قلب اسلام

Imageاسلامی بودن مساوی صحیح بودن نیست. اسلامي نبودن هم معادل نادرست بودن نيست. بسیاری از امور درست و صحیحی که ما می شناسیم نه در کتاب و سنت مطرح شده و نه انتظار طرح شدن داشته است. از کتاب هدایت و پيامبر رحمت انتظار ریاضی و طبیعی و فلسفي و عرفاني و داشتن خطاست. بسیاری از حقائقِ صادقِ صحیح بیرون از اسلام وجود داشته و دارد و خواهد داشت. اگر چیزی در کتاب و سنت نباشد یعنی به يك معني اسلامی نباشد، تنها معنایش این است که جزء تعالیم اسلامی نیست، و قطعا به این معنی نیست که نادرست و باطل است.

 نویسنده : محسن كديور
1.
در آستانه ميلاد مسيح (ع) بحث خود را از قلب مسيحيت آغاز مي كنم. به معرفي قرآن كريم، عيسي مسيح رسول الله و «كلمة الله» بود كه به مادرش مريم افضل زنان جهان القا شد. او خود عبدالله بود و خود را نيز عبدالله مي خواند. او از صالحان و مقربان درگاه الهي و مويد به روح القدس بود. عيسي مسيح تولدش و كودكيش و پايان زندگيش معجزه بود. ديگر اعجاز او دم مسيحائيش بود كه به اذن الله شفا بخش و زندگي آفرين بود. انجيل كه همچون ديگر كتب آسماني كتاب نور و هدايت و موعظه براي متقين بود در عداد معجزات عيسي شمرده نشده است. مسيحيت بر محور وجود عيسي مسيح و تفاسير تازه از او تداوم مي يابد. مي توان گفت عيسي مسيح (ع) مركز و قلب مسيحيت است.

2. قلب مرکز بدن است. با قلب انسان زنده است. اگر قرار باشد برای اسلام به مثابه یک نظام زنده، قلبی بجوئيم، اين قلب كجاست؟ موضوع سخن امروز من همين است: قلب اسلام. در تمامي اديان ابراهيمي، خداوند در مرتبه اي متعالي خالق و صانع عالم و آدم و دين است. او برتر از قلب، كه قلب آفرين است. در پاسخ به اين پرسش مهم، دو پاسخ مقدر بيشتر به نظر نمي رسد: يكي محمد (ص) و ديگري قرآن. باز در اهميت طراز اول هر دو در تعاليم اسلامي هم ترديدي نيست. كتاب و سنت دو ركن ركين اسلام هستند. و هر آنچه قرار است به اسلام نسبت داده شود، مي بايد سازگار با اين دو ركن باشد. از ديدگاه مسلمانان سعادت دنيا و آخرت در گرو پيروي از «كتاب الله» و «سنت رسول الله» است.

3. چه بسا گفته شود هر دو قلب اسلامند. اسلامي زيستن در گرو تمسك به هر دو است و تفكيكشان نه ممكن است و نه مطلوب. پيوندشان وثيق است و فلاح در دست يازيدن به ذيل هر دو است. براين اساس به فكر دائره اي با يك مركز نباشيد، بلكه يك بيضي با دو كانون را بجوئيد. اين پاسخ به دلائلي پذيرفتني نيست. مهمترين دليل اينكه كتاب و سنت چنين پاسخي را به پرسش مقدر ما تجويز نمي كنند. ديگر آنكه بحث در تفكيك عملي و تجويز رفتاري نيست، سخن در مقام نظر و عرصه انديشه است كه در آن چنين تفكيكي به معناي تبعيت قرآن و وحي از شخص محمد (ص) (ونه سنت او به معناي متعارف دينيش) ترسيم شده است.

