برای ماندن باید دگرگون شد

mandegari malekian96مصطفی ملکیان – استاد فلسفه و پژوهشکر اخلاق

یکی از مباحث پیچیده فلسفه از دوره باستان این بود که چطور موجودی درعین دگرگونی، می‌تواند مانا باشد؟ چراکه یگانه واقعیت عالم طبیعت «بی‌ثباتی» است؛ یعنی، هر ساکنی مدام در حال دگرگونی است. این یک دگرگونی قهری و طبیعی است؛ «طبیعی» به این معنا که حاصل ساختار و کارکرد خود جهان طبیعت است و «قهری» به این معنا که از آن، گریز و گزیری نیست. این در حالی است که به قول اسپینوزا همه خواستار بقا هستیم که البته این امر خاص انسان‌ها نیست بلکه همه موجوادت بقا را طلب می‌کنند.
«بقا در عین دگرگونی» نطفه بزرگ‌ترین مسأله‌ای است که در یونان باستان طرح شد؛ به این معنا که چگونه می‌شود هم دگرگون شد و هم مانا ماند؟ چه چیزی باید تغییر کند و چه چیزی نباید تغییر کند تا من در عین اینکه تغییر کرده‌ام‌‌ همان که بودم، مانده باشم. این بحثی بسیار پیچیده و مشکل در علم شیمی، فیزیک، زیست‌شناسی و فلسفه است.

در پرداخت به این بحث، ذکر چند نکته ضروری است؛ نخست اینکه، موجودات عالم طبیعت، در یک تقسیم کلی به دو قسم تقسیم می‌شوند؛ مرکبات طبیعی و مرکبات صناعی.

«مرکبات طبیعی» موجوداتی هستند که بدون دخالت بشر به وجود آمده‌اند که به چهار دسته قابل‌تقسیم‌اند؛ جمادات، نباتات، حیوانات و انسان‌ها. اما «مرکبات صناعی» پس از پیدایش انسان به وجود آمدند و انسان در ساخت آن‌ها دخالت داشته است که خود به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ مرکبات صناعی فیزیکی (مادی هستند، بنابراین دارای طول و عرض و مکان هستند) و مرکبات صناعی اجتماعی- فرهنگی (مادی نیستند و طول و عرض ندارند؛ مثل زبان، بیمه، بانک، نهادهای اجتماعی و…) برای مثال، ساختمان فیزیکی بیمه، مرکبات صناعی فیزیکی است اما نهاد بیمه، مرکبات صناعی اجتماعی‌-فرهنگی است. 

در این گفتار می‌خواهم از «مرکبات طبیعی» عبور و بحث خود را بر «مرکبات صناعی» متمرکز کنم. به این اعتبار، به دنبال پاسخ این پرسش‌ها خواهم بود؛ یک مرکب صناعی (چه فیزیکی و چه اجتماعی-فرهنگی) تا چه زمانی x تلقی خواهد شد؟ تا کی x خواهد ماند؟ و تا کی‌‌ همان x است؟ به عنوان مثال، یک شیئ چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد تا به آن، نام دانشگاه اطلاق شود؟ تا چه زمانی دانشگاه خواهد ماند؟ و تا کی‌‌ همان دانشگاه است؟

