تفرقه و فتنه در دین، از نگاه مولانا (قسمت اول )

Imageاین قصه، داستان امروز ما و  همه نسل ها در همه عصرها  است . این داستان ،حکایت رزم پیروان موسای تاریخی علیه عیسای زمان و پیروان عیسای تاریخی علیه محمد وقت و مقلدین امام سابق علیه امام حاضر است . این داستان حکایت تلخ مظلومیت اولیاء الهی و غربت مومنین در همه زمانهاست . قصه گوی داستان، تهاجم غاصبان دین و ولی تراشان و امام سازان نزد عوام و سیاست بی محتوی نمودن حقایق دینی را  بازگو میکند. 

نویسنده : حمید رضا مرادی 

 

" انسانهای بی خرد، سرمایه و قدرت خردمندانِ خود پرست هستند "

 

مقدمه

 

آنچه بشر برای شفای امراض درون و رشد و کمال روح خود، به آن محتاج و نیازمند است و در ظرف کلام می گنجد و گفتنی است!، بزرگان تصوف و عرفان فرموده اند و اسرار و ناگفتنی ها را در لا به لای اشعار خویش سروده اند  و اما، ما زندانیان خدعه ی طبیبان مدعی و اسیران وهم و تعصب، از درک کلام در افشانان حقایق، عاجز و بی نصیب مانده ایم . امید آن است که با  تلاش، همچون شاگردان ضعیف، مکرر، مشقِ گفته ها  کنیم و دست بر دامن اولیاء حق زده تا از پلیدی و دام شیاطین رها گردیم و منادیان جهالت  و نیرنگ آنان را دریابیم .

 

مولانا، اسرار گوی همه زمانها

 

حلاج اشارگو از خلق به دار آمد

وز تندی اسرارم حلاج زند دارم

 

پس به سراغ مرد بزرگ عرفان و تصوف ایران حضرت  مولانا می رویم و با دقت به آنچه می فرماید گوش فرا می دهیم و البته معرفت و شنیدن اسرارالهی، گوش سرَ می خواهد و چشم بینایی که نور آن فاصله ها را در نوردد و زمین و زمان را مسخر خویش کند و صورت قالبها را بشکند و از دل و اقعیتها بر معانی وحقایق نظر نماید. تفسیر وحی و کلام  صاحبان علم لدنی  و نهنگان دریای وحدت و ساکنان حریم عزت، صعب و دشوار است  اما :

 

آب  دریا  را اگر  نتوان کشید

هم به قدر تشنگی باید چشید

 

مثنوی معنوی مولانا،  تفسیر بی بدیلی از قرآن کریم و کرامت مولانا بر بشریت است.

 

من نمی گویم که آن عالیجناب

هست پیغمبر، ولی  دارد کتاب

 

مولانا خدا خواهی خداشناس است که حقیقت را دریافته است و از این روست که کلامش  در زندان زمان و مکان محبوس نمی شود و دینی که او مروج آنست، برای نجات انسان آمده است و انسان را برای دین به صلیب نمی کشد .

مثنوی رساله معرفت و هدایت است که با بصیرت و عشق، ابوالبشر را به ذات حق تعالی می خواند. مولانا سمیع و بصیر است ، مکر  غاصبان مکار وظلم ستمگران تاریخ را دیده و فریاد مظلومیت  انسانهای بی پناه را شنیده و با  شعر و نظم ، وحی الهی را به گوش همگان رسانده است .

 

داستان پادشاه جهودان که نصرانیان را میکشت از بهر تعصب ملت خود و حکایت آن استاد و شاگرد (دفتر اول  مثنوی معنوی)

 

داستان پادشاه جهودان و کشتن نصرانیان توسط او، نمایشنامه ای  واقعی است که  در بستر تاریخ  مکرر تکرار شده و می شود و نامها، محل و زمان نمایش در آن متغیر و محتوی و اصل داستان ثابت و برقرار مانده است . این داستان تمثیلی از جنگ مدافعان مذهب خرافی،  علیه صاحبان بر حق ادیان است. داستان از تقابل دو مکتب حق و باطل خبر می دهد که یکی حقانیت خویش را از اذن الهی و دیگری مشروعیت خود را از قدرت سیاست وکیسه های زر و کثرت مقلدین اخذ نموده است .

 

این قصه، داستان امروز ما و  همه نسل ها در همه عصرها  است . این داستان ،حکایت رزم پیروان موسای تاریخی علیه عیسای زمان و پیروان عیسای تاریخی علیه محمد وقت و مقلدین امام سابق علیه امام حاضر است . این داستان حکایت تلخ مظلومیت اولیاء الهی و غربت مومنین در همه زمانهاست . قصه گوی داستان، تهاجم غاصبان دین و ولی تراشان و امام سازان نزد عوام و سیاست بی محتوی نمودن حقایق دینی را  بازگو میکند.

 

بود شاهی در جهودان ظلم ساز

دشمن  عیسی و   نصرانی   گداز

عهد  عیسی  بود  و  نوبت  آن او

جان  موسی  او  و موسی جان او

شاه   احول   کرد   در  راه   خدا

آن  دو  دمساز خدایی را   جدا

 

شاه در این داستان نماد و سمبل حاکم و مروج و مدافع مذهب جمودو تحجر است.  این شاه که مظهر پرچم داری خرافات و اعتقادات دروغین و رسوب یافته است، دستی و صورتی در درون نفوس خلایق نیز دارد که  عامل بندگی و عبودیت آنها می شود. جهود یا یهود نیز به معنای تنها دین یهود نیست و در واقع  برداشت ظاهری از همه ادیان الهی   و همه مذاهب است.

