درویشی سنتی و درویشی مدرن

darvishi modern sonati 96در تاریخ و کتب صوفیه، بیش از صد تعریف متفاوت از مکتب درویشی و تصوف وجود دارد و هرکدام از بزرگان و اولیاء الهی نسبت به حالاتی که داشتند به اقتضای زمانه‌ی خویش و از منظری متفاوت با دیگران تعاریفی را ارائه فرموده‌اند که هر یک گویای شیوه و روشی خاص در سیر و سلوک آن بزرگواران است. این تعاریف هرچند برای اطلاع و آشنایی ذهن طالبان حقیقت سودمند است اما آنچه گفته شده و نوشته شده است در نزد سالکان طریقت بسان تأثیر نقش آتش و تصویر شعله برای سرمازده است که او را گرمی نبخشد. اهل تحقیق آن نقوش و نوشته‌ها و آنچه از سابقین رسیده است را عرفان نظری گویند. اما، اگر بخواهیم تعریفی جامع و مانع از عرفان عملی یا‌‌ همان مکتب درویشی ارائه دهیم که در عمل بتواند راهگشای طالبان حقیقت باشد باید گفت که درویشی «یافتن ولیّ وقت و بندگی اوست» و نتیجتاً درهر زمان و دوری ظاهراً و باطناً اطاعت از روش و قول و فعلِ «کاملِ وقت» خود عین درویشی است.

چون گرفتت پیر هین تسلیم شو                                                همچو موسی زیر حکم خضر رو
صبر کن بر کار خضری بی‌نفاق                                                    تا نگوید خضر رو هذا فراق
گرچه کشتی بشکند تو دم مزن                                                  گرچه طفلی را کُشد تو مو مَکَن
دست او را حق چو دست خویش خواند                                                تا یدالله فوق ایدیهم براند

و پر واضح است که اظهارنظر سالکین از مکتب درویشی در هر مقام معنوی که باشند چه برگرفته از سابقین باشد و چه برداشت و باور شخصی آن‌ها، میزان و معیار سلوک سالکان نیست و در این خصوص تنها کاملِ وقت صلاحیت ارائه‌ی طریق و امر و نهی دارد و احدی حق اجتهاد و اظهارنظر ندارد گرچه صاحب مقامات یا علامه دهر باشد.

بر این اساس پیروی و بیعت با ولیّ وقت و تبعیت و قبول آنچه مقبول کامل هر زمان است را درویشی گویند و این درویشی نو و مدرن است و همیشه تازه است و هر ساختار دیگری مبتنی بر تاریخ، سنت و عرف سابقین که مورد تأیید و میل ولیّ وقت نباشد درویشی سنتی است.

قبول درویشی سنتی و مخالفت با درویشی مدرن در حقیقت انکار ولیّ وقت است و نشان‌دهنده‌ی عدم درک و فهم درست ازعرفان عملی و تصوف حقه است. چه بسیار پیروان هوا و کهنه‌ایمان‌دارانی! که از قالب‌ها، سنت‌ها، عادات و تشریفات دینی! بنام درویشی آیین ساختند و با ترویج و آموزش افکار متحجرانه‌ی خویش میان مؤمنین تفرقه ایجاد کرده‌اند و مایه‌ی رنج و عذاب انبیاء و اولیای الهی در طول تاریخ بوده‌اند.

تازه کن ایمان نی از گفت زبان‌                                                  ای هوا را تازه کرده در نهان

این سنت‌گرایان یا بهتر بگوییم هواپرستان در واقع اساس درویشی را که‌‌ همان اصل ولایت است، در عمل منکرند. چرا که اساسی‌ترین حکمت وجودی ولایت آن است که سالکان راه خدا دچار جمود و ارتجاع نشوند و طالبان حقیقت به جای خداپرستی در دام پرستش دین، مذهب، مرام، عادات و تشریفات، اسیر نشوند.

