مساله دراویش و آپارتاید مذهبی در ایران

keshavarzمرحوم آیت الله العظمی منتظری در واکنش به تخریب حسینیه دروایش گنابادی در قم، گفته بودند که” اسلام دین رحمت است و در آن حقوق همه مردم حتی اقلیتهای دینی و اهل ذمه محترم است چه برسد به حقوق مسلمانان و شیعیان”.
مساله دراویش و آپارتاید مذهبی در ایرانبه اعتقاد او مزاحمت ها و موانع  حکومت در برابر مراسم دعا و نیایش دراویش، در مغایرت صریح با حقوق مردم در قانون اساسی است.دکتر کشاورز، شاعر، مولوی پژوه، فمینیست و از اساتید فعال سبز ایرانی در آمریکاست. کتاب “خوانش شعر عرفانی ؛ آثار مولانا جلال الدین رومی” از جمله نوشته های اوست که  مورد تحسین برخی اساتید فن از جمله استاد دکتر شفیعی کدکنی قرار گرفته است. یکی ازکتابهای قابل ذکر او “یاسمن و ستاره ها”ست که  در نقد “لولیتا خوانی در تهران”(نوشته  آذر نفیسی) منتشر شده است. از دیگر آثار او می توان به کتاب “بخوان به نام گل سرخ” اشاره کرد که شعرعرفانی ایران در قرن بیستم را مورد بررسی قرار داده است. مشروح گفت و گو با دکتر کشاورز را در ادامه می خوانید:

 

مایلم مصاحبه را با اشاره به مطلبی شروع کنم که شما اخیرا در باره ی حمله به خانقاه دراویش نعمت الهی در تهران نوشته بودید. قرائن و شواهد گویای آن است که سیاست های انقباضی و محدود کننده حقوق درویشان به عنوان یک اقلیت  در جمهوری اسلامی، با روی کار آمدن دولت آقای احمدی نژاد به سیاست محو دراویش و صوفی گرایی تبدیل شده است. آقای احمدی نژاد در مصاحبه ی اخیر خود ایران را “کشور آزادی” نامیده، اما دراویش به عنوان غیر سیاسی ترین گروه اقلیت در ایران، حتی از حق اقامه نماز جماعت هم محروم می شوند. شرایط امروز دراویش در ایران را شما از منظر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران چگونه می بینید؟

 

دکترفاطمه کشاورز:از نظر قانون اساسی،این برخورد کاملا غیرقانونی است .اصل 23 قانون اساسی به صراحت می گوید که تجسس کردن در اعتقادات مردم ممنوع است. در هرحال نیازی به تجسس درکاردراویش نیست. نماز ساده ترین و بدیهی ترین شکل پرستش در دین  ماست. گردهم جمع شدن  نیز طبق قانون اساسی یک حق است.  این حق را از هیچ شهروند ایرانی نمی توان گرفت. اما کنکاش برای پی بردن به  جزئیات اعتقاداتشان وظیفه ی حکومت نیست و حق ندارد وارد این حوزه شود. این مساله برخاسته از همان دیدگاهی است که مخالف صدور مجوز برای  راهپیمایی ها و بیان نظرات مردم به شکل جمعی و گردهمایی ها ست.  به همان اندازه که که جلوگیری از گردهمآئی های مسالمت آمیز برای بیان عقاید و نظرات، خلاف قانون اساسی است، پیشگیری از دعا و نیایش دراویش نیز در مغایرت صریح با بخش حقوق مردم در قانون اساسی جمهوری اسلامی  قرار دارد و غیر قانونی است. به زبان ساده، آقای احمدی نژاد نمی توا نند ایران را در حال حاضر کشور آزادی بنامند.

