همایش ملی!

hamayesh kherghe tazvir96برخی نهادهای دینی در قم و تهران، دوباره تصمیم گرفته‌اند که همایشی علیه عرفان و تصوف برگزار کنند. از عنوان پیشین همایش(خرقۀ تزویر) و مدیران آن و موضوع مقالات، پیداست که انگیزۀ همایش، دامن زدن بر موج تصوف‌ستیزی در میان متشرعان است. پیش‌تر در یادداشتی نوشته بودم که این نقدها به نفع عرفان و تصوف است؛ اگرچه اکنون مردم ایران به همگرایی و کاستن از منازعات و یافتن محورهای مشترک میان همۀ طبقات فرهنگی کشور، نیازمندترند. کسی هم باور نمی‌کند که انگیزۀ برگزارکنندگان این گونه همایش‌ها، نقد علمی است، نه زمینه‌سازی برای حذف یکی دیگر از گرایش‌ها و جریان‌های ریشه‌دار در ایران. اگر انگیزه، نقد علمی بود، باید به طرفداران عرفان و تصوف هم اجازه می‌دادند که با استفاده از بودجۀ عمومی کشور، همایش‌ها و برنامه‌های مشابه برگزار کنند. 

قصد من اکنون نقد این همایش نیست. اما دربارۀ پوستر آن، نکته‌ای وجود دارد که گفتنی است:

 پوستر پیشین و جدید همایش، درویشی را به تصویر می‌کشد که در حال سماع و چرخیدن است. تکرار این تصویر در هر دو پوستر همایش و نیز عنوان مقالات همایش، تصوف را در حد مراسمی در قونیه یا چند شعار خانقاهی فرومی‌کاهد. برگزارکنندگان همایش، خود می‌دانند که عرفان و تصوف، مجموعه‌ای از معرفت‌های خُرد و کلان در هستی‌شناسی، اخلاق و الهیات است و حتی کارنامه‌ای درخشان در خدمات اجتماعی دارد. اما آنان دوست می‌دارند که سطرهایی تاریک و مبهم و جزئی، و برخی ناراستی‌ها در کارنامۀ تصوف را در بوق و کرنا کنند تا این رقیب را هم از پای درآورند. آنان می‌دانند که هیچ مذهب و آیین و نحله و مرام و گرایشی در جهان نیست که نتوان در نامۀ اعمال و افکار پیروانش، سیاهی‌هایی یافت؛ اما چون همه را به چشم رقیب می‌بینند، ذره‌بین همایش بر روی عیب‌ها و زخم‌ها می‌گذارند. پوستر همایش می‌گوید تصوف یعنی سماع و موسیقی و خوش‌باشی و برنامه‌هایی که چند درویش واقعی یا اجا‌ره‌ای در آذرماه هر سال در قونیه برگزار می‌کنند. اما این گونه نیست. عرفان و تصوف، قرائتی از دین است که تا امروز کمترین زیان را برای جهان و مسلمانان داشته است.

آنان، سخنان امامان(ع) را در ذم تصوف برمی‌کشند و جلو چشم پیر و جوان می‌آورند تا آن تصوف‌ستیزی را پشتوانۀ این تصوف‌سوزی کنند؛ اما نمی‌گویند که در روایات اسلامی، بیش از تصوف، «منطق» و «فلسفه» و «اجتهاد» نهی و نفرین شده است. اگر آن اجتهاد همین اجتهاد است که امروز می‌شناسیم و به آن افتخار می‌کنیم، آن تصوف نیز همین تصوف است! گروه موسوم به متصوفه در روزگار امامان(ع)، مرتاضانی بودند که نیرنجات می‌دانستند و مردم را سرگرم خوارق عادات می‌کردند. اگر میان این دو تصوف، نسبت این‌همانی است، صوفیانی همچون ابوعبدالرحمن سلمی، معروف کرخی، بشر حافی، سری سقطی و فضیل عیاض در میان اصحاب و دوستداران ائمه(ع) چه می‌کنند؟(معانی متفاوت تصوف را در متون و تاریخ فرهنگ اسلامی، بنگرید در کتاب «سرّالفتوح» نوشتۀ آیةالله سید محمدحسین حسینی تهرانی). چرا عرفان و تصوف، شما را یاد نمایش‌های سالانه در قونیه می‌اندازد، اما نمی‌اندیشید که بیشتر مشایخ و استادان الازهر مصر(همچون دکتر سید احمد الطیب الحسینی و دکتر احمد عمر هاشم)، شیخ طریقت‌‌های شاذلیه و مانند آن بوده‌اند؟ می‌دانید «رابطة الطرق الصوفیه = انجمن طریقت‌های صوفیه»، منشأ چه خدمات فرهنگی و اجتماعی مهمی برای مسلمانان آفریقا بوده است؟ آیا می‌دانید نزدیک به نیمی از مردم پاکستان به طریقت بریلوی دست ارادت داده‌اند و این گروه بیشترین خدمات رایگان یا ارزان پزشکی را در پاکستان ارائه می‌دهد؟ شما می‌توانید تصوف شیخ بهایی و بسیاری از بزرگان شیعه را انکار کنید؛ اما با آثار صوفیانۀ آنان چه می‌کنید؟ کلمۀ تصوف، شما را یاد پشمعلی‌شاه می‌اندازد، اما به روی مبارکتان نمی‌‌آورید که عمر مختار(رهبر انقلاب لیبی) صوفی و شیخ طریقت شاذلیه بود؛ چنانکه محمد عبدالکریم الریفی رهبر استقلال مراکش از سلطۀ اسپانیا جامۀ طریقت داشت و نیز شهید عبدالقادر الجزایری رهبر استقلال الجزایر و نیز احمد السنوسی رهبر انقلابی چاد و نیز محمد السنوسنی(قطب طریقت قادریه)، رهبر مبارزان لیبیایی علیه ایتالیا و… در کل مغرب عربی(مالی، گامبیا، الجزایر مراکش، صحرای غربی، لیبی، سنگال، چاد) اسلام مساوی است با تصوف و اگر خبر فعالیت‌های شما علیه تصوف به گوش آنان برسد، در مسلمانی شما تردید می‌کنند. من به چشم خود در سریلانکا دیدم که مسلمانی در آنجا یعنی پایبندی به یکی از طریقت‌های صوفیانه.

در تمام دنیا، همایش‌ها فرصتی است برای تفاهم بیشتر و نزدیک‌تر شدن دل‌ها به یکدیگر؛ نه وسیله‌ای برای پررنگ‌تر کردن مرزها و فاصله‌ها. «همایش خصمانه»، اختراع شما است! دست‌کم کلمۀ «ملی» را از آن بردارید، اگر معنای «ملت» را می‌دانید.

رضا بابایی