بیدخت،عرفان و ایران از هم جدائی ناپذیرند(قسمت اول)

Imageتصوّف، تنور شناخت است و با دانش و شناخت طبیعی سر دشمنی و ناسازگاری ندارد. زمانی که دانشجویی بیست و چهار ساله بودم، ادعایی کردم که با مخالفت بسیار روبرو شد.بعدها، پس از گذشت سی سال، علم تاریخ صحّت ادّعایم را تایید کرد. ادّعایم این بود که اکثر دانشمندان بزرگ اسلامی، یعنی کسانی که جبر و هندسه را ابداع کردند، علم پزشکی بقراط و جالینوس، و پزشکی رومی، یونانی و هندی را با هم تالیف کردند، یا خود صوفی بودند و یا به سنّت متصوّفه علاقمند بودند.

بیدخت،عرفان و ایران از هم جدائی ناپذیرند

 

از آنجا که نام و شهر بیدخت نیازی به معرفی نداشته و شهرت تاریخی و عرفانی این شهر اظهر من الشمس است و با وجود کثرت کتب و منابع معتبر تاریخی ،علمی و جغرافیایی در این مورد همچون کتابهای: تاریخ و جغرافیای گناباد و  نابغه علم و عرفان  اثر عالم و عارف یگانه حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده (رضا علیشاه) اعلی الله مقامه الشریف و بیدخت را بشناسیم تالیف مرحوم مبرور حاج محمد علی امینی بیدختی و بسیاری کتابهای عالمانه بسیار(نه کتب نوشته شده از روی بغض و تحریف واقعیت آنهم تحت لوای دانش جغرافیا!) دیگر جایی برای پرداختن به این موضوع باقی نمی ماند تا آنکه اخیرا کتابی تحت عنوان اطلس جامع ایران تالیف سید محمد حسین لاجوردی توسط انتشارات با فرزانگان به چاپ رسیده است که در آن نام شهر بیدخت را از روی نقشه حذف نموده اند؟! و باعث تعجب و تاثرمحافل جغرافیایی و اهالی این شهر و خصوصا ارادتمندان به ساحت مقدس عرفان اصیل اسلامی یعنی پیروان سلسله جلیله نعمت اللهی سلطانعلیشاهی گنابادی گردید که امیدوارم نویسنده و ناشر این کتاب با اصلاح این نقیصه فاحش و ابراز عذر خواهی از جامعه ایران و خصوصا جامعه اهل جغرافیا و علی الخصوص از اهالی محترم این شهر تاریخی و باستانی خشنودی آنان را فراهم آورده و خط بطلانی کشیده شود بر هرگونه قلب واقعیت در میان اهل دانش و نوشته های غیر علمی چه بر همه کسانی که کار علمی مینمایند روشن است که از  لوازم و اصول کارهای محققانه دقت عمل در تحقیق و نداشتن هرگونه پیش داوری ، حب و بغض(شیدائی و نفرت) نسبت به موضوع مورد بررسی میباشد و یا لااقل اگر هم به موضوعی در تحقیق علاقه و یا عدم علاقه داشت از راه انصاف و تعادل بیرون نرود و دیگر آنکه حیطه علمی  را نمی بایست به سهولت و بدون دقت و توجه و  وسواس علمی و عدم صلاحیت خدای ناکرده  در موضوعی  زیر سوال برد ، می بایست به شعور و فهم اجتماعی مردم با دیده احترام نگاه کرد، که دیده ایم حتی کشیدن کاریکاتوری در مورد عده ای از عزیزان هم وطنمان با چه سیل بزرگی از اعتراضات روبرو گردید:

بزرگش نخوانند اهل خرد                               که نام بزرگان به خُردی برد

چقدر حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه ما را به دوری از رذالت که ریشه در فرومایگی دارد فرا می خوانند آیا حذف نام شریف و مبارک آن امام همام تا سالها از لسان مردم و آن را در کف کفش قرار دادن و لعن و تکفیر در منابر آنهم  به  واسطه ثواب و به اسم اسلام و حضرت رسول اکرم (ص) صورت نمی پذیرفت؟ آیا بر همان پایه ماند و نام مولی از بین رفت و فراموش شد و روش و منش حضرت به ورق پاره های تاریخ پیوست؟ آیا چندین بار مزار مبارک و حرم مطهر حضرت سید الشهداء امام حسین علیه السلام بنا به تاریخ مورد تعرض و تخریب معاندین از خدا بیخبر قرار نگرفت؟ آیا یاد و نام مبارک ایشان فراموش شد یا آنکه هر لب تشنه ای بعد از نوشیدن جرعه ای آب گوارا با گفتن” یا حسین” عطش تن را فرو می نشاند و عطش جان به عشق آن بزرگواران را زیادتی میبخشد؟   

با در نظر گرفتن اینکه شاید قضیه سهوا رخ داده  و این اشتباه به وجود آمده  نویسنده و ناشررا دعوت به رفع آن خطا مینمائیم و امید آن داریم که این حرکت از سر غرض و عناد نبوده باشد که در جامعه علمی چنین حرکتی بسیار مذموم و قبیح بشمار میرود.     

حقیر با  قلت بضاعت و دانش تنها از سر اعتراض به بررسی و تحقیق در این مورد پرداختم و شاید  تکرار مکررات را بازگو می نمایم ولیکن میدانم برای عده ای که به بزرگان مدفون در مزار سلطانی بیدخت و به عزیزانی که از این دیار مقدس در قید حیات هستند ارادت و دوستی دارند شهر بیدخت و نام و یاد آن عزیز است که میفرمایند:

یک نکته بیش نیست غم عشق و وین عجب

از هر زبان که می شنوم نا مکرر است

در اینجا جا دارد از پدر علم جغرافیای ایران که خود از ارادتمندان و سرسپردگان بزرگان بیدخت گناباد بود یاد نمائیم ایشان کسی نبود غیر از مرحوم مهندس سرتیپ عبدالرزاق خان بغایری که زحمات بسیاری در مورد علم جغرافیای ایران در آن دوران با نبود وسائل پیشرفته امروزی کشیده و نقشه های مهمی را از خود به جای گذاشته اند که در بسیاری از کتب جغرافیائی شرح حال و خدمات ایشان به جغرافیای کشور و پرورش اساتیدی بزرگ در مدرسه دارالفنون جهت خدمت به ملت ایران ثبت و ضبط می باشد و همچنین در کتاب نابغه علم و عرفان اثر حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده کنابادی (رضا علیشاه) اعلی الله مقامه الشریف در ذیل عنوان “فقرای تهران” در صفحه 469 چاپ سوم (چاپ اول انتشارات حقیقت) آمده است:

جناب سرتیپ عبدالرزاق مهندس بغایری از بزرگترین مهندسین جهان و مایه افتخار دانشمندان ایران می باشد … جناب سرتیپ در 22 محرم سال 1286 قمری متولد شده و سال ها به تحصیل علوم اشتغال داشت و در علوم ریاضی و هیئت و نجوم و هندسه و حساب و سایر علوم تبحر یافت و امروز در علوم ریاضی در ایران بی نظیر و بیشتر بلکه قریب تمام رجال و دانشمندان ایران نزد او تلمذ نموده و بدان افتخار دارند.

