مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح چهارشنبه ۹۶/۲/۶ – خانم‌ها (خواب‌آلودگی – تجربه و ترقی در فهم – وضع قواعد و قوانین در تمدن انسانی و رغبت به رعایت آنها)

Hhdnat majzoobaalishah96 05بسم الله الرّحمن الرّحیم

ماه بهار است، یعنی فروردین است، آخر اردیبهشت. همه‌ دنیای چی شروع به کار می‌کند منجمله خود انسان‌ها. یعنی در واقع تا حالا لباس کلفت تنشان بود زیر کرسی یا پهلویش. ولی از حالا اعضای بدن و بدن آزاد می‌شود، مشغول به فعالیت می‌شود، ولی یک مقاومتی در مقابلش می‌شود و آن خواب‌آلودگی است. یکی بیشتر خواب‌آلوده است یکی کمتر. یکی بیشتر احساس می‌کند، یکی کمتر. ولی به هر جهت همه یک خواب‌آلودگی دارند. این خواب‌آلودگی به جهت کوششی‌ست که کرده در این مدتِ سرما برای حفظ خودش. برای اینکه انسان‌ها فرق می‌کند، بعضی آنها انسان‌های این مناطق، مثل درخت‌ها، درخت‌ها هم همین جور، درخت‌ها چون خیلی بیشتر انس دارم باهاشون، از درخت، بعضی درخت‌ها هست که هرچه هم سرما بیاید بهش اثر نمی‌کند. باز هم که بهار شد آماده‌ی طراوت است و آماده‌ی کار است. بعضی‌ها نه، خیلی حساس و زودرنجند. یک خرده سرما بشود سرما می‌کند از بیخ. این باغبان می‌شناسد. شاید خود آن درخت هم اگر شعور داشته باشد تشخیص نمی‌دهد. ولی باغبان می‌شناسد که این درخت از این قبیل است یا از آن قبیل. همه‌ی تشخیص‌هایی که باغبان می‌دهد یعنی خداوند باغبان کل چیز، یک نمونه‌هایی از آن در انسان‌ها هست. برای اینکه انسان‌ها را بنده‌ی خاصِ خودش آفریده. هر انسانی. بنابراین هر انسانی، هر کدام از ماها که فکر کنیم ما یک نمایندگی از خداوند داریم؛ باید از کارهایمان خجالت بکشیم، یعنی باید در متناسب با آن نمایندگی کار کنیم. الان دیگر بشر تقریباً بسیاری از کارهایی که خداوند می‌کرد یاد گرفته و انجام می‌دهد، خیلی کارهایش. آن کار را یاد گرفتیم ولی متأسفانه يادمان رفته از کی یاد گرفتیم؟ آخر این بشر – می‌خوانید عملاً هم دیدید الان نمونه‌هایش، بشر اول که آمد، روی کره‌ی زمین پیدا شد – حالا چه‌جور پیدا شد کاری نداریم، آن به ما فعلاً ربطی ندارد – از اول که در کره‌ی زمین پیدا شد مثل یک حیوانی بود. همانجور در جنگل‌ها با هم بودند، همه با هم بودند و متناسب با آن زندگی یک مقرراتی داشتند. با این مقررات توانستند یک قدم جلوتر بروند قدرت بیشتری پیدا کنند. مثلاً مقررات این بود – مَثَل می‌زنم‌ها خیلی چیز – مقررات این بود که هر حیوانی را که گرفتید چه‌جوری بکشید گوشتش بخورید. و مقررات این بود که حیوان مرده را کاری نداشته باشید؛ درست است اگر خودتان بکشید می‌خورید ولی اگر خودش مرده باشد نخورید. این بشر تجربه کرد، اول که نمی‌دانست، تجربه کرد، دید بله یکی گرسنه هستند رعایت نمی‌کنند و لاشه‌ی مرده هم می‌خورند، بعد هزار گرفتاری و چیز پیدا می‌شد. اول که نمی‌دانستند این در برابر آن است، ولی می‌گفتند: همین که این کار را بکنیم مثل اینکه خورشید می‌گویند: وقتی خورشید قرمز طلوع می‌کند مثلاً مردم عصبانی‌اند، نه آن ربطی ندارد ظاهراً، ولی عملاً احساس می‌کنیم که ربط دارد، ارتباط بهش می‌دهیم. اینجا هم همین جور. بعد شد این برایشان یک قاعده. یکی از قواعدشان این بود که حیوان مرده را چیز نکنید. بعد آمد دید که آمد صحبتِ فیل. خیلی‌ها زحمت کشیدند یک دسته تشکیل دادند؛ نوزده نفر، بیست نفر و آمدند یک فیل را شکار کردند، بعد که گوشتش را خوردند یک خرده‌ای دیدند بدمزه است. همان وقت یک آهو را هم شکار کرده بودند خوردند گفتند: گوشت این که خیلی بهتر از آن است. قاعده گذراندند که فیل را نباید بکشید، آهو را باید بکشید بخورید. این شد یک قاعده‌ای. به همین طریق یکی‌یکی قواعد را فهمید خودش. وقتی فهمید خداوند مقرر کرد. وقتی فهمید که گوشت فیل مثلاً تلخ است و گوشت آهو خوشمزه است، وقتی این را فهمید خداوند قانونش هم آورد. گفت که: من از اول همین کار را کردم، از اول گفتم که شما گوشت آهو بخورید، گوشت فیل نخورید. حالا خودتان نفهمیدید ولی حالا که فهمیدید همین کار را بکنید. به این طریق می‌بینید قواعد و قوانین انسانی منطبق با امر خدا یعنی آنچه خداوند مقرر کرده و مقرر است با خوشمزگی و سلامتی غذاها به این طریق پیدا شده؛ مجموعه‌ی مقرراتی. حالا ما در این وسط وقتی رسیدیم که این مقررات خیلی زیاد هم شده. مثل نخی، طنابی، دور و بر ما را پیچانده و نمی‌گذارد از برگردیم به توحش. یعنی این انسان گاهی فکر می‌کند … نباشد. انسان فکر می‌کند که چرا فیل را نخوردم. من که حالا فیل دم دستم است. سوار فیل می‌شوم اینها، از این هم می‌خورم. تخلف می‌کند از آن قواعدش و همان وضعی که اولی‌ها می‌دیدند حالا هم می‌دیده. منتهی حالایی‌ها فکر می‌کند که پیدا کنند چرا این گوشت فیلی که خوردم چرا ظهر مثلاً دل‌درد گرفتم؟ آنها فکر این را نمی‌کردند که اینها به هم ربط دارد. ولی حالا این فکر را می‌کنند و می‌گردند که چرا اینجوری است؟ و از این موارد علتش را پیدا می‌کنند. مثلاً می‌بینند در گوشت فیل یک چیزی هست، یک ویروسی هست، یک چیزی هست که آن اگر به بدن انسان برسد ضعیف می‌کند، اذیت می‌کند. اولی‌ها نمی‌دانستند، حالایی‌ها هم به همان نتیجه رسیدند منتها می‌دانستند و می‌دانند. این است که حالایی‌ها خودشان اجازه نمی‌دهند بروند فیل را شکار کنند. قدیم جلویشان را می‌گرفتند ولی حالا خودش جلوی خودش را می‌گیرد. این هم یک ترقی‌ای که در تمدن انسانی ایجاد شد که خودش فهمید علت چیزهای دیگر. به همین روال بعضی‌ها می‌گویند که در آخرالزمان یعنی در روزی که خداوند همه‌ی مردم را یکی می‌کند، فهمشان را زیاد می‌کند. که بفهمند که آن قواعدی که دارند به نفعشان است. الان هم فرض بفرمایید شما خیلی امروز ساده یک مثلاً عکس برداشتید، یک چیزی، وقتی به دردتان نخورد پاره می‌کنید می‌ریزید دور. یک خرده می‌گردید برای کوپن قند و شکر می‌گویند عکس… می‌گویید: من داشتم انداختم دور. می‌گوید: خب بیخود انداختی، برو یکی دیگر بردار. این تجربه و قاعده. تجربه هم برادر همان قانون است یا پدر قانون است. این دفعه من با تجربه فهمیدم که اگر رفتم عکاسی و عکس برداشتم آن