اعدام روبسپير در جريان انقلاب فرانسه: انقلاب گيوتين

Image پنج سال پس از انقلاب کبير فرانسه و بعد از يک دوره وحشت «روبسپير» از فرماندهان بزرگ اين انقلاب به دست دوستانش اعدام شد. 28 جولاي روز اعدام وي به نام روز ترميدور خوانده شد. اکنون نيز در فرهنگ سياسي جهان دوران ترميدور به دوراني گفته مي شود که در پي هر انقلاب بزرگ پديد مي آيد و در طي آن انقلابيون به حذف يکديگر از راه هاي مختلف مي پردازند ولي چگونه مبارزاني که در کنار يکديگر مي جنگند پس از پيروزي دست به کشتن هم خواهند زد؟

نويسنده: محمد سرابي

پنج سال پس از انقلاب کبير فرانسه و بعد از يک دوره وحشت «روبسپير» از فرماندهان بزرگ اين انقلاب به دست دوستانش اعدام شد. 28 جولاي روز اعدام وي به نام روز ترميدور خوانده شد. اکنون نيز در فرهنگ سياسي جهان دوران ترميدور به دوراني گفته مي شود که در پي هر انقلاب بزرگ پديد مي آيد و در طي آن انقلابيون به حذف يکديگر از راه هاي مختلف مي پردازند ولي چگونه مبارزاني که در کنار يکديگر مي جنگند پس از پيروزي دست به کشتن هم خواهند زد؟

    

    فرانسه قرن 18 با 26 ميليون نفر جمعيت از سه طبقه مجزا تشکيل شده بود: اشراف، کليسا و مردم عادي.

    

    طبقه اشراف حدود 300 هزار نفر جمعيت داشتند و صاحب مشاغل و عناوين عالي بودند. البته اشراف اصيل که به خانواده هاي قديمي نسب مي بردند بيش از چند هزار نفر جمعيت نداشتند که اغلب ساکن پاريس يا دربار ورساي بودند. اينان توسط دانش روز آن زمان «شجره شناسي» و از طرف پادشاه تاييد شده و بالاترين درآمد را در اختيار داشتند که قسمتي از آن به صورت مستمري از خزانه پرداخت مي شد. ديگر اشراف که مي توان از آنها به نام «نجبا» ياد کرد القاب خود را به روش هاي مختلف از نظام سلطنتي خريداري کرده و با درآمدي از املاک اجدادي، خدمت در درجات بالاي ارتش و تجارت عمده زندگي را مي گذراندند. رسوم فئودالي در اين طبق استمرار داشت. آنان قصرهايي در املاک خود ساخته و صاحب دارايي رعايا، سهمي از محصول ساليانه، مجوز شکار و بهره برداري از منابع طبيعي و حق قضاوت در محدوده خود بودند. اشراف به دليل تحصيلات و آشنايي با علوم روز، قرار گرفتن در جريان اقدامات استعماري فرانسه قرن 18 که به سراسر جهان دست اندازي مي کرد و همين طور تفاوت هايي در سطح درآمد از طبقات بسيار پرتحرک آن روز به شمار مي آمد.

    

    مردم عادي 98 درصد جمعيت را تشکيل مي دادند. اين طبقه خود از دو سطح ساخته شده بودند. شهرنشينان که شامل بازرگانان، بانکداران اوليه، صاحبان صنايع خرد و مشاغل مشابه مي شود و سطح آخر شامل کشاورزان، کارگران و کساني که در عمق فقر نه به فکر انقلاب بودند و نه حضوري در آن داشتند.

    

