دیگر هرگز لباس روحانیت به تن نخواهم کرد!!

این لباس هیچ امتیازی برای من نبود. به‌عبارت دیگر نان این لباس را نمی‌خوردم، هرچند در کوچه و خیابان چوبش را می‌خوردم.

 

 

 

 

 

کلی گویی رهبران جنبش، دیگر مفید نیست 

حسن یوسفی اشکوری

 

گفتگو با رادیو زمانه – بخش نخست

محمد تاج دولتی: در میان نو‌اندیشان دینی، حسن یوسفی اشکوری از معدود کسانی است که به‌ویژه در ده سال گذشته، از طریق اندیشه‌ها و گفتارهایش مرکز توجه بسیاری از افراد دین‌باور و ناباور به مذهب و دین بوده است.

سخنرانی‌ها و نوشته‌های گاه بحث‌انگیزش، دستگیری، محاکمه، حبس و خلع لباس او در دادگاه ویژه‌ی روحانیت، و به‌ویژه موضع‌گیری‌های او در یک سال اخیر پیرامون جنبش اعتراضی مردم ایران را می‌توان از جمله دلایل مورد توجه بودن وی دانست.

حسن یوسفی اشکوری برای شرکت در یک کنفرانس دانشگاهی و ایراد چند سخنرانی در شهرهای مونترال، اتاوا، تورنتو و چند شهر دیگر به کانادا آمده بود. او در گفت‌و‌گویی با رادیو زمانه از جنبش سبز، ویژگی‌های آن، تحولات و نقش نهاد روحانیت ایران در دوران پس از انقلاب و این‌که آیا مایل هست دوباره به لباس روحانیت بازگردد یا نه صحبت می‌کند.

نخستین پرسشم از یوسفی اشکوری در بخش اول گفت‌و‌گو این بود که یک‌سال پس از آغاز جنبش مدنی مردم ایران و به‌رغم همه‌ی رویدادها، کارنامه‌ی آن را چگونه می‌بینید؟

روشن است که در این یک‌سال، جنبشی که بعد از انتخابات اخیر در ایران پیدا شده، فراز و نشیب‌هایی داشته است. در مجموع به‌نظر می‌آید که به‌صورت مرحله به مرحله و یا به تعبیر دقیق‌تر، نقطه‌چین جلو آمده است. همین که در این یک‌سال، علی‌رغم همه‌ی فشارها، محدودیت‌ها و رنج‌هایی که به مردم ایران تحمیل شده و هزینه‌هایی که مردم و به‌خصوص جوانان دادند، این جنبش مانده و هنوز پابرجا است و حذف نشده، خود به تنهایی بیانگر موفقیت آن است.

به‌نظر می‌رسد که این جنبش که در طول این یک‌سال به مرحله‌ی صفر نرسیده و به طور کامل سرکوب نشده است و هنوز نفس می‌کشد، بعد از این مرحله بعید است که حاکمیت بتواند آن را حداقل حذف کند. پیش‌بینی من این است که جنبش سبز، به‌تدریج و مرحله به مرحله پیش خواهد رفت. دلیل اصلی من نیز یکی همین تحولات یک‌ساله‌ی اخیر و سخت‌جانی این جنبش و رهبران آن‌ها است و همین‌طور با توجه به مبانی، انگیزه‌ها و اهداف این جنبش که به‌نظر من در یک جمله، خشم فروخورده‌ی ملت در این سی‌سال تعبیر می‌شود.

بر همه روشن است و خود آقای موسوی و کروبی نیز این را قبول دارند که مسئله‌ی جنبش، مسئله‌ی انتخابات نیست که آقای احمدی‌نژاد باشد یا آقای موسوی. هر چند روز اول از این‌جا آغاز می‌شود. در مجموع می‌خواهم در یک تحلیل کلی بگویم که این جنبش با توجه به اهدافی که دارد و زمینه‌هایی که در بستر آن پدید آمده است و سخت‌جانی که در آن وجود دارد، نگاهی رو به آینده دارد و دستاورد‌های خوبی در همین یک‌سال داشته است.

