مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح یکشنبه ۹۶/۳/۲۱ – خانم‌ها (ضعف بشر و پناه قوی وی – اطاعت و اکتساب قدرت الهی)

Hhdnat majzoobaalishah96 05بسم الله الرّحمن الرّحیم  

فرض کنیم یک موجودی، یک انسانی، خارج از این مجموعه‌ی انسان‌هایی که الان هستیم باشد بخواهد قضاوت کند در مورد کارهای ما، کارهای بشر. بشر که می‌گوییم تازه خودش خیلی است که اصلاً نمی‌شود تصورش کرد. اولاً میلیارد‌ها سال، چقدر نمی‌دانم؟ حالا میلیارد به زبان آمد، واِلا شاید میلیارد میلیارد. خلقت خدا قدیمی است. به اندازه‌ای قدیمی حتی که خیلی‌ها جزء موجودات قدیمی، کره‌ی زمین را، خلقت بشر را می‌گیرند. می‌گویند: چیزهای قدیمی، یکی خود خداست که هست همیشه، ما نمی‌توانیم قدیم و جدیدی برایش فرض کنیم. یکی دین و مذهب است که آدم اعتقاد به آن داشته باشد، حالا ما اعتقاد داریم، قبلی‌های ما اصلاً نمی‌دانستند چیست؟ ولی همیشه این دین و مذهب، این اعتقاد، یک چیز قدیمی توی مردم بوده. حالا بشر هم می‌گویند آنقدر قدیمی است که بعضی‌ها می‌گویند … قدیم است. در قدیم فیلسوف‌ها، اشیاء عالم، اشیاء را به دو نوع چیز می‌کردند؛ یکی چیزهای قدیمی‌ست یعنی هیچ‌وقت نبوده که نباشد، می‌گویند: خداوند قدیمی است، یعنی هر وقت فکر کردید خداوندی بوده. زمین و ادب و بزرگان حادث هستند. حادث یعنی چیزی که نبوده، به وجود آمده. که می‌گویند هر حادثی یعنی هر چیزی که به وجود می‌آید مسلّم آن یک روزی هم از بین می‌رود. و همین طور هر چیزی که یک روزی از بین می‌رود مسلماً یک روزی هم بوجود آمده. حالا زمین ما، بشر ما اینقدر قدیمی است که نمی‌دانیم از کی بوده؟ خود کوشش‌های بشری، هرچه که زحمت کشیدند رفتند جلو، چیزی نفهمیدند. تازه آن قدری هم که فهمیدند چقدر است؟! توی این کره‌ی زمین، این کره‌ی زمینِ به این کوچکی فضولی می‌کردند، انگشت اینجا انگشت آنجا. بعضی چیز‌ها را خب فهمیدند. ولی آنکه همه خلقت، عالم خلقت نیست. عالم خلقت اصلاً قبل از کره‌ی زمین که تازه کره‌ی زمین برایش تاریخی ایجاد می‌کنند می‌گویند: کره‌ی زمین یک روزی نبوده، بوجود آمده، حالا چطور بوجود آمده، خدا‌شناسان یک جوری می‌گویند، خدانشناسان یک جور دیگر. به هر جهت یک روزی نبوده که امروزه هست. این کره‌‌ی زمین است. یک روزی هم خواهد آمد که بشر باز هم نباشد، کره‌ی زمین از بین… تازه کره‌ی زمین توی این عالم خلقتی که ما می‌بینیم، این را توی تلویزیون نشان می‌دهند مثلاً ستارگانِ فشرده‌ی به هم دیدند، نگاه کنید، دقت کنید توش، یک خرده فکر کنید که این از کجاست و چیست؟ آدم بیشتر اگر فکر کند یک جایی می‌رسد خودش که می‌فهمد دیگر اگر نمی‌تواند فکر کند، اگر فکر کند دیوانه می‌شود.‌‌ همان‌جا بعد، این بشر از اول همین جوری بوده. حالایش که تازه به قول خودش یک آقا شده و تازه چیزهایی می‌فهمد هیچ چیز نمی‌فهمد. این همه مجهولات در جامعه هست. این کره‌ی زمین که ما اینجا ایران و اینجا این اتاق، یک گوشه‌ای نشستیم، خیال می‌کنیم دنیا همین چهار… نه بابا، غیر از ما خیلی‌ها هستند. همین جزء یک کره شده، ایران جزء تهران است مثلاً. تهران چیست؟ تهران هم خب یک جایی است، بزرگ است، خیلی بزرگ است، بله. چقدر است؟ به اندازه‌ی تهران است، به اندازه‌ی… اوه این تازه کره‌ی زمینتان. در مجموعه‌ی این چیز‌ها مثل یک ارزنی‌ست توی جوال آرد. توی جوال آردی که از چیز می‌آید یک ارزن افتاده، حالا ما روی این ارزن ایستادیم داریم رجز می‌خوانیم؛ «منم که چنینم، منم که چنان». اینقدر کوچک است نسبت به عالم جهان که اصلاً به حساب نمی‌آید. یک ارزن است. به قول‌‌ همان فیلسوف شاعر می‌گوید: کره‌ی زمین تو مثل یعنی یک ارزنی است روی دریای قلزوم- دریای قلزوم به قول قدما یک دریایی بوده که همه‌ی دنیا را در بر گرفته- یعنی یک روزگاری که کره‌ی زمین به وجود آمده اول همه‌اش آب بوده دیگر، همه‌اش آب گرفته. کره‌ی زمین شما مثل یک ارزنی می‌شود روی آن دریا، روی آن دریایی که همه‌اش آب است. حالا شما روی این ارزن ایستادید شمشیر کشیده بالا می‌گویید: این منم! خب … یک فوت بکند آن کسی که آنجا چیز کرده. این همه‌اش هست. اجر شماست. اما همین شما، همین من، همین کره‌ی زمین، این‌ها را کی آفریده؟ ما … یک روزی کره‌ی زمین نبوده حالا آمده، هست. کی این آفریده یعنی به وجود آورده؟ او خب قاعدتاً قدرتش از خود کره‌ی زمین بیشتر است دیگر. او خالق کره‌ی زمین است. او، هر کس، او می‌گوییم، او خالق من و شماست، او خالق کره‌ی زمین است، او خالق همه‌ی این آسمان‌هاست، پس قدرتش از همه‌ی این‌ها بیشتر است. حالا که قدرتش از همه‌ی این‌ها بیشتر است به ما گفته: برو زندگی کن نترس، من پشتت هستم.‌‌ همان خداوندی که همه‌ی این‌ها را آفریده؛ از مایی که ضعیف‌ترین این موجوداتیم در آن پایین، خودش که تنها قوی‌ای‌ست که در جهان وجود دارد، پارتی ما. همین عضو ضعیف، همین پر کاه روی دریای قلزوم، قدرتی پیدا می‌کند که از همه‌ی این‌ها دیگر بیشتر است. قدرت خودش نیست. قدرتی‌ست که پارتی‌اش، پارتی محکمی دارد. پس با این همه که از عجز و کوچکی خلقت و بشر صحبت شد؛ نگران نباشید. بگویید: بله من هم همان ضعیف،‌‌ همان پر کاهی هستم که تو می‌گویی ولی پر کاهی هستم که به قبای و شال ارباب چسبیدم. شال ارباب همین قدری‌ست که همه‌ی دنیا را در هم گرفته. یک پر کاه در اینجا بهش می‌چسبد، یک پر کاه در کوالالامپور، تا حرف لالالالالالا… یک پرِ کاه در کره‌ی ماه. اینقدر شالش قوی است؛ همه‌ی این پرِکاه‌ها را نگه می‌دارد. همه را هم می‌خواهد که باشد. هیچکدام را بیجا نیافریده و بیجا از بین نمی‌برد. به قول آیه‌ی قرآن؛ «خیال می‌کنی خداوند این همه آسمان‌ها و زمین و این‌ها را عبث آفریده؟ نه. حتماً یک خلقتی چیزی دارد». حالا اول آن ما داریم کوشش- نمی‌دانیم الان- ولی داریم کوشش می‌کنیم که بفهمیم چرا آفریده؟ نه، نفهمیدیم تا حالا و تا وقتی هم خود خدا نخواهد نمی‌فهمیم. ولی همین‌قدر می‌فهمیم که بیجا این‌ها را نیافریده. بیکار ننشسته بوده آنجا که با آن همه قدرت، یک بشر، یک پرِ کاه بیافریند. همه‌ی این‌ها روی حساب آفریده. می‌خواهد‌‌ همان پر کاه را اینقدر قوت و نیرو بهش بدهد که جانشین خودش باشد، خلیفةالله باشد. بنابراین در ضمن اینکه از ضعف خودتان خبر دارید یعنی ضعف خودتان را می‌بینید، می‌بینید این جرسمه‌ بدن این چیز کوچکی است و این همه بلا‌ها بهش چیز می‌شود ولی پارتی‌شان قوی است نگهش می‌دارد. می‌گوید: نخیر، تو باید باشی! حالا که یک‌همچین پارتی قوی‌ای دارید قدرش را بدانید و هر چه می‌گوید- همان پارتی‌تان- هر چه گفته، بگوید: چشم. وعده هم کرده گفته اگر بگویی چشم و آنچه گفتم بکنی همه‌ی این خلقت را به تو می‌دهم. اگر یک پر کاهی که یک جزئی‌ست از این کره‌ی زمین، خداوند می‌گوید: خلقت و قدرت همه‌ی این‌ها را به تو می‌دهم. ما خوب فکر کنیم دیوانه می‌شود آدم. یک پر کاه، این همه قدرت! این است که بعضی‌ها هم که دیوانه می‌شوند و می‌بینیم در یک نحوه مختص می‌لنگند نمی‌دانم بیابان‌گرد است… فکر می‌کنند دارند یک پر کاهی هستند ولی دارند یک دنیایی تویش فشرده می‌شود… با کمال آرامش، اطاعت خدا را بکنید و بفهمید که قدرتتان قوی است و بفهمید که خیلی ضعیف هستید. هر دو را اگر خوب بفهمید به‌جا استفاده می‌کنید. مثلاً پیغمبر… پیغمبر نه، این واقعه در مورد خیلی از جانشینان است، خیلی از پیروان پیغمبران دیده شده که یک‌تنه ایستاده، یک‌تنه در مقابل هزار تنه، تنه‌ی مثل خودش ایستاده، صاف‌صاف ایستاده، گفته: «چه می‌گویید؟ هرچه من می‌گویم باید بکنید. شما هزار نفر باید هرچه من یک نفر می‌گویم اطاعت کنید، بگویید: چشم! فوری بگویید: چشم.» اصطلاحی است می‌گویند: تا دیر نشده بگویید: چشم. ولی بدانید هرگز دیر نمی‌شود‌‌. همان دم آخر هم صحیح است. حالا بگذریم از روضه‌خوانی خودم بگذریم. به فکر خودتان باشید، به فکر کسب قدرت الهی باشید و تابع قدرت مافوق خودشان و الهی باشد انشاءالله.