«هر جا پی می‌برند درویش هستم، مرا برکنار می‌کنند»

طی سال‌های گذشته و به ویژه از زمان آغاز به کار دولت محمود احمدی‌نژاد، گزارش‌های پرشماری از بازداشت، احضار، تهدید، و حتی حمله به حسینیه‌های دراویش نعمت‌اللهی گنابادی منتشر شده است.

 

 

 

 

 

 

مصاحبه دکتر بیژبیدآباد با رادیو فردا

۱۳۸۹/۰۵/۱۱

نیوشا بقراطی

نام درویش و درویشی، با قدمت طولانی خود در تاریخ ایران، همواره تصویرساز نوعی از عرفان اسلامی در ذهن مخاطب بوده است؛ عرفانی در هم پیچیده با مؤلفه‌های ملی و مذهبی؛ از «پندار و گفتار و کردار نیک» گرفته تا «عشق به علی». این روزها اما این تصاویر جای خود را، رفته رفته، به تصویری پررنگ از چالش‌های اجتماعی و برخوردهای امنیتی می‌دهد.

 

طی سال‌های گذشته و به ویژه از زمان آغاز به کار دولت محمود احمدی‌نژاد، گزارش‌های پرشماری از بازداشت، احضار، تهدید، و حتی حمله به حسینیه‌های دراویش نعمت‌اللهی گنابادی منتشر شده است.

 

در مقیاسی گسترده‌تر و عمومی‌تر اما، شاید یکی از بزرگترین چالش‌های اخیر دراویش را باید محرومیت‌های شغلی دانست؛ مسئله‌ای که به گفته پیروان این آیین شیعی، روز به روز صورت وخیم‌تری به خود می‌گیرد.

 

یکی از همین دراویش، بیژن بیدآباد، پژوهشگر و استاد پیشین اقتصاد در دانشگاه، در گفت‌وگو با رادیو فردا از تجربیات پرشمارش در استخدام‌ها و اخراج‌های مکرر می‌گوید.

 

 

•           آقای بیدآباد، به دلیل عقاید خود با چه مشکلاتی روبه‌رو بوده‌اید؟

 

البته من به کرات از سمت‌هايی که داشتم اخراج شده‌ام و سمت تدريس يکی از آنها است. در مجموع من از کليه حقوقی که يک استاد دانشگاه می‌تواند برخوردار باشد محروم شده‌ام، به اين شکل که اجازه تدريس در دانشگاه‌های مختلف را ندارم و حتی وقتی به عنوان حق‌التدريس در جايی مشغول می‌شوم از آنجا هم برکنار می‌شوم.

 

مضاف بر اين که حتی اگر مقاله‌ای علمی به يک کنفرانس بدهم و مقاله‌ام پذيرفته شود، در شب آخر اسم مرا از ليست سخنرانان حذف می‌کنند يا در مصاحبه‌هايی که بخش‌هايی از صدا و سيما با من انجام می‌دهند تصويرم را از تلويزيون حذف می‌کنند.

•           برای اين اقدامات خود توضيحی هم به شما می‌دهند؟

 

خيلی از مصاحبه‌کننده‌ها از دانشجويان من بودند و وقتی علت اين موضوع را از آنان سؤال می‌کنم، می‌گويند به خاطر داشتن شارب و سبيل است و نمی‌خواهند تو را پشت تلويزيون نشان دهند.

•           آقای بيدآباد، در مورد کرسی دانشگاهی شما چطور؟

 

من عضو هيئت علمی پژوهشی مؤسسات پولی و بانکی بانک مرکزی بودم که در سال ۸۴ يعنی ابتدای دولت نهم بدون هيچ علتی مرا اخراج کردند.

