Search
Close this search box.

بحثی دربارهٔ تفسیر بیان‌السعادة فی مقامات العبادة

محمد علوی‌مقدم 

hazrate soltanalishah 96یکی از تفاسیر قرن چهاردهم هجری که جنبه‌‏های مذهبی، در آن قوی است و در واقع صبغه و رنگ مذهبی دارد تفسیر بیان‌السعاده فی مقامات العباده تألیف عارف شهیر حاج سلطان محمد گنابادی‏ ملقب به سلطانعلیشاه، متوفی به سال ۱۳۲۷ هجری است.

 در آغاز باید دانست که در قرن چهاردهم هجری تفاسیر گوناگونی‏ نوشته شده و هر کدام صبغه و رنگ خاصی داشته است: [۱]

الف- برخی از تفاسیر، جنبه‏‌های علمی در آن‏‌ها قوی است.
ب- و بعضی از نظر ادبی و اجتماعی، بیش‏‌تر در آن‏‌ها بحث شده‏ است.
ج- تفاسیری هم نوشته شده که جنبه‌‏ی تأویلی و انحرافی در آن‏‌ها، غلبه دارد.
د- تفاسیری که جنبه‏‌های مذهبی در آن‏‌ها بیش‏‌تر رعایت شده‏ است.

 تفسیر مورد بحث ما از تفاسیری است که علاوه بر مطالب عرفانی، از امامان شیعه علیهم‌السلام نیز احادیثی در آن نقل شده است و صبغه‏ و رنگ مذهبی در آن غلبه دارد.
عارف جلیل حاج سلطان‌محمد گنابادی که لقب طریقتی ایشان، سلطانعلیشاه می‌‏باشد در ۲۸ ماه جمادی الاولی سال ۱۲۵۱ هجری‏ متولد شده و پس از تحصیل علوم ادبی مقدمات، برای تکمیل علوم به‏ مشهد مقدس مسافرت کرده و بعد‌ها به نجف اشرف نیز سفر کرده و سرانجام برای تکمیل علوم عقلی و فلسفی به سبزوار رفته و از محضر حکیم متأله، حاج ملا هادی اسرار سبزواری، چند سال متوالیاً و متناویاً بهره‌‏مند شده و در محضر پرفیض اسرار و جذبات او به عرفان گراییده‏ و سرانجام به وسیله‏‌ی عارف جلیل حاج محمدکاظم سعادت‌علیشاه در اصفهان، به جرگه‏‌ی عرفا پیوسته است. 

آن بزرگ‏مرد، برای امرار معاش به امور زراعی اشتغال داشته و در عین حال مطالعه و تدریس و تألیف و ارشاد خلق را‌‌ رها نکرده و همواره‏ به مریدان خود دستور داده که بطالت و تنبلی و انزوا و رهبانیت را‌‌ رها کنند و برای تحصیل معاش به شغلی اشتغال ورزند.
ایشان سرانجام در شب شنبه ۲۶ ماه ربیع الاول سال ۱۳۲۷ هجری‏ قمری از دنیا رحلت کرد. حاج ملا سلطان‌محمد، مولفات فراوانی دارد که بیش‏‌تر آن‏‌ها در احکام و آداب شرعی و اخلاقی است. باتوجه به‏ اصول عرفان در منطق و نحو نیز کتاب نوشته و نام آن، تذهیب‏‌التهذیب حاشیه و شرحی بر تهذیب‌المنطق است. بر اسفار هم‏ حواشی نوشته است.
ولی اهّم مولفات وی، تفسیر قرآن مجید است به اسم بیان‏‌السعاده فی مقامات العباده که یکی از تفاسیر معروف قرن چهاردهم‏ هجری است و درباره‏‌ی آن گفته‌‏اند:

«تفسیر السلطان، سلطان التفاسیر»

در این تفسیر، نکات دقیق عرفانی و فلسفی و ادبی وجود دارد و تمام‏ آن‏چه در تفسیر آیات ذکر کرده، مستند به احادیث و اخبار مروی از مصادر عصمت علیهم السلام است.
و چون ایشان به شیخ و مرشد خود- حاج محمدکاظم سعادت‏‌علیشاه- علاقه‌‏ی وافری داشته، در سه تألیف خود، کلمه‌‏ی «سعادت» را گنجانده است: سعادت‌نامه، بیان‌السعاده، مجمع‌السعاده. همان‏طوری که مولانا نیز، دیوان خود را به اسم مرشدش- شمس‏ تبریزی- دیوان شمس نامیده است.