ایران را به‌خصوص در خارج از کشور احیا کرده و نشان داده است که حاکمیت با مردم فاصله‌ی زیادی دارد. نشان داده است که مردم تا چه حدی با عملکرد سی‌ساله‌ی جمهوری اسلامی مخالف هستند و به‌خصوص جوانان را نسبت به آینده امیدوار کرده است. در مجموع من عملکرد و کارکرد جنبش را مثبت ارزیابی می‌کنم و آینده‌ی خوبی برای آن پیش‌بینی می‌کنم.

بسیار گفته شده است که جنبش اعتراضی مردم ایران، جنبشی بدون رهبری مشخص است. آیا یک جنبش اجتماعی در ابعاد جنبش کنونی، بدون رهبری و بدون داشتن یک پروژه‌ی سیاسی مشخص می‌تواند موفق شود؟

در این‌که این جنبش بدون رهبری آغاز شده که تردیدی نیست و این نیز اتفاقاً یک قاعده است. اگر شما تمام جنبش‌های اعتراضی- اجتماعی را نگاه کنید، می‌بینید معمولاً به‌صورت خودجوش و بدون این‌که کسی برای آن برنامه‌ریزی کرده باشد و بدون این‌که کسی در اغاز ادعای رهبری آن را داشته باشد آغاز می‌شود، اما وقتی که آغاز می‌شود و این قطار حرکت می‌کند، کم‌کم سمت‌وسو پیدا می‌کند، بالاخره لوکوموتیو‌ران و سوزن‌بان پیدا می‌کند.

الآن نیز تصور من این است که در این یک‌سال، جنبش بدون رهبری نبوده است. همین آقای موسوی و کروبی، در یک سطحی آقای خاتمی، حتی در سطح دورتری آقای هاشمی و خیلی از نیروهای دیگری که ظاهراً عنوان رهبر ندارند، اما نقش تعیین‌کننده‌ای، در تعیین سمت و سوی این جنبش و مقاومت مردم داشته‌اند. از بیت خود ایت‌الله خمینی گرفته تا افراد دیگر. این در داخل ایران بسیار مهم است و برای مردم ایران پیام روشنی دارد که چگونه است که بعد از سی‌ویک‌سال از عمر جمهوری اسلامی، از بیت بنیانگذار جمهوری اسلامی، حتی یک نفر نیز پیدا نمی‌شود که با جنبش سبز همراهی و همدلی نداشته و در برابر دولت فعلی، حداقل موضع انتقادی نداشته باشد.

همین‌طور بسیاری از روحانیون عالی‌مقام و بسیاری از شخصیت‌های روحانی و غیرروحانی صدر انقلاب، مانند خانواده‌های بهشتی، مطهری، روحانیونی مثل آیت‌الله صانعی، مرحوم آیت‌الله منتظری، آیت‌الله طاهری اصفهانی، آیت‌الله دستغیب شیرازی و … تمام رجال عصر انقلاب امروز به‌نوعی در سطوح مختلف حامی جنبش سبز هستند. این جنبش امروز به نوعی، حداقل در داخل ایران، تحت رهبری این‌ها است. این‌ها به مردم الهام و امید می‌دهند و این حرکت را تقویت می‌کنند.

به‌هرحال در طول این یک‌سال نیز این جنبش از نوعی رهبری برخوردار بوده است، اما به‌نظر می‌رسد تا این حد کافی نیست. در هر مرحله‌ای رهبری باید برنامه و منشور داشته باشد و سمت و سوی خود را کم‌وبیش برای مردم مشخص کند. مثلاً در ۲۲ خرداد چه‌کار باید کنیم؟ مردم آن ماه‌های اول کاملاً خودجوش به خیابان می‌ریختند. حرکت خودجوش مردم بود که موسوی و کروبی را به صحنه آورد. وگرنه اگر مردم مقاومت نکرده بودند آن‌ها هم نمی‌آمدند.

امروز این رهبران باید بنشینند و فکری کنند. هم به لحاظ منشور که چه هدفی را تعقیب می‌کنند- چراکه کلی گویی دیگر مفید نیست- و هم به لحاظ استراتژیک و عملی در مقاطع مختلف برنامه داشته باشند و به مردم بگویند که مثلاً به خیابان بیایید یا نیایید، فلان کار را انجام بدهید یا ندهید. در داخل کشور و به تبع آن در خارج از کشور، در مجموع آمادگی برای پیروی از این برنامه‌ها وجود دارد. این کاستی و ضعف وجود دارد و امیدواریم که در آینده خود رهبران آگاه باشند و بتوانند این را جبران کنند.