در سال 1312 قمری در حضرت عبدالعظیم خدمت جناب حاج شیخ عبدالله،راهنمایی به فقر شد…

مرحوم بغایری در تاریخ 25 شعبان 1372 قمری مطابق با 19 اردیبهشت 1332 بدرود حیات گفتند،رحمه الله علیه.

استاد گرانمایه وارجمند جناب آقای سعید بختیاری مدیر، مسئول و صاحب امتیاز موسسه جغرافیایی و کارتو گرافی گیتا شناسی در حین گفتگو بنا به یاد مرحوم سرتیپ بغایری به حقیر مهرداد مصوری گفتند:

مرحوم سرتیپ عبدالرزاق بغایری پدر جغرافیا در ایران بوده و از فرزانگانی بودند که جامعه ایران دیگر نمی تواند همانندی مثل ایشان را بیاورد.

در هنگام نگارش این مطلب که در مورد مهندس بغایری گفته شد  و یا ارجاع به کتب ارزشمند به نوعی پدر تاریخ ایران واز چند نفر چهره های ملی و ماندگارایران استاد دکتر محمد ابراهیم باستانی پاریزی که ایشان هم دل مشغول بزرگان بارگاه خانقاه در کویر بیدخت گناباد هستند یاد کلام پرفسور سید حسین نصر افتادم که در جایی گفته است که :

تصوّف، تنور شناخت است و با دانش و شناخت طبیعی سر دشمنی و ناسازگاری ندارد. زمانی که دانشجویی بیست و چهار ساله بودم، ادعایی کردم که با مخالفت بسیار روبرو شد.بعدها، پس از گذشت سی سال، علم تاریخ صحّت ادّعایم را تایید کرد. ادّعایم این بود که اکثر دانشمندان بزرگ اسلامی، یعنی کسانی که جبر و هندسه را ابداع کردند، علم پزشکی بقراط و جالینوس، و پزشکی رومی، یونانی و هندی را با هم تالیف کردند، یا خود صوفی بودند و یا به سنّت متصوّفه علاقمند بودند. چه این مسأله خوشایندطبع ما باشد چه نباشد، واقعیت فرهنگ اسلامی همین است. عدۀ زیادی مرا به این دلیل مورد حمله قرار دادند، چه در دنیای امروز، نوعی سیانتیسم و مکتب تحصّلی(پوزیتیویسم)مقبول همگان قرار گرفته و کسی حاضر نیست درک کند که ویژگی و ماهیت اصلی معنویت اسلامی چیست.

با این مقدمات اکنون در ذیل به تعدادی از اسناد و کتب ( و متن بعضی از آنها ) و همچنین عکس ماهواره ای سایت گوگل در مورد شهر بیدخت اشاره نموده و اذعان مینمایم :                          حرفیست از هزاران کاندر عبارت آمد

 

1- اداره جغرافیائی ارتش- فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران (گناباد) – جلد 54 – سال 1363- ص 13:

بیدخت        BIDOKHT

ده مرکز دهستان بیدخت، بخش حومه، شهرستان گناباد، استان خراسان.

… دو زیارتگاه بنام های مزار سلطانی و مزار جعفر آباد است که در صحن هر دو مزار کتابخانه های بزرگی وجود دارد.

آرامگاههای سلطان علیشاه و صالح علیشاه در مزار سلطانی واقع است که مورد زیارت تمام صوفیان ایران است.

(صورت تصویر متن کتاب و عکس مزار سلطانی در ضمیمه پیوست می باشد).

2 – بارگاه خانقاه در کویر هفت کاسه – محمد ابراهیم باستانی پاریزی – نشر علم – چاپ اول 1384 – ص 531:

     در دل کویر یک خانقاه هست،که نقطه تمرکز همین طایفه از صوفیه است – که به گنابادیه معروفند، و من چند کلمه ای به عنوان نقطه اولی،درباره خانقاه مرکزی کویر- یعنی بیدخت گناباد عرض می کنم:

بیدخت، شهرکی بسیار قدیمی است که نام آن حکایت از تقدس پیش از اسلام دارد، و می تواند مرکب از بغ + دخت باشد که به معنی دختر مقدس است، و این لقب فرشته حامی آبها، وانوشت، و بیماری های زنان باشد، و در واقع خدای آب و باران و تگرگ، پیش از اسلام و احتمالا پیش از زرتشت.

خانقاه گناباد – هر چند نسبت به خانقاهای کویری که نام بردیم – مستحدث و جوان است – ولی به هر حال یکی از پر تحرک ترین خانقاه های روز گار ماست.

از اواسط عصر قاجار پرتو عارفانه ای براین آبادی ها تافت، و مرکزیتی از جهت اهل تصوف پیروان شاه نعمت الله ولی پیدا کرد، سلطان محمد گنابادی، معروف به سلطان علی شاه، صاحب تفسیر معروف بیان السعاده سر سلسله این جمع از صوفیان این روزگارست.

3 – حماسه کویر- محمد ابراهیم باستانی پاریزی – انتشارات امیر کبیر- چاپ دوم 1357- ص235:

فی المثل اگر قبول کنیم که کلمه “بیدخت” منتسب به فرشته آناهیتا و مربوط به روزگار ناهید پرستی در ایران، یعنی پیش از زمان زرتشت یا لااقل پیش از اسلام باشد، حداقل دو سه هزار سال از عمر آن می گذرد، و با یک حساب سرانگشتی که مهندسین آبیاری ما کرده اند این قنات بیدخت همین روزها حدود یک سنگ و نیم آب دارد – یعنی در هر ثانیه حدود پانزده لیتر، به اندازه یک پیت نفت، تقربیا – آب جاری داشته است، با این حساب ، هر روز حدود یک میلیون و دویست و نود هزار لیتر آب داده است، حدود پانصد میلیون لیتر در سال، و اگر سه هزار سال این قنات آب داده باشد عددی با رقم 15 که یازده صفر در جلوی آن باشد یعنی قریب یک ونیم ترلیون لیتر آب در دشتهای گناباد پراکنده است.

4- فرهنگ فارسی (جلد پنجم)- دکتر محمد معین- انتشارات امیر کبیر- چاپ نهم 1375- ص 308:

بیدخت bi – doxt  قصبه ایست که امروز مرکز متصوفه گناباد و پیروان حاج ملا سلطانعلی گنابادی میباشد و آن در سه کیلومتری جویمند مرکز شهرستان گناباد قرار گرفته (استان نهم).

5 – فرمانفرمای عالم- محمد ابراهیم باستانی پاریزی- نشر علم- چاپ چهارم 1377 – ص 42 و 32:

کافی است به اسامی آبادیهای بزرگ و معروف حول و حوش کویرات ایران اشاره کنم، که این نامهای معروف اغلب عنوان اسلامی ندارد و بالنتیجه مسلما از هزار و چهارصد سال پیش، پیشتر احداث شده و اغلب نیز با نامهای عصر ساسانی همراه نیست، و بنا براین  از دو هزار سال تجاوز می کند، و برخی حتی مربوط به عصر تمدن زرتشتی هم نیست که از سه هزار سال می گذرد، یعنی مربوط به عصری است که هنوز پرستش و ستایش مظاهر عناصر طبیعی، خصوصا “آناهیتا” رواج داشته است، و ما می دانیم که یکی از اصول دیانت زرتشتی تبدیل تثلیث “میترا” و “آناهیتا” و ” تیشتر” به پرستش اهورا مزدا و نوعی توحید بود.

در این صورت وقتی می دانیم که آبادی بیدخت ( بیدخت گناباد) در دل کویر خراسان، و آبادی “نای بند” در مرز بیابان کرمان، و کوره “جندق” در راه نائین، نقطه ارتباط این بیابانهای دور دست از هزاران سال پیش بوده است – و هر سه منتسب به آناهیتاست – می توانیم به اهمیت قدمت تمدن کاریزی کویر پی ببریم.

(در صفحه 42 عین عبارت کتاب حماسه کویر را آورده اند).

6- سفرنامچه (گلگشت در وطن) – ایرج افشار- نشر اختران- چاپ اول 1384 – ص 494:

از تون حرکت کردیم. پس از گذشتن از بجستان که روزگاری برکش شهرت بسیار داشته است به کناباد و سپس به بیدخت رسیدیم. آبادی های منطقه گناباد تقریبا به هم متصل است. راه میان بیدخت و گناباد آسفالت شده است. بیدخت مزار عارف نامور ملا سلطان علی و مقر صالح علیشاه مراد صوفیه گنابادی است. مزار سلطان علیشاه زیباست. کنارش حجراتی برای واردین و فقرا ساخته اند. شبی سرد بود و محفل “فقرا” گرم. مریدها با عنوان زیاد از تهران آمده بودند. در ضمن با دوستانی روبرو شدیم و مصافحه کردیم. شب ما در مهمانخانه گلستان بیدخت گذشت و خوش گذشت.

7 – دایره المعارف بناهای تاریخی دوره اسلامی (بناهای آرامگاهی)- پژوهشگاه فرهنگ و هنر اسلامی – حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی- چاپ دوم 1378- ص 284.

8- سلجوقیان و غزّ در کرمان – افضل الدین ابو حامد کرمانی- تصحیح و مقدمه   محمد ابراهیم باستانی پاریزی – نشر علم – چاپ اول 1386- ص 168.

9- حصیرستان – محمد ابراهیم باستانی پاریزی – نشر علم – چاپ دوم 1384 – ص 256.

10- از سیر تا پیاز- محمد ابراهیم باستانی پاریزی – نشر علم – چاپ چهارم 1387 – ص 180 و 78.

11- لغت نامه دهخدا – جلد چهارم (بسیطه – تبورک) – علی اکبر دهخدا – موسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران – چاپ دوم 1377 – ص8-5167:

1- بذخت . [د] (اخ ) بيدخت . ستاره  زهره  در افسانه هاي  اسلامي . (از مزديسنا ص 330). ورجوع  به  بيدخت  شود.

2- بيدخت . [ د ] (اخ ) ستاره  زهره  را گويند که  صاحب  فلک  سيم  و اقليم  پنجم  است . (برهان ).

ستاره  زهره  است  و آنرا ناهيد نيز خوانند. (جهانگيري ). ستاره  زهره . (رشيدي ). ستاره اي است  در آسمان  سوم  که  او را ناهيد نيز گويند و منجمان  سعد اصغر خوانند و بتازيش  زهره نامند. (از شرفنامه  منيري ). مولف  انجمن آرا پس  از نقل  گفته  برهان  نويسد ظن  مولف  آن است  که  آن  نيز هيدخت  بوده  مانند بيدخ  تصحيف خواني  شده  چه  دخت  بمعني  دختر است  وهي  بمعني  خوب  است  يعني  دختر خوب  و ناهيد يعني  دختر نارپستان  نيز مويد اين  قول است  پس  اصل  در اين  لغت  هيددخت  بوده  چنانکه  رسم  است  يک  دال  را حذف  کرده اندهيدخت  شده  و تصحيف  بيدخت  گرديده  بيدخت  يعني  بيدختر و در اينجا اين  معني  مناسب نيست . عين  همين  عبارت  را آنندراج  از انجمن آرا نقل  کرده  است  اما چنانکه  خواهيم  ديداين  گفته  براساسي  نيست . بذخت ‚ بقول  »شفتلويتز« اصل  آن  بغدخت  است  يعني  دختر بغ (خدا) و آن  به  ستاره  زهره  اطلاق  شده  است . بعضي  اساس  بدوح  اسلامي  را همين  نام  آرامي ايراني  ستاره  زهره  – يعني  بيدخت  – ميدانند. رجوع  به  حاشيه  برهان  چ  معين  و دائرةالمعارف  اسلام  در کلمه  بدوح  و مزديسنا ص 330 و 329 شود. احمدبن  محمدبن  عبد ربه  درقصيده اي  خطاب  به  ابوعبيده  مسلم بن  احمدبن  ابوعبيده  بلنسي  معروف  بصاحب  قبله  فقيه  ومنجم  گويد:

زعمت  بهرام  او بيدخت  يرزقنا

لابل  عطارد او برجيس  او زحلا

و قلت  ان  جميع  الخلق  في  فلک

بهم  يحيط و فيهم  يقسم  الاجلا.

ابوالعلاء معري  گويد:

هل  فاز بالجنة عمالها

و هل  شري  في  النار نوبخت

والظلم  ان  تلزم  ماقد جني

عليک  بهرام  و بيدخت .

رجوع  به  زهره  و ناهيد و نيز به  ايران  در زمان  ساسانيان  ص 100‚ 101‚ 102 و مزديسنا ص 329 شود. بذخت . بغدخت  دختر خدا. (فرهنگ  فارسي  معين ).

3- بيدخت . [ د ] (اخ ) مرکز دهستان  بخش  جويمند شهرستان  گناباد. در 8 هزارگزي  خاورگناباد سر راه  شوسه  عمومي  گناباد – بيرجند است  و 2397 تن  سکنه  دارد. مقبره  حاجي ملاسلطانعلي  پدر صالح  عليشاه  در اين  محل  ميباشد و مريداني  دارد که  از اطراف  بزيارت  قبر مشاراليه  ميروند. (از فرهنگ  جغرافيائي  ايران  ج 9). و ده  بيدخت  که  مرکز بيدخت  جويمنداست  در هشت کيلومتري  گناباد است  و 2351 تن  سکنه  دارد و مقبره  حاج  ملا سلطانعلي گنابادي  در اين  ده  واقع  است . (از دائرة المعارف  فارسي ).

4- بيدخت . [ د ] (اخ ) نام  يکي  از دهستانهاي  چهارگانه  بخش  حومه  جويمند شهرستان  گناباداست  و داراي  9 آبادي  بزرگ  و کوچک . 5019 تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافيائي  ايران ج 9).

5- بيدخت . [ د ] (اخ ) دهي  از دهستان  شاخنات  بخش  درميان  شهرستان  بيرجند است  و 369تن  سکنه  دارد. (از فرهنگ  جغرافيائي  ايران  ج 9).

6- بيلغت . [ ل  ] (اخ ) ستاره  زهره  را گويند. (برهان ). اين  صورت  مصحف  بيدخت  است .رجوع  به  بيدخت  شود. اما در برهان  (چ  معين ) چنين  ضبطي  نيست  و بيلفت  با »ف « آمده است  اما بيلغت  با »غ « مناسب تر مينمايد.

7- بيلفت . [ ل  ] (اخ ) ستاره  زهره . (برهان ) (ناظم  الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ  جهانگيري ).