4. فرضيه اين بحث اين گزاره ساده است: قرآن مجيد قلب اسلام است. البته این سخن تازه ای نیست. هر کسی چه مسلمان و چه غیر مسلمان می داند قرآن مركز و محور اسلام است. آنچه در این مجال بدنبال آن هستم، تأکیدی دوباره بر این امر بدیهی است. به نظر می رسد شرائطی ایجاد شده است که چاره ای جز تجدید نسبت خود با قرآن نداشته باشیم. واضح است كه فرضيه منفي بحث ما هم چنين گزاره اي است: شخص محمد بن عبدالله (ص) قلب اسلام است. بنا بر گزاره اول محمد (ص) و رسالتش تابع قرآن است. بنا بر گزاره دوم، قرآن و اسلام تابع شخصيت و تجربه معنوي محمد (ص) است. تفاوت علمي و اختلاف فني اين دو گزاره جدّاً عميق است و نتايج و لوازم بسيار متفاوتي بر آنها مترتب مي شود. تا آنجا كه مي توان از اين پرسش به استراتژيك ترين مسئله در انديشه اسلامي معاصر ياد كرد.

5. گزاره اول در حد اطلاع اندك من باور اجماعي و اتفاقي مسلمانان است و متفكران مسلمان بزرگ گذشته يعني حكيمان، عارفان، متكلمان، مفسران و محدثان عليرغم تفاوت مذهب و مشرب علميشان بر خلاف آن سخن نگفته اند. گزاره دوم باور گروهي اندك از متفكران مسلمان قرن اخير بويژه معاصر است كه قائلين آن (با اختلاف در تقرير) در طول تاريخ فرهنگ اسلامي به زحمت به تعداد انگشتان دو دست مي رسد (هندي پاكستاني، افريقائي و اخيرا ايراني). اما در يك بحث علمي نه كثرت قائلان لزوما اماره ظفر است، نه قلّت قائلان نشانه ضعف. چه بسا اين فئه قليله در آينده كثير شوند. هاضمه قوي تفكر اسلامي به هر انديشه تازه واردي خوش آمد مي گويد به اين شرط كه ضوابط علمي را رعايت كند. بيشك عرصه عرصه بحث و نقد است. متعلق نقد هم آراء و افكار است نه اشخاص و افراد. اگر بر بطلان و ضعف نظر و رأيي اشارتي رود، هرگز به معناي تعريض به دين اشخاص و ايمان افراد نيست. هر كه خود را مسلمان مي داند، مسلمان است و داور دين و ايمان آدميان دادار دادگر در روز بازپسين است. هر دو سوي بحث بحمدالله مسلمانند و به نيت مبارك ارتقاي انديشه اسلامي پا در اين وادي نهاده اند.

6. در اين مجال اندك من تنها به ذكر يك نكته روش شناختي اشاره مي كنم، به اين اميد كه در آينده توفيق ادامه اين بحث مهم را داشته باشم. و آن اينكه داور اين بحث كيست؟ براساس كدام روش مي توان به اين پرسش اساسي پاسخ داد؟ به شكل مشخص آيا مي توان خارج از قرآن و سنت پيامبر تكليف اين سوال را يكسره كرد و به سود يكي از دو طرف فتوا داد؟ پاسخ من به شكل مشخص و ساده اين است هيچ پاسخي به اين پرسش مهم بدون مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پيامبر تمام نيست.

7. توضيح آنكه هر آنچه به نام اسلام مطرح است می باید از دو حال ذیل خارج نباشد: قرآن آن را پذیرفته باشد، یعنی در قرآن به صراحت یا التزام تأیید شده باشد. وگرنه، از جانب قرآن به صراحت یا التزام نفی نشده باشد. اگر چیزی در قرآن صریحا انكار شده باشد، قابل انتساب به اسلام نیست. علاوه بر آن اگر چیزی در قرآن و سنت معتبر رسول الله (ص) به صراحت نفی شده باشد به طریق اولی نمی تواند به عنوان اسلام تلقی شود.