 ویژگی‌‏های تفسیر

 ۱- مفسر ارجمند آیات را به یکدیگر ربط داده، در صورتی که آیات‏ به ترتیب نزول، مرتب نشده است. مؤلف بر آن است که تألیف آیات‏ قرآنی و جمع آن به ترتیب موجود بین الدفتین، حاکی از اراده‏‌ی ازلی و علم الهی است همچنان که قرآن گفته است: «انا علینا جمعه و قرآنه» آیه ۱۷/سوره قیامت.
تمام آیات فی الواقع و نفس الامر مرتبط است و منتظم و در معنی‏ نیز چنین است هر چند که تألیف و گردآوری آن به ترتیب نزول نیست. «ولهذا لا یجوز عندنا تنظیم الایات القرآنیه بغیر الترتیب الفعلی و ما بین‏ الدفتین کلام الله و هذا الترتیب محفوظ الی زمان ظهور القائم عجل الله‏ فرجه.» [۲]

 ۲- دیگر از ویژگی‌‏های تفسیر «بیان السعاده» این است که مفسر در تمام آیات، خواه مربوط به ایمان و خواه مربوط به کفر، به مسأله‌‏ی‏ ولایت اهمیت داده، آن هم ولایت علی علیه‌السلام و امامان معصومی‏ که از نسل آن بزرگوار باشند. در واقع مفسر، ایمان به خدا را عین ایمان‏ به ولایت و کفر به خدا را عین کفر به ولایت دانسته و عکس آن یعنی: «الایمان بالولایه مستلزم الایمان بالله و الکفر بها مستلزم الکفر به» را نیز صادق دانسته است و در این باب به اخبار نبوی که مورد اتفاق‏ فریقین باشد و نیز به اخبار مروی از ائمه علیهم‌السلام استناد کرده‏ است.
این عقیده گرچه به ظاهر غلو مآبانه است و حتی برخی از مخالفان، آن را عقیده‏‌ی غلاة پنداشته‌‏اند، لیکن چنین نیست بلکه مستند به اخبار و دلیل عقلی می‌‏باشد، زیرا «ولیّ»، به معنای «اولی بالتصرف» است همان‏ طورکه قرآن گفته است:
«الله ولی الذین آمنوا…» (آیه‏‌ی ۲۵۷- بقره)
«النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم…» (آیه‏‌ی ۶- احزاب)
که البته ولیّ به این معنی مراتب مختلف دارد.

 ۳- سعی مؤلف در این تفسیر بر آن است که در تفسیر آیات نظرات‏ مختلف را بازگوید و اخبار گوناگونی که در مورد آیه‏‌ی مورد اختلاف‏ رسیده بیان کند، مثلاً در آیه‏‌ی «و لقد همت به و همّ بها لولا ان رآی‏ برهان ربه…» (آیه‏‌ی ۲۴- سوره یوسف) مفسر محترم گفته است: جمله‌‏ی «همّ بها» در معنی جمله‏ی جزائیه‏ است برای «لولا» و گویا عبارت در اصل چنین بوده است: «لولا ان رآی برهان ربه لهم بها». یعنی علت عدم همت و ترک آمیزش از سوی یوسف، به‏ جهت‏ برهان ربّ بوده و نه به خاطر امر دیگری از قبیل عنن و ضعف و مقدم‏ آمدن جمله‏‌ی جزائیه «همّ بها» به‌‏واسطه‌‏ی اهمیت دادن به مسأله‏‌ی‏ «هم بها» بوده است‏ [اگر برهان ربّ نمی‌‏بود] زیرا خانه‌‏ای خالی از اغیار و نبودن ناظر و نداشتن مانع از سوی زلیخا، تمام این مسائل را به ظاهر مقتضیاتی بوده است، برای مخالطت و آمیزش.
برخی هم گفته‏اند: معنای آیه چنین است: «و لقد همت بمخالطته‏ و هم بالفرار» 

 ۴- مفسر محترم، در تفسیر خود، ولایت را با یک تمثیل، به ‏خوبی‏ توضیح داده و گفته است: ولایت هم‏چون پیوندی است که باغبان برای‏ نمو اشجار و بهتر میوه دادن آن‏‌ها به کار می‌‏برد. باغبان برای این‏که‏ میوه‏‌ی درختی بهتر شود آن درخت را پیوند می‌‏زند تا بارور‌تر شود و میوه بهتر دهد، در باب انسان نیز چنین تمثیلی صادق است و آدمی همچون درختی است که به کمال مقصود نمی‌‏رسد مگر آن‏گاه که پیوند ولایت الهی در او باشد، آدمی به خیرات و سعادات نمی‌‏رسد مگر وقتی‏ که منبع سعادت خود را پیوند زند و میوه و نتیجه‏‌ی خوب و کمال منظور را نمی‌‏توان از او انتظار داشت مگر آن‏گاه که پیوند ولایتی او خوب‏ باشد.

