زیستن در جهان بی‌ثبات

نگاهی به ادبیات ایران و جهان

adabiat jahanسارا سجادی نائینی

۱ـ کتاب «مائده‌های زمینی و مائده‌های تازه» نوشته‌ی «آندره ژید» نویسنده‌ی نامدار فرانسوی، تنها دریچه‌ای نیست رو به دنیایی که نویسنده به آن می‌نگرد، بلکه چون آیینه‌ای است که ما را به ما می‌نمایاند. همراه با خواندن آن است که پرتوهایی از شور و حرارت خویشتن را باز‌خواهیم یافت.

 متن شاعرانه‌ی کتاب، پر است از گزاره‌های شهودی که همراهی با آنها خواننده را به یافتن «نگرش خویش» رهنمون می‌سازد. ژید معتقد بود که: «مهم‌ترین اصل برای هر کس آن است که با‌ وجود همه امکانات و چندگانگی‌هایی که در درون خود سراغ دارد، با خویشتن خویش صادق باشد». به تعبیری با خویشتن خویش بیگانه نباشد، بر خواسته‌هایش واقف بوده و از گذشته و آینده درگذرد. برون‌داد چنین زیستنی، برانگیختن شور و شوق درونی خواهد بود که به مقصد و مقصودی جز خوشبختی منتهی نخواهد شد.

 «مائده‌های زمینی و مائده‌های تازه» کتابی است تماماً در ستایش شادی، زیبایی، شوق به زندگی و غنیمت شمردن لحظه اکنون. ژید معتقد است باید جهان رؤیا را ترک گفت و به صدای تپش «زندگی» گوش سپرد. او در کتابش با صراحت از خواننده می‌خواهد: «کتابم را به دور افکن… گمان مبر که کسی دیگر بر حقیقت تو دست یابد…».

 از میان هزاران هزار راه و رسم زندگی و نگرش‌های گوناگون، مسیر یگانه خویش را بیاب و قدم در راه بگذار. نه تنها کتابم را به دور افکن، بلکه تصوری که از خویشتن و جهان‌داری به کناری‌گذار تا هم جهان و هم خویش را، فارغ از مفاهیم و اصول و ضوابطی که بر تو تحمیل شده‌است، در هر لحظه تازه و نو یابی. ژید می‌گوید که به هیچ چیز دل مبند:«همچنان که می‌گذری، به همه چیز نگاه کن و در هیچ جا درنگ نکن»؛«در درون خویش تنها به چیزی دل ببند که احساس می‌کنی در هیچ جا جز در تو نیست».

 مصطفی ملکیان، در یادداشتی با عنوان «ستایش وارستگی» به فلسفه زندگی آندره ژید پرداخته و در آن عدم وابستگی به همه چیز و در عین حال دوست داشتن و خوشامد گفتن به همه چیز را، «عشق» نام نهاده است. او شرط دستیابی به این «عشق عام» را دوری از خودپرستی و تقسیم موجودات در دسته‌های سودرسان و زیان‌آور می‌داند. بدین معنا ثبات در چنین عشقی با بی‌ثباتی در وابستگی همراه خواهد بود. با اینکه بیش از صد سال از نوشتن این کتاب می‌گذرد، گویی تمامی مطالب، برای انسان امروز نگاشته شده و این رخ نمی‌دهد مگر به مدد درک و نگاه تیز‌بین نویسنده.

 ۲ـ کتاب «بیگانه» اثر آلبر کامو با این لحن بی‌تفاوت آغاز می‌شود: «مادرم امروز مرد، شاید هم دیروز، نمی‌دانم». به دنبال این جمله است که ما با «مورسو» شخصیت اصلی داستان بیگانه، آشنا می‌شویم. شیوه حضور او در مراسم خاکسپاری مادرش و رفتار وی در یکی دو روز پس از آن، ویژگی‌های شخصیتی وی را به ما می‌نمایاند. نه تنها در سوگ مادر نمی‌گرید، بلکه روز بعد رابطه جدیدی را (با ماری) شروع می‌کند و به خوشگذرانی می‌پردازد.
این بی‌تفاوتی‌ و انفعال مورسو، در جای‌جای روند داستان به چشم می‌خورد. درتصمیم‌گیری برای ازدواج، شهادت‌دادن برای همسایه‌اش، نقل مکان به پاریس و… تا آنجا که با همین بی‌توجهی‌ها به اجتماع و محیط پیرامون، در جریان اتفاقی ساده، مرتکب قتل می‌شود. کتاب به دو بخش تقسیم می‌شود و نقطه انفصال آن به گفته خودش چهار تقه کوتاهی است که به در بدبختی می‌زند.

 در بخش نخست، مورسو با صداقتی بی‌چون و چرا به قدری در دنیای خویش غرق شده که گویی با همه کس و همه چیز بیگانه است. در بخش دیگر، با قرارگرفتنش در محیط زندان و دادگاه‌ است که نگاه‌های ناظران را می‌بیند. در روند بازپرسی و دادگاه وقتی وکیل یا دادستان یا حتی دوستان مورسو در موردش صحبت می‌کنند او هیچ اشتراکی میان آنچه می‌گویند با وجودش نمی‌یابد: «حسی غریب داشتم، خودم داشتم خودم را نگاه می‌کردم» یا:«به نظر می‌رسد خارج از من دارند به این قضیه رسیدگی می‌کنند».
گویی اینجاست که مواجهه رخ می‌دهد. بزنگاه‌هایی که چون ترمزی ناگهانی در مسیر یکنواخت زندگی چنان تکانت می‌دهد که خواه ناخواه به پیرامونت نگاهی دوباره خواهی انداخت. کسی که هیچ تعلق خاطری به اطرافش و اطرافیانش نداشت، آرام آرام دیگران برایش اهمیت می‌یابند: «برای نخستین‌بار پس از سالیان سال حس احمقانه گریه‌کردن به من دست داد، چون حس کردم چقدر این آدم‌ها از من متنفرند.» مورسو در خلوت سلولش کشمکشی میان بی‌اعتنایی و کنشگری دارد. جایی اعتراف می‌کند: «من این‌طور زندگی کرده بودم و می‌توانستم جور دیگری هم زندگی کنم. این کار را کرده‌ام و آن کار را نکرده‌ام…»
به گفته‌های مادرش می‌اندیشد. به نتایج نگرفته و امیدهای از دست رفته، عصبانی می‌شود، فریاد می‌زند… مورسو هم چون مادرش در جوار مرگ حاضر می‌شود از نو زندگی کند و تنها آرزویش این است که مردم با فریادهایی از نفرت به پیشوازش بیایند! رولان بارت در نقد «بیگانه» می‌گوید: «چیزی که مورسو را محکوم می‌کند قاتل‌بودن او نیست، ناظر بودن اوست.»

 ۳ــ چندی‌ است که از برگردان “سفرنامه ابن‌بطوطه” به همت “دکتر محمد علی موحد” می‌گذرد. کتابی که شفاف‌ترین سند فرهنگی شرق محسوب می‌شود. و به خوبی وضع ممالک اسلامی در حساس‌ترین اعصار تاریخی را نمایان می‌سازد. قرن هشتم هجری مصادف است با افول دوره اسلامی و آغاز رنسانس.
ابن‌بطوطه با صداقتی کم‌نظیر به روایت داستان خویش از رویارویی با مردم سرزمین های مختلف می‌پردازد. سادگی گفتارش همراه با ظرافت قصه‌هایی جاندار و اطلاعاتی گرانبها به حد کفایت شیرین و گیراست. اما کتاب “ابن‌بطوطه” با قلم مترجم سفرنامه، با سیری در آفاق فرهنگ و اجتماع و سیاست خواننده را به نکات عبرت‌آموز و فکرت‌انگیز سفرنامه رهنمون می‌کند. نویسنده اوراق تاریخی را ورق زده و روایت ابن بطوطه را با دیگر روایات موجود از همان روزگار مقایسه کرده و تصویری جامع‌تر همراه با ملحقاتی ارزشمند برای خواننده مشتاق امروز فراهم آورده است.

 کتاب “ابن‌بطوطه” در بخش آغازین به معرفی شخصیت و شرح اجمالی سفرهای جهانگرد نامی دوران اسلامی می‌پردازد. جوانی گرم‌سخن و آسان‌گیر که با خواص و عوام یکسان می‌جوشد. مسلمانی که پای بر زمین و نگاهی بر آسمان دارد. سیّاحی که دست خواننده را می‌گیرد و از پس پیچ و خم قرون همراهی‌اش می‌کند و احوال ملل گوناگون را از قلب قاره آفریقا تا کرانه دریای چین، در گوشش نجوا می‌کند. عزیمتش به ایران و نفوذ و گسترش زبان و فرهنگ ایرانی در آن روزگار، لذت خواندن را صدچندان می‌کند.
نویسنده در ادامه به روایت ابن‌بطوطه از دنیای زنان می‌پردازد، او به هر شهری که پا می‌گذارد، زنان آن دیار را توصیف می‌کند. از تعلیم و تربیت تا لباس و عطرشان. از میزان آزادی تا جایگاه اجتماعی و سیاسی‌شان. شـرق پر است از تابوهایی که نمی‌توان آشکارا درباره‌اش سخن گفت و زن، نیمه‌ مهـجور مانده هـمه اعـصار است.
با این وجود ابن‌بطوطه جسورانه به بیان احساسات خویش در این باره می‌پردازد. سپس مدرسه و خـانقاه به منزله دو بستری در کنار هم که موجب باروری نطفه اندیشه و جهان‌بینی دنیای اسلام را شکل داده، و به عنوان دو عضو تنفسی در کالبد فرهنگی آن جوامع وجود دارند، بررسی می‌شوند.

 موحد در بخش پایانی کتاب به شاخص حیات سیاسی جامعه می‌پردازد. به اهرم مذهب در دست سیاست. وی شاهد چهل و چهار دولت بوده که شش تا از آنها ابر قدرت آن زمان بودند. «سلسله مراتب قدرت به مخروطی می‌ماند که حکومت در راس آن قرار دارد. قدرت‌طلبی در نهاد آدمیزاد است و جادوی قدرت کسانی را که استعداد برتر و امکانات بیشتر برای پیشرفت داشته باشند، بر می‌گزیند». سرانجام کتاب با پرسش‌هایی در مورد مواجهه سنت و مدرنیته و علل انحطاط جوامع اسلامی در آن دوران، همچنان در ذهن خواننده گشوده می‌ماند.

منبع: روزنامه اطلاعات