«فضای عمومی جامعه‌ی ایران هنوز مذهبی است»

به عنوان یک نواندیش دینی، دین یا آموزه‌های مذهبی در ساختار رژیم سیاسی آینده‌ی مورد نظر شما چه جایگاهی خواهد داشت؟

آن‌چه که حداقل بنده بیست سال است که از آن دفاع می‌کنم، حکومت عرفی است. یعنی حکومتی که مذهبی نیست. حکومت مذهبی را نیز من با دو معیار تعریف می‌کنم: یکی منشا آسمانی قدرت و دیگری نیز مشروعیت آسمانی قانون. من معتقد هستم که حکومت در جوامع اسلامی مانند حکومت در همه‌جای دنیا هست و حکومت از مقوله‌ی دین و شرع نیست.

حتی من به این باور رسیده‌ام که حکومت ده‌ساله‌ی پیامبر اسلام در مدینه نیز جنبه‌ی آسمانی نداشته است تا چه رسد به حکومت‌های بعدی که ما امروز با آن‌ها سروکار داریم. بنابراین من معتقد هستم که حکومت و قانون جنبه‌ی زمینی دارد. شریعت مبنای قانون‌گذاری نیست. من بیست‌سالی است که به این فکر رسیده‌ام و از آن دفاع می‌کنم.

طبیعی است که معتقدم این جنبش سبز که امروز درست شده است دیگر جنبش ایدئولوژیک مذهبی اسلامی به سبک دوران انقلاب نیست. هرچند فضای عمومی جامعه‌ی ایران مذهبی است. هرچند فضای عمومی، حتی همین جنبش سبز، به‌خصوص با اعتبار رهبران‌شان هنوز مذهبی است. ولی مذهبی بودن ربطی به مسئله‌ی حکومت مذهبی ندارد. حتی اگر رهبران فعلی نیز صحبت از نوعی حکومت مذهبی یا اسلامی بکنند، این در مسیر خودش باید به‌جایی برسد که ما حکومتی دموکراتیک داشته باشیم که مجری حقوق بشر باشد. این نیز جز با حکومت کاملاً عرفی ممکن نمی‌شود.

بنابراین من از این نظریه دفاع می‌کنم. ولی در عین حال این دفاع به این معنا نیست که مسلمانان یا گروه‌های اسلامی در عرصه‌ی جامعه‌ی مدنی یا در عرصه‌ی سیاسی هیچ نقشی نداشته باشند. آن‌ها نیز می‌توانند در گروه‌های اجتماعی، بدون این‌که حق ویژه‌ای برای خود قائل باشند، با مساوات کامل با جریان‌های مذهبی و غیر مذهبی دیگر در عرصه‌ی جامعه‌ی مدنی، عمومی و فعالیت‌های سیاسی شرکت کنند. این نیز از حق شهروندی آن‌ها برمی‌خیزد، نه از حق شرعی یا حق ویژه‌ی آن‌ها. اگر این‌گونه به قضایا نگاه کنیم هم دینداران می‌توانند با انگیزه‌های دینی‌شان نقش اجتماعی و سیاسی در جامعه ایفا کنند، هم این نقش، مغایرتی با دموکراسی و نقض حقوق بشر نداشته باشد.

آن‌چه که ناقض حقوق بشر و دموکراسی است این است که فرد یا گروهی برای خودش حق ویژه در حکومت، دولت، سیاست و احزاب یا در استفاده از منزلت‌ها و امکانات ملی و مردمی قائل باشد. اگر آن حق ویژه را برداریم مشکل حل می‌شود.

