انتشار زندگينامه و عكس هاي منتشر نشده ای از مزار حضرت ميرشاه برهان الدّين خليل الله

سایت مجذوبان نور به منظور تجلیل از مقام بلند مرتبه اولياء الله (عليهم السّلام) و اداي احترام به اماکن مذهبی و مقابر عرفای عظام و همچنين به مناسبت مبعث حضرت محمّد مصطفي(ص) و برگزاري مراسم 3 روزه عرس (بزرگداشت) حضرت شاه خليل الله(طاب ثراه)، براي اولين بار اقدام به انتشار تصاویری از مقبره ايشان در شهر بیدر هندوستان می نماید. اميد است كه تمام مشاهد متبركه از جمله مزار سلطاني بيدخت از گزند حوادث بدور بوده و همواره تشنگان معرفت الهي از سرچشمه­هاي زلال حكمت و عرفان بهره مند باشند

 

 

هو

121   

      خلیل الله  من ای نور  دیده       که    مثلت  در  جهان   عالم   ندیده

     بمانی یادگار  از  نعمت الله        بسی روز  وبسی سال و بسی ماه

 

سایت مجذوبان نور به منظور تجلیل از مقام بلند مرتبه اولياء الله (عليهم السّلام) و اداي احترام به اماکن مذهبی و مقابر عرفای عظام و همچنين به مناسبت مبعث حضرت محمّد مصطفي(ص) و برگزاري مراسم 3 روزه عرس (بزرگداشت) حضرت شاه خليل الله (طاب ثراه)، براي اولين بار اقدام به انتشار تصاویری از مقبره ايشان در شهر بیدر هندوستان می نماید. اميد است كه تمام مشاهد متبركه از جمله مزار سلطاني بيدخت از گزند حوادث بدور بوده و همواره تشنگان معرفت الهي از سرچشمه­ هاي زلال حكمت و عرفان بهره مند باشند. هندو ها ، اهل سنت، شیعیان و صوفیان از اقصی نقاط هندوستان برای زیارت  این مکان متبرکه  به بیدر می آیند و به جهت کرمانی بودن حضرت شاه خلیل الله  مزار وی را “گنبد کرمانی” می خوانند و هرساله از 24 رجب به مدت سه روز مراسم عرس (بزرگداشت) برگزارمیکنند  و این مکان مقدس عامل وحدت  و اتحاد پیروان ادیان مختلف  شده است.

 

قطب هفدهم سلسله نعمت اللهي گنابادي

حضرت ميرشاه برهان الدّين خليل الله

اَلعارِفُ بِاَمرالله و مَجلي اسرارِ الله، جناب مير شاه برهان الدّين خليل الله. يگانه فرزند برومند شاه نعمت الله و خليفه و جانشين آن جناب است. وي در کوه بنان کرمان در سال هفتصد و هفتاد و پنج هجري متولد شد.

وي ذاتاً از اوان کودکي گرم خو و مهربان و زود انس بود به حدّي که هرکس را مي‌ديد اظهار مهر و علاقه به وي مي‌کرد، وجود گراميش بي‌نهايت مورد توجّه و علاقه پدر بزرگوارش بود که از کثرت علاقه درباره اش فرموده:

      اي به نو روي تو روشن دو چشم جان من               اي خليل الله من فرزند من برهان من

      شمع بزم جان من از نور رويت روشن است            باد روشن دائماً چشم و چراغ جان من

     مدت هفتاد سال از عمر من بگذشته است           حاصل عمرم توئي‌اي عمر جاويدان من

      يادگار   نعمت الله   قرة العين رسول                    نسل طه آل ياسين سايه سلطان من

جناب شاه خليل الله علوم ظاهري را در خدمت ارادتمندان پدر تحصيل و معارف باطني و عوالم سير و سلوک را در ظلّ تربيت پدر تکميل نموده، از فيوضات باطنه پدر بهره ور گرديده، مدارج کمال را طي نمود تا به سمت خليفة الخلفائي و جانشيني پدر بزرگوارش نايل آمده پس از رحلت پدر بزرگوارش طبق اجازه و امر پدر ارشاد طالبان و هدايت جويندگان راه حق را به عهده گرفت و در آن هنگام پنجاه و نه سال از عمر وي گذشته بود.