8. اسلامی بودن مساوی صحیح بودن نیست. اسلامي نبودن هم معادل نادرست بودن نيست. بسیاری از امور درست و صحیحی که ما می شناسیم نه در کتاب و سنت مطرح شده و نه انتظار طرح شدن داشته است. از کتاب هدایت و پيامبر رحمت انتظار ریاضی و طبیعی و فلسفي و عرفاني و داشتن خطاست. بسیاری از حقائقِ صادقِ صحیح بیرون از اسلام وجود داشته و دارد و خواهد داشت. اگر چیزی در کتاب و سنت نباشد یعنی به يك معني اسلامی نباشد، تنها معنایش این است که جزء تعالیم اسلامی نیست، و قطعا به این معنی نیست که نادرست و باطل است.

9. اما اگر قرار باشد چیزی به اسلام نسبت داده شود، ملاک صحت و صدق آن چیزی جز تأیید آن از جانب کتاب و سنت معتبر نیست. البته قواعد عمومی از قبیل عدم امتناع عقلی نیز حاکم است، به این معنی گزاره های کتاب و سنت مي بايد عقلا ممتنع نباشد؛ و نیزاز سازگاری درونی برخوردار باشد، به این معنی که برخی گزاره های آن گزاره های دیگرش را تکذیب نکند. خوشبختانه براینگونه قواعد عام عقلی، شواهد قرآنی نیز در دست است.

10. نتیجه منطقی این سخن آن است که تکلیف اسلام را نمی توان خارج از اسلام و بالاخص بدون مراجعه به کتاب و سنت تعیین کرد. حال اگر درباره مهمترین امور اسلامی یعنی خود کتاب و پیامبر(ص) و وحی سخن بگوئیم، چطور؟ آیا باز باید به کتاب و سنت مراجعه کرد و از آنها پرسید که قرآن خود را چگونه معرفی کرده، قرآن وحی الهی را چگونه توصیف کرده، قرآن پیامبر را چگونه شناسانیده است؟ پیامبر نسبت خود را با قرآن چه سان ترسیم کرده، درباره وحی چه گفته، و خود و پیامبریش را چگونه معرفی کرده است؟

11. به نظر می رسد چه مسلمان باشیم چه غیر مسلمان، برای شناخت واقعی قرآن، وحی و پیامبر به عنوان «شرط لازم» چاره ای جز مراجعه به خود قرآن و سنت معتبر پیامبر نداشته باشیم. این شرط لازم، برای برخی «شرائط کافی» نیز در پی خواهد داشت. برای غیرمسلمانان و آنها که به هر دلیل رسالت الهی محمد بن عبدالله (ص) را باور ندارند، یا بالاتر از آن منکر وجود خداوند هستند، و در یک کلام به قرآن و وحی و پیامبر(ص) ایمان ندارند، اسناد و شواهد و قرائن تاریخی در این باره حرف اول را خواهد زد. به هر حال اطلاع از دیدگاه قرآن و پیامبر شرط لازم یک پژوهش منصفانه در این باره است. این گونه پژوهشهای علمی و غیرعلمی البته حرف تازه ای نیست، نزدیک دو قرن است که آغاز شده و بررسی و نقد آکادمیک آن بر مسلمانان فرهیخته فریضه است.