 

آپارتاید مذهبی

شما در نوشته تان با اشاره به حمله اخیر به خانقاهی در تهران از مخاطب خود خواسته اید که برای لحظه ای تصور کند که اگر چنین حمله ای به یک مسجد صورت می گرفت  مساله چه ابعادی می یافت. برخی از صاحبنظران به طور جدی بر این باورند که در ایران نوعی آپارتاید مذهبی حاکم است و به غیر از قرائت رسمی از دین حاکم، بقیه بر صراط باطلند و خونشان هم مباح است. کفن پوشان را می بینیم که آزادانه  متعرض حقوق اساسی مردم می شوند .لباس شخصی ها در سایه ی حمایت  نیروی انتظامی به تخریب حسینیه ها وحتی آتش زدن خانه های دراویش می پردازند. قوه قضاییه هم که باید ملجاء مردم در دفاع از حقوقشان باشد، تا کنون جز نمره رفوزگی در کارنامه ی خود ندارد.اشکال در کجاست؟

 

شما خودتان دقیقا روی اشکال قضیه انگشت گذاشتید.  مشکلی که در باره اش صحبت می کنیم فقط مشکل خانقاه نعمت الهی – یا بطور کلی دراویش – نیست. مشکل ملت ایران است.  بزرگترین مشکلی که می تواند سر راه یک ملت قرار بگیرد این است که  قوه قضاییه اش فاقد استقلال باشد و نتواند و یا نخواهد در مواردی که قانون زیر پا گذاشته می شود، رای مستقل صادر کرده آن را محکوم کند. هنگامی که  آقای لاریجانی مقام جدیدشان را گرفتند امیدی پیدا شد که شاید این مساله تغییر کند وایشان از استقلال این قوه دفاع کند.  اما متأسفانه حوادث نشان داد که چنین نشد. بزرگترین مشکل افرادی که  مورد حمله ی شخص مشکوک در خانقاه قرار گرفتند هم همین است.  این افراد هیچ مرجعی برای رجوع ندارند تا بپرسند  گناه ما چه بود که برنامه مذهبی / اسلامی و اعتقادی مان  به هم خورد؟  دو نفر از اعضا به شدت مجروح شدند و حتی در مورد یکی از آن ها خطر مرگ وجود داشت. چرا به فرد مهاجم اجازه داده شد که دو قبضه نارنجک هم در حضور نیروی انتظامی در ساختمان منفجر کند؟ شکایت باید به کجا برد؟  بزرگترین مشکل مردم در رابطه با حملۀ لباس شخصی ها هم همین است.  وقتی که محل کارشان یا محل فروش کتابشان مورد حمله قرار می گیرد و یا مهر و موم می شود، مجله شان بسته می شود و چیزها یی ازاین دست،مرجعی ندارند که به آن مراجعه و حقشان را مطالبه کنند. این، نوعی آشوب بدون آغاز و پایان است. زندگی مردم مانند شنا کردن در دریای متلاطمی شده که در آن تخته پاره ای هم نیست که بشود به آن دست یازید. واژه  “آپارتاید” دقیقا  گویای شرایط فعلی است. یک تعریف خیلی محدود اما رسمی از اسلام ارائه شده و همه ایرانی ها ملزم به پذیرش آنند؛ در این روایت اصلا مهم نیست که غیر مسلمانها ممکن است مشکلی داشته باشند. چون باور یا دینی را به رسمیت نمی شناسیم  پس مهم هم نیست که جان پیروان آن دین و باورهم در خطرباشد! این برای جامعه ای که ادعای قانونمندی دارد، سوال بسیار بزرگی است.  در یک جامعه ی  قانونمند، تمام شهروندان باید از حق شهروندی- که امنیت از مهمترین آنهاست- برخوردار باشند. در “آپارتایدی” که به آن اشاره کردید، گذشته از پیروان ادیان دیگر، مسلمانان هم شامل این تبعیض هستند. شما اگر سنی باشید، اجازه ندارید که در تهران  مسجد بسازید. اگر متعلق به یک گروه از دراویش باشید، هر لحظه ممکن است محل تجمعتان  مورد حمله قرار بگیرد. به  این دلیل از عبارت ” آپارتاید مذهبی” می شود دراین رابطه به راحتی استفاده کرد. هم مردم هوشیار ایران، هم ایرانیان خارج از کشور و هم جامعه جهانی باید ازاین مشکل بزرگ آگاه شده  ونگران  حل آن باشند.

