Search
Close this search box.

وقتی فلسفه به مسلمانان، مسیحیان و یهودیان نیازی یکسان داشت


phalsafe bastar96پیتر آدامسون – فلسفه بستری برای گفت‌وگو بین روشنفکران ادیان مختلف فراهم می‌ساخت – زمانی بغداد جایی استثنائی بود که محققان را از سراسر جهان اسلام به‌ سوی خود می‌کشید. مسلمانان، مسیحیان و یهودیانی که به مابعدالطبیعۀ ارسطو یا نظریه‌های پزشکی جالینوس علاقه داشتند، با هم گفت‌وگو می‌کردند، شروح و تفاسیر رقیب را می‌خواندند و با یکدیگر محاجه‌ می‌کردند. اینکه فلسفه در این دوران، اغلب، نمایندگانِ ادیان متفاوت را در خود جای می‌داد، ازآن‌رو بود که ترجمه مستلزم چنین امری بود.

فلسفه بستری برای گفت‌وگو بین روشنفکران ادیان مختلف فراهم می‌ساخت

phalsafe bastar96پیتر آدامسون

 زمانی بغداد جایی استثنائی بود که محققان را از سراسر جهان اسلام به‌ سوی خود می‌کشید. مسلمانان، مسیحیان و یهودیانی که به مابعدالطبیعۀ ارسطو یا نظریه‌های پزشکی جالینوس علاقه داشتند، با هم گفت‌وگو می‌کردند، شروح و تفاسیر رقیب را می‌خواندند و با یکدیگر محاجه‌ می‌کردند. اینکه فلسفه در این دوران، اغلب، نمایندگانِ ادیان متفاوت را در خود جای می‌داد، ازآن‌رو بود که ترجمه مستلزم چنین امری بود.

اگر از شما بخواهند مهم‌ترین فیلسوف بغداد در قرن دهم میلادی را نام ببرید، قاعدتاً در بردن نام فارابی تردید به خود راه نمی‌دهید. او یکی از معدود متفکران جهان اسلام است که نامش برای غیرمتخصص‌ها نیز آشناست و، به‌حق، این شهرتش را مشخصاً مدیون بازخوانی بلندپروازانه‌اش از فلسفۀ سیاسی و مابعدالطبیعۀ افلاطونی و ارسطویی است. اما اگر شما در بغدادِ قرن دهِ میلادی زندگی می‌کردید، به احتمال زیاد، [برای پاسخ به آن سؤال] به یحیی‌بن‌عدی هم می‌اندیشیدید. هم‌اینک، نام او به‌ندرت به گوشمان می‌خورد، اما مسعودیِ مورخ از وی به‌عنوان تنها مدرس مهم فلسفۀ ارسطو در روزگار خویش نام می‌برد. اما ابن‌عدی نه‌تنها یک مثال خوب برای این است که چگونه شهرت در طول قرن‌ها به محاق می‌رود، بلکه نمونۀ بارزی است از ماهیت میان‌دینی فلسفه در جهان اسلام.

ابن‌عدی فردی مسیحی بود، هم‌چنانکه اکثر اعضای گروه فیلسوفانی که، در آن دوران بغداد، بر ارسطو شرح می‌نوشتند مسیحی بودند. فارابیِ مسلمان، که گویا معلم ابن‌عدی بود، از این قاعده مستثناست. اگر بخواهیم این تصویر جامع را تکمیل کنیم، ابن‌عدی درگیر مکاتبه با دانشمندی یهودی به نام ابن‌ابی‌السعید موصلی بود، که سؤالاتی در باب فلسفۀ ارسطو به وی می‌فرستاد و امید داشت که مطلب برایش تبیین شود. باید اذعان کنم که بغداد جایی استثنائی بود، پایتخت امپراطوری و لذا دیگ جوشانی بود که محققان را از سراسر جهان اسلام به‌سوی خود می‌کشید. اما فلسفه، در دیگر اعصار و امصار نیز، پدیده‌ای بین اهل ادیان بود. بهترین مثالش نیز قطعاً اسپانیای اسلامی است که به فرهنگ کانویوِنکیا (به معنای همزیستی) مشهور بود. دو تن از بزرگ‌ترین متفکران قرون وسطا، ابن‌رشد مسلمان و ابن‌میمون یهودی، هم‌عصران بدعنقی بودند که هر دو اهل اندلس بودند. پس از اینکه شهر تولِدو در چنگ مسیحیان افتاد، ابن‌دائودِ یهودی به یاری گوندیسالوی مسیحی کتابی را از ابن‌سینای مسلمان، از عربی به لاتین، ترجمه کرد.

آخرین مثالی که زدیم گویاترین مثال بود. اینکه فلسفه در این دوران، اغلب، نمایندگانِ ادیان متفاوت را در خود جای می‌داد، ازآن‌رو بود که ترجمه، مستلزم چنین امری بود. هیچ‌یک از فیلسوفان جهان اسلام، حتی بزرگ‌ترین شارح ارسطو یعنی ابن‌رشد، نمی‌توانست یونانی بخواند. او و دیگر مشتاقانِ حکمت یونانی ناچار بودند که به ترجمه‌ها اعتماد کنند، ترجمه‌هایی که مسیحیان اغلبشان را، در قرون هشت تا ده میلادی، به لاتین ترجمه کرده بودند. دانش یونان باستان را دانشمندان مسیحی، در سوریۀ واقع در امپراطوری بیزانس، حفظ کردند و این امر حاکی از آن است که چرا مشتاقان مسلمان [فلسفه] به مسیحیان روی آوردند تا آن‌ها آثار ارسطو، بطلمیوس، جالینوس و بسیاری از دیگر متفکران باستان را به عربی ترجمه کنند. بدین‌سان، همان وجود فلسفۀ ملهم از یونان، در جهان اسلام، جلوه‌ای از تعامل میان‌دینی بود.