12. درباره آن دسته از مسلمانانی که به هر دلیلی درباره ماهیت قرآن و وحی و پیامبر «پرسش» دارند، آنان نیز غیر از تاریخ، به فلسفه، عرفان، و علوم زبان شناختی و معناشناختی برای یافتن شواهدی له یا علیه مدعیات خود درباره قرآن و وحی و پیامبر متوسل خواهند شد و خواهند کوشید با تمسک به معارف یادشده تبیینی معقول یا موجه از پدیده وحی و پیامبری و قرآن ارائه دهند. طرح این پرسشها از دیدگاه اسلامی نه تنها مذموم نیست، بلکه با شرائطی گفتگوی علمی در این موارد ممدوح وپسندیده است. اما، سخن درباره اصل رأی تاریخ و فلسفه و عرفان و علوم زبان شناختی و معناشناختی درباره قرآن و وحی و پیامبری نیست؛ سخن در باره «کفایت» رأی این علوم و معارف درباره اصل و اساس اسلام و بی نیازی از مراجعه به خود قرآن و سنت پیامبردر این زمینه است. مسلمانان اسلام خود را با ايمان به رسالت الهي محمد بن عبدالله (ص) و قرآن به عنوان كلام الله مجيد آغاز كرده اند. اين باور پايه اجزاء و مولفه هائي دارد كه در حكم ذاتيات آن محسوب مي شوند. اين باورهاي پايه اصول موضوعه اي هستند كه تعاليم اسلامي برمبناي آن نهاده شده اند. ايمان مومن پشتوانه اعتبار اين اصول موضوعه اند. در غير مومنان اين آئين، واضح است كه اين طريق به لحاظ منطقي مفيد فايده نخواهد بود.

13. سخن اصلی درباره نیاز مسلمانان پرسشگربه مراجعه به متن قرآن و سنت پیامبر در باره قرآن و وحی و پیامبری است. اسلام و قرآن را قرار نیست تا ابد برداشتهای کهن نمایندگی کنند، اما هر برداشت تازه ای از این امور بنیادی می باید اعتبار خود را با سازگاری و حداقل عدم ناسازگاری با آیات قرآن در این باره اثبات کند. قرآن کریم و پیامبر به کرّات درباره ابعاد قرآن، وحی و نسبت شخص پیامبر با وحی و خداوند سخن گفته اند. سنت معتبر پيامبر (ص) با آموزه هاي قرآن كريم در اين باره كاملا هماهنگ و سازگار است. این آیات مهمترین اسناد دینی درباره ماهیت قرآن و وحی و پیامبری است.

14. مسلمانان در ایمان به دعوای پیامبری محمد بن عبدااله (ص) جز این قرآن و و قبول صداقت او چیزی نداشته اند. مخاطبان اولیه وی مسلمان شدند چون باور کردند که او راست می گوید و این قرآن از سوی خداوند بر او نازل شده است. اصولا کسی مدعی اقامه دلیل عقلی بر نبوت خاصه نيست. اساسا مگر امور جزئی شخصی قابل اقامه برهان است؟ مسلمانانی که توفیق هم عصری با پیامبر را فاقدند، چون کماکان این مدعا را صادقانه یافته اند به او ایمان آورده اند و مي آورند. بنابراين ايمان مسلمانان به خدا و رسالت پيامبرشان پشتوانه اعتبار قرآن است. اكنون مؤمن به قرآن مجاز است براي توصيف دينش به قرآن مراجعه كند.

15. اساس استدلال من در لزوم مراجعه به قرآن در آزمون انتساب هر گزاره اي به اسلام به شرح ذيل است:

الف: مسلماني با ايمان به صداقت محمد بن عبدالله (ص) آغاز مي شود.

ب: پيامِ الهيِ محمدِ امينِ صادق (ع) قرآن است.

ج: قرآن سند اسلام است.

د: اگر چيزي با قرآن معارض يا ناسازگار باشد قابل استناد به اسلام نيست. قوّت اين گزاره تا به حدي است كه حتّي اگر روايت منسوب به پيامبر معارض با قرآن باشد به دستور خود پيامبر بايد به سينه ديوارش كوبيد. ه: سنت معتبر پيامبر به تصريح خود قرآن دومين منبع معتبر اسلام است.

و: قرآن خود و وحي و رسالت را با صفات مميزه مشخصي توصيف كرده است. اين صفات مميزه مشخص عينا در سنت معتبر پيامبر مورد تأييد قرار گرفته است.