 

نقص ساختاری در قانون اساسی

اجازه دهید مشکل  قوه قضاییه در قانون اساسی را کمی بازترکنم. طبق قانون اساسی، رهبر جمهوری اسلامی بر هر سه قوه کشور نظارت دارد و رئیس قوه قضاییه  هم از سوی رهبر منصوب می شود.رئیس قوه قضاییه هم عالیترین مرجع در اعمال حقوق مردم است.رویدادهای اخیر در ایران این نقص و دایره ی بسته را به خوبی روشن کرده است. در حال حاضر همه نگاهها در ایران متوجه رهبر و شخص ولی فقیه به عنوان ناقض حقوق مردم است.مردم او را از عدالت ساقط می بینند که نتوانسته  زیر سایه ی عدالت، حقوق همه ی مردم را پاسداری کند. قوه قضاییه به عنوان مرجع رسمی رسیدگی به حقوق مردم  عملا در حمایت از حکومت وارد عمل شده است. به نظر شما این حلقه بسته  چگونه می تواند به احقاق حقوق شهروندان بپردازد؟

 

پاسخ این است که چنین حلقۀ بسته ای نمی تواند به احقاق حقوق شهروندان بپردازد.  بهترین نمونه در این مورد اشکالاتی بود که پس از انتخابات پیش آمد. یعنی همان گروهی که مورد شکایت مردم بود، مامور بررسی شکایت ها شد.  در تمام جهان شما وقتی از کسی شکایت دارید، گروه بی طرفی مامور رسیدگی می شود. علتش هم واضح است. حالا ما داریم  تمام افکار و دست آوردهای قانونی تجربه شده را به دورمی اندازیم و برای خودمان طرح هایی پیاده  می کنیم که ناکارآمدی آنها هر روز اثبات شده و می شود.  در جریان انتخابات  نه تنها شاهد عدم کارآیی این دایره بسته بودیم ، بلکه اهانتش را به شعورمردم دیدیم. حکومت به مردمی که می گویند شکایت داریم می گوید ساکت باشید، خود این گروه بررسی می کند و به شما جواب می دهد.  نه حقوق  اسلامی  این را می پذیرد، نه حقوق غیر اسلامی، نه اصول و منطق. مساله، شخص آقای لاریچانی نیست، اگر شخص دیگری هم به جای ایشان منصوب شود، تا این دایره ی بسته بر جامعه حاکم است مشکل حل نخواهد شد.

 