هیچ‌یک از این‌ها به معنای گفتن این نیست که جهان اسلام خالی از مناقشه‌های میان‌دینی بود. بلکه برعکس، ظاهراً یکی از دلایل اینکه مشتاقان مسلمان به ارسطو علاقه داشتند این بود که منطق ارسطو ابزاری در اختیار آن‌ها قرار می‌داد تا در مباحث الهیاتی پابه‌پای رقبای مسیحی‌شان بروند و از آن‌ها جا نمانند. مثال روشن این امر کندی است، اولین متفکر مسلمانی که متوجه منابع یونانی شد. ردیه‌ای بر تثلیث نوشت و در آن از منطق یونانی بهره برد تا احتجاج کند که خدا باید بالکل یگانه باشد و نه [همچون تثلیث] یکی باشد و [درعین‌حال] سه تا؛ و می‌گفت که خواندگان مسیحی اگر با مفاهیم منطقی مأنوس باشند، باید بتوانند سیر بحث را دنبال کنند. نکتۀ جالب دربارۀ این ماجرا این است که تنها چیزی که از این ردیه سراغ داریم به یُمن همان ابن‌عدی است، که از کندی یاد می‌کند تا حمله‌اش به باورهای مسیحی را پاسخ دهد.

هنگامی که افرادی همچون کندی داشتند ایده‌های یونانی را مال خود می‌کردند تا از اسلام دفاع کنند و به مسیحیت بتازند، دیگران، اهمیت همین ایده‌ها را در فرهنگ مسلمانان مذمت می‌کردند: کندی به منتقدان گم‌نامی که استفاده از فلسفۀ الحادی را تقبیح می‌کردند پاسخ داد و مؤسس مدرسۀ مسیحی بغداد با یک نحویِ مسلمان، دربارۀ سودمندی منطق ارسطو، به محاجه‌ای علنی پرداخت.آن نحوی، جلوه‌فروشی‌های ارسطوئیان مسیحی را به باد تمسخر گرفت و از این شادمان شد که نشان داده است تمام این منطق نیز نمی‌تواند آن‌ها را از این باور [غیرعقلانی] مصون بدارد که خدا درعین‌حال که یکی است سه تاست.

باری، این مسئله هنوز پای‌برجاست که فلسفه و، به‌طور عام‌تر، علوم برای روشنفکران ادیان مختلف نوعی نقطۀ تلاقی یا بستری بی‌طرف [برای گفت‌وگو] فراهم می‌سازد. مسلمانان، مسیحیان و یهودیانی که در علاقۀ به مابعدالطبیعۀ ارسطو یا نظریه‌های پزشکی جالینوس اشتراک داشتند، شروح و تفاسیر یکدیگر را دربارۀ سنت یونانی می‌خواندند. حتی محاجه‌هایی که با یکدیگر می‌کردند نیز این حقیقت را نشان می‌دهد: بهره‌ بردن از منطق یونانی برای بحث دربارۀ لازمۀ تثلیث بر این امر صحه می‌گذاشت که تثلیث موضوعی است که با توسل به عقل می‌توان حلش کرد. بسیاری از متفکرانی که پیش‌تر از آن‌ها یاد شد احتجاج می‌کنند که فلسفه بهترین وسیله برای تفسیر متون مقدس است، خواه آن متن مقدس تورات باشد، خواه انجیل مسیحی، و خواه قرآن. لذا برای کندی مسلمان، ابن‌عدی مسیحی و ابن‌میمون یهودی هیچ تعارضی در این وجود ندارد که خدای یکتای سنت ابراهیمی شباهت چشم‌گیری با خدای مابعدالطبیعۀ ارسطو داشته باشد. علاقۀ مشترک آن‌ها، به‌عنوان فیلسوفان سرآمد [دوران خودشان]، بدین معناست که آن‌ها بیش از اینکه با اغلب هم‌کیشان خود وجه اشتراک داشته باشند با یکدیگر تفاهم دارند.


پی‌نوشت‌ها:
* این مطلب با عنوان «When philosophy needed Muslims, Jews and Christians alike» در وب‌سایت ایان منتشر شده است و وب‌سایت ترجمان آن را با عنوان «وقتی فلسفه به مسلمانان، مسیحیان و یهودیان نیازی یکسان داشت» ترجمه و منتشر کرده است.
** پیتر آدامسون (Peter Adamson) استاد فلسفه در دانشگاه لودویگ ماکسیمیلین مونیخ است. وی نویسندۀ کتب متعددی است، ازجمله: فلوطین عربی (۲۰۰۲)، کندی: متفکر بزرگ قرون وسطی (۲۰۰۷)، فلسفه در جهان اسلام (۲۰۱۶). انبوهی از پادکست‌ها در زمینۀ «تاریخ فلسفه» نیز از وی در دسترس است.

 ترجمه: علیرضا صالحی