«این نسل از خشونت خسته‌ است»

یکی از ویژ‌گی‌های مهم جنبش مردم ایران، وجه خشونت‌پرهیزی آن است. با توجه به اصرار حکومت بر اعمال شدید‌ترین خشونت‌ها، و هم‌چنین جنبه‌ی انعطاف‌ناپذیری آن در همه‌ی زمینه‌ها و از سوی دیگر وجود گسترده‌ی معضلات اجتماعی مثل فقر، بی‌کاری، فحشا و اعتیاد که می‌تواند زمینه‌ساز جامعه‌ای خشونت‌آمیز باشد، فکر می‌کنید همراهان جنبش سبز تا کجا می‌توانند خشونت‌پرهیز باقی بمانند؟

تجربه نشان داده است که تحولات اجتماعی پیش‌بینی ناپذیرند و به عبارت دیگر خواب‌گردانه حرکت می‌کنند. همان‌گونه که ما اگر الان که با هم صحبت می‌کنیم به یک‌سال قبل برگردیم، به‌هیچ‌وجه برای کسی قابل تصور نبود که در انتخابات چه اتفاقی می‌افتد و بعد از آن چه اتفاقی می‌افتد. برای هیچ‌کس قابل پیش‌بینی نبود.

الان نیز ما نمی‌توانیم برای آینده دقیقا پیش‌بینی کنیم چه اتفاقی می‌افتد. ولی می‌شود حدس زد این جنبش مدنی مسالمت‌جو، فعلاً آگاهانه بنا را بر این دارد که به خشونت متوسل نشود. زیرا امروز جنبش، مدنی است، اجتماعی است و نه لزوماً جنبشی سیاسی و انقلابی، جنبش، مساوا‌ت‌طلب، حقوق بشری و دموکراسی‌خواهی است. لازمه‌ی این حرکتی‌ مسالمت‌جویانه و مدام است. زیرا امروز نسل ما نسل انقلاب نیست.

تجربه‌ی ‌سی‌ویک‌سال جمهوری اسلامی را دارد. به نظر من این نسل از خشونت خسته‌ است. چه خشونتی که حکومت در طول این سی‌سال عمل کرده است، چه خشونتی که بخشی از گروه‌های اپوزیسیون در جامعه اعمال کرده‌اند. به علاوه این نسل، چه از دوران بچه‌گی و نوجوانی‌اش، هشت سال جنگ را تحمل کرده است. ما به یاد داریم در دهه‌ی ۶۰، در دوران جنگ، روزی ده‌ها و صد‌ها جنازه هم‌زمان در تهران، اصفهان، شیراز، مشهد تشییع می‌شده است، این نسل همه‌ی این‌ها را به یاد دارد و خسته است به همین دلیل دیگر نمی‌خواهد به خشونت برگردد.

این خیلی میمون و مبارک است و خیلی ما را به آینده امیدوار می‌کند. به همین دلیل در طول این یک سال علی‌رغم همه‌ی فشارها و آسیب‌هایی که این نسل دیده است و همه‌ی بی‌رحمی‌هایی که در زندان و بیرون از زندان در کوچه و خیابان و دانشگاه تحمل کرده است ولی تا کنون شکیبایی نشان داده است که به نظر من اگر در دوران قبل از انقلاب چنین خشونت‌هایی بود و اعمال می‌شد چه بسا از این سمت مبارزه‌ی مسلحانه‌‌ی عظیم و گسترده‌ای علیه شاه داشتیم.

اما امروز ما شاهد آن نیستیم. این خیلی جای امیدواری است. البته گفتم قابل پیش‌بینی نیست و به عملکرد حکومت برمی‌گردد ولی عقلاً و عملاً نمی‌توان یقین کرد که هیچ‌گاه به خشونت کشیده نشود. ممکن است که همین جوانان، مثل جوانان دهه‌های ۴۰ و ۵۰، یک روز به این نتیجه برسند که هیچ‌راهی جز مقابله به مثل وجود ندارد. با همه‌ی این حرف‌ها هم باید تلاش کرد و هم باید آرزو کرد که کار به آن‌جا نرسد.

 

دیگر هرگز لباس روحانیت به تن نخواهم کرد!!

حسن یوسفی اشکوری

 

بخش دوم

 

در بخش نخست گفت‌وگو با حسن یوسفی اشکوری، نواندیش دینی صاحب‌نام که برای شرکت در یک کنفرانس دانشگاهی، ایراد چند سخنرانی و گفت‌وشنود درباره‌ی موضوعات گوناگون در رابطه با تغییر و تحولات سیاسی ‌ـ اجتماعی ایران به کانادا آمده بود، به وضعیت جنبش سبز و نقش دین و باورهای مذهبی در آینده‌ی سیاسی ایران اشاره شد.