خود مساله ولایت فقیه یک مشکل حقوقی و قانونی عمده است. این گفته ی من نیست، مراجع بزرگ دینی بر این مساله تاکید کرده اند. دلیلش هم واضح است.  یک شخص مرکزیت کامل پیدا کرده و ملتی در مهجوریت قرار گرفته است. به زبان دیگر، مسئلۀ دموکراسی بی معنا شده است، قضاوت بی معنا شده است .  اگرنظام بخواهد صادقانه با مسئله برخورد کند باید بپذیرد که دیگر سیستمی در کار نیست و یک نفر مسئول همه ی امور است و شما هر سوال و خواسته ای دارید ، تصمیم با شخص ایشان است.  واضح است که این نه ایده آل انقلاب بود، نه خواسته مردم و نه  امید بنیانگزارجمهوری اسلامی . همان کسی که پاره شدن عکسش این اندازه همه را ناراحت کرده، با قاطعیت گفت ” میزان رای مردم است”. همین حلقه ی بسته ، ایده آل های اصلی انقلاب را کمرنگ کرده  و فضای تنگی آفریده که در آن نادانی به شکل عجیبی بر زندگی ها حاکم شده است.  گفتن این مسئله تآسف بار است ولی چه می شود کرد که عین واقعیت است. یک نمونه واضح آن همین تهمت فساد و سر سپردگی غرب به دراویش است..  انگار که عرفان ایرانی/اسلامی دیروز به دنیا آمده و جمهوری اسلامی امروز آن را کشف کرده. اگر سیستم اجازۀ آگاهی و بحث و گفتگو به مردم می داد بلافاصله این مسئله مطرح می شد که اندیشۀ عرفانی که از درون فرهنگ ایرانی جوشیده، قرنهاست با آن درآمیخته و درگوشه گوشۀ این سرزمین بال گسترده.  چگونه می توان  به قدمت و به ریشه های تاریخی آن بی توجه ماند. چگونه می توان این مساله را نادیده گرفت که از درون همین خانقاهها که نهاد های مدنی مستقل بوده اند، افکار زنده و پویائی  تولید شده که به فرهنگمان حیات بخشیده است. البته خانقاه هم مثل مدرسه، مسجد، یا هر مکان دیگری محل تردد انسانها بوده و هست. انسان ها هم طبیعتا معصوم نیستند. اما این ربطی به  عرفان یا خانقاه یا مدرسه ندارد. جان کلام، عکس العمل ناآگاهانۀ مطبوعات نسبت به حادثۀ مشکوک خانقاه و دامن زدن به ادعای فساد دروایش و غیره که ریشه در واقعیت ندارند نشان دهنده این است که  سیستم های بسته تا چه حد می توانتد خطرناک باشند.خطرناک از این رو که افق های فکری  ما را کوچک کرده و درمقابل مسائل مختلف اجتماعی که پیش رو داریم، ناتوان و آسیب پذیرمان می کنند.

اسلام خشن حکومت در برابر اسلام زیبای عرفان

 

برگردیم به رشته تخصصی شما؛ عرفان و صوفیسم.  همانطور که اشاره کردید صوفی گری و عرفان بخشی از فرهنگ ایرانی و اسلامی ماست. بسیاری از مشاهیر ادب فارسی با لقب “شیخ”  خوانده می شوند که یکی از  سلسله مراتب  درویشی است؛شیخ مصلح الدین سعدی، شیخ سعید ابوالخیر، شیخ حسن خرقانی و… شما هم در نوشته تان به این مساله اشاره کرده اید که “مولانا روح قرآن را در زبان فارسی تجلی بخشیده است”.به نظر شما آیا حاکمان در جمهوری اسلامی به ستیز سیستماتیک و برنامه ریزی شده با عرفان  به عنوان بخشی از فرهنگ ملی – اسلامی  ایرانیان روی آورده اند یا آنکه این اتفاقات تصادفی است؟

 

فکر نمی کنم که بتوان اتفاق به این مهمی را تصادفی شمرد. ولی فرض یک طرح و برنامه سیستماتیک برای آن هم ممکن است اغراق آمیزباشد. این نتیجه گیری که یک توطئه ی برنامه ریزی شده علیه عرفان ایرانی در جریان است مستلزم یک تحقیق جدی است. من چنین گمانی ندارم. اما همانطور که اشاره کردم هر چه فضا بسته تر باشد و سیستم به افرادی محدودتر و دایره ای کوچک تر اجازه عمل و فکربدهد، عده بیشتری از آزاداندیشان مسلمان  (علی رغم اینکه اصول اسلامی را ارج می نهند)  در جایگاه دشمن قرار می گیرند و حاکمیت از ناحیه آنها احساس خطر می کند. از سوی دیگر درافتادن و مبارزه  با  بزرگانی چون حافظ و مولانا کار دشواری است ،چرا که  در هر خانه ی ایرانی همانطور که قرآن هست، دیوان حافظ و مثنوی معنوی هم وجود دارد. تاثیر این بزرگان عرفان در زندگی درونی واجتماعی ایرانیان تا آنجاست که مولانا به سادگی می گوید:”این مثنوی ماست قرآن مدل، هادی بعضی و بعضی را مضل.” این گنجینه ها را ایرانیان خوب می شناسند اما خانقاه ها کمتر شناخته شده  هستند و حمله کردن به آنها آسان تر است. از سوی دیگر با آنکه دراویش هیچ قانونی را نشکسته اند و هیچ عمل غیر اسلامی مرتکب نشده اند اما می توان گفت  که یک جور تضاد اگزیستانسیالیستی بین آن فکر بسته ی محدودی – که شما از آن به عنوان آپارتاید نام بردید- و دیدگاه عرفان ایرانی وجود دارد.