چون صيت جلوس وي بر مسند ارشاد به دور و نزديک رسيد، از هر شهر و ديار فقرا و دراويش براي تجديد بيعت و اخذ شرافت روي به درگاهش نهادند. چون حاکم کرمان از هجوم خلايق و ازدحام عام به درگاه وي مستحضر شد، متوحش شده شرح کثرت هواداران و ارادتمندان و مبالغه در باب ثروت آن جناب به سلطان وقت شاهرخ تيموري نگاشته اضطراب خود را آشکار کرد، بطوري که شاهرخ نيز نگران شده آن حضرت را محرمانه به دارّالسلطنه هرات احضار نمود. وي حسب الامر سلطان به هرات رفته، مدتي در آن بلاد توقف فرمود. گويند که هروقت حضرت شاه خليل الله در دربار شاهي مي‌رفت در محفّه‌اي مي‌نشست و تا داخل بارگاه مي‌رفت و چون وارد مي‌شد با سلطان بر يک مسند جلوس مي‌فرمود. اميري از اعاظم امراي شاهي به نام فيروز شاه که غالباً در محضر شاهي بود و بر حضرت شاه خليل الله به شدت حسد مي‌ورزيد، نوبتي در محضر سلطان به آن حضرت گفت: مخدوما، مرا در خاطر بر رفتار شما سه اعتراض است: اول آنکه پادشاه جهان سلطان و اولي الامر است و تعظيم اولي الامر بر کافّه مسلمانان واجب است و شما با محفّه به بارگاه سلطان مي‌آئيد. دوّم آنکه بدون رعايت رتبه پادشاهي در پهلوي شاه روي مسند جلوس مي‌فرمائيد، سوّم آنکه ماليات املاک کرمان را به مأمور شاهي نمي‌پردازيد. آن حضرت در جواب فرمود که سلطان از پدر تاجدارش حضرت صاحب قران والاتر نخواهد بود و پدر من بر درگاه آن پادشاه با محفّه مي‌رفت، حتّي يک دفعه هم اين بيت را براي پادشاه انشا نموده:

مُلک من عالمي است بي‌پايان                             و آن تو از ختاست تا شيراز

و امّا جلوس من با پادشاه در مسند: من از پدر خود شنيدم که فرمود در حديث نبوي وارد است که هرکسي را اين دغدغه در سر باشد که فرزندان من در حضور او بايستند به تحقيق حرام زاده است، و من به پاکي نطفه و حلال زادگي سلطان يقين دارم. امّا خراج املاک کرمان: منازعت يزيد و جدّم حسين (ع) بر سر همين چيزها بود. اکنون هم هرچه تو از املاک من خواستاري به تو واگذار نمودم برو تصرّف نما. شاهرخ به آن امير تغير نموده، فرمود: تو را به اين فضولي‌ها چه کار؟ و از حضرتش عذر خواهي کرد.

