گفت‌وگو با احمد صدر حاج‌سيدجوادي؛ همه ترس ما از كودتا بود

Imageپس از سقوط دولت مرحوم مصدق، همه متوجه شدند كه آمريكا نفوذ بسيار زيادي در عرصه سياسي ايران دارد و ايران هم در عرصه سياست كاملا‌ تابع نظرات آمريكا است، بنابراين از همان ابتداي انقلا‌ب نگراني ما اين بود مبادا سفارت آمريكا توطئه‌اي تدارك ببيند و با نفوذ در ارتش، كودتايي اتفاق بيفتد. به نوعي فكر كودتا براي ما بسيار اضطراب‌آور بود لذا ما به‌واسطه آقاي اميرانتظام كه مدت‌ها در آمريكا تحصيل كرده و به زبان انگليسي مسلط بود به سفارت آمريكا رفتيم. من و آقاي دكتر لا‌هيجي و شايد آقاي تابنده در اين كار شركت داشتيم و اين اصلا‌ امر پنهاني نيست و بنده به صراحت آن را مي‌گويم. در سفارت با مسوولا‌ن سفارت گفت‌وگو كرديم و به آنها گفتيم كه مشهود است شما مي‌خواهيد با تحريك امراي ارتش دست به كودتا بزنيد و اين كودتا عليه مردم است و همان‌طور كه شما مصدق را سرنگون كرديد اين بار هم مسبب مشكل بزرگ‌تري خواهيد بود 

وقتي حكم نخست‌وزيري مهندس بازرگان صادر شد و ايشان براي وزرا ابلا‌غ صادر كردند، بنده به عنوان وزير كشور تعيين شدم. مهم‌ترين كار ما در وزارت كشور مساله همه‌پرسي بود. امام مي‌خواستند مساله سلطنت با نظر مردم خاتمه يابد و جمهوري اسلا‌مي ايران با راي مردم تصويب شود. البته نظر مرحوم بازرگان، جمهوري دموكراتيك بود كه امام نمي‌پذيرفتند…، امام از من مساله همه‌پرسي را مرتبا پيگيري مي‌كردند و من به ايشان مي‌گفتم خيال‌تان راحت باشد، تمام كوشش خود را در اين راه مصرف كرده‌ايم…> اين روايت احمد صدر حاج‌سيدجوادي از همه‌پرسي 12 فروردين ماه 1358 است كه در كتاب خاطرات روزانه او كه به تازگي توسط نشر شهيد سعيد محبي به چاپ رسيده، به رشته تحرير درآمده است. به اين بهانه با او به گفت‌وگو نشسته‌ايم و خاطرات او را مرور كرده‌ايم. آنچه پيش‌رو داريد حاصل گفت‌وگوي ما با وزير كشور دولت موقت و سرپرست فعلي دايره‌المعارف تشيع است. ‌

به نظر مي‌رسد كه وقايع‌نگاري مقامات سياسي، امروزه امري غايب است و شايد تعداد كمي از سياسيون به اين كار اهتمام داشته‌اند. به نظر شما اين امر نوعي مصلحت‌انديشي از جانب رجال سياسي نيست؟

مي‌دانيد كه خلا‌يق با هم فرق دارند. شايد عده‌اي از راه نگارش خاطرات خود به دنبال كسب شهرت در تاريخ باشند، اما به نظر من تعداد اين افراد بسيار اندك است. شايد عمده افرادي كه به نگارش خاطرات مي‌پردازند اين هدف را داشته باشند كه كار آنها راهنمايي براي آيندگان باشد. در گذشته مساله وقايع‌نگاري به صورت رسمي مطرح نبود، فقط عده‌اي از دانشمندان تواريخي را به رشته تحرير درمي‌آوردند كه براي گسترش اطلا‌عات مردم بسيار مفيد بود و اين نوع خاطره‌نويسي شايد ابتدا در اروپا رايج شده، آن هم پس از قرون وسطي تا اينكه به ايران و خاورميانه هم رسيد و تاثير گذاشت. مثلا‌ من در دوران دبيرستان و دانشگاه آموزشي نديده بودم كه اگر در مصدر كاري قرار گرفتم، وقايع روزانه را بنويسم تا براي آيندگان راه‌گشا باشد. من هم البته در اين مقام نبودم اما در آن ايام كه صحبت از انتخاب اعضاي شوراي انقلا‌ب بود، ناگهان به اين فكر افتادم كه اقدامات شوراي انقلا‌ب را بنويسم، بنابراين شروع به نوشتن كردم. من يك كلمه خلا‌ف واقع ننوشته‌ام و آنچه را اتفاق افتاد و من شاهد و ناظر آن بودم، منعكس كردم. البته قبلا‌ خاطرات من توسط دوستان ضبط شده است، ولي نوشته‌اي در دست نداشتم، لذا به نظرم رسيد آن نوشته‌ها را در دفتر كوچكي كه امروز به چاپ رسيده عرضه كنم و دوستان از اين كار استقبال كردند. در ادامه آقاي رضوي‌فقيه اين دفتر را گرفتند و تكميل كردند و به چاپ رساندند، چون از دوستان ما در شوراي انقلا‌ب، كسي به صورت روزانه چيزي ننوشته و اين كتابي كه چاپ شده ماحصل همان يادداشت‌ها است. ‌

علت اينكه اينقدر دير و با فاصله زماني زياد اقدام به چاپ اين روزنوشت‌ها كرده‌ايد چيست؟

هيچ علت سياسي تحقيقا در ميان نبود، بلكه چند سال پيش اين دفتر در اختيار عده‌اي از دوستان بود. بعدها وقتي صحبت از تنظيم خاطرات كلي من از طفوليت تا اكنون شد،‌آقاي رضوي‌فقيه از وجود اين دفتر آگاه بودند و پس از مطالعه آن گفتند كه آن را براي چاپ تنظيم خواهند كرد و سركار خانم محبي مدير نشر شهيدسعيد محبي و دايره‌المعارف تشيع، مصر به چاپ اين كتاب شدند تا در نهايت به اين صورت كه اكنون شاهد هستيد به چاپ رسيد. لذا بنده خودم در صدد انتشار اين دفتر نبودم، حتي فرزندانم هم مخالف چاپ اين دفتر بودند و مي‌گفتند كه چرا به آقاي مهندس <سحابي> اجازه انتشار كتابش را نداده‌اند اما به شما داده‌اند، پس حتما مطالبي هست و… لذا با اين مسائلي كه عرض كردم، اين كار با تاخير زيادي به چاپ رسيد. ‌

اين خاطرات در فاصله زماني 9 دي تا 21 بهمن به نگارش درآمده است. اهميت اين برهه زماني در تاريخ انقلا‌ب ايران چيست؟

در حقيقت اين تاريخ ابتداي شروع كار شوراي انقلا‌ب و ايام مهم و سرنوشت‌سازي بوده است. ابتدا امام خميني اعضايي را معين فرمودند كه نام بنده هم جزو همان افراد اوليه بود. اينها افرادي بودند كه اهل زدوبند با دستگاه گذشته نبودند. بعدها هم كه من گرفتار امور مربوط به وزارت كشور و دادگستري شدم، نتوانستم اين كار را ادامه بدهم. ‌

يكي از مباحثي كه در كتاب به آن توجه شده، نقش رجال ملي و در راس آن مهندس بازرگان در امور مربوط به صنعت نفت است. اگر ممكن است ديدگاه‌تان را در اين باره توضيح دهيد. ‌

البته مساله، مساله صنعت نفت نبود؛ اعتصابات در جامعه به وجود آمده بود و از جمله اعتصابيون، كارمندان شركت نفت بودند.

اعضاي شركت‌نفت هم خود 2 دسته بودند، يك دسته كه به حمايت از دستگاه، اعتصاب نكرده بود و نفت مختصري را هم استخراج مي‌كردند كه به دست جمع بسيار اندكي هم مي‌رسيد و عده‌اي كه دست به اعتصاب زده بودند، لذا اكثريت مردم در مضيقه بودند، صف‌هاي طولا‌ني تشكيل و اوقات زيادي صرف گرفتن نفت و بنزين مي‌شد. اين موجبات ناراحتي بسياري از مردم را فراهم آورده بود. اين مشكلا‌ت به گوش امام خميني هم رسيده بود و ايشان هم با عده‌اي از آقايان روحانيون مشورت كردند تا عده‌اي به اين مشكلا‌ت رسيدگي كنند. البته ميزان زيادي از اين نفت را هم ارتشي‌ها مي‌گرفتند و ذخيره مي‌كردند يا به خارج مي‌فرستادند و از اين رو يكي از شروط هيات نفتي كه به مسووليت مهندس بازرگان از طرف امام براي حل مشكلا‌ت به محل اعتصابات عازم شدند اين بود كه نياز مردم رفع شود اما مساله سياسي و مسائل صنعت نفت به اين هيات ارتباطي نداشت. از ديگر شروط اين بود كه نفت به خارج صادر شود و درآمد آن در جهت رفع احتياج مردم صرف شود. در نهايت شروط امام خميني توسط شركت نفت و آقاي عبدالله انتظام پذيرفته شد [البته بعدا آقاي انتظام كنار رفتند] و احتياج شديد مردم به نفت مرتفع گرديد. ‌

