دو خبر از دو عالم دینی

اين را نيز نبايد فراموش كرد كه احكام اسلام همه مربوط به هم است و براى همه مردم وضع شده لذا اينچنين نيست كه دزدهاى ميلياردى را رها كنند و كسى كه ربع دينار دزديده، انگشتش را قطع كنند!

 

 

 

 

 

 

کروبی: مردم باید برای حکومت دینی و غیر دینی تصمیم بگیرند . 

 

مهدی کروبی از شرکت خود در راهپیمایی روز قدس امسال خبر داد و گفت: در مورد تشکیل هسته های اولیه و برنامه ریزی برای این روز درحال مشاوره با دوستان هستیم و نتیجه را اعلام خواهیم کرد. وی با بیان این که “مردم باید برای حکومت دینی یا غیردینی تصمیم بگیرند و می توانند هرگونه حکومتی را برای خود  تعیین کنند، گفت: این حکومتی که امروزه مشاهده می کنیم نه بر پایه جمهوریت است نه بر پایه دیانت این حکومت آن حکومتی نیست که رهبران به مردم وعده داده بودند. باید جمهوریت نیرومندتر باشد. سایر حکومت ها را نفی نمی کنم مردم هرچه را بخواهند خواهم پذیرفت.

به گزارش وبسایت مهدی خزعلی، کروبی که در یک ارتباط اینترنتی به سوالات گروه های مختلفی از مردم پاسخ می گفت درباره شرکت در راهپیمایی روز قدس گفت: در خصوص راهپیمایی روز قدس باید بگویم این راهپیمایی هر ساله برگزار می شود و ما هم در آن حضور خواهیم داشت و در مورد تشکیل هسته های اولیه و برنامه ریزی برای این روز درحال مشاوره با دوستان هستیم و نتیجه را اعلام خواهیم کرد.

 

اکنون جریانی در راس امور است که به خواست مردم توجه نمی کند

 

دبیر کل حزب اعتماد ملی افزود: متاسفانه اکنون جریانی در راس امور است که ابزار در دست اوست و به خواست مردم توجه نمی کند. ما باید سعی کنیم تا قانون اساسی را پیاده کنیم و بر طبق همین قانون من اطمینان می دهم خواست اکثریت مردم با گرایش های مختلف را به اجرا بگذاریم. هر قانون و کتابی که از مغز بشر تراوش پیدا کرده باشد طبیعی است که نقص و عیب هم داشته باشد و در یک محیط آزاد که مطبوعات آزاد و مستقل هم باشند می توان آن را بازنگری کرد اما باید توجه داشت که مهمترین قسمت های قانون اساسی یعنی احترام به حق مردم و پذیرش خواست مردم توسط حاکمیت نقض می شود و در نظر گرفته نمی شود. باید برای اجرای آن تلاش کنیم. باید تفکرات مختلف در عرصه سیاست باشند و اجازه بدهیم که خود را ارائه کنند حتی همین تفکر تمامیت خواه که خواست مردم را در نظر نمی گیرد هم باشد اما نمی تواند سردمدار و تعیین کننده باشد.

 

 

اگر مجلس جدی و قوه قضائیه سالم داشتیم، بچه هایمان از بی عدالتی در زندان اعتصاب غذا نمی کردند

کروبی تاکید کرد: مردم سی سال پیش به نظامی رای دادند که در آن حق حاکمیت با مردم بود ما اعتقاد داریم این نظامی که مردم انتخاب کرده بودند اکنون وجود ندارد. ما در اول راه هستیم ابتدا باید تلاش کنیم قانون اساسی را اجرا کنیم تا به وسیله آن به دیگر خواسته هایمان برسیم با احترام به نمایندگان مجلس می گویم مطمئن باشید اگر مجلس جدی داشتیم، قوه قضاییه سالم داشتیم حتما وضع ما این نبود که قوه مجریه ادعا کند من قانون را اجرا نمی کنم و بچه هایمان از بی عدالتی در زندان ها بنالند و اعتصاب غذا کنند و شکنجه بشوند.