ز: اگر صفاتي به قرآن، وحي و رسالت نسبت داده شود، كه با محتواي قرآن و سنت معتبر پيامبر معارض و ناسازگار باشد، به يكي از اين دو تالي فاسد منتهي مي شود:

تالي فاسد اول: جهل پيامبر (بر فرض بي اطلاعي وي از اين صفات مميزه مشخص)

تالي فاسد دوم: عدم صداقت وي (بر فرض اطلاع و گزارش خلاف واقع وي از اين صفات مميزه مشخص)

ح: لازمه منطقي هر دو شق نفي رسالت وي است. شخصي كه از مهمترين مميزات رسالتش بي اطلاع است يا در اهم مميزات رسالتش به مخاطبانش عمدا خلاف واقع را گزارش كرده است، فاقد حداقل صلاحيت رسالت الهي است.

نتيجه منطقي اين استدلال اين است كه براي مومن به رسالت وي تنها طريق توصيف قرآن و وحي و رسالت، شيوه سازگار با قرآن است، و به زبان دقيق تر آنچه در تعارض و ناسازگاري صريح با قرآن نباشد.

16. مسلمانان پرسشگر براي فرار از مخمصه تعارض ديدگاهشان درباره وحي و قرآن و رسالت با آيات قرآن كريم چاره اي جز تأويل اين آيات نخواند داشت، يعني معنائي غير از متفاهم عرفي اين آيات را به آنها نسبت مي دهند. اين كوشش حداقل تا كنون ثمربخش نبوده است، حداقل به سه دليل: دليل اول، تغيير معنا از متفاهم عرفي – كه مبناي فهم آيات قرآن است – به هر معناي مجازي (غير متفاهم عرفي) نيازمند قرينه يا شاهد مطمئن لفظي يا لبّي است. اوّلا چنين قرائني در مقام بحث مفقود است، ثانيا تا كنون از سوي مدعيان معني اقامه نشده است، ثالثا اصولا مقام بر خلاف اقامه چنين شواهد و قرائني است. دليل دوم: بسياري از اين آيات متشابه، مجمل، و ظاهر نيستند تا با قابل حمل بر معناي مجازي خلاف متفاهم عرفي باشند، در اين ميانه آيات محكم، نص و مبين به حد وفور يافت مي شود. تأويل آيات محكم نص كاري به غايت دشوار بلكه بر اساس مباني مسلّم اسلامي غيرقابل پذيرش است. ثالثا، تعداد آياتي كه در مقام تبيين صفات مميزه و مشخصات وحي و قرآن و رسالت هستند كم نيست، ده ها و صدها نيست، افزون از هزار آيه است. تأويل اين همه آيه كه همگي هماهنگ باهم مجموعه سازگاري را ارائه مي كند، به معناي تغييرهندسه معرفتي تمامي قرآن و پيامبر و اسلام است. تأويل مقبول در تاريخ كلام اسلامي همواره در تعداد بسياري محدودي از آيات با تكيه بر قرائن و شواهد غالبا لفظي از آيات محكمات بوده است كه برخي از آنها هنوز هم معركه آراء است. تأويلي در اين حد از كميت و كيفيت نتيجه اش چيزي است كه با اسلام برخاسته از كتاب و سنت مشترك لفظي خواهد بود نه بيشتر (تفاوت بنيادي در محتوا و تشابه در اسم).

17. در حوزه صفات مميزه قرآن، وحي و رسالت، از مجموعه دو منبع اصيل اسلامي صفات ذيل براي محمد بن عبدالله (ص) بدست مي آيد: محمد نه تولدش، نه كودكيش و نه وفاتش هيچكدام معجزه نبود، حتي نامش هم بر دينش نهاده نشد. اعجازش در كتابي بود كه اين امي به مكتب نرفته تلاوت مي كرد. اسلام «كتاب محور» بود، شخص پيامبر بيست و سه سال پيام الهي را تبليغ كرد و به ملكوت اعلي پيوست، اما كتابش ماند و مي ماند. اسلام «قرآن محور» است. محمد بن عبدالله (ص) رسول خداوند و پیام آور وحی الهی و معلم قرآن است. پیامبر مفسر و مبین و مفصل کلام خداوند است. خطوط کلی تعالیم اسلامی در قرآن آمده است و بیان جزئیات آن به عهده پیامبر است. سنت معتبر پیامبر (ص) پس از قرآن کریم مهمترین رکن و منبع اسلام است. پیامبر (ص) علاوه بر این بزرگترین اسوه و الگوی انسانی اسلام است. او قرآن مجسم است. پیامبر خود بر محوریت قرآن در اسلام اذعان داشته، به مسلمانان تعلیم داده است که همواره سخنان او را با قرآن بسنجند، و اگر چیزی بنام او بر خلاف قرآن نقل شد، نپذیرند که یقینا او نگفته است. بنابر این قرآن از یک سو سند رسالت پیامبر و از سوی دیگر ملاک اعتبار سخنان وی است.