بيدخت . (حاشيه  برهان  چ  معين ). رجوع  به  بيلغت  و بيدخت  شود.

8- جويمند. [ م  ] (اخ ) قريه  بزرگي  است  در گناباد که  مرکز ادارات  دولتي  است ‚ اين  قصبه  ازچهار دهستان  بنام  زيبد‚ کاخک ‚ مرکزي  و بيدخت  تشکيل  شده . محصول  آن  غلات ‚ بنشن ‚زعفران ‚ ابريشم ‚ زيره ‚ انواع  ميوه جات . جمع  قراء 53 و جمعيت  آن  در حدود 42945 تن ميباشد. رجوع  به  فرهنگ  جغرافيايي  ايران  ج 9 شود.

9- دخت . [ د ] (ا) مخفف  دختر. (جهانگيري ) (برهان ) (غياث  اللغات ) (لغت  محلي شوشتر). دختر. (از آنندراج ). فرزند ماده . (يادداشت  مولف ). بنت . سليلة. (منتهي الارب ) ……. اين  کلمه  بعنوان  مزيد موخر به  اسامي  خاص  پيوندد چون : آذرمي دخت . پوران دخت .توران دخت . سيمين  دخت . شهين  دخت . مادردخت . به دخت . بيدخت ; ستاره  زهره . علت آنکه  اين  ستاره  را بيدخت  يا بذخت  ناميده اند اينست  که  واژه  بقول  شفتلويتز دانشمند آلماني از بغدخت  مشتق  شده  يعني  دختر بغ  (دختر خدا) و بيدخت  ناهيد‚ يعني  ناهيد دختر بغ .اين  نام  پارسي  است  چه  جزء اول  آن  همان  »بغه « <1> اوستا و »بگا« <2> پارسي  باستان و بغ  پارسي  است  و جزء دوم  از ريشه  دوگذر <3> يا دوگدر <4> اوستا و دوهيتر و دخت پهلوي  که  امروز نيز در پارسي  دخت  و دختر و در لهجه  گيلکي  »دتر« گفته  ميشود. (مزديسناص 330)……

10- زاور. [ و ] (ص ‚ ا) خادم  و خدمتگار باشد. (برهان  قاطع ) (آنندراج ). چاکر و خادم . وبدين  معني  از ريشه  زور است . (فرهنگ  نظام )……..

|| (اخ ) ستاره اي  است  سياره  در آسمان  سوم  که  کشور پنجم  منسوب  است  بدو. خانه  او برج ثور و جوزا است  و او را مطربه  و دفافه  فلک  نامند. و آن  را بيدخت  و ناهيد ميخوانند ومنجمان  سعد اکبرش  گويند و بتازي  زهره  نامند. (شرفنامه  منيري ). نام  ستاره  زهره  است .(آنندراج ) (ناظم  الاطباء) (فرهنگ  نظام ). زاور زهره  باشد. (لغت  فرس  اسدي  ص 129 ازحاشيه  دکتر معين  بر برهان ). || (ا) و بمعني  زهره  که  کنايه  از دليري  و يارائي  باشد.(برهان  قاطع ). <3> و کنايه  از دليري  و يارائي  بود. (ناظم  الاطباء). …….

11- زهره . [ ز ر / ر ] (اخ ) ستاره اي  است  معروف  که  آن  را ناهيد خوانند. (برهان ). در عربي نام  ناهيد است . (انجمن  آرا) (آنندراج ). سياره اي  است  که  مطربه  فلک  است . فارسيان  به سکون  ها استعمال  کرده اند… (شرفنامه  منيري ). بمعني  ستاره  معروف  اگرچه  در عربي  به اين  معني  بضم  اول  و فتح  ثاني  و ثالث  [ ز ه ر ] صحيح  است  ليکن  فارسيان  به  سکون  ثاني استعمال  کنند… زهره  دو خانه  دارد يکي  ثور‚ دوم  ميزان  و جاي  او به  فلک  سوم  است  و رنگ او سپيد و اقليم  ماوراءالنهر حواله  به  اوست  و نيز نام  زني  که  هاروت  و ماروت  شيفته  او بودند.

<1> (غياث ). زهرة يا زهرة; نام  ستاره  آسمان  سوم . (منتهي  الارب ) (آنندراج ). ناهيد وزهره . (ناظم  الاطباء). زهرة; از ستارگان  سيار. يقال : ما احسن  هذه  الزهرة کانها الزهرة.(اقرب  الموارد). به  ضم  اول  و فتح  هاء; ستاره  ناهيد. (غياث ). سياره اي  که  زمين  در مابين آن  و مريخ  حرکت  مي کند و ناهيد و بيدخت  و بيلغت … نيز گويند. (ناظم  الاطباء).

12- سلطانعلي  گنابادي . [ س  ع  ي  گ  ] (اخ ) حاج  ملاسلطان  محمد مشهور به  حاج ملاسلطانعلي شاه  گنابادي  رحمة الله عليه . سلسله  نسبش  به  اين  وجه  است : حاج  ملاسلطان محمدبن  حيدر محمدبن  دوست  محمدبن  نور محمدبن  حاج  محمدبن  قاسمعلي . اين  خانواده اباعن  جد از اجله  علماء و بعضي  از آنها از سلسله  دراويش  نعمة اللهي  بوده  و در حدودخراسان  هميشه  طرف  تکريم  و احترام  و مرجع  امور بوده اند‚ مخصوصا حاج  قاسمعلي  که  يکي از بزرگان  زهاد دهر و معاريف  عصر خود بوده  است . اين  خانواده  اصلا از طايفه  مشهور به »بيچاره « که  منسوب  به  امير محمد و اميرمحمد که  از اولاد اميرسليمان  بوده اند ميباشند ازهنگام  توجه  حضرت  ثامن  الائمه  به  خراسان  اميرمحمد و اميرمحمد مزبور در فوق  دست  توسل بدامن  آن  حضرت زده  و آن  حضرت  آنها را به  “بيچاره” خطاب  فرمودند و بعد از آن  اين عنوان  بر روي  اين  طايفه  باقي  ماند.

ايام  طفوليت  و تحصيلات  ابتدائي : شب  سه شنبه  28 جمادي  الاولي  سنه  1251 ه .ق . شبي است  که  در اواخر آن  يکي  از مفاخر ايران  در بيدخت  گناباد از کتم  عدم  بعرصه  وجود قدم ميگذارد. در اين  شب  طالع  ايران  کهن  از خواب  گران  بيدار ميشود از افق  آسمان  حکمت  وعرفان  اين  سرزمين  تاريخي ‚ ستاره  رخشاني  طلوع  مينمايد و بنور نير خود جهان  معني  ودنياي  روحانيت  را روشني  و نويد روح بخش  ميدهد.

سرحلقه  عرفاء قرن  سيزدهم  هجري ‚ مرحوم  حاج  ملاسلطانعلي  بوجود مي آيد و تا سن  سه سالگي  در حجر تربيت  پدر و مادر زيست  مينمايد ولي  در اين  موقع  پدر آن  مرحوم  مفقود وناپديد گرديده  در تحت  سرپرستي  برادر بزرگ  خود قرار ميگيرد.