•           توضيحی به شما ندادند که چرا اخراج می‌شويد؟

 

البته توضيحات آنها هميشه شفاهی است و هرگز کتبی نيست. من تلاش کردم ايران را به يک پروژه بين‌المللی تحت نظر سازمان ملل متصل کنم و آنها مايل بودند تمام اقدامات و فعاليت‌های من تحت نظر وزارت اطلاعات باشد و من با اين مسئله موافقت نکردم و مباحث علمی را جدای از مباحث سياسی دانستم.

•           پس در مورد اخراج از کرسی تحقيقی يا تحصيلی، به مسئله درويش بودنتان اشاره‌ای نشده است؟

 

چرا دقيقاً به مسئله درويشی اشاره شد. آنها به صراحت گفتند چون درويش هستی و به بزرگان دراويش ارادت داری و تبعيت می‌کنی ما نمی‌توانيم به تو اجازه دهيم اين فعاليت را ادامه دهی.

•           آيا شما فعاليت اجتماعی و سياسی خاصی هم داشته يا داريد که بتوان گفت به اين خاطر آن اخراج شده‌ايد؟

 

من فعاليت سياسی و مدنی خاصی ندارم، ولی علاقه‌مند به تصوف و عرفان هستم و سال‌هاست که به بزرگان سلسله دراويش نعمت‌اللهی گنابادی ارادت داشته و دارم.

•           آقای بيدآباد، گزارش‌های مختلفی به گوش می‌رسد در مورد اين که دراويش از حق اشتغال و برخی ديگر از حقوق اجتماعی محروم می‌شوند به خصوص در سه چهار سال گذشته. شما فکر می‌کنيد چرا در مورد دراويش چنين رويکردی وجود دارد؟

 

سابقه اين موضوع برمی‌گردد به فوت آقای خمينی که از آن به بعد فشار بر دراويش شديد می‌شود. در سال ۱۳۷۰ بخشنامه هيئت عالی گزينش صادر شد که طبق آن کليه مراکز فرهنگی، آموزشی، صدا و سيما، وزارت ارشاد، دانشگاه‌ها، آموزش و پرورش و مراکز سياسی- امنيتی ممنوع شدند از اين که دراويش را استخدام کنند و اين موضوع به تمام بخش‌ها و دستگاه‌های تابع دولت ابلاغ شد.

 

البته قبل از آن در زمان دولت آقای موسوی چندين بار به حقوق شغلی دراويش تعرض کردند که آقای موسوی طی يک بخشنامه به تمام ادارات ابلاغ کرد که هيچکس حق چنين اجتهاد شخصی را ندارد و طبق قانون اساسی بايد عمل شود. اين موضوع به خصوص در مورد دراويش اهل حق در غرب ايران بود.

 

بخشنامه هيئت عالی گزينش مغاير با قوانين و قانون اساسی يا مقاوله‌نامه‌های بين‌المللی است که ايران پذيرفته است. برای مثال مقاوله‌نامه بين‌المللی ۱۱۱ در مورد تبعيض در امور استخدام و اشتغال است که در ۲۵ ژوئن ۱۹۸۵ به امضای ايران رسيد و سال ۱۳۴۳ مجلس ايران آن را تصويب کرد.

 

به اين صورت دولت‌ها موظف می‌شوند هر گونه تبعيض در استخدام و اشتغال را از بين ببرند اما بخشنامه‌ای که آقای دری نجف آبادی در سال ۷۰ در هيئت عالی گزينش تدوين کرد برخلاف قانون بود.

•           آقای بيدآباد، اکنون نسبت به آن زمان شرايط تغييری کرده است؟

 

در آن سال‌ها فشار کم بود و منوط می‌شد به استخدام‌های رسمی و مراکزی که در آن بخشنامه ذکر شده بود، ولی بعد اين موضوع گسترش يافت و حتی به بورس‌های تحصيلی رسيد و برای مثال زمانی که دانشجو بودم برای ادامه تحصيل در مقطع دکترا از بورس تحصيلی به دليل درويشی محروم شدم و مشخصاً به من گفتند علت اين که بورس به تو تعلق نمی‌گيرد درويشی است.