شما در كتاب خود از شخصي به نام سرتيپ <علي‌اصغر مسعودي> نام برده‌ايد كه گويا يكي از اعضاي نظامي شوراي انقلا‌ب بوده‌اند. متاسفانه در ساير آثار تاريخي به ندرت از اين فرد ذكري به ميان آمده است.
هويت ايشان هنوز هم در ابهام است و اگر بخواهيم بيشتر درباره ايشان تحقيق كنيم بايد به آقاي رضوي فقيه، تدوين‌كننده خاطرات بنده مراجعه كنيم. علت اينكه آن زمان ايشان به‌عنوان يكي از اعضاي شوراي انقلا‌ب پيشنهاد شد اين بود كه گفته شد 2 نفر از امراي ارتش كه واجد صلا‌حيت و موافق با انقلا‌ب باشند و خدشه‌اي در تفكراتشان نباشد، نيز به‌عنوان عضو شوراي انقلا‌ب معين شوند.

خب يكي از آنها مرحوم <قرني> بود كه كسي درباره ايشان ترديدي نداشت و ديگري همين سرتيپ علي‌اصغر مسعودي. البته در خاطرم نيست كه چه كسي ايشان را پيشنهاد كرد. ما در جلسه‌اي كه آقايان روحانيون هم حضور داشتند با ايشان ملا‌قات كرديم و متوجه شديم كه فرد موجهي هستند و مرحوم بازرگان هم با ايشان موافق بودند، لذا به عضويت در شوراي انقلا‌ب درآمدند.

طبق آنچه شما به رشته تحرير درآورده‌ايد، در اين ايام 99 دي تا 21 بهمن] مذاكراتي ميان اعضاي شوراي انقلا‌ب و اعضاي سفارت آمريكا صورت گرفته است. محتوا و هدف اين مذاكرات چه بود؟

پس از سقوط دولت مرحوم مصدق، همه متوجه شدند كه آمريكا نفوذ بسيار زيادي در عرصه سياسي ايران دارد و ايران هم در عرصه سياست كاملا‌ تابع نظرات آمريكا است، بنابراين از همان ابتداي انقلا‌ب نگراني ما اين بود مبادا سفارت آمريكا توطئه‌اي تدارك ببيند و با نفوذ در ارتش، كودتايي اتفاق بيفتد. به نوعي فكر كودتا براي ما بسيار اضطراب‌آور بود لذا ما به‌واسطه آقاي اميرانتظام كه مدت‌ها در آمريكا تحصيل كرده و به زبان انگليسي مسلط بود به سفارت آمريكا رفتيم. من و آقاي دكتر لا‌هيجي و شايد آقاي تابنده در اين كار شركت داشتيم و اين اصلا‌ امر پنهاني نيست و بنده به صراحت آن را مي‌گويم. در سفارت با مسوولا‌ن سفارت گفت‌وگو كرديم و به آنها گفتيم كه مشهود است شما مي‌خواهيد با تحريك امراي ارتش دست به كودتا بزنيد و اين كودتا عليه مردم است و همان‌طور كه شما مصدق را سرنگون كرديد اين بار هم مسبب مشكل بزرگ‌تري خواهيد بود.
نكته ديگر اينكه به آمريكايي‌ها القا شده بود كه اين چپي‌ها و كمونيست‌ها هستند كه جريان انقلا‌ب را به وجود آورده‌اند لذا آمريكايي‌ها <رمزي كلا‌رك> را براي تحقيق به ايران فرستادند. او به همراه آقاي <كاتم> كاردار سفارت آمريكا با شوراي انقلا‌ب جلسه‌اي برگزار كرد و ما به <رمزي كلا‌رك> ثابت كرديم كه اين انقلا‌ب، انقلا‌بي مذهبي است. او در پايان جلسه گفت بر من مسلم شده است كه اين انقلا‌ب، انقلا‌ب كمونيستي نيست و من حكمرانان آمريكا را به اين امر قانع خواهم كرد و همه انقلا‌بيون هم افراد مذهبي هستند. به‌خصوص به آثار مذهبي مهندس بازرگان اشاره كردند كه چنين فردي نمي‌تواند كمونيست باشد و البته امام خميني و بزرگان روحانيون هم كه وضعيت‌‌شان كاملا‌ روشن بود.
بنابراين علت تماس ما با سفارت آمريكا براي جلوگيري از كشت و كشتار حاصل از كودتا بود، چون معتقد بوديم كه سفارت آمريكا مي‌تواند با ارتباطات خود، ژنرال‌هاي ارتش را قانع كند تا مردم را قتل‌عام نكنند، مثلا‌ از جمله جنايات آنان اين بود كه مجروحان را زنده‌زنده به‌وسيله كاميون به بهشت زهرا مي‌بردند و دفن مي‌كردند و بنده اين امر را از يك شاهد زنده در اين نوشته‌ها نقل كرده‌ام.

