Search
Close this search box.

سنايی پيونددهندهٔ عرفان به تاريخ شعر فارسی

sanaii ghaznavi96ابوالمجد مجدود بن آدم سنايی غزنوی از شاعران و عارفان برجسته قرن پنجم و ششم ادب فارسی است. وی نخستين کسی است که در شعر فارسی، در تبيين نظام عرفانی جهان و آنچه آن را «نظام احسن» خوانده‌اند، سخن گفته است. سنايی بزرگترين سراينده شعر اجتماعی در تاريخ ادبيات کهن فارسی است و شعرش در رديف بهترين شعرهای اجتماعی و سياسی زبان فارسی است. جامع‌ترين و پرمغزترين شعر تعليمی صوفيه پيش از مثنوی مولانا به حديقه سنايی اختصاص دارد. انديشه انسان کامل را او وارد شعر فارسی کرده و در نظام کامل عرفانی تبيين کرده است. سنايی حال و هوای تازه‌ای وارد قصيده کرد. تأثير او بر عطار و مولانا و بسياری از شاعران بعد از خود شگفت ‌است و نکات فراوان ديگر درباره زندگی، آثار و انديشه‌های او در خور بررسی و تحقيق جامع است. مرکز فرهنگی شهر کتاب نخستين نشست از سلسله درس‌گفتارهايی درباره سنايی را با حضور دکتر محمدعلی موحد و دکتر مريم حسينی برگزار کرد.

تضاد و تناقض در سنايی

 در ابتداي اين نشست دکتر محمدعلي موحد گفت: حضور شاعر در شعر، حضوري است جدا و مستقل از حضور او در عالم واقع. حضور شاعر در شعر، حضوري يکدست و هموار و يک‌رنگ نيست. غالب شاعران چهره‌هايي کاملاً متفاوت در حضور شعري از خود نشان مي‌دهند. البته هستند شاعراني که شعرشان را يک‌رنگ مي‌توان دانست و زندگي خصوصي و فردي‌شان با آنچه در آيينه شعرشان متجلي است، انطباق دارد؛ اما آنها استثنا هستند. ناسازي و ناهمرنگي شعر شاعران را در نگاه اول مي‌توان به تفاوت مقتضاي سن و سال آنان مربوط دانست. مي‌توان «خبيثات» سعدي را از آن قبيل دانست.

 اين قبيل شعرها را مي‌توان محصول دوران جواني شيخ دانست و زهديات و پندهاي او را مي‌توان محصول دوران سالخوردگي او دانست؛ اما با باب پنجم گلستان چه مي‌توان کرد؟ اين باب با بقيه ابواب در يک دوره زندگي نوشته است. حافظ در برخي از شعرهايش از رنگ تزوير تبري مي‌‌جويد و با قاطع‌ترين بيان از هر‌گونه سازشکاري و کنار آمدن با فساد و خردمايگي بيزاري مي‌جويد.

«تزوير» يعني دروغ و لاپوشاني وآرايشگري به قصد فريبکاري و تملق و خوشامدگويي ارباب قدرت و تحريف واقعيات. حالا نگاه کنيم به فهرست ممدوحان شاعر که بدون استثنا آدم‌های بسيار رذل و بي‌رحم و خون‌آشامي بودند و در ارتکاب فجايع و افراط در شهوتراني و بيداد حدي نمي‌شناختند! کارهاي ننگين و نامردمي‌هاي شاه شجاع و شاه نصرت‌الدين يحيي در تاريخ را مقايسه کنيد با ديوان خواجه که شاه شجاع را «جان جهان» و «جامع علم و عمل» و «مظهر لطف ازل» مي‌خواند و درباره نصرت‌الدين يحيي مي‌گويد: «تعظيم تو بر جان و خرد واجب و لازم» است.