عقل  و ذکاوت ‚ هوش  و فطانت ‚ وقار و رزانتش  مورد تعجب  عموم  بوده . در پنج  سالگي بمکتبش  ميسپارند و در فاصله  چند ماهي  خطخوان  و صاحب  سواد فارسي  ميشود. وي  دراندک  زماني  عربيت  را از حيث  صرف  و نحو بکمال  ميرساند. بحدي  که  کتاب  مشکل  و مهم مغني  را در مدت  چهل  روز ملکه  مينمايد و سپس  معاني  و بيان  و منطق  را تکميل  ميکند و به قسمي  که  حواشي  متغيري  موسوم  به  »تهذيب  التهذيب « بر کتاب  »تهذيب  المنطق «مينويسد. در اين  وقت  براي  تحصيل  علوم  عاليه  به  اکثر بلاد مسافرت  ميکند و من جمله  براي تحصيل  فقه  و اصول  چندي  بعتبات  عاليات  ميرود و باندک  زماني  در علوم  فقه  و اصول  و تفسير و حديث  و رجال  و غير ذلک  از همگنان  گوي  سبقت  ميربايد. در مراجعت  از عتبات  به  تهران ميرود. طلاب ‚ اساتيد و مدرسان  خود را واگذاشته  بدور آن  جناب  گرد مي آيند. وي  در سبزوارنزد فيلسوف  شهير مرحوم  حاج  ملاهادي  سبزواري  بتحصيل  و تکميل  علم  حکمت  اشتغال ميورزد‚ و با اينکه  کليه  تلامذه  مرحوم  حاجي  مردماني  بزرگ  و دانشمند و از نخبه هاي  هرشهري  بودند‚ حضرتش  بر تمام  آنها سبقت  جسته  و در حکمت  مشائي  و اشراقي  يدي  طولا بهم رسانيده  و در همين  موقع  بر »اسفار« حواشي  معتبري  مينوسد. خلاصه  در طي  اين  مسافرتهامتدرجا و طردا للبات  علوم  مختلفه  حکمت  الهي  و طبيعي ‚ علم  اخلاق ‚ علم  قياس ‚ هندسه ‚هيئت ‚ طب ‚ تاريخ ‚ عروض ‚ و ضبط اشعار عربي  و فارسي  و حتي  علوم  غريبه  و اسطرلاب  رابحد کمال  ميرساند بطوري  که  در عصر خود در هيچ  علم  و فني  زبردستي  نداشته  است . از مجله مهر شماره  6 سال  دوم  و رجوع  به  مجله  ايرانشهر سال  4 شماره  پنج  شود. سلسله  فقري سلطانعلي  شاه  از اينقرار است :

– حاج  آقا محمد کاظم  سعادتعلي  شاه . 2- رحمتعلي  شاه . 3- حاج  ميرزا زين العابدين شيرواني ‚ مستعلي  شاه . 4- حاج  محمد جعفر همداني ‚ مجذوبعلي . 5- حسينعلي  شاه اصفهاني . 6- نور علي  شاه  اصفهاني . 7- معصومعلي  شاه . رجوع  به  فرهنگ  فارسي  معين شود.

13- شوراب . (اخ ) دهي  است  از دهستان  بيدخت  بخش  جويمند شهرستان  گناباد. سکنه  آن 427 تن . آب  از قنات . محصول  آن  غلات ‚ ارزن  و ابريشم . (از فرهنگ  جغرافيائي  ايران  ج 9).

14- عمراني . [ ع  ] <1> (اخ ) دهي  است  از دهستان  بيدخت  بخش  حويمند حومه  شهرستان گناباد. داراي  452 تن  سکنه . آب  آن  از قنات  تامين  ميشود. محصول  آن  غلات  و ابريشم است . (از فرهنگ  جغرافيائي  ايران  ج  9).

15- قالهر. [ ] (اخ ) دهي  است  از دهات  کاشان  از نواحي  ازدهار (اردهار) که  تا ابروز ده فرسنگ  فاصله  دارد. اين  ده  کوهي  است  که  از يک  سوي  آن  قطره هاي  آب  مانند عرق  از بدن ميچکد. روستائيان  آن  سامان  در روزي  از روزهاي  تيرماه  در اين  نقطه  گرد آيند و با هريک  ازآنان  ظرفي  است  و هر يک  پس  از ديگري  به  آن  کوه  نزديک  ميشود‚ و با تخته  سنگي  که  دردست  دارد بر آن  ميکوبد و ميگويد: اي  بيدخت ; مرا از آب  خود سيراب  کن . من  آن  را براي درمان  فلان  درد ميخواهم ! پس  ظرف  خود را از چکه هاي  آب  پر ميکند و در تمام  سال  براي درمان  دردها بکار ميبرد و درمان  مييابد. (ترجمه  محاسن  اصفهان  چ  مجلس  ص  16 و 17).و اين  قلعه  بنزديک  قالهر است  و قلعه  بلند و حصين  و محکم  است . (تاريخ  قم  ص  73).

16- گناباد. [ گ  ] (اخ ) شهرستان  گناباد يکي  از شهرستانهاي  استان  نهم  است  که  محدود است

از طرف  باختر به  شهرستان  فردوس ‚ از طرف  شمال  به  شهرستان  تربت حيدريه  و شهرستان کاشمر‚ از خاور به  بخش  رشخوار از شهرستان  تربت حيدريه  و از جنوب  به  بخش  قاين  ازشهرستان  بيرجند و شهرستان  فردوس . قسمت  جنوب  باختري  منطقه  کوهستاني  و قسمت شمال  خاوري  جلگه  است  که  منتهي  به  کوير ميگردد. از قسمت  خاوري  به  دشت  و جنگل  اتصال

دارد. آب  و هواي  شهرستان  گناباد مانند ساير شهرستانهاي  استان  نسبت  به  پستي  و بلندي متغير است  به  طوري  که  در قسمتهاي  مرتفع  معتدل  و در مناطق  جلگه  مخصوصا حاشيه  کويرنمک  و در شمال  باختري  مجاور دشت  جنگل  گرمسير خشک  و سوزان  است . آب  قراءکوهستاني  از چشمه سارها و قنوات  و در جلگه  عموما از قنات  تامين  ميشود. در حاشيه  کويرنمک  مخصوصا در دهستان  لب  کوير آبها عموما شور است . در بخش  حومه  قنواتي  وجود داردکه  طول  آنها 24 الي  32 هزار گز به  عمق  100 الي  150 گز است ‚ مخصوصا برخي  از آنها که در زمان  سلاطين  هخامنشي  حفر شده  است . رشته  ارتفاعاتي  که  از باختر شهرستان  بطرف خاور کشيده  شده  در مناطق  مختلف  به  اسامي  مخصوص  ناميده  مي شود که  عبارتند از:سياه کوه ‚ کوه  ميسور‚ براه کوه ‚ کوه  چنگور‚ ترس کوه  و کوه  شتران  که  عموما حد فاصل  بين شهرستان  فردوس  و بخش  قاين  با شهرستان  گناباد مي باشند جهت  اصلي  سلسله  مذکور ازشمال  باختري  به  جنوب  خاوري  است  و دهستانهاي  کاخک ‚ زيبد‚ ميان تکاب  و قسمتي  ازقراي  دهستان  مرکزي  و بيدخت  در دامنه  و دره هاي  خاوري  اين  دامنه  واقع  است . براکوه شعب  ارتفاعات  سياه کوه  است  داراي  هواي  لطيف  و محل  ييلاقي  ساکنين  شهر و طوايف ميباشد. رودخانه  مهمي  در اين  شهرستان  وجود ندارد‚ فقط کالثور است  که  از کوه  سرخ  کاشمرسرچشمه  گرفته  بطول  150 هزار گز به  کوير نمک  مي ريزد و عمق  آن  در حدود 4 الي  5 گز وعرض  آن  در نقاط مختلف  متفاوت  است . آب  رودخانه  براي  شرب  و زراعت  مورد استفاده نيست  و فقط براي  به  دست  آوردن  نمک  از آن  استفاده  مي نمايند. در دهستان  بيدخت طايفه اي  معروف  به  مريدان  حضرت  آقا بوده  و سلطاني  ناميده  ميشوند. راه آهن  و راه  شوسه  که استان  نهم  را به  استان  هشتم  متصل  مي کند و راه  تجارتي  ايران  و پاکستان  است  از اين  شهر عبور مي کند و راه  شوسه  ديگري  که  از شهر گناباد منشعب  و به  يزد اتصال  پيدا مي کند باعث ترقي  اين  شهرستان  گرديده  است . سازمان  اداري  اين  شهرستان  از دو بخش  و بنام  جونميدحومه  شهر و بجستان  که  داراي  صد آبادي  بزرگ  و کوچک  مي باشد تشکيل  شده  و مجموع ساکنان  آن  در حدود 87340 تن  است . (از فرهنگ  جغرافيايي  ايران  ج 9). جنابد‚ در تلفظ گنابد گويند. شهري  کوچک  است  بهتر از خور و چند موضع  توابع  دارد و او را قلعه اي  است  که پسر گودرز ساخته  است . و حصاري  محکم  دارد‚ چنانکه  از بالاي  آن  تل  ريگ  تا غايت  و ديه هاو ولايت ها مجموع  در نظر باشد‚ اما هرگز آن  ريگ  در باغات  نمي آيد. آبش  از کاريز است  وچهار فرسنگ  درازي  کاريز است  و چاه  آن  تخمينا هفت صد گز باشد و چند موضع  باشد و ازتوابع  آن  است  و مجموع  را آب  از کاريز و بيشتر کاريزها همچنين  عميق  باشد و کاريزها ازطرف  جنوب  به  شمال  مي رود و قلعه اي  بر دو طرف  آن  است  که  يکي  را قلعه  خواشير گويند ويکي  را قلعه  درجان . حاصلش  غله  و ميوه  و ابريشم  نيکو و فراوان  باشد. (نزهةالقلوب  چ لسترنج  ص 144). معرب  آن  جنابذ است . و رجوع  به  گوناباد و گنابد و جنابد شود.

17- گيسور. [ گ  ] (اخ ) دهي  است  از دهستان  بيدخت  بخش  جويمند حومه  شهرستان  گناباد.واقع  در 42000 گزي  خاور گناباد. محلي  جلگه  و هواي  آن  گرمسير و سکنه  آن  352 تن است . آب  آن  از قنات  تامين  ميشود. محصول  آن  غلات ‚ ارزن ‚ و ابريشم  و شغل  اهالي زراعت  است . (از فرهنگ  جغرافيايي  ايران  ج 9).

18- ناهيد. (اخ ) زهره . (فرهنگ  اسدي ) (منتهي  الارب ). ستاره  زهره  را گويند و مکان  او فلک سيم  است  و اقليم  پنجم  بدو تعلق  دارد. (برهان  قاطع ) (آنندراج ). نام  ستاره  سوم  ازهفت سياره  است  که  نام  ديگرش  زهره  است . <1> (فرهنگ  نظام ). زهره . (انجمن  آرا).ستاره  زهره  که  وپاراي  نيز گويند. (ناظم  الاطباء). ستاره  زهره  که  بر فلک  سوم  تابد و آن  رامطربه  فلک  گويند. (غياث  اللغات ). زاور. آناهيتا. بيدخت . پريدخت . آنائيتيسن . ونوس  …..

19- نوده  پشنگ . [ ن  د ه پ  ش  ] (اخ ) دهي  است  از دهستان  بيدخت  بخش  جويمند شهرستان گناباد‚ در 36 هزارگزي  شمال  شرقي  گناباد در جلگه  گرمسيري  واقع  است  و 492 تن  سکنه دارد. آبش  از قنات ‚ محصولش  غلات ‚ شغل  اهالي  زراعت  است . (از فرهنگ  جغرافيايي ايران  ج  9).

20- نوده  گناباد. [ ن  د ه گ  ] (اخ ) دهي  است  از دهستان  بيدخت  بخش  جويمند حومه شهرستان  گناباد‚ در 7 هزارگزي  مشرق  گناباد در دشت  گرمسيري  واقع  است  و 229 تن  سکنه دارد. آبش  از قنات ‚ محصولش  زعفران  و غلات ‚ شغل  مردمش  زراعت  است . (از فرهنگ جغرافيايي  ايران  ج  9).

12- گیتا شناسی ایران – جلد سوم – دایره المعارف جغرافیای ایران – مهندس عباس جعفری – موسسه جغرافیایی و کارتو گرافی گیتا شناسی – چاپ دوم 1384 – ص 228.

13- کتاب جامع ایرانگردی – مژگان سبزیان – انتشارات کامل – چاپ اول 1387- ص 236،252،253.

14- فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور – دکتر محمد حسین پاپلی یزدی – گروه جغرافیای بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی – بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی – چاپ اول 1367 – ص 116.

15- فرهنگ آبادیهای ایران شامل نامها و موقعیت جغرافیائی شهرها و دیه های کشور – دکتر لطف اله مفخم پایان – موسسه چاپ و انتشارات امیر کبیر – آبان 1339 – ص 80.

16- نمایی از ایران خلیج همیشه فارس – امیر بختیاری – انتشارات ایرانشناسی – چاپ اول 1385- ص 53 (نقشه).

17- سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح – (نقشه سیاسی کشور جمهوری اسلامی ایران) – سال 1387.

18- تاریخ زمین لرزه های ایران – نیکلاس امبرسز و چارلز.پ.ملویل – ترجمه ابوالحسن رده – انتشارات آگاه – چاپ 1370 – ص 257،256.

19- برهان قاطع – محمد حسین بن خلف برهان – چاپ محمد معین – انتشارات امیر کبیر – تهران سال 1361 – (ذیل ماده).

20 – پژوهشی در اساطیر ایران – مهرداد بهار – انتشارات آگه – سال 1376 – ص 459.

21 – جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو – شهاب الدین عبدالله بن لطف الله خوافی (حافظ ابرو)- دکتر غلامرضا ورهرام – انتشارات اطلاعات – سال 1370 – ص 28:

کتاب جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو به تشریح نام ولایات و قریه های خراسان در سده های 8 و 9 هجری می پردازد.

از اطلاعات این کتاب و دیگر متون کهن می توان به نتایج و نکات بسیار ارزنده ای در موررد شهرستان رسید که تلاش محققان و اساتید فن را می طلبد. 