وی ادامه داد: شما مطمئن باشید یک روزی در یک حکومت آزاد که قوانین آن اجرا می شود و طبیعی است که مطبوعات در آن کار می کنند، بحث های دیگری هم می شود. اما امروز ما معتقدیم این قانون اساسی اجرا نمی شود به نظرم  با پرداختن به اینکه “همین قانون اساسی ناقص است، یا آیا توان پاسخگوی به مردم را دارد؟” نیروی خود را بی هدف هدر خواهیم داد. با اجرای همین قانون خواسته بسیاری از مخالفان نیز برآورده خواهد شد مثلا تصور کنید که انتخابات آزاد داشته باشیم مطبوعات آزاد داشته باشیم مجلس مستقل داشته باشیم طبیعی است که وضع مردم بهتر خواهد شد.

 

 

شورای نگهبان در قانون اساسی مرجع نظارتی است و درعمل مرجع حاکم

دبیرکل حزب اعتماد ملی همچنین تصریح کرد: مشکل ما این است که چارچوب قانون اجرا نمی شود. مثلا همین شورای نگهبان در قانون اساسی یک مرجع نظارتی است اما در عمل می بینید که یک مرجع حاکم هست. یعنی بر قوه مجریه هم حاکم است. من می گویم که این شورا باشد اما در نقش نظارتی اش. با فشار افکار عمومی می توان حاکمیت را مجبور به قانون مندی کرد. فشار، نه درگیری. این تجمعات و آگاه سازی ها نتیجه می دهد. بالاخره خواه و ناخواه باید کشور را اداره کنند و برای همیشه که نمی شود با پول نفت زندگی کرد.

وی افزود: کارهای زیر ساختی و توسعه لازم است جهان به سرعت درحال پیش رفت است. اگر هم پای دنیا حرکت نکنند مردم همراهیشان نمی کنند، مگر اینکه به خواسته شان عمل کنند. اینگونه مجبور به پیروی از مردم می شوند. نخواهیم که خیلی زود پیروز شویم چون پیروزی زودرس را زود از دست می دهیم و فراموش می کنیم.

در روز قدس به حکومت اجازه سوء استفاده ندهید

کروبی در آخر گفت: یک سفارشی دارم و تاکید می کنم روز قدس در پیش است و ما هم در راهپیمایی شرکت می کنیم مساله حقی است که از یک ملتی تضعیف شده است. خواهش می کنم که مواظب باشید شعاری ندهید که حکومت از آن سوء استفاده کند. دوما ممکن است که از طرف خودشان بین شما نفوذی بفرستند تا فضا را تهییج کنند. خواهش می کنم که سایرین را دعوت به آرامش کنید. حرمت روزه را نگه دارید. خواهش میکنم، عده ای قلیلی که با عذر شرعی که دارند و روزه نیستند حرمت نگاه دارند تا حکومت از آن سوژه نسازد. عکس پاره امام را نشان می دهند دستانش پیداست اما سر و کله اش پیدا نسیت. همه شما را به خدا می سپارم. موفق باشید.

&&&&&&&&&

آیت الله دستغیب: با دسته بندی مردم به طرفدار و ضد ولایت فقیه، آنها را به جان هم نیندازید

جرس: آیت الله دستغیب با بیان این که “رحمت پروردگار بسیار وسیع است” گفت: وقتى كه ما رحمت واسعه پروردگار را مشاهده مى‏كنيم ديگر نبايد در انتشار آن تنگ نظر باشيم و مردم را به دو دسته طرفدار ولايت فقيه و ضد ولايت فقيه تقسيم كنيم و آنها را به جان هم بيندازيم و گروهى را مؤمن صالح و گروه ديگر را مرتد و محارب و منافق قلمداد كنيم. رحمت پروردگار بسيار وسيعتر از اين حرفها ست.