 

عرفان ایرانی قرنها ست که نشان داده از بازکردن مسائل و مباحثه پیرامون اصول اعتقادی وحشت ندارد. ما از یک فرهنگ عرفانی برخورداریم که اسلام مانند خون در رگ یک موجود زنده، در پیکرش جریان دارد. طبیعی است که این فرهنگ، از سوال کردن، پرسیدن، انتقاد کردن و باز کردن مسائل، ابائی نداشته باشد. احساس بستگی و کوچکی است که منجر به ترس ازروبرو شدن با سئوال می شود و این به هیچ وجه با فرهنگ عرفانی ما سازگار نیست. عرفای ما همواره مسائل را باز کرده و حرفشان را زده اند و هیچ وقت هم اسلامشان را از دست نداده اند ، چیزی را هم به خطر نیانداخته اند. در واقع با این کار خود، جمع بسیار بزرگی از مردم را نیز- که ممکن بود نسبت به اسلام  ناآگاه باشند-  در بسیاری از نقاط گیتی به اسلام جذب کرده اند. برخی از این عرفا  صرفا با حضور خود در دیگر کشورهای دنیا ، مخصوصا در افریقا ، مردم را مسلمان کرده اند. علت گرایش اطرافیانشان به اسلام، زیبایی هایی بوده که در زندگی و افکار این عرفا مشاهده می کرده اند. در برابر چنین چشم اندازی،  یک دیدگاه بسته ، کوچک و بسیار خشن را قرار داده ایم  که حاضر به تحمل هیچ عقیده ای به غیر از عقیدۀ خودش نیست و انتظار داریم که چنین دیدگاهی را  به عنوان “اسلام معیار” به میلیونها انسان بقبولانیم. طبیعی است که چنین نگرشی  با عرفان سر سازش نخواهد داشت. گذشته از آن، وقتی فضا ی سیاسی – اجتماعی جامعه محدود شود وهدف، کنترل همه کس و همه چیز باشد هر اجتماعی هرچند کوچک، یک خطر محسوب می شود. مخصوصا اگر آن جمع، وابستگی ایدوئولوژیکی هم با  دستگاه کنترل کننده نداشته باشد. این است که متاسفانه خانقاه ها در مظان اتهامات واهی قرار می گیرند. به عنوان مثال می گویند  رهبر فلان گروه دراویش “وابسته به غرب”  است چون در خارج از ایران زندگی می کند .مطبوعات آزادی هم درکارنیست که بپرسد سند این تهمت سنگین کجاست  و مسئولیت اشاعه این داستانهای بی اساس با کیست؟ نتیجه این می شود که یک رشته حمله به همه خانقاه ها و اماکنی صورت بگیرد  که در آن مردمی  مسلمان و معتقد  گرد هم جمع شده اند تا نماز بخوانند یا افطارکنند. درفضای خفقان، نیایش نیز مشکوک است!  این برخورد، چه سیستماتیک و طراحی شده از قبل باشد و چه نباشد، مخرب است و ناشی از همان  آپارتاید مذهبی که شما به آن اشاره کردید.