وي را در هندوستان نيز سرسپردگان و مريدان از هر طبقه بسيار بود، چنانکه يکي از راجه‌هاي  هندي کرسيئي براي آن حضرت فرستاده که پايه آن طلا و مرصع به جواهر بود که عيناً آن را با تسبيحي از ياقوت و تحف ديگر براي شاهرخ مرحمت فرمود. بايسنقرميرزا فرزند ارشد شاهرخ ميرزا ارادت خاصّي به حضرتش داشته است، چنانچه وقتي در مجلس هنگام دست شستن آن حضرت شاهزاده شخصاً طشت و آفتابه‌اي به حضورش آورد. بالاخره چون مدتي از توقف حضرتش در هرات گذشت با موافقت شاهرخ به کرمان عزيمت فرموده، پس از چندي فرزند خود شاه شمس الدّين محمّد را به نمايندگي خود در ماهان تعيين و امور آستانه ماهان را به وي واگذار و خود با دو فرزند ديگر شاه محبّ الدّين حبيب الله و شاه حبيب الدّين محبّ الله عازم دکن شد. شاه نورالله فرزند ديگر وي که از چندي قبل در دکن بود مهياي استقبال از پدر بزرگوارش گرديد، ولي سلطان دکن، سلطان احمد شاه بهمني به واسطه گرفتاري جنگ با هنود شخصاً از استقبال معذور بود، لذا عده‌اي از اشراف و اکابر را در معيت شاه نورالله به استقبال فرستاد. آنان هنگام شرفيابي به حضور شاه خليل الله اضطراب خاطر سلطان را به واسطه هجوم هنود به عرض رسانيدند. آن جناب هنگام حرکت فيلي خواسته، محفّه بر آن بسته سوار شد و به طرف رزمگاه دو سپاه رفت و به عزم جنگ و غزا بر لشگر کفّار تاخت، هنود چون جنابش را ديدند از سطوت ملکوتي وي مضطرب و متحير شدند. مرتاضي که در ميان هنود بود فرياد برآورد که مردي که بر آن فيل سوار است داراي جنبۀ ملکوتي و رتبۀ روحاني است و ما را ياراي جنگ و غلبه بر او نيست. کفّار از گفتۀ وي مرعوب و فرار بر قرار اختيار نمودند و سلطان احمد از آن مخمصه خلاصي يافت و بر دست شاه خليل الله بوسه‌ها داده، آن حضرت را با عزّت و احترام وارد دکن نمود، و منزل و لوازم آسايش وي و همراهان را از هر جهت فراهم آورد و حضرتش تا هنگام رحلت در دکن توقف فرمود.

جناب شاه خليل الله را چهار فرزند برومند داشتند كه شاه نورالله فرزند ارشد وي قبل از عزيمت پدر بزرگوارش به دکن به آن ولايت رفته و سلطان احمد از وي به اعزاز تمام استقبال و پذيرائي نموده، وي را بر همۀ عظماي شهر حتّي اولاد سيد محمد گيسودراز مقدم مي‌داشت. وي تا آخر حيات در دکن مقيم و در همانجا وفات يافت. دوّمين فرزند شاه شمس الدّين را پدر هنگام عزيمت دکن در ماهان گذاشت و امور دنباله و آستانه را به وي محول نمود، و آن جناب پدر شاه تقي الدّين و جدّ شاه خليل الله ثاني قطب بيست و دوم سلسله نعمت اللّهي است که شاه خليل الله ثاني فرزند شاه تقي الدّين است، سوّمين فرزند جناب شاه خليل الله، محبّ الدّين حبيب الله است که موقع تولّد وي جدّش حضرت شاه نعمت الله دربارۀ وي فرمود: «شاه السند و شهيدالهند» و همين طور هم شد زيرا وي زمان اختلال اوضاع سلطنتي سلطان احمد بهمني و اختلاف آنان با هنود در محاربات شرکت نمود، عاقبت در قلعه‌اي موسوم به بيجارپور شربت شهادت نوشيد. چهارمين فرزند شاه خليل الله، حضرت شاه حبيب الدّين محبّ الله است که به خلافت و جانشيني پدر بزرگوارش نائل آمد و بر مسند قطبيت پس از پدرش نشست. جناب شاه خليل الله در سال هشتصد و شصت در دکن رحلت و خلافت خود و امور سلسله را به فرزند ارجمندش جناب شاه حبيب الدّين محبّ الله محوّل فرمود. مدت تمکّن وي بر مسند ارشاد بيست و شش سال و سنين عمر وي بالغ بر هشتاد و پنج سال بود.

منبع: تلخيصي از كتاب رهبران طريقت و عرفان

 

درب ورودي مزار حضرت شاه خليل الله

 

درب ورودي اصلي مزار حضرت شاه خليل الله- بنا مرمت شده

 

نمايي ديگر از مزار حضرت شاه خليل الله

 

نمايي زيبا از مزار حضرت شاه خليل الله

 

نمايي ديگر از مزار بيدر

 

مدفن وسط- حضرت شاه خليل الله- بيدر

درب اصلي مزار حضرت شاه خليل الله

بازديد حضرت آقاي رضاعليشاه(طاب ثراه) و جمعي از فقرا از مزار بيدر

بازديد حضرت آقاي رضاعليشاه(طاب ثراه) و جمعي از فقرا از مزار بيدر

 

طرحي از مزار حضرت شاه خليل الله ثاني