منبع: ریاضالسیاحه – حاج میرزا زینالعابدین شیروانی (مستعلیشاه) طاب ثراه
پوشیده نماند که انسان کامل را به اسامى مختلفه مىخوانند و از وجهى و مناسبتى مسمى به اسمى مىنمایند؛ منجمله جبرئیل و میکائیل و اسرافیل و عزرائیل انسان کامل را مىگویند. جبرئیل از آن جهت که از عالم حقایق و دقایق خبر مىدهد. میکائیل از براى آن مىگویند که از معارف و مکارم به طالبان رزقبخش است. و اسرافیل بدین سبب مىگویند که از معاد و بازگشت مریدان را آگاه مىفرماید. عزرائیل به علت آن مىگویند که قتل نفس اماره مریدان مىنماید.
قطب وقتست او و اسرافیل جان مرده سازد زنده سازد در زمان
گر سرافیلش بخوانى تو بجاست جبرئیلش گر بگوئى هم رواست
اوست میکائیل ارزاق حضور اوست عزرائیل نفس پرشرور
آدم کل است و مسجود ملک غایت ایجاد و مقصود فلک
آدمش مىگویند زیرا که معلم طالبان راه هدایتست. نوحش مىگویند: براى آنکه نجاتدهنده از طوفان بلا است. ابراهیم مىگویند زیرا که از نار هستى گذشته و نمرود خواهش را کشته و خلیل حضرت حق جل شأنه گشته است. موسى مىگویند براى آنکه فرعون هستى را به نیل نیستى غرق نموده در طور قرب اله مناجات مىکند. خضر مىگویند به جهت آنکه از آب حیوان علم لدنى خورده و به حیات جاودانى پى برده. داود مىگویند زیرا که جالوت هستى را کشته و خلیفه خدا گشته. لقمان نیز مىگویند زیرا که حکیم الهى و به حقیقت اشیاء او را کمال آگاهى است. افلاطون نیز مىگویند زیرا که طبیب نفوس است و در شناختن علل و امراض باطنى مانند جالینوس. سلیمان نیز گویند زیرا که زبان مرغان مىداند یعنى مطلع بر احوال مریدانست و به طیور حواس ظاهرى و باطنى خود حکمران. عیسى زمان نیز مىنامند براى آنکه دلهاى مرده را زنده مىسازد و دجال اعور آمال را برمىاندازد، و مهدى و هادى نیز مىگویند چنانکه مولوى گفته:
هادى و مهدى وی است اى راهجو هم به پنهان هم نشسته روبرو
اسکندر نیز مىگویند؛ زیرا که سد یأجوج و مأجوج خطرات نفسانى و خطوات شیطانى مریدان را مىبندد. و سیمرغ نیز مىگویند بدان جهت که در پس قاف قالب مخفى است، سواد اعظم و بحر محیط نیز مىگویند براى آنکه هر طالب که خود را بدان مىرساند او را از آلودگى پاک مىگرداند. یوسف نیز مىگویند جهت آنکه در مصر ولایت عزیز است. آفتاب نیز مىگویند زیرا که پرتو شفقت بر هرکس مىاندازد. ابر و سحاب نیز مىگویند براى آنکه طالبان را از معارف سیراب مىسازد، ترسا نیز گویند براى آنکه مجرد و آزاد است، مرآت و آینه نیز گویند از جهت آنکه هرکس بوى مقابل مىشود اگر متقى است نیک مشاهده مىنماید و اگر شقى است زشت ملاحظه مىکند کما قال المولوى:
گفت من آئینهام مصقول دوست ترک و روم و هندو آن بیند که اوست
پیر مىفروش و ساقى نیز مىگویند زیرا که نشئهبخش طالبان است. مطرب نیز گویند زیرا که بر سالکان طریق طرب و فرح مىبخشد. درویش و صوفى و مرشد و شیخ و مؤمن ممتحن و محسن و عارف و معشوق و عزیز و کامل و پادشاه نیز مىگویند و غیر از اینها که مذکور گشت نیز به اسامى بسیار و نامهاى بیشمار انسان کامل را به رمز و کنایه و استعاره مىخوانند.
گفتمش پوشیده بهتر سر یار خود تو در ضمن حکایت گوش دار
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران