مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح شنبه ۹۶/۲/۹ – آقایان (رسم سلام و سایر آداب در صدر اسلام)

Hhdnat majzoobaalishah96 16بسم الله الرّحمن الرّحیم

جلسه‌ی پیش مقداری از اجتماع و تجمع درویشی صحبت شده بود. در ادامه‌ی آن باید چیز کنیم در آن ایامی که هیچ جا، جامعه‌ی بشری، اجتماع بشریِ با نظم و ترتیب تشکیل نشده بود یعنی یک جامعه‌ی ایران بود، یک جامعه اروپا بود، شرقی، یکی هم جامعه‌ی گاهی … اسلام، اعراب، یا دولت‌های، دولت نه، حکومت‌های سیاسی است. در همان ایام اسلام که آمد، البته آن هسته‌ی اولیه‌اش، شِفته‌ی ساختمان را پیغمبر ما ریخت. برای آن مردم، در آن دوران که عادت به این چیزها نداشتند و اینکه هر دشمنِ قبیله را می‌دیدند، می‌زدند می‌کشتند بدون دلیل، و نسبت به کسی که نمی‌شناختند چندان، در آن دوران مقرر فرمود که: مسلمین همه با هم در حال سلامت هستند و به هم سلامتی تعارف می‌کنند. سلام خب چندین معنی می‌شود گفت، چندین شعاری‌ست که، و خیلی منظم و خوب. ولی بعداً چون هنوز شاید جامعه آنقدر تکامل پیدا نکرده که این تعارفات ظاهری را معنا بهش بدهد هم چیز کند با هم چندان این قواعد نماند. منظور قواعدِ مسلّمِ “سلام کردن به هم” که سلام کردن همان جوری که الان اینجوری است در واقع، کسی، مواردی که مُحرز است، مثلاً فرزند نسبت به پدر باید سلام کند و امثال اینها، چه مواردی که خودشان قرار ببندند، یک رسم مشخصی‌ست. این رسم بسیار خوب است. یعنی در واقع دوستی و سلامتی بین اشخاص را می‌رساند. منتها بعداً حتی یک چیزهای خیلی ساده موجب جار و جنجال و چیز بود. مثلاً می‌گفتند آنوقت‌ها در مجلسی که بیست-سی نفر متخصص بود و جنبه‌ی اجتماعی داشتند هر کدام می‌گفتند: اول قلیان را بیاورید پیش من. قلیان تعارف می‌کردند. و این موجب شده بود که بیست نفر، هر کسی اینها برای خودشان یک قلیان‌کش داشتند. تا اجازه‌ی قلیان می‌دادند، موقع قلیان بود، یک‌مرتبه چهل نفر، چهل تا قلیان می‌آمد توی مجلس، و حال آنکه خیلی‌هاشان اصلاً شاید قلیان نمی‌کشیدند نمی‌دانستند چیست به هر جهت. همین موجب شد، همین رسمی که برای نظم مقرر شده بود یعنی که کسی که خودش تشخیص بدهد که در این مجلس، صدرِ مجلس نیست باید خودش را در پایینِ مجلس حساب کند و دیگران را در صدرشان، این نظم مسلّم بود ولی به هم خورد. به تدریج آداب و رسومی که ما داشتیم بعضی‌هایش خیلی ساده بود اینقدر که بهش متلک درست کردند، شوخی درست کردند و حال آنکه اینها شوخی نیست. حاکی از یک روحیه‌ای است که می‌گوید: باید تحرک داشته باشید رو به سلامت، رو به چیز و به همراهی دیگران. خودش نشان‌دهنده‌ی یک همچین چیزی بود. و خب این طریق اینجوری که الان ما بعضی فیلم‌ها می‌بینیم یا اخبار می‌شنویم یک همچین نظمی الان وجود ندارد. اصلاً من یک کلمه “سلام” نمی‌شنوم از تلویزیون گفته بشود. مثل اینکه می‌گویند به قول چیز گفتند: این اُملی است، این دهاتی‌گری نشان می‌دهد، سلام یعنی چه؟ باید تعظیم کند و اطاعت. سلام به‌عنوان شروع آشنایی‌ست و تسلیم. حالا ما هم معمولاً، بخصوص اسلام چون اولِ شروع اسلام عده‌ی خیلی کمی بودند، برای اینکه اینها خودشان دفاع را از خودشان یاد بگیرند خداوند نه این طریق، این مطالب را که عرض کردم خداوند گفته باشد؛ نه. این را پیغمبران منتها پیغمبران فرمودند: جز به امر خدا حرفی نمی‌زنند، به امر خدا این حرف را می‌گفتند. ما متأسفانه، تمام آداب و رسوممان را از بین بردند. و حتی آن را املی و کم‌فهمی حساب کردند. و حال آنکه همه‌ی این آداب و رسوم حاکی از یک روحیه‌ای بود که در مسلمین بود و شاید در خارجی نبود. خب داستان آن کوزه‌ی آب در جنگ بدر که هیچکدام آب ننوشیدند. هر کدام که  بهش می‌خواستند آب بدهند می‌گفت: آن زخمی که بالاتر از من چهار قدم آن‌ورتر است آن حالش خیلی بد است. اول بروید به او برسید، بعد. و به این طریق در واقع هر سه-چهار نفر مرحوم شدند. فداکاری کردند، ایثار کردند، گو اینکه ایثارشان به ثمر نرسید ولی ثمرش برای خودشان بود و آن اینکه نشان دادند به عالَم که اینجوری باید باشند. آنها هم نظامی نبودند که. از همین مسلمانان‌هایی بودند که طبقات حتی کم‌سواد و بی‌سواد، که آن ایمان را خداوند در دلشان پروار کرده بود. بعد برای اینکه در سلام مثلاً وقتی مستحب است گفتند خب هر دو تا مؤمن که به هم می‌رسند به همدیگر سلام کنند. کدام‌یکی سلام کند؟ حتی اینجور جزئیات زندگی. البته این بعضی‌ها ایراد می‌گیرند که آزادی فکر را از مسلمان گرفته‌اند. یعنی هر جور بکند باید نگاه کند ببیند دیگران چه کرده‌اند؟با این عملی که می‌خواهد بکند مکروه است یا نه؟ مستحب است یا نه؟ همه را در یک چارچوبی نگه داشتند. حال آنکه نه، اینها آزادند، با کمال آزادی باید. و حتی مثالی از این دستورات، برای من سؤالی می‌رسد. مثلاً فلان بانو. فلان بانو و فلان آقا در این مورد سؤالی دارد. آن سؤالش را می‌گوید ولی اختلاف و نفهمی در آن قاعده نیست. اختلاف در این بیان … موقعیتی که این شخص داشت. به هر جهت خوب است به نظر من هیچیک از این، یک قسمت عمده‌ی این مسائل، به اصطلاح کوتاهی‌های ما نسبت به آداب و رسوم خودمان از دشمنی‌هایی که مسیحیت و یهودیت آنوقت‌ها، مسیحیت و یهودیت فقط تعجب کردند منتها باید بدانید تعجب چی هست و چرا؟ خدا موجودی آفرید بدون پدر، ولی خداوند حکمت این را به بندگانش آموخت. انشاءالله خداوند ما را توفیق بدهد در درک کلیه‌ی مسائل و عمق دستورات اسلامی. مهمترین دستور و امّ همه‌ی دستورات، این “وحدت مؤمنین با هم”. انشاءالله که وحدت مؤمنین را در خود قرآن، آیات قرآنی به منزله‌ی یک دیوار فلزی قرار داده که هیچ چیز درش اثر نیست. “کانهم بنیانٌ مرصوص”. که حتی در یکی از جنگ‌های کوتاه، محلی که