در قسمت پایانی این گفت‌وگو، به خطرهایی که جنبش را تهدید می‌کند، تغییر و تحولات احتمالی در نهاد روحانیت در ایران در دوران پس از انقلاب پرداخته‌ایم و این که: آیا خلع لباس آقای اشکوری توسط دادگاه روحانیت، تغییری در رفتار و گفتار او به‌وجود آورده؟ آیا مایل است دوباره به لباس روحانی درآید؟

مهم‌ترین خطرهایی که جنبش اعتراضی مردم ایران را در حال حاضر تهدید می‌کنند چه هستند؟

مهم‌ترین خطرات یکی به‌نظر من همین خشونت‌گرایی در این جنبش است که آرزو می‌کنیم چنین نشود. امیدواریم حاکمیت، حداقل روزی که یقین پیدا کند که جنبش را نمی‌تواند سرکوب و حذف کند، راه عاقلانه‌ای در پیش گیرد، انعطاف نشان دهد و تغییرات و خواست‌های مردم را بپذیرد. مشکل دیگر بی‌برنامه‌گی است.

همان‌طور که قبلاً نیز اشاره کرده‌ام، با آن که گفته‌های آقای کروبی و بخصوص بیانیه‌ها و گفته‌های بسیار پخته‌ی آقای مهندس موسوی، تاکنون و تا حدودی نقشه‌ی راه را نشان داده است، ولی به‌هرحال این کفایت نمی‌کند و یکی از خطراتی است که در آینده ممکن است این جنبش را تهدید و دچار تجزیه کند. درنتیجه حامیان و حاملان جنبش سبز نیز دچار یأس شوند. چون به قول مولانا که می‌گوید «ای عزیزم در اگر نتوان نشست»، برای همیشه نمی‌شود حرف‌های تکراری زد. در هر سخنرانی یا در هر بیانه‌ای نمی‌شود همان حرف مفید گذشته را تکرار کرد.

به‌هرحال این هم یک مسئله است. مسئله‌ی دیگر، فرارفتن افراد یا گروه‌هایی از شرایط خاص جنبش فعلی ایران است. تردیدی وجود ندارد که در داخل و بخصوص در خارج از کشور، گروه‌ها و افراد زیادی هستند که اساساً خواهان سقوط جمهوری اسلامی‌اند و به هیچ چیز جز سقوط جمهوری اسلامی رضایت نخواهند داد.

امروز هم اگر با جنبش سبز یا حتی با آقایان موسوی و کروبی همدلی می‌کنند، به‌خاطر این است که امیدوارند از طریق این‌ها جمهوری اسلامی ساقط شود. این مسئله‌ی است که با واقعیت جامعه‌ی ایران، چه خوشمان بیاید و چه نیاید، سازگار نیست. با توان، ظرفیت، افکار و سوابق کسانی مثل آقایان موسوی، خاتمی و کروبی سازگار نیست.

بنابراین من فکر می‌کنم شعارها، گفتارها و رفتارهای کسانی که از افکار و برنامه‌های فعلی این رهبران یا سخنگویان جنبش سبز در داخل ایران فراتر می‌روند، یکی از تهدیدهای جدی‌ای هستند که می‌تواند متوجه این جنبش باشد. به دلیل این که می‌تواند هم در داخل، هم بین داخل و خارج و هم در میان نیروهای سبز خارج از کشور تفرقه ایجاد کند.

نیروهای سبز خارج از کشور، امروز بسیار فعال هستند و در طول این یک‌سال نیز من خود شاهد بوده‌ام که تلاش‌های بسیار مؤثری داشته‌اند. این امر می‌تواند میان این‌ها تفرقه ایجاد کند یا یک جنگ لفظی راه بیفتد؛ جنگ حیدری‌ـ نعمتی راه بیفتد که این هم خود یکی از خطراتی است که متوجه این جنبش است. ضمن آن که به‌نظر می‌آید خشونت‌ها و سرکوب‌هایی که از ناحیه‌ی حکومت وجود دارد، در ماه‌های آینده بیش‌تر هم خواهد شد. متأسفانه من خیلی خوشبین نیستم که در آینده‌ای نزدیک، حاکمیت عقب‌نشینی کند یا واقعیت این جنبش را به رسمیت بشناسد.