 در اين متن تاريخي نکات جالب توجهي ديده مي شود. از جمله اينکه مرکز ولايت قهستان را در آن دوره گناباد ذکر مي کند «و مولائیان که حاکم قهستان بودند، در جنابد نشستندي» براي بدست آوردن عظمت گناباد در آن زمان مي توان آن را با توصيف بيرجند در این کتاب مقايسه نمود. نويسنده گناباد را اين گونه معرفي مي کن «ناحيتي عظيم است بيست ديه و پنجاه مزرعه از توابع آن است» در حاليکه از بيرجند اين گونه نام مي برد «ناحيتي مختصر است، سه قريه و سي و پنج مزرعه دارد» که در متن نام نوزده قريه از گناباد را ذکر مي کند و سه قريه بيرجند را اين گونه بر مي شمارد: -بژدا – اسفهرود – دامن کوه از ديگر نکات جالب در اين متن توجه به نام قديمي مناطق گناباد است. مثلاً نوغاب در نسخ مختلف با دو املا «نوغاب و نوقاب» نوشته شده است که نشان مي دهد اختلاف نگارش این کلمه در زمان حاضر به چند صد سال قبل باز مي گردد؟! براي بعضي از نام قريه ها در زمان حال مصداق خارجي وجود ندارد که يا نشان از ويراني آنها مي باشد يا نام آن قريه تغيير يافته است که اين نکته جاي تحقيق و بررسي بسيار دارد.

معرفی کامل کتاب و نویسنده آن: 

جغرافياي تاريخي خراسان در تاريخ حافظ ابرو تاليف شهاب الدين عبدالله خوافي (حافظ ابرو) تصحيح و تطبيق: دکتر غلامرضا ورهرام.
 نورالله عبدالله بن لطف الله بن عبدالرشيد البهداديني (الخوافي) المدعو به حافظ ابرو از مورخان نامي و بزرگ دوران تيموري است. فصيحي خوافي که معاصر او بوده وفات او را در 833 هجري ذکر مي کند و مدفن او را در زنجان در جوار قبر ابوالفرج الزنجاني مي داند.

 از حافظ ابرو کتب مختلفي در تاريخ و جغرافيا بر جاي مانده است.

 متن اين کتاب از تصحيح و مقابله اين پنج نسخه خطي بدست آمده:
 1- بريتانيا (نسخه اصلي) 2- تاشکند 3- ديوان هند 4- سالتيکف (درن) 5- کتابخانه ملک

 که اختلاف نسخ در زيرنويس ها ذکر گرديده است.

خراسان در اين کتاب به دوازده ولايت تقسيم شده است.
– هرات و توابع آن- ولايت قهستان- ولايت نيشابور و توابع آن – مرو- بلخ- دره جز، طالقان، فارياب- بيهق- ولايت شقان و جوربد- طوس و مشهد مقدس- ابيورد- نسا- جوين در اين کتاب گناباد در ذيل ولايت قهستان ذکر شده است. اين ولايت مشتمل بر اين ناحيه ها است.

– جنابد- بيرجند- تون- زيرکوه- بجستان- نهارجان- دشت بياض- طبس گيلکي و رقه- شاخن- فشارود- مومن آباد- ترشيز- قاين- طبس مسينا- خوسف.

 ولايت قهستان

 ولايتي طويل و عريض است. دور آن قريب صد فرسخ زياده باشد. شرقي آن ولايت خواف است و بياباني که ميان خواف و فراه و سيستان افتاده است. غربي آن بياباني است که ميان فارس و کرمان افتاده است. شمال آن اعمال نيشابور و سبزوار است، و جنوبي اعمال سجستان و بيابان کرمان و قهستان مشتمل است بر چند قصبه و ناحيت بزرگ و در ايامي که ملحدان مستولي شدند و تختگاه ایشان الموت بود ، اعيان ايشان قهستان مسخر کردند و مدتها در تصرف ايشان بود تا آن زمان که پادشاه گيتي ستان هولاکوخان بن تولي خان بن چنگيزخان به خراسان آمد، قلاع ايشان را به تمام مسخر گردانيد در تاريخ سنه خمس و خمسين و ستمائه (655 ه.). ناحيتهاء قهستان اين است که ذکر کرده مي آيد: ناحيات:

 جنابد

 ناحيتي عظيم است بيست ديه و پنجاه مزرعه از توابع آنست و مولائيان که حاکم قهستان بودند، در جنابد نشستندي. و جنابد به خواف نزديکست، و قراي مشهور وي اين است:

 قريه مفند ، قريه نوغاب ، قريه قوژد، قريه نوده، قريه سعوره ، قريه بيدخت، قريه درق، قريه فرمي، قريه بويمرغ، قريه سنو، قريه رقاصان، قريه زرويه، قريه ديسفان، قريه روشناوند، قريه کلات، قريه طيبد، قريه کاخک، قريه خانيک، قريه جزين.

22- سرشماری عمومی نفوس و مسکن – 1375:نتایج تفصیلی کل کشور – تهران سال 1376.

23- دانشنامه جهان اسلام –ب-پ-(بهمنیان دکن – پیوند گیاهان) – جلد پنجم – زیر نظر: غلامعلی حداد عادل – بنیاد دایره المعارف اسلامی – چاپ اول 1379 – ص 130 ذیل بیدخت – خسر خسروی.

24- راه یاب گروه گردشگری – ناصر کرمی – فرهنگ معاصر – چاپ اول 1387 – ص 55،61 (نقشه).

25- راهنمای ایران – نشریه دایره جغرافیائی ستاد ارتش – زیر نظر رئیس دایره جغرافیائی ستاد ارتش (سرتیپ حسینعلی رزم آرا) – چاپ تابان – آذر 1330 – ص 207.

26- خاتون هفت قلعه – محمد ابراهیم باستانی پاریزی – نشر روزبهان –

27- آسیای هفت سنگ – محمد ابراهیم باستانی پاریزی – نشر علم –  چاپ هشتم – سال 1385- ص 159.

29 – تاریخ و جغرافیای گناباد – حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی (رضا علیشاه) – انتشارات حقیقت – چاپ اول انتشارات حقیقت 1379 – از صفحه 108 الی 126.

30 – بیدخت را بشناسیم – حاج محمد علی امینی بیدختی – ناشر گردآورنده – چاپ اول 1371- در بیشتر صفحات.

وجه تسميه بيدخت :

وجه تسميه اين شهر را عموماً بغدخت به معناي دختر بغ يا دختر خدا ذكر مي كنند و آن را به ستار ناهيد ( زهره ) نسبت مي دهند.
در شرح آثار باستاني گناباد در كتاب تاريخ و جغرافياي گناباد  در مورد قلعه دختر آمده است كه آن به نام ناهيد ، فرشته موكل بر آب و مواليد كه از مقربان خداند بوده ساخته شده است و چون اين فرشته را دختري زيبا تصور مي كردند از اين رو به قلعه دختر موسوم شده است و نيز چون بسيار مقرب خداوند بوده است آن را بغ دخت نام نهادند كه بعدها بيدخت نام گرفت.

برخي ديگر نيز معتقدند كه بيدخت نام دختر يكي از سلاطين قديم ايران بوده است كه آن قريه را بنا نهاده و به نام خود نموده است و در نزديكي آن در بالاي كوه نيز عمارتي ساخته كه آن را قلعه دختر گويند.