امام صادق (ع) می‌فرماید: «الْإِیمَانُ‏ مَعْرِفَةُ هذَا الْأَمْرِ مَعَ هذَا، فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هذَا الْأَمْرَ، کَانَ مُسْلِماً وَ کَانَ ضَالًّا؛ ایمان یعنی اینکه شخص به ولایت ما معتقد باشد، اگر به آنچه گفته شد اعتراف کند، ولی معرفت به ولایت ما نداشته باشد، مسلمانی گمراه خواهد بود.!!»

اعتقاد و ایمان رسوب‌پذیر و نیازمند حرکت و تازه شدن است که این مهم بر عهده‌ی ولیّ وقت است یعنی ایمان به‌روز، نه ایمان بر اساس دیروز! درویشی سنتی آیین است، درویشی نیست.

بیزارم از آن کهنه‌خدایی که تو داری                                      هر لحظه مرا تازه‌ خدای دگر هستی

در جای‌جای قرآن، گذشته‌گرایان با انبیا و اولیای الهی برای حفظ اعتقادات گذشته در نزاع و چالش بوده‌اند: آیا ما را از پرستش آنچه پدرانمان می‌پرستیدند بازمی‌داری؟ بی‌گمان، از آنچه تو ما را به آن می‌خوانی سخت دچار تردید هستیم (هود/۶۲). آنان گفتند: ما پدران خود را بر آیینی یافته‌ایم و در پی آثار آنان ره جوییم (زخرف/۲۲). در حقیقت، این دو آیه و آیات بسیار دیگری که در ذم تقلید و تقید به آیین پیشینیان است منحصر به ادیان قبل از رسول اکرم (ص) نیست بلکه در مورد اسلام، تشیع و عرفان و تصوف نیز صدق می‌کند و ائمه اطهار (ع) و همه‌ی اولیاء الهی نیز با این مشکل روبرو بوده و هستند.

علمداران درویشی سنتی: 
۱- بی‌توجه به مقتضیات هر دوری و میل ولیّ آن زمان آشکارا یا در نهان با هر پدیده‌ی تازه‌ای مخالفت می‌کنند و آن را بدعت می‌خوانند. 
۲- قالب‌گرایند و از آداب و رسوم و سنت گذشتگان برای ولیّ خدا قانون‌تراشی می‌کنند. 
۳- سد محکمی در تربیت سالکین توسط کامل زمان هستند و با آموزش‌های غلط و اشتباه مانع از رشد و بالندگی فکری درویشان می‌شوند.
۴- ابن‌الماضی و متحجر‌ند و درک زمان نمی‌کنند، گویی حیات و منافع این جماعت در گذشته زیستن و در گذشته نفس کشیدن است! 
۵- به اسم «تقیه» و «راضی به رضای حق بودن» ظلم‌پذیر و کرنشگر ظالمانند تا آنجا که شریک دزد و رفیق قافله می‌شوند! 
۶- دچار جمود فکری‌اند و با تکرار کهنه‌گویی‌ها و عرفان‌بافی، راه عقلانیت و تفکر و اندیشیدن را مسدود می‌کنند و موجب عقب‌افتادگی جامعه‌ی درویشی می‌شوند. 
۷- دیدگاه اجتماعی آن‌ها نسبت به مکتب درویشی، قومی و قبیله‌ای و محدود و بسته است و آن را مکتب نجات‌بخش بشریت نمی‌بینند و جهانی فکر نمی‌کنند. 
۸- درویشی را در سکون و انزوا تعریف می‌کنند نه در حرکت و اجتماع. 
۹- اینان برای رسیدن به مقاصد خویش تاریخ را تحریف و کلام اولیاء الهی را جعل می‌کنند. قرآن در خصوص این جماعت می‌فرماید: وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا أَوْ کَذَّبَ بِآیَاتِهِ إِنَّهُ لَا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ؛ و کیست ‏ستمکار‌تر از آن کس که بر خدا دروغ بسته یا آیات او را تکذیب نموده، بى‌تردید ستمکاران رستگار نمى‌‏شوند (آیه۲۱ سوره انعام). 

تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. 
‌‌نهایت آنکه، درویشی سنتی دام شیاطین و سد سلوک سالکین و مانع از اعتلا و تعالی مکتب درویشی است. مکتب درویشی همیشه مدرن و تازه است.

سایت مجذوبان نور