مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۳/۱۷ – خانم‌ها (حفظ حالات – فراموشی – شکر بر داده‌های خداوند)

Hhdnat majzoobaalishah96 08بسم الله الرّحمن الرّحیم  

الحمدلله حالم خیلی بهتر است. آنقدری هست که خب می‌توانم بیایم اینجا سلامی بکنم، علیکی بشنوم یا سلامی بشنوم، علیکی بگویم. به هر جهت. و انشاءالله به این اندازه باشد که لااقل همین اندازه برایم بماند سلامتی، ولی الحمدلله خوبم، سلامتم، منتهی آن قدرت چیز ندارم؛ کار. امیدوارم شماها هم در همین حال باشید، یعنی در حال «خوبی»، همین حال، یعنی حالِ خوبیِ من است دیگر، و اگر به این حال رسیدیم آن حالت را حفظ کنید. یک کاری نکنید که از دست برود دومرتبه. برای اینکه در حالا، ما حالا در عده‌ی زیادی هستیم یا به‌اصطلاح خیلی جوان و نوجوان حتی بچه در میان ما هست، همین‌جور مسن‌تر و پیرمرد‌تر، پیرزن‌تر. باید ملاحظه‌ی آن ضعیف را کرد. یکی از فرمایشات علی (علیه السلام)، ما علی و امثال علی را فرمایششان را روی چشممان می‌گذاریم، هرچه بفرمایند می‌گوییم. نه اینکه آن‌ها قبلاً جواب تهیه کردند یا حتی آن‌ها که خب کوچک‌ترین شاگردشان، خانه‌شاگردشان مثل من مثلاً، قبلاً که نیامدیم بنویسم که اگر سلام کردند جوابش این است که علیک‌السلام، نه، هرچه پیش آمد. این است که باید خیلی مراعات و ملاحظه کرد. یکی هم فراموشی؛ الان من فراموش کردم چی می‌خواستم بگویم. فراموشی را دیگر یک چیزی‌ست که همه امتحان کردید و همه امتحان کردیم و باز هم امتحان خواهیم کرد. فراموشی هم خودش یک نعمتی‌ست. ما هرچه از جانب خداوند بیاید نعمت حساب می‌کنیم منتهی ما بلد نیستیم چه‌جوری استفاده کنیم. مثل این که یک ماشین خیلی نوی اول ماشین کارخانه را که دارد می‌آید هیچکس ندارد یک دانه‌ به شما تقدیم کنند. چه کارش می‌کنید؟ هیچی، بلد نیستید، این را می‌گذارید همین جور توی زرورق، آن بالا نگه می‌دارید. حالا این فرمایشات بزرگان هم برای ما همینجوری است؛ هر کدامش از کارخانه‌ی زرورق که بخواهیم جواب بدهیم جز زرورق پیش نمی‌آید. اگر کاغذ باطله باشد هر کاغذی دربیاید کاغذ باطله است؛ «از کوزه‌‌ همان برون تراود که در اوست». این است که ما آسایشمان، فراغتمان، خواسته‌ما‌ن همین است که از این گنجینه، از این دری که خداوند در همه‌ی جهان آفریده در را باز کند و یک مختصری یک ورقه‌ای به ما بدهد. در واقع هر ورقه‌ای که ما از این سازمان الهی داشته باشیم؛ یکی خودش استفاده دارد برای ما، یکی هم نشان‌دهنده‌ی این است که ما لیاقت دریافتش را داشتیم که این مهم‌تر از اولی است. حتی مثلاً «فراموشی» که صحبت کردیم؛ فراموشی نعمتی است منتهی ما اگر به‌موقع استفاده نکنیم ازش، بلد نباشیم که این فراموشی چیست؟ خودش یک اسباب زحمتی می‌شود برایمان، همه‌چیز را فراموش می‌کنیم. در این صورت این فراموشی یک نقمتی است. از خدا می‌خواهیم که خدایا من فراموش نکنم اینجوری. اما در مواقع یک فاجعه‌ای واقع می‌شود و همه نگران و عزادارند، شما هم عزادار می‌شوید، بعد از مدتی کم کم عزا را فراموش می‌کنید. به هر حال از صحبت از آن وقایع هم می‌کنید بدون اینکه هیچ آن حالت تأثر در شما باشد. یعنی آن‌ها فراموشتان می‌شود. این است که خداوند در مقابل اینکه به شما زحمت داده، نگرانی داده و احساس ناراحتی یا ترس داده، در مقابل به شما یک مرهمی داده. مرهم‌‌، همان کار، فراموشی است. یک شعری می‌گوید- که البته منظور دیگری‌ست ولی این تویش نهفته است- می‌فرماید که، حافظ است به نظرم؛

یاد ایام جوانی جگرم خون می‌کرد                                         خوب شد پیر شدم کم‌کم و نسیان آمد

در اینجا خوب توانسته به‌اصطلاح نعمت فراموشی را فراموش، منتهی شما حالا فرض کنید خیلی جوانید از چه اندازه، اصلاً نمی‌دانید فراموشی چیست؟ چرا فراموش می‌کنید؟ ولی کم‌کم ،خوب شد پیر شدم و کم‌کم و نسیان آمد. نسیان یعنی فراموشی. بنابراین از هیچ داده‌ی خداوند ولو به نظر شما ناراحت‌کننده است نگران نباشید. صبر کنید خداوند روی‌‌ همان نگرانی پرده‌ی مهربانی خواهد… انشاءالله خداوند این توفیق را به شما بدهد که در همه‌ی حالات و در همه‌ی داده‌های خداوند شکرگزار باشید تا بتوانید زندگی خوبی داشته باشید. انشاءالله.