«حمایت روحانیت از جنبش سبز چاقوی دو دم است»

با توجه به شناختی که شما از جامعه‌ی روحانیت و حوزه‌های علمیه دارید، آیا تجربه‌ی سی و یک‌ساله‌ی انقلاب، و به‌ویژه تجربه‌ی یک‌سال گذشته، تغییر و تحولی در بینش و رفتارهای حوزه‌های علمیه و به‌خصوص نسل جوان روحانیونی که از این حوزه‌های علمیه بیرون می‌آیند، ایجاد کرده است یا نه؟

به‌طور کلی باید بگویم که این انقلاب بیش از همه در روحانیت و نهاد روحانیت تغییر و تحول ایجاد کرده است. اساس مسئله هم این است که روحانیت تقریباً از قرن پنجم، یعنی اگر از آغاز غیبت کبری حساب کنیم تا انقلاب ایران، حدود هزارسال ادعای حکومت نداشت. هرچند ادعای نوعی نمایندگی از جانب امام زمان را برای خودش قائل بود، اما هیچ‌وقت ادعای حکومت و سلطنت برای خودش نداشت. با انقلاب ایران و تأسیس جمهوری اسلامی بر اساس ولایت فقیه، روحانیت از این سیر تاریخی خود دست برداشت و وارد یک سیر تازه شد. در واقع این یک نقطه عطف است. آن نقطه‌ی عطف هم این است که روحانیت خود سلطان و خود حاکم و فرمانروا شده است.

همین امر، روحانیت را دچار تغییر و تحولات اساسی کرده است. منتهی هنوز در روحانیون معمر، مسن و کهنسال که مربوط به نسل پیش از انقلابند و هنوز اکثریت فقها و مراجع در قم و دیگر جای‌ها را تشکیل می‌دهند، آثار تغییرات جدی آشکار نشده است. اما در نسل جوان و طلبه‌های جوانی که دارند درس می‌خوانند، این تغییر و تحولات را آدم می‌تواند ببیند؛ به خصوص در نشریات و مجلات‌شان، و یا در گفتارها و نوع زبان‌ و بیانی که دارند. حالا فرصت نیست و من درباره‌ی آن‌ها نمی‌توانم صحبت کنم، ولی به‌هرحال من در حد شناختی که دارم، این تغییر و تحول در حال آشکارشدن است. منتهی این مسئله‌ای نیست که به این زودی آشکار شود یا خیلی به درد جنبش سبز فعلی بخورد.

امروز متأسفانه از روحانیون حوزه‌ها، به‌خصوص روحانیون سطح بالا و در حد مرجعیت، چندان انتظاری نیست. البته انتظار بیش از این بود، اما حالا انتظاری نیست. از طرف دیگر باید به این نکته هم توجه داشت که اگر علما، روحانیون و بخصوص مراجع وارد عرصه‌ی سیاست شوند یا از جنبش سبز هم حمایت کنند، بعد از این حمایت‌شان چاقویی دو دم خواهد بود. زیرا از یک طرف می‌تواند به کمک جنبش سبز بیایند. بالاخره در برابر نظام مذهبی، حمایت روحانیون بسیار مؤثر و کارساز و مفید است. همان‌گونه که در پیش از انقلاب مشروطه و یا ماقبل مشروطه بود. از طرف دیگر ما تجربه‌ی انقلاب را داریم. باید به این نکته توجه داشته باشیم که هر زمان، حالا نمی‌دانم شش‌ماه دیگر است یا یک‌سال دیگر، هر زمان که جنبش سبز به نتیجه برسد، روحانیون و علما نیز به میزان نقشی که در آن ایفا می‌کنند، برای خودشان حق ویژه قائل خواهند شد.

