منیره پنجتنی
با اینکه هستی و زمانِ هایدگر اثری نیمهتمام برای پرداختن به مسئلۀ «هستی» است اما بخش اعظم آن بر «مرگ» بهعنوان عامل نفیکنندۀ هستی دازاین تمرکز دارد؛ ولی درعینحال هايدگر مرگ را جلوهای از کلیتِ معنا در بازیافتی هستیشناختی تعبیر میکند. بنابراین مرگ عجین با هستی دازاین است. کتاب «هایدگر و مرگ: در باب امکان ناممکنی دازاین در هستی و زمان» (نشر شوند- ۱۳۹۶) مجموعه ای از مقالات در باب مفهوم مرگ نزد هایدگر است. مقالههای کتاب را مهرداد پارسا گردآوری و ترجمه کرده است.[۱] در یادداشتی که در ادامه می آید می کوشم گزارشی از رویکرد و هدف نویسندگان مقالات این اثر ارائه کنم به گونه ای که علاوهبر هدف اصلی مقاله رابطۀ هر یک از آن ها نیز با یکدیگر آشکار شود.
هایدگر در هستی و زمان به واکاوی ساختار بنیادین وجود انسانی پرداخته است و در بخش دوم به تحلیل نقش محوری مرگ و تأثیر نفیکنندۀ آن بر هستی دازاین پرداخته است. با اینکه مرگ کارکردی پایانبخش برای دازاین دارد اما قادر است امکانِ پرداختن به سرآغازها را فراهم کند و سیر وجودی دازاین را از آغاز تا پایان ترسیم کند. بنابراین مرگ در قلب فلسفۀ هستی قرار دارد و دربارۀ تفسیر و نقد آن آثار متعددی نگاشته شده است. کتاب هایدگر و مرگ از هفت مقاله و یک پیوست تشکیل شده است. سه فصل نخست این اثر از کتاب مرگ و میل در هگل، هایدگر و دلوز (۲۰۰۷) نوشتۀ برنت ادکینز انتخاب شده است. برنت ادکینز نخستین مقالۀ این اثر را «پیوست مرگ» ناميده است. او میكوشد نشان دهد که مرگ در هستی و زمان نقشی استعلایی دارد و اهمیتش از حیث کاربست و عملکردش است. ادکینز میگوید با اینکه در فلسفۀ هایدگر شرایط امکان تجربۀ انسانی بر فقدان بنا شده است اما آنچه فیلسوف آلمانی را از سنت دیرینۀ فلسفه جدا میکند روش او در ترسیم ارتباط دازاین با این فقدان است. روش هایدگر پدیدارشناسی است و بهنظر ادکینز پدیدارشناسی تنها روش مناسب برای تحلیل فلسفی است که وجود دازاین را بهمثابۀ استعلا درمییابد. ادکینز میگويد که دازاین در فلسفۀ هایدگر با فقدان برسازندۀ خویش به نحوی مالیخولیایی پیوند دارد.
در مقالۀ دوم با عنوان «طرحافکنیهای مرگ»، ادکینز برای آنکه مرگ را بهمثابۀ یکی از شرایط امکان تجربه در فلسفۀ هایدگر نشان دهد، به بررسی و تحلیل ماهیت تجربۀ دازاین میپردازد. مؤلف در این مقاله بحثش را براساس توصیف هایدگر در بخش نخست هستی و زمان از یک دازاین «روزمرۀ میانه حال» آغاز میکند. هایدگر در فصول بخش نخست بهترتیب به تحلیلی از دازاین، مفهوم «در جهان بودن»[۲]، تحلیل جهان، شیوههای ارتباط دازاین با دازاینهای دیگر، «بودن- درِ فی نفسه»[۳] میپردازد و ادکینز نیز این مفاهیم را بررسی میکند تا به جایگاه دقیق مفهوم «پروا» برسد. درواقع یکی از مهمترین بحثهای هایدگر در بخش نخست «پروا»[۴] است که بهزعم او امکان تشخیص ساختار و نحوۀ خاص هستی دازاین را آشکار میکند. ادکینز در این مقاله برای شرح کامل دازاین بهمثابۀ پروا از معنای تجربۀ روزمره نزد هایدگر آغاز میکند.
سومین فصل این اثر «مباشر عدم» نام دارد. ادکینز در این فصل ابتدا وجه منحصربه فرد زمانمندی دازاین را بررسی میکند و سپس به تحلیل دازاین بهعنوان فردی مالیخولیایی و نقش استعلایی مالیخولیا در هستی و زمان میپردازد. با اینکه ادکینز در این سه مقاله میکوشد با استفاده از روش پدیدارشناسی، شرحی گام به گام از مفهوم مرگ در اثر سترگ هایدگر ارائه دهد اما درعینحال به نقد اندیشۀ هایدگر در باب مرگ نیز میپردازد.
چهارمین مقاله با عنوان «میرایی بشری: هایدگر، دربارۀ چگونگی ترسیم امکان ناممکن دازاین» نوشتۀ استفان میولهال است. با اینکه او هم شبیه هایدگر عمل میکند و مرگ را ذیل جریان زندگی دازاین توصیف میکند اما بر این نظر است که مرگ فعلیت و امکان نیست بلکه غیاب کاملی است که دازاین قبل از تولد و پس از مرگ به نحو سلبی آن را تجربه میکند.