 

بنا به گزارش های رسیده به جرس، این مرجع تقلید شیعیان، در جلسه تفسیر قرآن، ادامه داد: رحمت خداوند وسيع است و او هرگز بندگان خود را به خاطر چند گناه كوچك مورد غضب قرار نمى‏دهد و اين خود عبرتى است براى مسؤولين جامعه و سران كشور كه بايد مظهر رحمت پروردگار باشند و نسبت به مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار كنند. مردم تشنه محبت هستند و اگر دست رحمت بر سر آنها كشيده شود همه جذب مى‏شوند و رو به سوى خدا مى‏آوردند اگر چه يهودى و نصرانى باشند. با وجود خدايى چنين مهربان و رحيم آيا ما نيز نبايد كمى مظهر اين صفت باشيم؟!

 

 

 

متن کامل سخنان آیت الله دستغیب به این شرح است:

 

 

 

 

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا

 

 

فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إلَى النّارِ”30″

 

 

و براى خدا همتايانى قرار دادند تا مردم را از راه او گمراه كنند. بگو از زندگى دنيا بهره گيريد اما سرانجام شما آتش است.

 

 

وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً؛ همان كسانى كه نعمتهاى خدا را تبديل مى‏كردند و قوم خود را به سراى نيستى و آتش عذاب پروردگار وارد مى‏ساختند، براى خدا همتا و شريك و همانند قرار مى‏دادند تا مردم را از مسير حق منحرف و به سوى خود دعوت كنند.

 

 

شريك قرار دادن دو قسم است از جهت ظاهر و از جهت باطن. از جهت ظاهر، همان كارى است كه مشركين مى‏كردند و تا به حال نيز در اطراف و اكناف عالم اين كار را انجام مى‏دهند؛ يعنى بتها را به عنوان ربّ النوع يا به عنوان مظاهر اسماء پروردگار عبادت مى‏كنند. بعضى نيز حيوانات و بعضى ديگر ماه و خورشيد و ستارگان و گروهى نيز انسانهاى ديگر را به عنوان پروردگار و مدبر عالم، عبادت مى‏نمايند.

 

 

اينها همه مظاهر شرك جلى است. اين در حالى است كه مدير و مدبر عالم و ضارّ و نافع همه موجودات، تنها خداى يكتاست. اگر موجودات ديگر نفعى مى‏رسانند، صرفاً بدان جهت است كه خداى عالم آنها را بدين كار مأمور كرده و آنها خود هيچ استقلالى در تأثير ندارند بنابراين كسانى كه به خدا شرك مى‏ورزند و همتا و همانندى براى او قرار مى‏دهند، نعمت خداى تعالى را تبديل مى‏كنند و آن را هم از خود و هم از ديگران دريغ مى‏نمايند؛ از خود دريغ مى‏كنند چون از فطرت اوليه توحيدى خود جدا مى‏شوند و در نتيجه از راه خدا منحرف مى‏گردند و به گمراهى مى‏شتابند.

 

 

از ديگران هم دريغ مى‏نمايند چون به اندازه شعاع نفوذ خود در جامعه، بر ديگران تأثير مى‏گذارند و آنها را هم از راه خدا و فطرت منحرف مى‏سازند. نتيجه اين كار آن است كه خود و ديگران ر ااز رحمت واسعه پروردگار محروم مى‏سازند و استعدادهاى انسانى و معنوى خويش را هدر مى‏دهند.

 

 

لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِهِ؛ «لام» در «لِيُضِلُّوا» هم مى‏تواند لام غايت باشد، بدين معنا كه عاقبت و نتيجه قهرى شرك به خدا، گمراهى از راه او است و هم مى‏تواند لام علت باشد؛ يعنى علت آنكه براى خدا شريك قرار مى‏دهند آن است كه مردم را از راه خدا منحرف سازند. وقتى كسى با ديگرى دوست و همنشين مى‏شود شايد از ابتدا هدفش گمراه كردن او نباشد اما به علت تأثير قهرى همنشينى، او را با خود همراه مى‏كند و در تخيلات و اعتقادات شرك‏آلود خويش شريكش مى‏گرداند و در نتيجه او را به گمراهى و ضلالت سوق مى‏دهد. حضرت آيت‏اللَّه نجابت‏رحمه الله مى‏فرمودند: اگر دو گاو را كنار هم ببنديد، هم‏شكل نمى‏شوند اما هم‏آخور مى‏شوند. به همين جهت در اسلام تأكيد بسيارى بر معاشرت با افراد سالم و برگزيدن اساتيد صالح گرديده است.