داشتند، چهل نفر طرفدار به‌اصطلاح نگهدارِ قلعه بودند، نگهدار اینجا بودند. اما گرفتند، مسلمین، اینجا را از مسلمین گرفتند بعد خودشان مقررات خودشان را گذاشتند و همه باید به آن مقررات رفتارکنند… این امر موجب شد که خیلی‌ها رفتند زبان‌های خارجی، زبان‌های همسایگان خودشان، مسیحیت و یهودی اینها را یاد بگیرند. البته نتیجه‌ی خیر داشت برای مسلمین ولی اول زجر و شکنجه داشت. در یکی از جنگ‌ها که چهل نفر بودند خب فرمانده‌ی لشگر دقیقاً نمی‌دانست چند نفرند. می‌دانست چهل نفر. وقتی قرارداد بستند بین فرمانده‌ی لشگر دشمنان و رئیس قبیله، رئیس… چهل نفر باید احتساب کنند و کشته بشوند در راه اینها. یعنی یا کشته بشوند یا جنگ کنند. بعداً که شمردند چهل و یک نفر بودند. چهل نفر شمردند دیدند اینها چهل و یک نفرند. بعضی‌ها گفتند آقا… گفت: نه، ما قرارداد بستیم، چهل نفر، چهل نفرشان آزاد، گفتند که قرارداد، یکی گفت که: نه اصلاً از بیخ قرارداد بیخود بستید. ولی اکثر مسلمین گفتند که: نه، در این مجموعه که همه جنگ می‌کنند فرمانده‌ی لشگر حکم همه را دارد. یعنی فرمانی که داد و امضا کرد، قراردادی بست مثل این است که تمام لشگر آن… و بنابراین در مورد چهل نفر ما باید اجرا کنیم. راجع به چهل و یکم دیگر چیزی نکردند. این امر و این داستان اینها که شنیدید در ذهن مسلمین مؤثر بود و آنها را به صحت امر و قرارداد معتقد می‌کرد. به این طریق بود که اسلام پیروز شد … ما به هر یک از این داستان‌های صدر اسلام می‌نگریم، در آن دورانی که اسلام شروع کرد به کسب قدرت، می‌بینیم از ما تا آنها خیلی فاصله است. این سقوط ما چجوری شد؟ بعضی‌ها می‌گویند: در اثر خلط نژادها با هم اینجوری شد. بعضی‌ها می‌گویند: در اثر ثروت دارایی اینجور؛ که اول مسلمین ثروتی نداشتند و برای ثروت کار نمی‌کردند کمااینکه در جنگ احد یک قافله‌ای بود خیلی پربار از لحاظ مالی، پرقیمت و هیچ محافظی هم نداشت، محافظ عمده‌ای. می‌توانستند بگیرند و خیلی ثروتمند بشوند. ولی امر الهی، آیه‌ی قرآن هم هست که شماها بعضی‌ها آنجور را می‌خواستید ولی امر الهی بر این بود که قدرت شما را در واقع نشان بدهد، این است که گفت: نه، این قشون را ول کنید، یک قشون دیگری هست خیلی مجهز و مسلح، به او حمله کنید. این کار را کردند و آنها را شکست دادند. سیصد و سیزده نفر به‌اصطلاحِ امروز “پابرهنه”. سیصد و سیزده نفر کسانی که همان پابرهنه‌ها تاج سر ماست پیروز شدند بر هزار نفر قشون مجهز سوار بر اسب با شمشیر و کلاه و با همه‌چیز، بر اینها پیروز شدند. ولی جنبه‌ی مالی زیاد نداشت. و داستان‌هایی که در همان جنگ‌ها اتفاق افتاد که برای همه؛ چه مسلمین و چه غیرمسلمین عبرت بود. حالا ما خودمان باید فکر کنیم این موارد سقوط چیه؟ سعی کنیم خودمان به سقوط نیفتیم تا کم کم انشاءالله جامعه را از این سقوط دربیاوریم. انشاءالله.