اين نكته را هم اضافه كنم كه آقاي موسوي اردبيلي و يكي ديگر از روحانيون با <سوليوان> در منزل آقاي فريدون سحابي، جلسه‌اي برگزار كردند و به او القا كردند كه اگر شما كودتا كنيد ديگر مردم ساكت نخواهند نشست و آنها هم قانع شدند. حتي قره‌باغي و ديگران كه در راس ارتش بودند، به آقاي مهندس بازرگان تلفن مي‌كردند و مي‌گفتند كه ما به هيچ‌وجه درصدد كودتا نيستيم.

مقدمات نخست‌وزيري مرحوم بازرگان چگونه فراهم شد؟ آيا ايشان از ابتدا به اين امر مايل بودند؟
ببينيد، در اين ايام مسلم شد كه شاه رفت، لذا مملكت بايد اداره مي‌شد آن هم به‌وسيله فردي كه به مسائل مملكتي وارد باشد. البته شرط امام هم اين بود كه به هيچ‌وجه كسي كه پستي در دوره پهلوي داشته است، حتي در پايين‌ترين سطح نبايد مسووليتي به او واگذار شود. آقاي بازرگان هم از لحاظ اعتقاد مذهبي امتحان خود را پس داده بود و هم به لحاظ آزاديخواهي و انقلا‌بي بودن، سابقه‌اش روشن بود. البته پيشنهاد مشخصي هم درباره آقايان روحانيون نبود. بنابراين بر سر ايشان همه به اجماع رسيدند. در مورد وزرا هم از جانب امام تاكيد شده بود كه بايد از عضويت در گروه‌هاي سياسي جدا خودداري كنند. لذا هم مهندس بازرگان و هم امثال بنده اين شروط را پذيرفتيم، البته در مورد قبول اين مسووليت از جانب مهندس بازرگان بايد گفت كه ايشان در جايي مطرح كرده بودند كه استخاره كرده‌اند و پاسخ آن مثبت بوده لذا تكليف شرعي و اجتماعي خود دانسته‌اند كه اين سمت را بپذيرند.

واكنش امام خميني به نخست‌وزيري مرحوم بازرگان چگونه بود؟

به هيچ‌وجه اينگونه نبود كه مهندس بازرگان به امام تحميل شود، چند نفر به ايشان معرفي شده بودند كه شايسته اين سمت بودند و ايشان از ميان آنها مهندس بازرگان را بيشتر پسنديدند و اين تقريبا انتخاب خود ايشان بود، حتي زماني كه استعفاي مرحوم بازرگان به سمع امام رسيد، ايشان آقاي هاشمي‌رفسنجاني را از قم به سراغ مهندس بازرگان فرستادند تا ايشان استعفاي خود را پس بگيرد. آقاي هاشمي در مسير قم به تهران از راديو شنيده بودند كه استعفاي بازرگان از جانب امام مورد پذيرش قرار گرفته است و از نيمه راه به قم بازمي‌گردند و به امام مي‌گويند كه استعفاي ايشان اعلا‌م شده و ديگر بازگشت او موضوعيتي نخواهد داشت. پس تحميلي به امام نبود و خود ايشان مايل به مهندس بازرگان بودند.

درباره روند انتخاب وزرا هم اگر ممكن است توضيح دهيد.

در مورد وزرا از سوي امام پيشنهاد مشخصي نبود، بلكه براي مهندس بازرگان حكم نخست‌وزيري صادر شده بود و قرار بود كه اعلا‌م شود. در نهايت شوراي انقلا‌ب در مدرسه رفاه تشكيل جلسه داده بود تا درباره وزرا صحبت كردند و افراد داراي صلا‌حيت را انتخاب كنند.

در پايان براي جمع‌بندي اگر مطلبي هست، بفرماييد.

من گلا‌يه‌اي دارم از گفتار بعضي از آقايان كه بيان كرده‌اند مهندس بازرگان انقلا‌بي نبود. به نظر من حق ايشان را ادا نكرده‌اند و البته اينها كم‌لطفي است كه از جانب برخي آقايان مطرح مي‌شود.

 

منبع: روزنامه اعتماد ملی