این را ما بارها پیش از این تجربه کرده‌ایم. این حق ویژه بعدها و در آینده می‌تواند مشکلاتی برای جامعه ایجاد کند. یعنی ممکن است دوباره از همان سوراخی که یک‌بار گزیده شدیم، برای بار دوم هم گزیده شویم. در عین حال در این فاصله‌ی یک‌سال باید این را نیز بگوییم که خوشبختانه در خود روحانیت هم شکاف ایجاد شده است.

امروز دیگر اکثریت روحانیون، حتی سنتی حوزها هم، حداقل از دولت احمدی‌نژاد راضی نیستند و به‌شدت منتقد آن هستند. نوع عملکرد این فرد و رفتارهایی که حاکمیت داشته، به‌گونه‌ای بوده است که حتی روحانیونی که طرفدار حاکمیت بوده‌اند، مثل آیت‌الله جوادی آملی، آیت‌الله امینی، آیت‌الله رضا استادی و بسیاری از روحانیون دیگر، اصلاً جزو ارکان حکومت به حساب می‌آمدند. این‌ها به‌عنوان اعتراض از امامت جمعه‌ قم استعفا دادند و خود را کنار کشیدند. آن‌ها امروز جزو منتقدان هستند. این شکاف در طول یک‌سال اخیر وجود داشته است، ولی در مجموع من خیلی امیدوار نیستم که روحانیون مؤثر در سطح عالی به‌زودی به جنبش سبز بپیوندند. ضمن آن که، همان‌طور که گفتم، پیوستن آن‌ها در آینده ابهام نیز ایجاد خواهد کرد.

«نان لباس روحانیت را نخوردم، اما چوبش را چرا»

حجت‌الاسلام حسن یوسفی اشکوری را در کسوت روحانیت دیده بودیم و می‌شناختیم. الان چندسالی است که شما را در آن کسوت نمی‌بینیم. دور بودن از کسوت روحانیت چه تغییری در شما ایجاد کرده است؟ آیا آزادی‌های بیش‌تری به شما در گفتار داده یا معذوریت‌هایی را از دوش شما برداشته است؟ آیا مایلید دوباره به کسوت روحانیت برگردید یا نه؟

در کسوت روحانی بودن یا نبودن، تغییرات اساسی در من، در گفتار، رفتار، بینش و یا در زندگی‌ من ایجاد نکرده است. دلیلش هم این است که افکار من در طول گذشته در مسیری ساخته شده بود و این افکار عمدتاً برآمده از حوزه نبود. از دوران پیش از انقلاب، آبشخور فکری من بیش‌تر آبشخور فکری روشنفکران دینی و دانشگاهی بود. مثل بازرگان، شریعتی و دیگران.

در طول این سال‌ها، این لباس روحانی برای من صرفاً یک لباس بود که از گذشته به میراث مانده بود. من از این لباس هیچ استفاده‌ای نمی‌کردم. یعنی نه پیش‌نماز مسجد محل بودم، نه واعظ بودم، نه مجتهد و نه مدرس. صرفاً یک لباس روحانی بر تن من بود. همان‌گونه که بر تن برخی از روحانیون نواندیش هم بوده است. این لباس هیچ امتیازی برای من نبود. به‌عبارت دیگر نان این لباس را نمی‌خوردم، هرچند در کوچه و خیابان چوبش را می‌خوردم.

اما از سوی دیگر می‌توانم بگویم که نبودن در کسوت روحانیت، برای من مثبت هم بوده است. برای این که ارتباط من را با جامعه بیش‌تر و فاصله‌ی من را با مخاطبانم کم‌تر کرده است. در نتیجه من راحت‌تر با مردم صحبت می‌کنم. مردم هم راحت‌تر با من حرف می‌زنند. این را در تجربه‌ی این ده‌ساله دیده‌ام. در نهایت هرچند به‌حکم دادگاه ویژه‌ی روحانیت، من نمی‌توانم از لباس روحانی استفاده کنم.

اما در عین حال این را به‌صراحت و بسیار خالصانه می‌گویم که اگر آن‌ها هم از من بخواهند که لباس روحانی برتن کنم، هرگز چنین نخواهم کرد. به‌خاطر این که امروز دیگر این لباس نه تنها برایم مفید ارزیابی نمی‌شود، بلکه حتی مانعی هم برسر راه ارتباط و گفت‌وگوی من با مخاطبانم تلقی می‌شود.

Tags