب و افسردگی دچار شده اند و کمتر خانواده ای است که با نوعی از بیماری و اعتیاد درگیر نباشد ، تا جایی که مصرف نگران کننده و روز افزون دارو های مسکن ، آرام بخش و حتی انواع مخدر ، به سبد مصرف اغلب خانوارهای ایرانی افزوده شده است . این آمار ها بهترین ، گزارش گر « ترسی است که میر حسین از آن می گوید » و بر جامعه ایرانی حاکم است .

از قضا سرکانگبین صفرا فزود ! یعنی در غیاب حکومت قانون، « حکومت ترس » برقرار خواهد شد. دولتی که قرار بود پناهگاه بی پناهان باشد و قرار است مردم از ترس به آن پناه ببرند، با اجرای سلیقه ای قانون، ترس مضاعفی را در روح و جان ولی نعمتان خود جاری می کند.

اگر بیت الغزل سخنان همراهان جنبش سبز، بازگشت قانون و استقرار حکومت قانون است، از آن است که جامعه ایران را رصد کرده اند و می دانند آنچه می تواند بر همه ی ترس ها فائق آید و امنیت و آزادی را در تمام ابعاد خود به همراه بیاورد چیزی نیست جز حکومت قانون. و باز اگر می بینیم این بزرگان و یارانشان، با همه ی دشواری ها در برابر قانون گریزان و قانون شکنان بر این میثاق ملی ایستاده اند از آن است که باور دارند : حکومت قانون رمز آسایش و آرامش مردمانی است که برای استقرار قانون انقلاب ها کرده اند و خون ها داده اند .