شاه یهود دشمن عیسی(ع) و عیسویان بود و بر آنها ظلم می نمود و این حکایت در دوران ظهور عیسی(ع) واقع شده است . شاه جهودان، اتصال معنوی  عیسی(ع) و موسی(ع) را و وحدت مردان خدا را نمی دانست و نمی دید و ثبات حکومت خویش را در جنگ و حذف  پیروان عیسی(ع)  می پنداشت .

جان گرگان و سگان از هم جداست

متحد   جانهای    شیران     خداست

قُولُواْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَى وَعِيسَى وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لاَ نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ.

بگوييد ما به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و به آنچه بر ابراهيم و اسماعیل و اسحاق و يعقوب و اسباط نازل آمده و به آنچه به موسى و عيسى داده شده و به آنچه به همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده ايمان آورده‏ايم، ميان هيچ يك از ايشان فرق نمى‏گذاريم و در برابر او تسليم هستيم (آیه۱۳۶ سوره بقره)

         

 دشمنی شاه جهودان از جهالت بود زیرا که میان ماموران الهی که همه یک نورند، تفاوت می گذاشت . او نمی دانست که صاحبان اجازه الهیه از ازل تا ابد نور و حقیقی  واحدند .

هر لحظه بشکلی آن بت عیار برآمد/دل برد و نهان شد

هر  دم   به لباس دگر آن  یار برآمد /گه پیر و جوان شد

احولی و دو بینی نتیجه جمود و تحجر و تعصب به باورهای خودساخته است. انسان کامل در هر زمانی آیت اکبر خداوند است و فرمود که :

مَا نَنسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِّنْهَا أَوْ مِثْلِهَا أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ عَلَىَ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ

هر نشانه ای را نسخ كنيم يا آن را به  فراموشى بسپاريم بهتر از آن يا مانندش را مى‏آوريم مگر ندانستى كه خدا بر هر كارى تواناست (آیه ۱۰۶ سوره بقره)

 

گفت   استاد   احولی   را   کاند را

رو  برون آر از  وثاق آن شیشه را

گفت احول زآن دو شیشه من کدام

پیش  تو  آرم  بکن   شرح    تمام؟

گفت استاد آن دو شیشه نیست رو

احولی  بگذار   افزون  بین   مشو

گفت   ای  استا  مرا  طعنه   مزن

گفت  استا  ز آن دو یک را در شکن

شیشه یک بود و به چشمش دو نمود

چون شکست آن شیشه را دیگر نبود

چون یکی بشکست هر دو شد زچشم

مرد  احول  گردد  از  میلان  و  خشم

استاد به شاگرد خویش که چشم او دچار بیماری دو بینی (لوچ) بود گفت برو آن شیشه را بیاور. شاگرد لوچ آن یک شیشه را دوتا میدید و از آن رو پرسید که از این دو کدامیک را بیاورم؟ استاد گفت که شیشه دو تا نیست و او جدل کرد و کلام استاد را طعنه بر خویش دانست و بر فکر خود اصرار کرد. استاد گفت اکنون که دوتاست یکی را بشکن و چون او شکست، نه دو ماند و  نه یک .

 

خشم   و  شهوت  مرد را  احول کند

ز استقامت  روح  را   مبدل   کند

چون غرض آمد  هنر  پوشیده  شد

صد حجاب از دل به سوی دیده شد

چون دهد قاضی به دل رشوت قرار

کی  شناسد ظالم از مظلوم  زار؟

شاه از حقد  جهودانه  چنان

گشت  احول کالامان یا رب  امان

صد هزاران مومن  مظلوم کشت

که پناهم دین موسی را  و پشت

خشم و شهوت ، لطافت فطرت را ضایع و قلب سلیم را آلوده به زهر عداوت و حسادت می کند. حقد و حسد بر زیبایی و هنر خداوندی پرده می اندازد و بصیرت و معرفت را از انسان می گیرد. تیرگی و قساوت دل ، تشخیص ظلم و عدل را غیر ممکن می نماید و در این زمان است که آدمی خویش را بر حق و غیر خودی را دشمن می داند و مقام قدرت سیاسی  با ریا و دروغ عجین و فرد ادعای وکالت و  وصایت خدا کرده، ریختن خون خلایق برای استمرار حکومت دین پناه خویش بر او آسان شده و از کشته پشته می سازد.    

منکران انسانِ کامل در هر زمانی  بیمار و احولند  و نور ایمان از آنها رفته  و در ظلمت غضب و شهوت خویش نشسته و از این رو  راه حق را ضاله پنداشته و  درخت کینه در دل کاشته  ،پرچم دین خلایق  را به ستیز با دین  خدا بر افراشته، فتوا به خون خداپرستان می دهند. آنچه می کنند به نام خدا می کنند و منت بر او می گذارند تا پایه های حکومت خویش را محکم نمایند.

 

جمله عالم زین سبب گمراه شد

کم کسی ز ابدال حق آگاه شد

همسری  با انبیاء برداشتند

اولیاء را همچو خود پنداشتند

 

ادامه دارد