 سنايي از شاعراني است که جلوه‌هاي کاملاً متفاوت و متغاير در آينه اشعارش دارد. هفتاد سال پيش من اين دو بيت را از آقا سيدجلال تهراني، از وعاظ تهران، شنيدم که در منبر مي‌خواند:

گرفتم که خود مرگ لذت ندارد                                         نه آخر خلاصي دهد جاوداني؟
اگر قلتبان نيست، از قلتبانان                                              اگر قلتبان است، از قلتباني

 اين شعر‌ها مثل برق در رگ‌هاي من نشست و چنان تکانم داد که امروز هم وقتي يادم مي‌افتد بر خود مي‌لرزم. حالا اين دو بيت ديگر را هم از سنايي در نظر بگيريد:

کي باشد و کي که در تو آويزم                                     چون در زر و سيم مرد ناديده
تو دو رخ من به ناخنان خسته                                    من دو لب تو به بوسه خاييده!

 آن يکي تمناي مرگ بود و نشان بيزاري از درگيري با حقارت‌ها و ابتذالات زندگي داشت و اين ديگر تمناي داغ‌ترين آويزش در پيچ و تاب شهوت و حسب‌حالي مستانه در گير‌ و دار تقلاي نفساني محض. هر دو را يک شاعر سروده‌اند! اين تناقض و تضاد در رويکردهاي شعر سنايي از قديم جلب توجه مي‌کرده است و افسانه معروف «برخورد سنايي با ديوانه لاي‌خوار» براي توجيه آن ساخته شده است. گويا آن شعرهاي حاوي مضامين مستهجن و هجويه‌هاي رکيک و مداحي‌هاي شاهان در دوران زندگي شاعر، پيش از برخورد با ديوانه لاي‌خوار سروده شده است! مي‌گويند سنايي پس از ملاقات با ديوانه توبه کرده و از هجويات و مدايح و نفسانيات به‌کلي دوري جسته و بقيه عمر را به سرودن زهديات و اخلاقيات و نصايح و مواعظ مصروف داشته است. اين توجيه ساده‌انگارانه البته اهل تحقيق را قانع نمي‌کند و نظريه مقبول در ميان محققان معاصر آن است که به لحاظ زماني هيچ مرز مشخصي ميان ساحت‌هاي روشن و تاريک سنايي وجود ندارد و چنين مي‌نمايد که او تا پايان عمر ميان اين دو ساحت در نوسان بوده است.

 شمس تبريزي چهار تن از بزرگان قرن ششم را نام مي‌برد: سنايي، نظامي، خاقاني و عطار. از ميان اين چهار تن روي دل شمس بيشتر با سنايي است، اگرچه در جايي مي‌گويد: «اين دو بيت خاقاني مي‌ارزد به تمام ديوان سنايي و به فخري‌نامه‌اش(حديقه)» متاسفانه آن دو بيت از قلم کساني که گفته‌هاي شمس را يادداشت‌ کرده‌اند، افتاده و ما نمي‌دانيم چه نکته دقيقي در آن ابيات ذائقه شمس را اينقدر پسند افتاده است؛ اما در هر حال اين يک قضاوت موردي است و از مجموع «مقالات» پيداست که مقام سنايي در نظر شمس برتر از آن سه تن ديگر است. پيش از شمس، سيدبرهان‌الدين محقق هم از مجذوبان سنايي بود. مولانا در فيه‌مافيه به اين نکته اشاره دارد و شمس هم مي‌گويد که سيد، مريد خاص سنايي بود و سنايي شيخ او بود. قضاوت کلي شمس در حق سنايي اين است که او نتوانست خود را از قيد تلوّن رها سازد.