    از سال 1788 مشکلات اقتصادي و کمبود مواد غذايي آغاز شد. قيمت گندم 50 درصد افزايش يافت. مدتي قبل دولت فرانسه بودجه خود را براي کمک به استقلال طلبان امريکا و در جنگ با رقيب قديمي خود دولت انگليس از دست داده بود. اين هزينه بدون اينکه سود قابل توجهي داشته باشد خزانه را خالي کرد. لويي شانزدهم تلاش کرد که مخارج را از طريق افزايش ماليات اشراف جبران کند. ولي اشراف که صاحب گروه ها و انجمن هاي بسيار بودند حاضر به ترک منافع خود نشدند. با افزايش سطح کشمکش ها تصميم گرفته شد که اين مشکل از راه ايجاد مجلس طبقاتي حل شود. اين مجلس تاريخچه يي در قرن 14 داشت و از نمايندگان سه طبقه اجتماع تشکيل مي شد که هر گروه از نمايندگان مجموعاً يک حق راي در آن داشتند. لويي با انگيزه تضعيف طبقات بالابه نمايندگان مردمي دو حق راي عطا کرد و مجلس در سال 1789 تشکيل شد. از 1139 نماينده آن 291 نفر از کليسا، 270 نفر از اشراف و 578 نفر از مردم عادي بودند. علاوه بر اينکه تعدادي از نمايندگان کليسا از جمله کشيشان عادي و برخي از نمايندگان اشراف صاحب افکاري متفاوت با روحيه سنتي طبقه خود بودند. مجلس تشکيل شد ولي به علت نداشتن تجربيات قبلي مرتباً به مشکل برخورد مي کرد. بي اعتنايي طبقات بالابه نمايندگان مردم تا جايي پيش رفت که از ورود آنها به ساختمان اصلي ممانعت کردند. نمايندگان مردم که اغلب از سطوح بالاي طبقه خود بودند و با روحيه اشرافي آشنايي داشتند به مقاومت در برابر اين برخورد ادامه دادند و مساله از موضوع بودجه و ماليات به نوعي مخاصمه منحرف شد. به دستور لويي چند هنگ نظامي در پاريس موضع گرفتند و فضاي حکومت نظامي ايجاد شد. اين امر باعث افزايش تشنج عمومي شد زيرا برخي از اين سربازان آلماني يا سوئيسي بودند که احتمال مي رفت به مردم حمله کنند. شايعه تيراندازي سربازان آلماني به سوي فرانسويان کافي بود که مردم براي دفاع از خود به اسلحه خانه يي حمله کرده و تفنگ هاي بدون باروت به دست آورند. قلعه «باستيل» با 7 زنداني و 110 نگهبان انبار باروت بود. جمعيت به سوي قلعه حرکت کرد و انقلاب با فتح باستيل جرقه خورد.

    

    بررسي ابعاد انقلاب فرانسه از حجم کتاب ها و کتابخانه ها بيشتر است. گروه هاي متعددي در طول سال هاي اوليه آن نقش داشتند مانند طرفداران سلطنت مشروط طيف ميرابو از اشراف و طيف لافايت فرمانده نيروهاي مسلح. گروه ژاکوبن ها شامل نيروهايي چون پتي بون و روبسپير بودند. گروه چپ کوردليه با اعضايي مانند دانتون و دمولن. اگرچه از اختيارات پادشاه اندکي کاسته شد ولي روش مرزي براي اداره کشور به دست نيامد. القاب اشرافي لغو شد. املاک کلسيا به مزايده گذاشته شد و روحانيون در شمار کارمندان دولتي درآمدند. پاپ تشکيلات جديد را محکوم کرد. لويي تصميم به فرار گرفت ولي شناخته، بازگردانده و زنداني شد. هر گروه انقلابي براي خود داراي گارد مسلح بود که زد و خوردهايي را باعث مي شد. لافايت با افرادش به تجمع گروه جمهوريخواه کوردليه حمله کرد. دانتون گريخت و بقيه پنهان شدند. مدتي به تنظيم قانون اساسي گذشت. در قانون جديد پادشاه قدرت خود را از اراده فرانسويان دريافت کرده بود. لويي به رغم ميل خود قانون اساسي را تاييد کرد. در مرزهاي اتريش ناآرامي هايي اتفاق مي افتاد و ملکه ماري آنتوانت که نسب اتريشي داشت اميدوار بود با جنگ وضعيت به شکل قبلي خود برگردد. در سال 1792 به اتريش اعلان جنگ داده شد. سربازان فرانسه در اولين جنگ شکست خورده و فرار کردند. لويي با انحلال گارد شخصي خود موافقت نکرد و دست به وتو تعدادي از مصوبات مجلس زد. فرمانده کل ارتش اتريش – پروس در 25 ژوئيه اعلاميه يي منتشر کرد که اگر به خانواده سلطنتي اهانتي شود مردم پاريس را قتل عام خواهند کرد. در 10 اوت مردم به قصر لويي حمله کردند که هزار نفر کشته داشت. نيروهاي اتريش و پروس وارد آلمان شدند. لافايت اولين انقلابي بدعاقبت بود که به دست اتريشي ها زنداني و از طرف فرانسويان، خائن ناميده شد. براي حل مشکلات کشور از 2 سپتامبر گيوتين ها شروع به کار کردند. از حدود 1400 نفر اعدامي در چهار روز سه چهارم زندانيان عادي و بقيه اشراف و اهالي کليسا بودند. پس از قتل عام انتخابات عمومي برگزار شد و روبسپير در آن از همه جلو افتاد. گروه او در مجلس تمايل به اعدام لويي داشتند. در جريان بحث ها مدارکي از گاوصندوق مخفي قصر به دست آمد که نشانه ارتباط دربار با ضدانقلابيون و پادشاهان اروپايي بود. سرانجام حکم اعدام پادشاه در دادگاهي با حضور وکلاي مدافع تعيين شد. 21 ژانويه 1793 لويي شانزدهم با گيوتين گردن زده شد. در حالي که مخارج جنگ و بحران مالي باعث شورش مردم گرسنه شده بود.