 

 

قطعاً استاد اگر چه استاد دانشگاه يا معلم مدرسه باشد بر روى انسان تأثير مى‏گذارد همچنانكه پدر و مادر بر فرزندان و برادر و خواهر بر روى هم تأثيرگذارند.

 

 

كسانى هم كه استاد عرفان و اخلاق انتخاب مى‏كنند بايد مواظب باشند استاد، آنها را از راه فطرت خارج نسازد و با تخيلات و توهمات خود همراه نكند. چرا كه در مسير سلوك و در راه قرب پروردگار گاه راهزنانى به كمين نشسته‏اند كه مختصر رياضتى كشيده يا زمان كوتاهى اساتيد حقه ديده‏اند و اكنون به هواپرستى و نفس‏پرستى افتاده‏اند و با داعيه مربى‏گرى و تربيت نفس مريدپرورى مى‏كنند.

 

 

گروهى نيز در حالى سنگ و چوب و حيوان و حتى انسانها را شريك خدا قرار مى‏دهند كه مى‏دانند هيچ كارى از آنها بر نمى‏آيد اما براى آنكه ديگران را تابع خود كنند و از راه خدا به در ببرند، آنها را عَلَم مى‏كنند هدف اينها گمراه كردن مردم و مشغول داشتنشان به خود، بجاى عبادت پروردگار يكتاست.

 

 

هر كس از خداوند عنايات خاص او را مى‏خواهد بايد از ابتداى جوانى و بلوغ و حتى قبل از بلوغ مواظب باشد كه دامن خود را به گناه آلوده نكند. قطعاً پارچه‏اى كه نو هست و هنوز كثيف نشده بسيار فرق دارد با پارچه‏اى كه كثيف شده و در اثر شسته‏شدن پاك گشته.

 

 

جوانان و نوجوانان عزيز بايد بسيار مواظب باشند تا واجبى را ترك نكنند و گناهى را مرتكب نشوند. منظور اين نيست كه خشك مقدس و چشم و گوش بسته باشند و چيزى نفهمند يا ساده لوح و احمق و زودباور باشند يا آنكه در مسائل اجتماعى منفعل عمل كنند يا همه را متهم به دنياطلبى نمايند – مانند حسن بصرى كه مى‏گفت معاويه و على‏عليه السلام هر دو مقصرند – فراموش نكنيم كه مؤمن بايد زيرك باشد: «المؤمِنُ كَيِّسٌ: مؤمن زيرك است». (بحار، ج‏64، ص‏370، باب‏14)

 

 

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «اتَّقوا مِن فِراسَةِ المؤمِنِ فإنَّه يَنظُرُ بِنورِ اللَّه: از هوش مؤمن بر حذر باشيد كه او با نور خدا مى‏نگرد». (بصائر الدرجات، ص‏357)

 

 

كسى كه از ماديات وارسته و همواره در پى خشنودى پروردگار است و مى‏كوشد راهى به دستگاه پروردگار بيابد، نور خدايى مى‏يابد و با آن نور همه چيز را مشاهده مى‏كند، نه با ديده تخيلات و توهمات و هواى نفس. ما نيز از خدا مى‏خواهيم كه اينچنين باشيم يعنى در زندگى فردى و اجتماعى، از خود بيرون آئيم و به خدا متصل شويم و با نور خدا بنگريم.

 

 

قُلْ تَمَتَّعُوا؛ خداى تعالى در اين دنيا رزق و روزى همه را فراهم مى‏كند، چه مؤمن باشد، چه كافر، پيامبر باشد يا جادوگر. خلق كرده، روزى مى‏دهد و هيچكس را از بهره‏هاى دنيايى بى‏نصيب نمى‏گذارد. اما آنانكه گناهكار شوند بهره‏شان تنها همين زندگى دنياست كه گاه خداوند آن را برايشان بهتر و وسيعتر فراهم مى‏كند تا با مشغول شدن به زرق وبرق آن از آخرت خويش به كلى غافل شوند (استدارج).