 ۵- مفسر محترم، در تألیف خود با بیانی سهل و آسان به حل‏ معضلات قرآنی پرداخته و مسائل کلامی و فلسفی و عرفانی را با اخبار، منطبق ساخته و در تمام موارد از روایات مروی از معصومان علیهم‏‌السلام سود جسته، این است که می‌‏توان گفت: مسائل مطروحه در این‏ تفسیر در هیچ مورد مخالف مبادی دینی نیست و جالب اینکه مفسر محترم در بعضی جا‌ها با آن‏که تفسیر او به زبان عربی است برای بهتر ثابت شدن موضوع به اشعار عرفانی فارسی تمثل و توسل جسته و شعر را چاشنی خود کرده است.
مفسر محترم، ذیل آیه: «و راودته التی هو فی بیتها عن نفسه…» (آیه‏‌ی ۲۳- سوره یوسف) مطالبی در بیان عشق و مراتب آن و درجات حبّ گفته است و عشق‏ را از صفات عالیه‏‌ی «الله» دانسته و مطلب را چنین بیان کرده است: [۴]

«العشق من صفات اللّه العلیا و به دعمت السّماوات و الأرضون و هو الّذى ملأ أرکان کلّ شیئ و لولاه لما کان ارض و لا سماء و لا ملک و لا ملکوت و هو یساوق الوجود، حقیقته حقیقة الحقّ الاوّل تعالى و هو بإطلاقه غیب مطلق لا اسم له و لا رسم و لا خبر عنه و لا اثر و لذا قیل:

هر چه گویم عشق را شرح و بیان‏                           چون به عشق آیم خجل مانم از آن‏

عقل در شرحش چو خر در گل بخفت‏                       شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت‏

مفسر، عشق را از صفات خدا دانسته و برآنست که به عشق، آسمان‏‌ها و زمین استوار می‌‏گردد و اگر عشق نباشد ملک و ملکوت، پابرجا نخواهد بود و عشق است که در تمام وجود ساری‏ وجاری‌‏ست. عشق از اجلّ اوصاف انسان است و ما به الامتیاز انسان از دیگر حیوانات.

 مفسر، طهارت نفس و پاکی روان را از تمام رذایل، برای عشق لازم‏ دانسته و اشعار مولانا را نیز پشتوانه‏‌ی سخن خود قرار داده است: [۵]

هر که را جامه ز عشقى چاک شد                                 او ز حرص و عیب کلى پاک شد
 
شاد باش اى عشق خوش‌سوداى ما                                  واى طبیب جمله علّت‌هاى ما

اى دواى نخوت و ناموس ما                                         اى تو افلاطون و جالینوس ما

 او برای عاشق پاک، خشم و شهوت را زیانبخش دانسته و گفته‏ است، عشق پاک شهوت را می‌‏سوزاند و از میان می‌‏برد نه این‏که آن‏ را برافروزد و شعله‌‏ور سازد، اگر در عشق‏‌ها، هیجان شهوت باشد، آن‏ عشق، بهیمی است.

 مفسر محترم در تفسیر خود، بسیاری از مباحث فلسفی را نیز گنجانده و این خود سبب دشواری درک مطالب شده است.

 در مقدمه‏‌ی تفسیر، از مسائل مختلف در چهارده ‏فصل، بحث شده‏ و فصل اول آن به «حقیقت علم و جهل مشابه علم» اختصاص یافته و مفسر محترم، علمی را مفید می‌‏داند که مطهر قلب باشد و چنانچه قلب‏ تطهیر نشود، نور علم در آن نمی‌‏تابد. او نوشته است: [۶]
«فالإنسان ما لم یخرج من دار الجهل لم یجز له طلب الإدراکات العلمیّة حکمة کانت أو فقها أو غیرهما لتضرّره بها و اشتداد جهله منها کما قیل»:

بد گهر را علم و فن آموختن‏                                      دادن تیغ است دست راهزن‏ [۷]