از ديگر رواياتي كه به عنوان وجه تسميه اين شهر عنوان شده اين است كه در دو كيلومتري شهر كنوني بيدخت ، شهر ديگري به نام دخت وجود داشته است كه اكنون محو شده و تنها آثاري از قبيل خانه ، انواع سفال و سكه از زير خاك يافت شده است اما مشخص نيست كه چه زماني در اثر زلزله به زير خاك رفته است. بيدخت كنوني نيز در شمال آن شهر ساخته شده و به همين دليل آن را پي دخت ناميده اند.

تاريخچه شهر :

قدمت شهر بيدخت فوق العاده زياد است كه با توجه به شواهد تاريخي و آثار و بقاياي باستاني به قبل از اسلام بر ميگردد .

دو رشته قنات در داخل اين شهر جاري مي باشد كه از نظر قدمت و گستردگي طول رشته قنات و عمق ميله چاه ها جزء آثار باستاني محسوب مي شوند.

قديمي ترين بناهاي آن خانه هاي گلي به صورت يك طبقه است كه از خشت خام و با ديوار هاي گلي بنا نهاده شده است . اين خانه ها بر رو ي تپه ها و دامنه هاي آبرفتي ساخته شده كه بر سر مزار مشرف مي باشد و سطح آنها از 100 تا 250 متر مربع تجاوز نمي كند. كوچه هايي تنگ و باريك در بين آنها ديده مي شود و روي هر خانه قديمي بدون استثنا يك بادگير تعبيه شده كه از آنها در طول تابستان براي استفاده از بادها و سرد كردن منازل بهره مي گرفته اند . علاوه بر اين خانه ها دو منظوره (تابستانه و زمستانه) ساخته شده كه داراي صوفه ، ايوان ، دهليز و .. بوده كه از  هر يك بسته به نوع آن در شرايط مختلف استفاده مي شده است .

از قديمي ترين آثار باستاني آن برج نگهباني است كه بوسيله آن ديده بان ها مردم را از حمله قبايل و راهزن ها باخبر مي كرده اند. نيز مسجد جامع كه در بافت قديمي اين شهر واقع شده است و داراي صوفه هاي متعدد و ايوان بزرگ و در داخل داراي چندين ستون و شبستان مي باشد. يخدان هاي گلي از ديگر آثار باستاني بوده كه معروف ترين آنها يخدان كوثر بيدخت مي باشد . در داخل بافت قديمي بيدخت آب انبار با با ظرفيت بالا در داخل زمين احداث شده كه آب در زمستان و هنگام يخبندان در آن ذخيره مي شده است .

آثار تاريخي و ابنيه باستاني و تاريخي متعددي در اطراف اين شهر و روستاهاي تابعه به چشم مي خورد كه از آن جمله قلعه دختر كه بر كوهي در شمال شرق بيدخت در روستاي شوراب قرار گرفته است و آثار مبنايي آن مشتمل بر حمام و طاق است كه با گچ و ساروج ساخته شده است. نيز خرابه هاي قلعه پشنگ كه آثار شهري بر تپه هاي قلعه نزديك روستاي نوده پشنگ و قلعه اروك روي تپه‌اي در نزديكي روستاي اروك واقع شده است .و همچنين مقبره جغتاي در روستاي گيسور كه در شمال شرق بيدخت مي باشد .

ازجمله آثار طبيعي حومه بيدخت مي توان غار طبيعي (آهكي) روستاي بيمرغ را نام برد كه داخل آن استالاگميت و استالاكتيت هاي متعددي وجود دارد و نيز مزار جعفر آباد كه در سه كيلومتري بيدخت واقع است . همچنين امامزاده يحيي بن موسي كاظم (ع) كه در روساي بيمرغ مدفون مي باشند كه يكي از مراكز زيارتي و مذهبي شهرستان به شمار مي‌آيد. مزار سلطاني بيدخت نيز يكي ديگر از اين آثار است كه هرساله تعداد بسيار زيادي از مسافران و جهان گردان را به خود جذب مي كند.

خصوصيات جغرافيايي

شهر بيدخت در 9 كيلومتري شمال شرقي شهر گناباد (مركز شهرستان) واقع شده كه موقعيت آن در طول جغرافيايي 58.41  و در عرض جغرافيايي 34.21 مي باشد.

وسعت شهر بيدخت و قرات تابعه آن كه به دهستان پسكلوت مشهور مي باشد 29000 كيلومتر مربع است كه قريب به يك سوم مساحت كل شهرستان است و از لحاظ تقسيمات داخلي بزرگترين وسعت را به خود اختصاص داده است .

جمعيت

جمعيت شهر بيدخت بر اساس اطلاعات مركز بهداشت 6200 نفر مي باشد.

شهر بيدخت از لحاظ  فرهنگ و قدمت فرهنگي يك شهر كهن و تاريخي است كه درصد جمعيت با سواد آن خصوصاً در سطح تحصيلات عالي ، خود گوياي اين مدعا است.

ساختار طبيعي

شهر بيدخت بر روي تپه هاي رس كه منشأ آن از رسوبات آبرفتي است بنا شده كه طي ساليان متوالي از ارتفاعات جنوبي شهرستان بر اثر فرسايش آب سرازير شده و مواد ريز دانه‌اي در اين منطقه رسوب و ته نشين شده است.

از نظر زمين شناسي و باستان شناسي اين سرزمين متعلق به دوران دوم زمين شناسي ژوراسيك و كرتاسه مي باشد. شهر بيدخت از نظر ارتفاع در گودترين منطقه شهرستان واقع شده است كه ارتفاع آن از سطح دريا بالع بر 1180 متر است .

به نقل از منابع فوق شماره های 29 و 30. و همچنین سایت :

http://www.baydokht.ir

 

31- سازمان نقشه برداری کشور:

انجام عکسبرداري هوايي و پردازش هاي مربوطه مورد نياز دستگاه هاي دولتي و بخش خصوصي جزو وظائف سازمان نقشه برداري کشور مي باشد. سازمان نقشه برداري كشور با بهره گيري از ناوگان مجهز عکسبرداري هوايي شامل پنج فروند هواپيما، دوربين‌هاي مدرن عکسبرداري هوايي، تجهيزات و لابراتوارهاي پيشرفته ظهور و چاپ عکس ‌هوايي در بيش از پنجاه و دوسال فعاليت موفق به تهيه عکس هاي هوايي در مقياس‌هاي مختلف از آن استان گرديده است.

فهرست عکسبرداري هاي هوايي انجام گرفته در 52 سال گذشته از استان خراسان رضوي به شرح زير مي باشد:

در ستون ذیل آنجائی که نام بیدخت آمده بود ما منعکس نمودیم جدول کامل کل استان را در بر گرفته است.

 

منطقه

مقياس

سال

فردوس، گناباد و بيدخت ،کاخک ( پس از زلزله)

10000 : 1

1347

بيدخت ، خليل آباد – کاشمر، فيض آباد

5000 : 1

1354

بيدخت، گناباد، کاشمر

6000 : 1

1356

جاجرم، شانديز، سرخس، کلات نادري، دره گز، نوخندان، لطف آباد، باجگيران، خليل آباد، دولت آباد، کاشمر، بيدخت، گناباد، بهابادي، چهارصد دستگاه، عشق آباد، قلعه خيابان،

10000 : 1

1362

گناباد و بيدخت

10000 : 1

1373

 

به نقل از سایت رسمی سازمان نقشه برداری کشور:  www.ncc.org.ir

 

ادامه دارد…