    

    در برابر اين وضعيت آشوب زده روبسپير يک راه حل ساده ارائه داد: او اعتقاد داشت نسبت به خائنان بيش از حد گذشت نشان داده شده است. او بر اساس قانون 17 سپتامبر 1793 هر کسي که وفاداري خود را کاملاً به اثبات نرسانده بود، مستحق مرگ معرفي کرد.

    

    اعدام ها دوباره آغاز شدند و گروه بسياري از انقلابيون سابق در حالي که سرود انقلابي «مارسيز» را مي خواندند کشته شدند. اهانت به اشياي مقدس و حمله به کليساها اين آشوب را همراهي مي کرد. انقلابيون حتي تقويم را تغيير داده و تقويم جمهوري با ماه هاي متفاوتي را جايگزين آن کردند. فهرست اعداميان سرانجام به دانتون رسيد و او در هنگام رفتن به سوي گيوتين در مقابل خانه روبسپير فرياد زد:«تو هم به دنبال من خواهي آمد».

    

    در ژوئن 1794 تنها روبسپير باقي مانده بود که جشن هايي را در ستايش نظم نوين خود برگزار مي کرد. او از 10 ژوئن سلسله اعدام هاي ديگري را آغاز کرد که دوستانش را هم وحشت زده و منزجر ساخت. اين اقدامات باعث اختلافاتي بين افراد باقي مانده شد. سرانجام روبسپير در 26 ژوئيه در مجلس حاضر شد تا درباره موج آدم کشي ها توضيح بدهد.

    

    مجلس در همان جلسه به بازداشت او و چند تن از اطرافيانش راي داد. روبسپير در شهرداري پاريس سنگر گرفت و در جريان يک درگيري مجروح و دستگير شد. 22 نفر در فهرست اعدام قرار گرفتند. در غروب 28 ژوئيه 1794 برابر روز نهم ماه «ترميدور» سال دوم جمهوري از تقويم جديد فرانسه سر روبسپير توسط گيوتين از بدن جدا شد. او که در هنگام مرگ مسن ترين فرد از گروه اعداميان بود 36 سال داشت.

    

    بعضي از مردم وقتي از ظلم يا محروميتي سرخورده مي شوند آرزو مي کنند به قدرتي دست يابند تا عاملان اين بي عدالتي ها را اعدام کنند. تاريخ يکي از اين نمونه آرزوها و نتايج آن را در جريان انقلاب فرانسه ثبت کرده است. فرانسه از سال 1789 تا 1914 درگير کشمکش هاي مختلف بود که حکومت کشور را دائماً از پادشاهي به جمهوري و برعکس تغيير مي داد. پس از انقلاب مدتي ناپلئون، مدتي جمهوري، مدتي لويي هجدهم و… قدرت را به دست گرفتند. مجموعاً سه بار قانون اساسي از نو نوشته شد و دوره هاي طولاني در قحطي و جنگ و نبردهاي خونين برقرار شد تا سرانجام فرانسه کنوني از خرابه هاي جنگ دوم جهاني ساخته شد. در لايه هاي عميق اين مهد دموکراسي و آزادي انبوهي از سرهاي بريده دفن شده است.

    

    منابع:

    

    – مروري بر تاريخ انقلاب فرانسه – ايرج پزشک زاد

    

    – تاريخ جامع کشور فرانسه – دانيل ريور – فصل 14

    

    – تاريخ تمدن و فرهنگ جهان – راس ئي دان – فصل 22

    

    – تاريخ تمدن ويل دورانت – جلد 10 روسو و انقلاب