 

 

قطعاً اين بهره، بهره اندكى است و كاسه عمر دير يا زود لبريز مى‏شود و بايد به سوى جايگاه هول‏انگيز ابدى خود بشتابند؛فَإِنَّ مَصيرَكُمْ إلَى النّارِ آتشى كه در آخرت گوشت و پوست و استخوان و بلكه دل و جان شخص گناهكار را مى‏سوزاند آتش فراق است كه از همه آتشها سوزاننده‏تر است. در عالم برزخ و قيامت انسان مى‏فهمد چه سرمايه عظيمى را از دست داده، چه مى‏توانست بشود و نشد. جايگاه جهنميان را در بهشت، در صورت بهشتى شدنشان، نشانشان مى‏دهند و آنها از اينكه چه موقعيت و مقام عالى را از دست داده‏اند، بيش از هر چيز ديگرى مى‏سوزند.

 

 

كسى كه مى‏توانست با خداى عالم مأنوس شود و با او حرف بزند و خليفه او گردد، با مشتى توهم و سايه گول خورد.

 

 

در حالى كه مى‏توانست با اولياى خاص خدا همنشين شود، همنشين مارها و عقربها و جيفه‏هاى مردار شد! اينها همه شراره‏هاى آتش فراق است كه شديدتر از كيفر گناهان او را مى‏سوزاند و خورد مى‏كند. اين آتش فراق براى كسانى است كه از اصل خود بريدند و هيچ راه بازگشتى براى خويش باقى نگذاشتند و همه پلهاى پشت سر خود را خراب كردند.

 

 

البته مؤمنين و پرهيزكاران، همه مشمول رحمت پروردگارند. كسانى كه به نماز و روزه و ديگر واجبات خود اهميت مى‏دهند و آنها را خالصانه بجا مى‏آورند، مخصوصاً اگر جوانان باشند، مورد بشارت رحمت پروردگارند و البته رحمت پروردگار واسع است و همه را در بر مى‏گيرد و جز اشقياء هيچكس از رحمت او نااميد نيست كه بعد از منيت و حبّ نفس، نااميدى از رحمت پروردگار بدترين گناه است. هر كس با هر ميزان گناه و عمل ناصواب، اگر رو به سوى خداى‏ تعالى آورد و با خدا عهد كند كه ديگر گرد گناه نگردد، خداى تعالى مى‏بخشد و مى‏پذيردش.

 

 

روزى ميرداماد رحمه الله در مدرسه درس مى‏داد، ناگهان روى منبر حالت اغما به ايشان دست داد و بيهوش شد. او را به منزل بردند يك هفته گذشت. همه اطباء شهر به عيادتش آمدند ولى او به هوش نيامد. به شاه عباس خبر دادند. شاه عباس مرحوم شيخ بهايى ‏رحمه الله را خواست و استدعا كرد برويد و از ايشان عيادت كنيد.

 

 

مرحوم شيخ بهايى به عيادت ميرداماد آمدند و نبض ايشان را گرفتند. سپس نزد شاه عباس برگشتند و فرمودند ايشان مزاجاً سالم مى‏باشد، ولى شخص بزرگى در ايشان تصرف كرده و ايشان را به اين حال در آورده است. شاه عباس حل مشكل را از شيخ بهايى درخواست مى‏كند كه آن شخص بزرگ را پيدا كند. مرحوم شيخ برمى‏گردد و از خادم مدرسه از واردين روز شنبه استفسار مى‏كند.

 

 

وى شرح مى‏دهد كه چند نفر آمدند. يكى از آنها سيدى بود كه قدرى ژوليده بود. خارج شدند مير به اين حالت در آمد. مرحوم شيخ بهايى نشانيهاى بيشترى از خادم گرفته و رفتند و در تخت پولاد مشغول جستجو شد و به ميرفندرسك‏رحمه الله برخوردند و ديدند نشانها بر ايشان تطبيق مى‏كند. بعد از سلام و عرض ارادت عرض كردند: اين سيد چه تقصير داشته كه شما او را ادب نموده‏ايد.