عکس را نگهدارم، پاره نکنم بریزم دور. چون ممکن است یک روزی به دردم بخورد. می‌بینید به این طریق یکی‌یکی قواعدی که بشر دارد و داشته و خواهد داشت؛ این قواعد را خودش می‌فهمد چیست، و روزی که بفهمد قاعدتاً خداوند همان قانون‌گذاری را هم به خودش می‌دهد. کمااینکه در این راه تا مدتی خداوند و بشر با هم قانون می‌گذراندند. البته بشر که می‌گوییم نه همین هر بشری. پیغمبران. خداوند یکی از بین همین مردم یکی را نمی‌آفریند جداگانه که از اول بگوید: پیغمبر من است، نه. یکی از همین مردم جدا می‌کند می‌گوید: گوش بده هر چه می‌گویم، و توسط او یک تجربیاتی هم‌ او کرده و به عرض می‌رساند، اجازه می‌دهند همچین قانونی به… به این طریق در واقع قوانین، چون یک مقداری از مسائل را خودش فهمیده خداوند در آن جور مسائل اختیار را داده به خود بشر که قانون بگذراند. به این طریق این تمدنی که ما داریم یعنی این قواعد و شهرنشینی‌ای که الان بشر دارد محصول شاید صدها هزار سال است. صدهزار سال همچین به زبان زود گفته می‌شود اما هم چیز به آسونی نمی‌گذرد. به این طریق قدر قوانینی که خداوند توسط آن پیغمبرش معین کرده که بعضی آن چیزهایی‌ست که می‌دانستند عده‌ای و بعضی‌هایش چیزهایی است که نمی‌دانند از نو خداوند مقرر می‌کند که… به این جهت احترام به رعایت قوانین شرعی و آنچه خدا گفته است، این رعایت خودش عبادتی است و خلاف قانون و خلاف منطق رفتار کرده گناهی‌ست. گناهی‌ست که مجازاتش این است که بلافاصله پیدا می‌شود. مجازات‌ها خیلی‌هایش آثاری‌ست که در همین دنیا می‌بیند. بعد برای اینکه خوب محکم‌کاری کند خداوند خودش هم یک مجازات اضافه‌ای گذاشته گفته اگر تخلف کردید، خطا کردید همه چیزها به جای خود ولی این یکی مجازات را من انجام می‌دهم که چرا حرف من را گوش ندادی. بنابراین این که ما باید منطبق با فرمان الهی زندگی کنیم برای آرامش زندگی خودمان است. این داستان‌ها می‌بینید، فیلم‌ها را می‌بینید اینها، فلان امپراتور، فلان شخص حاکم بر چیز، مردم ریختند تکه‌تکه‌اش کردند. این مجازات آن چیزهایی‌ست که کرده، منتها نه همه‌ی مجازاتش. این مجازاتی‌ست که خدا خودش می‌کند. خدا غیر از اینکه به ماها می‌گفت اینجوری کنید بعضی چیزها را خودش انجام می‌دهد. بنابراین سخت مواظب باشید و قدر خودتان را بدانید که شما یک موجودی هستید که خداوند در بین همه‌ی موجودات کره‌ی زمین، آنهایی که ما می‌شناسیم تا حالا، این موجود را برگزیده از همه‌ی موجودات دیگر. شما را از مجموعه‌ی اسب، الاغ‌ها، فیل‌ها اینها جدا کرده. یک قواعد خاصی برای شما گذاشته. این موهبتی که خدا داده و باید همیشه شکرگزارش باشید؛ شکرگزاریش هم این است که به مقتضای انسانیت، مقتضای دین و به مقتضای فرمان الهی آنچه را می‌کنید با رغبت و میل و اشتیاق باشد. یعنی مثلاً نماز که می‌خوانید فکر نکنید مجبورید، نه. هیچ هم مجبور نیستید. مختارید. منتها خودتان باید با مختار بودن و آزاد بودن این کارها را بکنید. این ارزشش بیشتر است تا اینکه به زور این کاری را بکنید. انشاءالله موفق باشید.