 مفسر محترم، در فصل سوم مقدمه، بحثی را طرح و گفته است: «انّ العلم کلّما ازداد ضعفت الانانیّة، و الجهل کلّما ازداد زادت الانانیّة»
و چون ارزش آدمی و فعلیت وجودی او، بستگی به مدرکات و دریافت‏‌های اوست، بر آنست که هر چه مدرکات جهلیه‏‌ی او فزون گردد، انانیت و خودسری زیاد شود و جنبه‏‌های روحانی و ربانی او کاستی گیرد و بالعکس هرچه که مدرکات او قوّت گیرد، جنبهٔ روحانی و ربانی او نیز فزونی یابد و از انانیت و جهلانیت او نیز کاسته گردد و چون جهالت‏ در آدمی فزون شود، شیطان در او بیش‏‌تر نفوذ کند و در همین فصل‏ است که مفسر محترم به «اندیشه» اهمیت داده و از شعر مولانا کمک‏ گرفته است؛

اى برادر تو همین اندیشه‌‏اى‏                                     ما بقی تو استخوان و ریشه‏‌اى‏

گر گل است اندیشه تو گلشنى‏                                     ور بود خارى تو هیمه گلخنى‏

مفسر محترم در فصل نهم از مقدمه، در باب تفسیر به رأی بحث کرده که سرفصل آن‏ چنین است: «فی تحقیق التّفسیر بالرأى الّذى ورد حرمته و مذمّته فی الاخبار»
مفسر محترم روایات: «من فسّر القران برأیه فأصاب الحقّ فقد اخطأ» و «من فسّر القرآن برأیه فلیتبوّأ مقعده من النّار» را از پیامبر اکرم نقل کرده و سپس از امام‏ صادق علیه‌السلام، روایت «من فسّر القرآن برأیه ان أصاب لم یوجر و ان اخطأ فهو أبعد من السّماء» را نقل کرده است. [۸]

 فصل دهم مقدمه‌‏ی تفسیر «بیان‏ السعاده» چنین است:

«فی انّ علم القرآن بتمام مراتبه منحصر فی محمّد صلّى اللّه علیه و آله و أوصیائه الاثنى عشر و لیس لغیرهم الّا بقدر مقامه‏.» [۹]

 روی هم رفته در تفسیر مزبور، ضمن اینکه جنبه‏‌های عرفانی و فلسفی، قابل ‏توجه‏ است، تفسیری است که از امامان شیعه‏ علیهم‌السلام نیز احادیثی نقل شده و مفسر به مناسبت روایاتی از آن بزرگواران نقل کرده‏ است.

 مفسر محترم، قرآن را کتاب منزل بر حضرت محمد (ص) دانسته و آن را امام‏ صامت و عترت را امام ناطق دانسته و عترت‏ را مبین قرآن معرفی کرده است: «انّ العترة مبیّنو- القرآن فالقرآن امام صامت و العترة قرآن ناطق‏» [۱۰]


پی‌نوشت‌ها:

۱. برای آگاهی بیش‏‌تر در این زمینه رجوع شود به: دکتر محمد علوی، در قلمرو بلاغت، مؤسسه‏‌ی چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی ۱۳۷۲ در دو جلد، ج ۱، صص‏ ۲۷۴-۲۴۵.
۲. ر ک: حاج سلطان‌محمد گنابادی، تفسیر بیان‏‌السعادة فی مقامات العبادة، ۱۳۸۵ هـ ق/۱۳۴۴ هـ ش‏ مطبعه‏ دانشگاه تهران، الطبعه الثانیه، ص ۵ مقدمه.
۳. ر ک: مأخذ پیشین ۳۵۳۲
۴. ر ک: مأخذ سابق ۲/۳۵۳
۵. ر ک: مأخذ پیشین ۲/۳۵۵
۶. ر ک: مقدمه‏‌ی تفسیر ۱/۴
۷. ر ک: مقدمه‌‏ی تفسیر ۱/۵ و ۶
۸. ر ک: مقدمه‏‌ی تفسیر ۱/۱۵
۹. ر ک: مقدمه‏‌ی تفسیر ۱/۱۶
۱۰. ر ک: تفسیر بیان‌السعاده ۱/۲۲

منبع: ماهنامه حافظ مهر ۱۳۸۶ شماره ۴۵

درباره نویسنده: دکتر سیدمحمد علوی‌مقدم، از استادان برجستهٔ دانشکدهٔ ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و دارای درجهٔ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. او پژوهش‌گر ادبیات و مترجمی ایرانی است که در سال ۱۳۸۲ به عنوان چهره ماندگار در علوم انسانی شناخته شد.