 

 

فرمودند: من مدتى حرفهاى او را گوش كردم، او بالتمام از عذاب و قهاريت خدا سخن مى‏گفت و اين سبب مى‏شد كه مردم از خدا نااميد و دور شوند و حال آنكه همه انبياء آمده‏اند كه مردم را به خدا نزديك كنند. در قرآن هر آيه عذاب كه آمده يك آيه رحمت بعد از آن نازل شده است «نَبِّىْ عِبادي أَنّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ: به بندگانم اطلاع بده كه من، خداوندى بسيار آمرزنده و مهربانم» (حجر/49).

 

 

بعد مرحوم شيخ بهايى فرمودند: اهل بيت سيد كه تقصير ندارند و خيلى در ناراحتى به سر مى‏برند. ميرفندرسك فرمود برويد خوب شد. مرحوم شيخ بهاء كه برگشتند ديدند ميرداماد به حال آمده و نشسته است. (نشان از بى‏نشانها، ج‏2، ص‏37)

 

 

رحمت خداوند وسيع است و او هرگز بندگان خود را به خاطر چند گناه كوچك مورد غضب قرار نمى‏دهد و اين خود عبرتى است براى مسؤولين جامعه و سران كشور كه بايد مظهر رحمت پروردگار باشند و نسبت به مردم مهربانانه و مشفقانه رفتار كنند. مردم تشنه محبت هستند و اگر دست رحمت بر سر آنها كشيده شود همه جذب مى‏شوند و رو به سوى خدا مى‏آوردند اگر چه يهودى و نصرانى باشند. با وجود خدايى چنين مهربان و رحيم آيا ما نيز نبايد كمى مظهر اين صفت باشيم؟!

 

 

وقتى كه ما رحمت واسعه پروردگار را مشاهده مى‏كنيم ديگر نبايد در انتشار آن تنگ نظر باشيم و مردم را به دو دسته طرفدار ولايت فقيه و ضد ولايت فقيه تقسيم كنيم و آنها را به جان هم بيندازيم و گروهى را مؤمن صالح و گروه ديگر را مرتد و محارب و منافق قلمداد كنيم. رحمت پروردگار بسيار وسيعتر از اين حرفهاست.

 

 

نبايد با كسانى كه به حساب آقايان جسارتى كرده يا طبق قوانين خودشان خلافى مرتكب شده‏اند چنان رفتارى كنند كه از همه چيز زده شوند، از زندگى نااميد شوند، از دين سرخورده شوند. چه اشكالى دارد كه با مهربانى و ملاطفت با آنها سخن گفت. چه بسا در اين صورت از همين اعمال به حساب شما غلط، نيز پشيمان شوند و باز گردند.

 

 

همنشين على‏عليه السلام‏ در شهر حلّه (در عراق) شخصى بود از الواط كه صاحب مكنتى فراوان و در شرارت نيز معروف بود. يكى از علماى نجف شبى در خواب مى‏بيند كه لوطى مذكور در بهشت همسايه حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام است. آن عالم چون به صحت خواب خود اعتقاد داشت از نجف به قصد حلّه حركت كرده و به منزل آن شخص شرور مى‏رود و او را مى‏طلبد.

 

 

چون ورود عالم را به صاحب خانه خبر مى‏دهند بسيار ناراحت مى‏شود و فكر مى‏كند كه مشاراليه حتماً براى نهى از منكر آمده است ولى به هر حال به در منزل مى‏رود و ايشان را به داخل دعوت مى‏كند و براى ايشان چاى و قهوه مى‏آورد. وقتى مى‏بنيد كه عالم مزبور چاى و قهوه را صرف نمى‏كند يقين مى‏كند كه وى نه از روى دوستى بلكه از راه مخاصمه و دشمنى وارد شده است زيرا در عرب رسم است كه اگر كسى به منزل شخصى برود ولى چيزى نخورد اين خود دليل دشمنى است.

 

 

لذا عرض مى‏كند آقا تا اين زمان از جانب من به شما اسائه ادبى نشده است. پس دليل دشمنى شما چيست؟ عالم مزبور جواب مى‏دهد كه من با شما خصومتى ندارم بلكه سؤالى دارم كه اگر جواب بدهيد چاى و قهوه شما را مى‏خورم.

