مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح پنجشنبه ۹۶/۴/۲۹ – آقایان (شهادت حضرت امام جعفر صادق (ع))

Hhdnat majzoobaalishah22بسم الله الرّحمن الرّحیم

شیعیان عزادارند. البته اگر کسی به ما مثلاً ایراد گرفت گفت: آقا چرا امام جعفر صادق در دوازدهم فلان ماه رحلت کردند و چرا امروز…؟ ما چون این گرفتاری را در هر موردی از تاریخ بزرگان خواهیم داشت جوابمان این است که می‌گوییم: تا امروز ما فیض می‌بردیم از جعفر صادق، از امروز احساس کردیم که فیض می‌بریم از امام موسی کاظم. بنابراین فهمیدیم حضرت جعفر صادق رفته است به قسمت… به هر جهت چون مجموع فقرا، مجموع ارادتمندان حضرت، در بین روزهای مختلفی که برای وفات می‌گویند بیشتر امروز است این است که ما هم امروز… این است که فرقی نمی‌کند. هر وقت به یاد آن حضرت مجلسی گرفتیم همان مجلس را حضرت قبول دارد اگر دل ما متوجه باشد. حضرت جعفر صادق هم خب، چون مذهب جعفری یعنی «شیعه‌ی اثنی‌عشری» که ما هستیم افتخار نام «جعفری» را گرفته- «مذهب جعفری» می‌گویند- از این لحاظ که در آن تاریخی که سعی می‌کردند مذاهب اسلامی نزدیک به هم باشد، کمااینکه در‌‌ همان ایام اواخر چیز نوشتند که در بغداد، در کجا پانصد نفر مجتهد بودند که خودش هر کدام نظر خودشان را داشتند. هیچ دو نظری با هم موافق نبود یعنی هیچ تسلیم به دیگری نبودند. بعد آمدند این‌ها را جمع کنند، اول به شش نفر چیزش کردند. بعد دونفرش را کم کم حذف شد و‌‌ همان چهار نفری که- چهار تا امام اهل سنت- در اذهان باقی ماندند. در آن ایامی که چهار تا مجتهد بودند آنجا، حضرت جعفر صادق هم مظهر و شخصیت مذهب جعفری بود. بنابراین یک رشته- یک اسلام- هم مذهب جعفری گفتند و خب مذهب جعفری به‌‌ همان روال ادامه پیدا کرد. البته خلفا و مردم هم این اعتقاد ما را به یک امام نداشتند. آن «امام» می‌گفتند؛ امام جعفر صادق، ولی امامی که ما می‌گوییم غیر از آن است. امامی که ما می‌گوییم یعنی فقط این امام است و فقط این امامی‌ست که خداوند معین کرده. در مقابل، ابوحنیفه بود- نمی‌دانم سایر آقایان که اسم‌ها از خاطر من می‌رود- چهار تا امام اهل سنت بودند، گفتند یک نفر هم از شیعه، از اهل جعفری اضافه شد بهش که شدند پنج مذهب. منظور شاخص شیعیان که از لحاظ فقه و رهبری و مردم متفق‌القول بودند که حضرت جعفر صادق است، این است که مذهب هم به نام مذهب… البته بیشتر ایشان و بعد از ایشان درباره‌ی هر امامی که رفت اختلاف بسیار بود که کی جانشین حضرت است؟ چون جانشین را که تعیین می‌کردند خیلی علنی نمی‌گفتند، برای اینکه مسلماً اگر دشمنانشان و حکومت قدرت پیدا می‌کرد او را از بین می‌برد. ولی حکومت هم ناچار این گروه را می‌شناخت که یک گروه مسلمانی هستند ولی اهل سنت را حاکم می‌دانست حکومت. این است که حضرت جعفر صادق و حتی بسیاری از فقهای بزرگِ آن زمان هم مدتی در مکتب حضرت جعفرصادق تلمذ کرده بودند. مشهور‌ترین آن‌ها ابوحنیفه است که ابوحنیفه از فقهای درجه‌ی اول اهل سنت بود و چند وقتی هم حضرت… که مشهور است این حرف که: «لولا السنتان لهلک…»؛ اگر آن دو سال نبود که من خدمت حضرت جعفرصادق شاگردی کرده بودم اصلاً تمام زندگی‌ام هدر بود. البته همه با احترامات فراوانی نسبت به حضرت بودند چون هم از لحاظ ظاهری و علمی دست‌کمی نبود، همه قبول داشتند که نظریات فقهی حضرت نزدیک‌تر است به بیانات پیغمبر، و جانشین پیغمبر در واقع برای تشریح دین و احکام دین حضرت جعفر صادق… این است که یک شخصیت خاصی پیدا کرده بودند منتهی حکومت چون می‌خواست که این‌ها را هرچه می‌تواند ضعیف‌تر نگه دارد گاهی به ابوحنیفه، گاهی به آن مالک، گاهی به شافعی رجوع می‌کردند برای اینکه نشان بدهند این‌ها هستند بزرگان دین. ولی خب همه‌ی خودِ همان‌ها هم قبول داشتند که بزرگ‌ترینِ فقهای آن عصر حضرت جعفر صادق است. حضرت جعفر صادق در ضمن اینکه فقیهی بودند از لحاظ تربیت مردم و توجه به معنویت شیعه، مظهریت خاصی دارند. این است که مذهب جعفری و خود حضرت جعفر صادق به‌عنوان رهبر و رئیس تشیع شمرده می‌شود و تاریخ اینجوری… بنابراین از نظر ما هم حضرت جعفر صادق شاخصیت خاصی دارد که ما به نام آن حضرت تکیه می‌کنیم و زنده هستیم. حالا مشهور است که در این روز، روز یادبودِ رحلت ایشان است که انشاءالله خداوند ما را هم مشمول رحمت آن حضرت بگرداند.  

پیری و جوانی چو شب و روز برآمد                                ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم

 شب و روز البته یک امر طبیعی‌ست که خداوند این همه چیز‌ها را آفریده و گفته است چه جوری با دور گردش کنند؛ آن گردش مقتضی این است که شبی باشد و روزی باشد. آنوقت این چون یک امر الهی‌ست پیری و جوانی را وصل کردند به این، می‌گوید: پیری و جوانی چو شب و روز برآمد.‌‌ همان جور که شب و روز بدون دخالت شخص‌ها به قول چیز‌ها بدون دخالت دست درمی‌آید، پیری هم همین جور است. خودبه‌خود یک مدتی که بگذرد انسان پیر می‌شود. پیر شدن هم همین «و من نعمره و ننکسه فی الخلق»، که خداوند فرموده است: به کسی که عمر دادیم او در خلقت اولیه‌اش شکننده می‌شود؛ دیگر نه چشمش آن چشم قدیم است، نه گوشش، نه بیانش، همه. به عبارت دیگر کاریکاتوری‌ست از گذشته. حالا این پیری برای هر کسی البته یک جور ظاهر می‌شود. صحیحش هم این است که ساییده می‌شود. همه‌ی کار‌ها به آهستگی انجام می‌شود. حالا انشاءالله بتوانید در همین دنیای خسته، کشتی زندگی‌مان را ببریم انشاءالله.