 

بعد از آن نوبت به ارتش رسيد و کسانی که درويش بودند را اخراج کردند. در سال‌های اخير هم کار به شرکت‌های دولتی و سازمان‌های وابسته به دولت رسيده و تمام بنگاه‌هايی که پروژه های دولتی انجام می‌دادند دراويش را تحت فشار گذاشتند و اخراجشان کردند به خصوص دراويشی که صداقت و اعتقادشان عميق‌تر و بيشتر بود.

•           تحليل شما در مورد اين برخوردها که به عنوان مثال در مورد خودتان صورت گرفته چيست؟

 

من به عنوان يک پژوهشگر شايد نزديک به ۳۰۰ عنوان کتاب و مقاله تحليلی و تحقيقی دارم، ولی اگر مرا از کار برکنار می‌کنند دو ديدگاه می‌تواند وجود داشته باشد، يا قصد دارند نيروهای زبده را از صحنه خارج کنند يا اين که ناآگاهی خاصی نسبت به مسايل مديريتی کشوری دارند.

 

يک ديدگاه فعلاً در تشکيلات دولتی ايران شکل گرفته که بسيار غيراسلامی است به رغم آن که رنگ و بوی اسلامی به آن داده می‌شود. به طور مثال حدود سه هفته پيش گزارشی در يکی از روزنامه‌های وابسته به سپاه (روزنامه جوان) منتشر شده بود مبنی بر اين که دراويش را بايد مثل موش کشت.

 

اگر کسی اندکی تعمق کند می‌بيند اين مسايل به هيچيک از قواعد اسلام مربوط نيست. در جامعه اسلامی جان، مال، ناموس و آبروی فرد مسلمان در امان است، ولی چطور می‌شود گروهی بگويند گروهی ديگر از مسلمانان را بايد مثل موش کشت.

 

منظورم اين است که ديدگاه قشری‌گری اشتباهی که به اسم اسلام به يک سری افراد که نسبت به دستورات اسلام ناآگاه هستند القا شده، در حال رشد است و از شروع دولت نهم رشد آن بيشتر شده است. فشارهای اقتصادی بر دراويش آن قدر افزايش يافته که کار حتی به شرکت‌های خصوصی و مغازه‌ها رسيده است و من بخشنامه‌ای ديدم از طرف يکی از ادارات بازرگانی به استان‌ها که حتی استفاده از واژه «هو ۱۲۱» را منع کرده بود که مورد استعمال دراويش است و تيمماً و تبرکاً آن را بالای سر در مغازه‌هايشان يا نامه‌هايشان می‌نويسند.

 

اين به معنی تعرض آشکار به حقوق فردی است و کسانی که اين کار را می‌کنند مايل نيستند حتی از قوانين موضوعه کشور تبعيت کنند و خودشان تصميم می‌گيرند و قانون وضع می‌کنند و حقوق افراد را نقض می‌کنند. نتيجه اين شده است که در ابعاد مختلف شغلی تلاش کنند درويش‌ها را از کار برکنار کرده و آنها را گوشه‌گير کنند.

•           شما جزو متخصصين و کارشناسان اقتصادی ايران هستيد. اکنون وضعيت شغلی شما چگونه است و آيا جايی در رشته تخصصی خود مشغول به کار هستيد؟

 

من بيکار نيستم و هر از چندی در جايی کار می‌کنم ولی بعد از اين که محل کارم پی می‌برند درويش هستم مرا از کار برکنار می‌کنند. سمت هايی که می‌گيرم مشاوره‌ای است چون به دروايش سمت‌های تصميم‌گيری داده نمی‌شود و فقط سمت‌های مشاوره‌ای داده می شود، آن هم در مقطع کوتاه. در حال حاضر من هر چند ماه يک بار شغلم را از دست می‌دهم و دوباره شغل جديدی پيدا می‌کنم و به اين شکل گذران عمر می‌کنم.