عرض مى‏كند سؤال خود را بفرمائيد. ايشان خواب خود را نقل و تأكيد مى‏كند كه من يقين دارم خواب من صحيح است. تو با اين سابقه و شهرت بدى كه دارى چه كرده‏اى كه با اميرالمؤمنين‏عليه السلام در بهشت همسايه شده‏اى؟

عرض مى‏كند: اين سرّى بود بين من و حضرتش، معلوم است حضرت اراده فرموده‏اند اين سرّ فاش شود. سپس دختر بچه نه ساله‏اش را نشان مى‏دهد و مى‏گويد: مادر اين كودك دختر شيخ حلّه بود و من عاشق او شدم ولى چون بدنام بودم مى‏دانستم كه شيخ دختر خود را به من نخواهد داد.

 

 

در عين حال از من واهمه داشتند. به خواستگارى رفتم. پدرش گفت: اين دختر نامزد پسرعمويش مى‏باشد. اگر تو بتوانى پسرعمويش را راضى كنى من مخالفتى ندارم. نزد پسرعمويش رفتم و علاقه خود را به دختر ابراز كردم. گفت: اگر تو ماديان خود را به من ببخشى من به اين ازدواج رضايت مى‏دهم (بايد بدانست كه در عرب ماديان حكم زن را دارد و معمولاً كسى آنرا به ديگرى نمى‏بخشد) ولى چون من عاشق بودم ماديان را به او بخشيدم و از او رضايت گرفتم و نزد پدر دختر رفتم و جريان را گفتم. گفت: برادر دختر را نيز بايد راضى كنى.

 

 

نزد برادر دختر رفتم و مطلب را گفتم. در آن زمان باغى زيبا و مصفّا در خارج شهر داشتم. برادرش گفت: اگر آن باغ خارج شهر را به من ببخشى من رضايت مى‏دهم.

 

 

باغ را هم به او بخشيدم و پيش پدر دختر رفتم. اين بار گفت: بايد مادر دختر را هم راضى كنى و علت اين همه اشكال‏تراشى آن بود كه نمى‏خواستند دخترشان را به من تزويج كنند و در ضمن از من هم مى‏ترسيدند. لذا نزد مادر دختر رفتم و او براى موافقت خود خانه خوبى را كه در حلّه داشتم از من مطالبه كرد.

 

 

دادم و موافقت او را نيز گرفتم و باز پيش پدر دختر رفتم. اين بار نوبت راضى كردن پدر بود كه رضايت او هم با بخشيدن يك پارچه ملك آباد تحصيل شد. ديگر بهانه‏اى نداشتند. معذلك با اكراه دختر را عقد كردند و به زنى من دادند.

شب عروسى، هنگامى كه به حجله رفتيم عروس به من گفت: اين بار اين منم كه از تو چيزى مى‏خواهم. گفتم: من هر چه داشتم در راه تو دادم و اكنون هم هر چه از ثروت من باقى مانده است از آن تو باشد.

 

 

گفت: من جاجت ديگرى دارم. گفتم: هر حاجتى دارى بخواه. گفت: حاجت من بسيار مهم است و قبل از آنكه حاجت خود را بگويم شفيعى دارم كه بايد او را به تو معرفى كنم: شفيع من فرق شكافته حضرت اميرالمؤمنين‏عليه السلام است. اما حاجت من اين است كه من با پسرعمويم قبل از عقد به موجب صيغه محرم و هم‏بستر شده‏ام و از او باردارم و هيچ كس از اين موضوع آگاه نيست. اگر اين راز فاش شود براى قبيله ما ننگى بزرگ است و تو به خاطر حضرت مرا امشب خفه كن و بگو: مرده است و اين ننگ را از خانواده ما بردار زيرا تا وضع حمل نكنم بر تو حرامم و بعداً نيز صدمه زيادى به ما مى‏خورد.

 

 

گفتم: آن شفيعى را كه تو آورده‏اى بزرگتر از آن است كه من مرتكب چنين جنايتى شوم. از اكنون تو به منزله خواهر من هستى و از حجله بيرون آمدم. تا امروز كسى از اين راز ما اطلاع نداشت و معلوم مى‏شود حضرت مى‏خواستند شما مطلع شويد. اين دختر بچه نه ساله همان طفل است كه در رحم او بود.

 

 

همه بستگان اين بچه را از آن من مى‏دانند و اين زن هم تا امروز حكم خواهر مرا داشته اشت. (نشان از بى‏نشانها، ج‏2، ص‏28)

 

 

حكايتى ديگر حضرت آيت‏اللَّه نجابت‏رحمه الله در مورد رحمت پروردگار و ظهور آن در ائمه اطهارعليهم السلام مى‏فرمودند: در همدان شخصى پس از سالها دزدى، از گذشته خويش پشيمان شد و توبه كرد. بنا به قاعده حق الناس، اموالى را كه مى‏توانست به صاحبانشان بازگرداند و هر آنچه را كه نمى‏توانست به نحوى صاحبانشان را راضى كرد. پس از مدتى هوس زيارت اميرالمؤمنين‏عليه السلام بر دلش افتاد و از همدان به قصد نجف اشرف خارج شد.

 

 

دخترش در «بهار» همدان صاحب شوهر و زندگى بود. مرد تصميم گرفت شب را در خانه دخترش بماند اما هنگامى كه دامادش به خانه مراجعه نمود و او را ديد به همسرش متعرض شد كه چرا پدرش را در خانه راه داده است. مرد بيچاره پس از شنيدن مشاجره ميان دختر و دامادش به ناچار خانه را ترك كرد و در شهر سرگردان شد.

 

 

نيمه شب مولا على‏عليه السلام به خواب داماد رفت و او را به خاطر اين كار سرزنش فرمود. داماد گفت: اين مرد دزد است. حضرت فرمود: او توبه كرده و اكنون آهنگ زيارت ما را دارد. بايد همين امشب او را پيدا كنى و جاى خواب و غذايش بدهى و فردا برايش استرى تهيه كنى و او را راهى سفر نمايى. داماد همان شب به دنبال پدرزن خود رفت و او را پيدا كرد و به خانه برد و مطابق دستور مولا على‏عليه السلام با او رفتار نمود.

 

 

به هر حال مرد به نجف رسيد اما هنگامى كه خواست به زيارت برود، در صحن ايستاد و رو به ضريح حضرت امير كرد و گفت: آقا من گناهان بسيار كردم اما شما با رحمت و ملاطفت با من برخورد كرديد. اكنون روى ديدار شما را ندارم و از حضور در محضرتان شرمسارم از شما مى‏خواهم همين الان، در همين جا جان بسپارم و در حرمتان وارد نگردم. او چون صادقانه مولاى خويش را خواند، دعايش مستجاب شد و همانجا روح از كالبدش بيرون آمد و جان به جان آفرين تسليم كرد!

 

 

خداى تعالى در قرآن كريم درباره دزدى و جزاى شخص دزد، آيات روشنى دارد و احكام اين عمل زشت، از آيات استخراج گشته. كسى كه به حريم ديگرى وارد شود و به اندازه ربع دينار از اموالش را بدزدد – با احتساب شرايط ديگر – سارق محسوب مى‏شود و بايد چهار انگشتش قطع شود به شرط آنكه يا دو شاهد عادل عليه او شهادت دهند يا آنكه خودش دو بار اقرار كند، آن هم آزادانه و به دور از شكنجه و تهديد. و اين حكم بايد بوسيله قاضى مجتهد عادل صادر و اجرا شود. چنانچه پيش از صدور حكم، شخص سارق توبه كند اين حد برداشته مى‏شود و البته بايد جبران مافات نمايد؛ يعنى اصل يا عين يا مبلغ آنچه را كه برداشته پس بدهد و مبلغ نيز به ارزش پول روز حساب مى‏شود.

 

 

اين را نيز نبايد فراموش كرد كه احكام اسلام همه مربوط به هم است و براى همه مردم وضع شده لذا اينچنين نيست كه دزدهاى ميلياردى را رها كنند و كسى كه ربع دينار دزديده، انگشتش را قطع كنند!