 در باب مانایی مرکبات صناعی، تمام بحث در مدار «هدف سازنده» است، برای مثال، در مرکبات صناعی اجتماعی-فرهنگی، بشر به این باور رسید که باید آنچه را در وجودش غلیان می‌کند، به دیگری منتقل کند اما در طبیعت چیزی را نمی‌یافت که به واسطه آن، آنچه در ما فی ‌الضمیرش وجود دارد، منتقل کند. اینجا بود که «زبان» را اختراع کرد. بنابراین، یک پدیده، مادامی «زبان» است که امکان انتقال ما فی الضمیر را داشته باشد و تا وقتی «زبان» می‌ماند که این انتقال را همچنان انجام دهد، تا وقتی که ساختارهای نحوی زبان به وجهی ثابت باقی بمانند و واژه‌های به کار رفته در آن امکان انتقال ما فی الضمیر من را در شما و بالعکس فراهم کند «زبان» توانسته هدف سازنده را تأمین کند.
بنابراین، ما هم در صناعات مادی و هم در صناعات فرهنگی و اجتماعی با «کارکرد» سر و کار داریم تا زمانی که آن شیئ کارکرد خود را دارد، آن شیئ، هنوز‌‌ همان شیئ است. اما در عین حال، این شیئ چون از ساکنان عالم طبیعت شده، دگرگون می‌شود، بنابراین، تا وقتی که این دگرگونی به کارکرد آن شیئ اعم از مادی یا اجتماعی و فرهنگی لطمه‌ای نزده باشد، ما هنوز آن را داریم ولو اینکه کهنه شده باشد و تطوراتی را از سرگذرانده باشد.
اما یک دگرگونی نوع دوم نیز وجود دارد؛ این دگرگونی طبیعی نیست و دست سازندگان کالا است و بحث من متمرکز بر همین بخش است؛ نه آن دگرگونی‌هایی که به صورت طبیعی رخ می‌دهد. واقعیت این است که من اگر بخواهم معلم موفق فلسفه باقی بمانم، باید با علم و اراده‌ام دگرگونی‌هایی در خود به وجود آورم چراکه در دنیایی زندگی می‌کنم که هم معلمان فلسفه در تغییر هستند، هم روش‌های تدریس فلسفه و هم دانشجویان فلسفه تغییر می‌کنند. اگر من با روش‌های سابقم خو گرفته باشم و حاضر به تغییر نباشم دیگر معلم فلسفه موفقی نخواهم ماند. این است که پل تیلیش، الهی‌دان پروتستان در قرن بیستم، جمله حکیمانه‌ای می‌گوید و معتقد است که انحطاط دین و مذهب زمانی رخ می‌دهد که به پرسش‌های نو پاسخ‌های کهنه بدهیم!
بنابراین، نهادهای اجتماعی و کالاهای مادی به اقتضای اینکه در دنیایی به سر می‌برند که هم مصرف‌کنندگانشان و هم ابزارهای مورد استفاده‌شان قهراً و طبیعتاً در حال دگرگونی هستند، خود این سازندگان هم باید عالماً و عامداً در خود دگرگونی ایجاد کنند؛ چراکه نمی‌توان در جهان بی‌ثبات، ثابت ماند. اینجا است که باید از دگرگونی برای مانایی سخن گفت به گفته مارکس هر چیزی که صلب شود، دود می‌شود؛ برای ماندن باید دگرگون شد.
این دگرگون شدن برای ماندن در کالاهای مادی همواره اتفاق می‌افتد (چون سود اقتصادی دارد)؛ اما مشکل این است که ما در کالاهای اجتماعی و فرهنگی این دگرگونی را برنمی‌تابیم و می‌خواهیم به روش قدما سیاستگذاری و تعلیم و تربیت کنیم. راه‌حل این است که هر نهاد اجتماعی بگوید من را برای چه چیزی به وجود آورده‌اند؟ به‌عنوان مثال، نهاد سیاست برای تأمین امنیت، رفاه، عدالت و آزادی ایجاد شد و امروز باید بکوشد تا روش‌هایی را به کار بندد که این چهار مقوله را به شکل بهتری ارائه کند و جز در این چهار مورد بر چیز دیگری جمود نورزد. بنابراین، برای مانایی باید ثوابت و سیالات را تشخیص دهیم و با حفظ ثوابت، سیالات را متناسب با اقتضائات روز تغییر دهیم.

*مکتوب حاضر، متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی استاد ملکیان است که ۲ آذرماه با عنوان «دگرگونی برای مانایی» در محل مؤسسه سروش مولانا ارائه شد.