 آدم شعر عرفانی فارسی

 دکتر مريم حسيني گفت: شکي در اين نيست که در فصاحت و بلاغت سخن، سنايي گوي سبقت را از ديگران ربوده است. اگر بخواهيم از آثارش نام ببريم، حديقةالحقيقه در صدر مثنوي‌هاي اوست و سيرالعباد که مثنوي رمزي قابل تأمل است. در ديوان سنايي، غزليات و قصايد فراواني وجود دارد که هر کدام حرکتي تازه در ادبيات ما ايجاد مي‌کند. دکتر شفيعي‌ کدکني در مقدمه «تازيانه‌هاي سلوک» به دوران‌ساز بودن سنايي پرداخته است. دوران جديد شعر فارسي با سنايي آغاز مي‌شود. اگر مجموعه شاعران پيش از سنايي را بررسي کنيد، مي‌بينيد که در ديوان هيچکدام به جز ناصرخسرو که او هم حکيم با گرايش‌هاي خاص مذهبي و ديني خودش ناميده مي‌شود، به معرفت عرفاني که ميراث صوفيان خراسان بود نپرداخته‌اند و هيچ يک جريان عرفان را به تاريخ شعر فارسي وصل نکرده بودند. سنايي متوجه مي‌شود اين ميراث شعري در حال نابودي است و نجاتش مي‌دهد. البته سنايي فقط شعر فارسي را نجات نمي‌دهد، احيايي در فرهنگ دوره خودش و تحول بسياري را در فضاي فرهنگي و عرفاني و معرفتي ما ايجاد مي‌کند. آنچه از غزل عرفاني سنايي باقي مانده، کاملاً روشنگر اين است که هيچ شاعري پيش از وي به اين شکل فرم شعري نداشته است به نوعي مي‌توان گفت واضع غزل عرفاني و حتي غزل، سنايي است. ما غزل‌واره‌ها و تغزل‌هايي از شاعران قصيده‌سرا داشته‌ايم؛ ولي او فرم غزل را به عنوان تکه‌اي که سهم خود شاعر است تا از خود و آرزوهايش بگويد، ايجاد مي‌کند. غزل تازه دارد شکل مي‌گيرد و مرزهاي شناور آن کم‌کم دارند منطبق مي‌شوند. دکتر شفيعي معتقد است اگر بخواهيم جايگاه سنايي را بررسي کنيم از دريچه قصايد بهتر صورت مي‌پذيرد. 

 بديهي است که مثنوي‌هاي عرفاني با سنايي شکل مي‌گيرند. مثنوي حديقةالحقيقه و سيرالعباد موجد دو خط سير اساسي در سروده‌هاي شاعران مي‌شوند. حديقه مثنوي تعليمي بلندي است که تعداد بسياري حکايت و تمثيل پراکنده را در بر مي‌گيرد که البته در ساختاري نظام‌مند جاي مي‌گيرند. سيرالعباد مثنوي کوتاهي است که کاملاً ساختاري متفاوت با حديقه دارد و داراي يک کلان‌روايت مرکزي است که روايتي اول‌شخص از سفر به عالم بالا و ديدار از ملکوت و همچنين جايگاه دوزخيان و بهشتيان است. سيرالعباد نخستين منظومه رمزي عرفاني است که مسير پيدايي رساله‌هاي رمزي سهروردي را هموار مي‌کند.

غزل اجتماعی 

در ديوان هيچ شاعري در ادبيات فارسي نظير قصايد تندي که سنايي سروده است وجود ندارد تا زماني که به عصر مشروطه برسيم. قصيده‌هاي اجتماعي سنايي بخشي از هويت شاعر را تشکيل مي‌دهند. سنايي از روشنفکران جامعه است که زمانه‌ را خوب مي‌شناسد و مي‌داند در اين زمانه چه کار بايد بکند و چطور بايد مسئوليت اجتماعي خودش را انجام دهد. سنايي اين توصيف را از روزگاران خودش و شايد همه روزگاران دارد: 

اين چه قرن است اينکه در خوابند بيداران همه؟                                    وين چه دور است اينکه سرمستند هشياران همه؟
طوق منت يابم اندر حلق حق‌گويان دين                                                         خواب غفلت بينم اندر چشم بيداران همه
در لباس مصلحت رفتند رزاقان دهر                                                                  بر بساط صايبي خفتند طراران همه
در لحد خفتند بيداران دين مصطفي                                                          بر فلک بردند غيو و نعره مي‌خواران همه!

