مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه)، مجلس صبح شنبه ۹۶/۱/۵ – آقايان (مراحل سلوک و اهمیت بیعت)

Hhdnat majzoobaalishah96 05بسم الله الرّحمن الرّحیم

هر یک از سکنات و حرکاتِ انسان از وقتی که تقاضای، “طلب” می‌کند یعنی “تشرف” تقاضا می‌کند معنای روشن‌تری دارد. و آن برای نشان دادن این مراحل است به خودِ شخص. یعنی اینجوری به خودش یادآوری می‌شود. در اولِ تقاضای تشرف، خودِ متقاضی، خودِ طالب احساس می‌کند که در یک جایی، “کوه” مثل اینکه شده باشد، حتی آنهایی که اعمالِ ظاهر شرع را انجام می‌دهند کلاً، ولی به اعمال درویشی و فقر آشنا نیستند آنها مثل اینکه از یک خوابی بیدار شدند و سررشته‌ی کار را گم می‌کنند. در این حالتِ “حیرت” که مدتی نشان می‌دهند و به قول بعضی از عرفا، آنهایی که تئوریک حرف زدند، خودِ این مرحله طهارت، این مسأله حاکی از حیرت درونی است. در این حالتِ حیرت درونی اگر شخص کوشش کند برای رفع حیرت، خود آن کوشش به نزد خدا معتبر است. آن کسی که مأموریت دارد که دست‌ها را بگیرد و از این مخمصه که در دادگاه دنیا هست نجات بدهد آن شخص در گردشی که می‌کند وقتی به این برخورد کرد بهش می‌گوید که: حیرت را رها کن، آن راهی که تو می‌خواهی اینجاست. طرف هم قبول می‌کند. قبول می‌کند و در دنبال این است که برای این تصادف یک علتی بیافریند و آن اینکه در اینجا علتی دیگر نیست جز امر الهی که خداوند ما را موظف کرده که بکوشیم از این حیرت دربیاییم. البته هیچکس نمی‌تواند بگوید حیرت بد است. برای اینکه حیرت است که موجب این می‌شود که خودش فکر کند که بالاخره واقعیت چیست؟ اگر هم بگوییم حیرت خوب است که این حرف نشد. حیرت یعنی “سرگردانی” که این است که حیرت برای خودِ متحیر، برای خودِ آن انسانی که [متحیر] در کار جهان است مفید است و وادارش می‌کند به جستجوی علل و جستجوی معالم حال خودش. بعد از این حیرت وقتی رسید به یک مرحله‌ای که برای رفع این حیرت و برای پیدا کردن یک راه ثابت که خودش باید برود باید یک بیعتی بکند. با فلان کس بیعت کند، یعنی هم تعهد کند که دستورات او را رفتار کند تا از حیرت دربیاید. در اینجا حالت “طلب” می‌گیرد. یعنی این دست را که چیز می‌کند در حالت طلب، ژست طلب دارد. یعنی این نشان‌دهنده‌ی طلب است. یک مرحله‌ای است بعد از حیرت که داشت طلب است یعنی “وصول به هدف” است. خب در این حالت به هیچ وجه بیکاری یا بی‌نظمی نباید باشد. باید همیشه همه‌ی جهات آماده و فراهم باشد که برود کار کند. حالت باید مطابق با این باشد. تا بعد که نشست و دستور گرفت؛ آن‌وقت آن دستور، دستوری است که باید انجام بدهد. در هیچ ژستی در هیچ حالتی از این حالت نباید مخالف … رفتار کند. مثلاً خنده در این حالات هیچ متناسب نیست. یعنی متناسب با آن حالتی که در آنجا هست نیست. در تمام این مدت، حالات مختلفی که شخص دارد، تمام اینها مسیر زندگی روحی‌اش را فراهم می‌کند. یعنی بعد از چیز باید فکر کند، فکر کند کار را انجام بدهد، دستورات را انجام بدهد، با همان ترتیبی که آنجا هست. در تمام این مدت هم باید متواضع باشد. من خیلی‌ها را دیدم مصافحه را توجه ندارند، اینجور می‌نشینند. فرق مصافحه‌ی ما با دست دادنِ مرسوم همین است که آن دست دادنِ مرسوم هم البته باید نشان‌دهنده‌ی صمیمیت و دوستی باشد ولی به هیچ وجه نشان‌دهنده‌ی بستنی نمی‌شود. و حال آنکه بیعتِ ما نشانه‌ی تسلیمِ به طرف است. یعنی کسی که بیعت می‌دهد با کسی که بیعت می‌گیرد قراردادی می‌بندند، متناسب با آن کار و متناسب با این حالت باید… برای این است که بتواند مابقی دوران زندگی خود را با گزارش خوب بگذراند. بعد هم که قبول شد یعنی اعلام می‌کند که من حاضرم، علاقمندم که بیعت کنم، تسلیم کنم. در این صورت بیعت‌گیرنده قبول می‌کند. تمام این حالت از طرف بیعت‌کننده باید به صورت تواضع باشد. برای چی؟ بیعتی که بیعت می‌کند به اینکه جان و مال خودم را در اختیار شما می‌گذارم. البته در مقابلش چیزی که داده می‌شود ظاهراً بالاترین چیز است. یعنی وعده‌ی بهشت و وعده‌ی آرامش ابدی. این وعده‌ی بهشت و آرامش ابدی هم یک چیز ثابتی نیست که به آن که رسید دیگر بیکار بنشیند، نه. همیشه ادامه دارد. به یک مرحله که رسید، مرحله‌ی بالاترش بهشت حساب می‌شود. مرحله‌ی بالاترش و سالک باید در تمام این مراحل آن حالت تواضع را که داشت، حالت طلب را که داشت، حفظ کند. برای اینکه در همه‌ی این مدت، آن در واقع متقاضیِ بهشت است، متقاضی آرامش است، این باید حفظ کند. و از طرفی برای کسی که بیعت کرده، مرحله‌ی بیعت مهمترین مرحله‌ی زندگی است. برای اینکه زندگی، خب، دیدن فرض کنیم همه جا هم خیر و خوبی ببیند. ولی در بیعت خودش را می‌فروشد. خودش را در اختیار دیگری قرار می‌دهد. این است که باید خیلی با حالِ متواضع باشد. و حالِ تسلیم داشته باشد. چون آن بیعت‌گیرنده تعهد کرده که در مقابل این بیعت و این که تو تسلیم می‌شوی خداوند هم مقدر کرده توسط من که این چیزها به تو داده بشود؛ آرامش داده بشود، دوری از گناه داده بشود. خیلی‌ها به بیعت به منزله‌ی یک کار سبک، بیعت را در امور معنوی و در این مسیر ذکر نکرده‌اند بلکه در مسائل شریعت ذکر کرده‌اند. برای اینکه جالب‌تر باشد، کشش بیشتری داشته باشد. این است که برای بیعت در زندگی اهمیت بیشتری قائل بشود. اصلاً بیعت یعنی “زندگی”. کسی که بیعت کرده خودش… خیلی به‌اصطلاح مهم‌ترین مرحله‌ی زندگی است و بلندترین آرزو و هدف که بیعت، بیعت واقعی باشد، واقعی یعنی دل انسان این بیعت را قبول کند. وقتی اینجوری است باید آن حالت تواضع و خواسته و این که دلش یک چیزی می‌خواهد از طرف، آن حالت را حفظ کند. ان‌شاءالله امیدوارم این‌جور باشد.