18. از مجموعه آيات قرآن صفات مميزه ذيل در توصيف خود و وحي و رسالت بدست مي آيد:

قرآن خود وحي الهي است (نه تفسير آن)

محمد بن عبدالله بشري همانند ديگر آدميان بوده است كه توسط خداوند به رسالت برگزيده شده است.

وحي به صورت انزال از مبدء الهي مستقيما يا با وساطت جبرئيل به قلب پيامبر سرازير شده است.

وحي به لسان عربي مبين نازل شده است.

وحي به اراده پيامبر نازل نمي شده است. پيامبر در زمان نزول وحي نقشي نداشته است.

وحي قول بشري نيست، قولي الهي است.

دست شياطين از وحي كوتاه است.

در قرآن باطل راه ندارد.

وحي مصنوع درون پيامبر نيست. (پيامبرقابل وحي بوده نه فاعل آن).

انتساب وحي رسالي به خداوند از سنخ انتساب عمومي پديده هاي طبيعي به علت بعيده نيست. بلكه انتساب پديده اي ويژه و متفاوت با ديگر پديده هاي طبيعي به علت موجده (خداوند) است.

پيامبر مجاز به هيچ تصرفي در وحي الهي نبوده است.

پيامبر تنها با استعانت خاصه (نه عمومي) خداوند قادر به حفظ وحي بوده است.

19. نتيجه بحث اثبات اين گزاره است: «قرآن كريم قلب و مركز اسلام است». گزاره اسلامِ محمد محور يا تبعيت قرآن از شخصيت وي از يك سو فاقد هر گونه مستند قرآني و نبوي است، از سوي ديگر اين گزاره معارض صريح آيات متعدد قرآن و بر خلاف اقرار صريح پيامبر اسلام است. انتساب اين رأي به اسلام مطابق توضيحات فوق صحيح و پذيرفتني نيست، و به قلب (انقلاب محتواي) اسلام مي انجامد. بعلاوه اين گزاره مدلّل و وافي به مقصود هم نيست. تشريح اين مهم مجالي ديگر مي طلبد. نقد نسبتهاي داده شده به برخي حكما و عرفا در اين زمينه قدم بعدي است. قدم سوم نقد عللي است كه به تمايل به نسبت بي سابقه خطا و اشتباه به قرآن منجر شده است. بار ديگر بر اين نكته تأكيد مي كنم كه نقد ديني آراء هيچ تلازمي با نقد ديانت و ايمان صاحبان آنها ندارد و داوري در اين باره فعلي الهي است نه بشري. نقد عرايض اين كمترين هم مايه امتنان گوينده است. از متفكراني كه با طرح پرسشهايشان باعث كوششهاي ميمون در ارتقاي انديشه اسلامي شده اند، تشكر مي كنم. از صبر و حوصله شما هم سپاسگزارم. بيشك اين بحث نياز به شرح و تفصيل و تبيين بيشتري دارد. اميدوارم در آينده فرصت ادامه اين بحث مبارك فراهم شود، إن شاء الله. والسلام

متن سخنراني در مركز اسلامي ايرانيان اُكلند در كاليفرنيا به مناسبت عيد غدير خم، 30 آذر 1387