قصيده فخريه ‌که با اين بيت آغاز مي‌شود: «بس که شنيدي صفت روم و چين/ خيز و بيا ملک سنايي ببين»، يکي از زيباترين قصايد زبان فارسي و يکي از شاهکارهاي سنايي است که در آن از سلطنت معنوي خويش و فرمانروايي‌اي که در قلمرو شعر يافته سخن مي‌گويد. اين شعر محصول دوران پختگي شعري اوست و در ‌آن به آرامشي دست يافته ‌است که هنرمندان بزرگ، در آخرين سال‌هاي کمال شاعري خويش، ممکن است بدان برسند. او اين قصيده را هنگامي سروده که به هر کجا مي‌رفته، به چشم مي‌ديده هنرش قبل از او حضور يافته و شعرش در مسجد و ميخانه و خانقاه، در سراسر قلمرو زبان فارسي، رواج دارد. آنچه درباره اين قصيده قابل يادآوري است، اينکه اين شعر از نمونه‌هاي «فخريه» در ادبيات فارسي به شمار مي‌رود، ولي چنان زيبا و هنرمندانه عرضه شده است که خواننده احساس ادعا و فخرفروشي نمي‌کند، بي‌گمان عامل آن مهارت شگفت‌آور سنايي است در سخن و ديگر اينکه جوهري از حقيقت در درون اين فخريه وجود دارد. 

در نگاه ديگران 

سنايي از جمله شاعراني است که اين نيکبختي را داشته تا ببيند شعرش همه‌گير شده است و همه آن را مي‌خوانند و از او ياد مي‌کنند. نصرالله منشي ابياتي از کتاب حديقه را در همان دوراني که زندگي مي‌کرده، وارد کتاب کليله و دمنه کرده است. سهروردي در مجموعه رساله‌هاي رمزي‌اش فراوان از سنايي استفاده کرده است. سنايي نه تنها در سيرالعباد، بلکه در حديقه ديدار با پير دارد. سهروردي از اين ابيات وام گرفته و در عقل سرخ و آواز پر جبرئيل و مونس‌العشاق براي زينت از اشعار سنايي استفاده کرده است. در بسياري از جاها حتي از اصطلاحات سنايي عيناً وام مي‌گيرد. در نامه‌هاي عين‌القضات همداني آنجا که به برادران و جوانمردان نامه مي‌نويسد، فراوان از سنايي ياد مي‌کند. سنايي در روح‌الارواح سمعاني جاي به جاي آمده است. ميبدي و نجم‌ رازي هم از او بهره گرفته‌اند. 

بديهي است مثنوي‌هاي عرفاني با سنايي شکل مي‌گيرند. سنايي در ادبيات فارسي به نوعي آدم شعر عرفاني محسوب مي‌شود؛ اما دنباله‌روانش در شيوه بديع مثنوي‌سرايي جز عطار و مولوي شاعران ديگري نيز هستند. در قرن ششم عطار با آفريدن اسرارنامه دنباله‌روي سنايي در سرودن مثنوي تعليمي عرفاني قرار مي‌گيرد و با مصيبت‌نامه که بسيار تحت‌ تأثير سيرالعباد است، مسيري تازه را بنيان مي‌‌نهد. در قرن هفتم مولانا جاي‌جاي در مثنوي به فضل تقدم سنايي اشاره دارد و تقاضاي حسام‌الدين از مولانا براي سرودن مثنوي با يادآوري نام الهي‌نامه (همان حديقه) است که خواندن و به ياد سپردنش آن روزها در ميان خانقاهيان مولويه مرسوم بوده است. بهاءولد پدر مولوي و برهان‌الد‌ين محقق‌ ترمذي استاد وي و شمس تبريزي همواره ابيات سنايي را بر لب داشتند و در آثارشان از او بسيار بهره برده‌اند. نظامي در آغاز مخزن‌الاسرار که به اقتداي حديقه سروده است، از او ياد مي‌کند. مولانا هم در مثنوي ابياتي را از کتاب «الهي‌نامه» نقل مي‌کند و در شرح آنها سخناني مي‌نويسد. يکي از شارحان کتاب حديقه و مثنوي، عبداللطيف عباسي است که بر هر دو کتاب تعليقه نوشته و آنها را تصحيح کرده است. عبداللطيف در پايان نسخه حديقه مي‌نويسد: «آنچه دانستم، اين است که آنچه مولانا در مثنوي سروده است، همه شرح سخن سنايي است.»

منبع: روزنامه اطلاعات