 

تابوی دشمن

به عنوان سوال آخر مایلم به مساله ی دشمن خارجی  و تابوی دشمنان جمهوری اسلامی بپردازم. ما ایرانی ها با   عبارت” اسلام دین رحمت است” بزرگ شده ایم. بخشی از فرهنگ سیاسی و انتظارات سیاسی مان را هم از همین عبارت گرفته ایم؛ یعنی تحمل مخالف و مهمتر از آن رعایت و تامین حقوق مخالف. مرحوم آیت الله العظمی منتظری در واکنش به تخریب حسینیه دروایش گنابادی در قم، گفته بودند که” اسلام دین رحمت است و در آن حقوق همه مردم حتی اقلیتهای دینی و اهل ذمه محترم است چه برسد به حقوق مسلمانان و شیعیان”. اما حاکمان جمهوری اسلامی هر منتقد و دگر اندیشی را عامل بیگانه می دانند و بدنبال اشد مجازات آنها می روند. این تابوی “دشمن جمهوری اسلامی” به نظر شما از کی و کجا وارد ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی شد؟

این گفتمان ِ دنبال عنصر خارجی گشتن، یک مسئله چند بعدی است و به دلایل مختلف تداوم یافته است. یکی از ابعاد آن این است که بهترین بهانه را به حاکمان جمهوری اسلامی داده و می دهد تا دست و دهان مردم را ببندند.هنگامی که یک حس خطری وجود داشته باشد و یا ایجاد شود، راحت ترمی توان مانع آزادی های قانونی مردم شد. این مساله را در آمریکا و در زمان آقای بوش هم تجربه کردیم  که هر کسی که حرف می زد به یک نحوی با القاعده و غیره مرتبط می شد تا  دست ها و دهانها ی بیشتری بسته بماند. سوالی که اینجا مردم باید از خود بپرسند این است که منطق این قضیه تا چه اندازه قابل قبول است؟

 

برای مثال، شما امروز می شنوید که “تویتر” و” فیس بوک” و نظایر این رسانه های جدید جامعه ما را به هم  ریخته اند. این ادعا  خنده آور است. اولا این ابزار در اختیار همه است .دولت جمهوری اسلامی بیش از بقیه از “تویتر” و امثال آن بهره می گیرد. میزان حملاتش هم به سایتهای اینترنتی  مخالفانش حیرت انگیز است. همزمان با آن مرتب از نقش خرابکارانۀ این ابزار شکایت هم می کند. طبیعی است که این یک بهانه است و خوشبختانه مردم آگاه تر از آنند که آن را بپذیرند.

 

درعین حال مسئلۀ خطرات خارجی برای هر کشوری مهم است و ایرانیان هم بایستی از خودشان بپرسند که ما چگونه می توانیم در مقابل این خطرات  بیایستیم. خصوصا که مملکت ما بدلیل موقعیت استراتژیکی، منابع ملی غنی،  وهم بدلیل منابع انسانی همیشه مورد دخالت های مختلف بوده است . در تجربیات تاریخی ما رگه های تلخی از دخالت خارجی هست نظیر اتفاقاتی که در زمان دکتر مصدق و ملی شدن نفت روی داد. این مسائل در کشورهای دیگر جهان هم، که حرکتهای مردمی داشته اند، روی داده است. طبیعی است که نیروهای امنیتی  باید نسبت به این مسائل هشیار باشند. اما اولین گام در راه مقابله و ایستادگی در برابرخطر خارجی، متوقف کردن توهین به شعور،انسانیت و کرامت مردم درداخل مملکت است . وقتی این امکان برای مردم فراهم شود که احساس کنند وطنشان واقعا متعلق به خودشان است و درآن حرمت جان و مال و اندیشه شان محفوظ است ، با تمام وجود به آن وفا دارمی مانند واز آن دفاع می کنند. البته منظور این نیست که اگر در داخل مملکت حرمت انسان شکست، باید دست بسوی خارجی دراز کرد. نکته این است کسانی که خواهان مصون کردن مملکت نسبت به دخالت خارجی هستند، راه چاره برایشان روشن است. اگرچنان فضایی ایجاد شود، احدی نمی تواند کسی را وادار کند که سرسپرده یک خارجی بشود. راه جلوگیری از دخالت خارجی سرکوب مردم نیست بلکه مسلح کردن  آنان  به آزادی، حفظ احترام، دانش، و امکان بحث و گفتگو ست .

 

من هیچ وقت فراموش نمی کنم غروب روز پیروزی انقلاب را. آن شب خیلی ها می گفتند “امشب به رادیوی خودمان گوش می کنیم. امشب دیگر بی بی سی را لازم نداریم”. آن اولین روزی بود که رادیو و تلویزیون ایران در اختیار خود مردم قرارداشت.چه چیزی غرور انگیز تر ازداشتن وطنی که درآن انسان حرفهایش را چه به قصد انتقاد و چه به منظور تائید، آزادانه بیان کند. چنین انسانی هرگز فریب بیگانه را نخواهد خورد. متهم کردن شهروندان معترض و منتقد  به سر سپردگی اجنبی  و خط گرفتن از بیگانگان، نه تنها دیگر کارآیی ندارد بلکه  توهینی است به شعورملت ایران. بی سبب نیست که در راهپیمایی های اخیر شعار ” ننگ ما صدا و سیمای ما” را بیش از هر شعار دیگری می شنویم.

 

اجازه بدهید حرفهایم را با این نکته تمام کنم که یکی از بزرگترین مشکلات دولت حاضر  دست کم گرفتن شعور انسانی مردم ایران است. این دولت هنوز نتوانسته به این نکته پی ببرد که جماعتی که به خیابان می آید نه اغتشاش گراست و نه اعتراض را به آرامش ترجیح می دهد. اما این  جمع بزرگ معترض اکنون بجائی رسیده که ناچار است به خیابان بیاید تا بتواند بگوید که من شعور انسانی خودم را دارم و توهین کردن به این شعور کافیست .ناچار است به خیابان بیاید تا بتواند بگوید صدای مرا بشنوید . متاسفانه جمهوری اسلامی هنوز متوجه این مساله نشده که زمان سرپوش گذاشتن بر این اعتراضات داخلی سپری شده است.  جهان جدید جهان ارتباط هاست و ارتباط مردم ما با دیگر نقاط دنیا قطع شدنی نیست.ممکن است بشود برای یک روز اس ام اس ها را بست یا  یک روز اینترنت را آهسته  کرد، ولی مردم هزاران راه مختلف و جدید برای  ارتباط برقرار کردن با یکدیگر و با  جهان پیدا می کنند.  آنچه در ایران در حال حاضر در جریان است ، یک حرکت طبیعی است که دیگر نمی شود حتی روند آن را آهسته تر کرد چه رسد به اینکه مانع حرکت آن شد. ایرانیان با دست آوردهای عظیمشان، با گنجینه های با ارزش علمی و فرهنگیشان،  بخش عمده ای از جهانند و از نقش مهم خود در منطقه آگاهند. طبیعی است که بخواهند آن جایگاهی  را که شایسته ی آنند در منطقه و در جهان بدست آورند. هیچ سدی راه این رود خروشان را نخواهد بست.

از فرصتی که در اختیار ما گذاشتید، متشکرم.

منبع: جرس

مرحوم آیت الله العظمی منتظری در واکنش به تخریب حسینیه دروایش گنابادی در قم، گفته بودند که” اسلام دین رحمت است و در آن حقوق همه مردم حتی اقلیتهای دینی و اهل ذمه محترم است چه برسد به حقوق مسلمانان و شیعیان”.