فصل پنجم مقالهای با عنوان «هایدگر و مرگ به مثابه امکان» به قلم پل ادواردز است. او در این مقاله مفهوم مرگ و معانی مختلف آن را بررسی میکند و امکانی بودن مرگ را در فلسفۀ هایدگر بیمعنا میداند. ادواردز سرسختانه اندیشۀ هایدگر را در باب مرگ نقد میکند بهگونهای که گاه اظهارنظرهایش دربارۀ به تعبیر او «مریدان هایدگر»، با طعنه و کنایه همراه میشود. ادواردز در ابتدای نوشتهاش موضع سختگیرانهاش را اعلام میکند: «در این مقاله میخواهم نشان دهم که توصیف هایدگر از مرگ بهمثابه امکان هیچ گونه کشف، بصیرت یا مساعدتی را موجب نمیشود. در مقابل، بهسادگی میتوان فهمید که این توصیف چیزی نیست جز بازی شنیع و منحرف با کلمات. افزون بر پرده برداشتن از فریبکاریهای هایدگر، نشان خواهم داد که چگونه بسیاری از تملقگویان او، که ترفندهای زبانی مختلف را تشخیص نمیدهند، اظهاراتی کاملاً نامعقول را دربارۀ مرگ طرح کردهاند. ص ۱۰۸» با اینکه ادواردز تلاش میکند بخش عمدۀ تحلیلهای هایدگر را رد کند، اما کارول جی. وایت در مقالۀ ششم با عنوان «دازاین، وجود و مرگ» بر این نظر است که نقدهای ادواردز حاصل نوعی بدفهمی دربارۀ معنای امکان و نادیده گرفتن تمایز هایدگر میان معانی مختلف مردن است. وایت در ابتدای مقالهاش توجه ما را به نقل قولی در آغاز بخش دوم هستی و زمان جلب میکند: «آنچه در پی آنیم پاسخی برای پرسش از معنای هستی است… اما آشکار ساختن افقی که در آن چیزی همچون هستی در کل درککردنی باشد، در حکم روشن ساختن امکان فهم هستی به طورکلی است، فهمی که خود به بنیان هستندهای که دازاین خوانده میشود تعلق دارد. ص۱۳۳» او در ادامه برای رفع این ابهام میان مرگ یک شخص و مرگ اگزیستانسیال دازاین تمایز میگذارد. مقالۀ پایانی این اثر نیز «مفهوم مرگ در هستی و زمان» بهقلم ویلیام دی. بلنتر است که میتوان گفت بهنوعی نقد آرای ادواردز و تأیید تفسیر وایت است. بلنتر هم دست بر تناقضی در فلسفۀ هایدگر میگذارد که محل انتقادات متعدد است ولي البته آن را بیشتر تناقضی ظاهری قلمداد میکند و آن اینکه «مرگ وضعیتی است که دازاین در آن قادر به بودن نیست و اینکه مرگ یکی از شیوههای دازاین بودن است. ص۱۵۸» بلنتر در این مقاله بر این نکته تمرکز دارد که مرگ وضعیتی مربوط به هستی دازاین است اما میتوان این وضعیت را با این توصیف فهم کرد: «وضعیتی حدی[۵] برای هستی-توانشِ دازاین». بخش پایانی کتاب هایدگر و مرگ گفت وگوی مهرداد پارسا با برنت ادکینز با عنوان «در باب شیوههای مردن» است که برداشت هایدگر از مرگ را در نسبت با رویکرد هگلی و دلوزی بررسی میکند و محدودیتها و امکانهای فلسفۀ هایدگر را در باب مرگ آشکار میکند. کتاب هایدگر و مرگ برای کسانی که میخواهند روایت روشنی از اندیشۀ هایدگر دربارۀ مرگ داشته باشند و از نقدهای اندیشمندان دیگر به آن باخبر شوند، بسیار سودمند است. مهرداد پارسا مقالات را بهگونه ای چیده که فصول کتاب، اندیشۀ هایدگر را شرح و ابهامات آن را رفع میکنند و در یک مورد هم که پل ادواردز نقدی اساسی به تعریف هایدگر از مرگ دارد، با دو نقد دیگر که هدفشان ردِ آرای ادواردز است، اندیشۀ هایدگر تأیید میشود. درنهایت شاید این ابهام باقی باشد که احتمالاً مترجم با این نحو از چیدمان مقالات، با اندیشۀ هایدگر در باب مرگ همدل است، اما این پرسش باقی است که چه نقدهای اساسیتری به معنا و مفهوم مرگ نزد هایدگر وجود دارد که در این کتاب نیامده است؟ و آیا دو مقالۀ وایت و بلنتر توانستهاند به نوعی پاسخگوی نقد ادواردز باشند؟
پی نوشتها:
۱. فقط فصل هفتم کتاب را سیدمحمدجواد سیدی ترجمه کرده است.
۲. Being in the world // ۳. Being-in as such // ۴. Sorge // ۵. Limit-situation.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت