مجذوبان نور - پایگاه خبری دراویش گنابادی

غورى در چند اجازه طريقتى در سلسله نعمت‏اللّهى-دكتر سيّد مصطفى آزمايش

Imageاز مرحوم نايب‏الصدر شيرازى حاج آقا ميرزا زين‏العابدين شيرازى رحمت‏عليشاه (متوفّى به شب يكشنبه 27 صفر 1278 در هفتادسالگى در شيراز) كه از اقطاب جليله سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه و جانشين مرحوم حاج آقا ميرزا زين‏العابدين شيروانى مست‏عليشاه بوده، چندين اجازه طريقتى دردست است كه از اهميّت ويژه و بسيار فراوانى برخوردارند.

 

 

از مرحوم نايب‏الصدر شيرازى حاج آقا ميرزا زين‏العابدين شيرازى رحمت‏عليشاه (متوفّى به شب يكشنبه 27 صفر 1278 در هفتادسالگى در شيراز) كه از اقطاب جليله سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه و جانشين مرحوم حاج آقا ميرزا زين‏العابدين شيروانى مست‏عليشاه بوده، چندين اجازه طريقتى دردست است كه از اهميّت ويژه و بسيار فراوانى برخوردارند.

اگرچه صاحب كتاب طرائق الحقايق – مرحوم حاج‏محمّد معصوم شيرازى ابن زين‏العابدين معروف به نايب‏الصدر ثالث – از مشايخ بسيارى نام مى‏برد كه از دست پدر بزرگوارش – رحمت‏عليشاه – مفتخر به دريافت اجازه ارشاد شدند،(1) امّا از نظر يك محقّق كه در كار تهيه يك گزارش تاريخى دقيق از تحوّلات سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه است، روايات عموم مورّخين – چون صاحب طرائق – زمانى قابل استناد به‏شمار مى‏رود كه به دلايل متّقن تاريخى و اسناد غيرقابل انكار نيز اتّكا داشته باشد(2)

اجازه‏هاى مزبور به ترتيب تاريخ صدور به قرار زيرند:

1 – اجازه ارشاد جزئيه اوّليه براى حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى – مورّخه شوّال المكرّم 1271 هجرى. در اين اجازه آمده است: »جناب محامد و محاسن انتساب برادر مكرّم آقا محمّدكاظم استحضار از طريقت علّيه داشت، لهذا به تاريخ شوّال المكرّم قرار دادم كه در اصفهان هركس طالب طريقه حقّه باشد، ذكر انفاس را با اورادى كه از مشايخ عظام يداًبيد به ايشان رسيده تعليم نمايند«. و در ادامه از جمله آمده است: »و شب‏هاى جمعه هرگاه اسبابش جمع باشد به نهجى كه به ايشان رسيده است، نيازى سبز كنند و دعاى سفره معمول دارند«.

بنابراين اجازه، حاج آقا محمّدكاظم مجاز به تلقين اوراد و اذكار لسانى، ذكر انفاس و تشكيل مجلس نياز و دعاى سفره در شب جمعه شده، امّا مفتخر به دريافت لقب طريقتى نگشته است.

2 – اجازه ارشاد جزئيه ثانويه حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى مورّخه ربيع‏الاوّل 1272. در اين اجازه آمده است: »مجدّد قلمى مى‏شود كه طالبين حق در اصفهان يا جاى ديگر هرجا باشد به‏هم رسد مأذون هستند كه ذكر انفاس و ذكر حيات و اوراد – به نهجى كه به ايشان رسيده – به قدر استعداد طالبين به ايشان تعليم كنند و تا ممكن است شب‏هاى جمعه و نياز را از دست ندهند و معمول دارند«.(3)

اين اجازه مكمّل قبلى است و در آن جواز تلقين اذكار انفاسيه و حياتيه و نيز اوراد و سبزكردن مجلس نياز و مجالس شب‏هاى جمعه ذكر شده و دايره ارشاد ايشان از انحصار به محدوده اصفهان خارج گشته و اطلاق يافته است. مع‏ذلك در اين اجازه نيز عنوان و لقب طريقتى ذكر نشده است.

3 – اجازه مطلقه كامله ارشاد كليه و فرمان نيابت و جانشينى و لقب طريقتى "سعادت‏عليشاه" براى حاج محمّدكاظم اصفهانى مورّخه شوّال المكرّم 1276 در اين فرمان آمده است: »در اين تاريخ كه شهر شوّال المكرّم سنه 1276 هجرى است، مجدّداً عالى‏جناب معارف اكتساب عوارف انتساب محامد و مكارم و مشايخ القاب آقا محمّدكاظم معروف به شيخ زين‏الدّين طاب‏ثراه(4) را كه به حليه اوصاف حميده آراسته و از رذايل صفات نفسانى پيراسته پيراسته است، محكوم به ارشاد طالبين و مأذون در تلقين اوراد و اذكار قلبيه و قالبيه مأثوره از اولياء راشدين نمودم و ايشان را در طريقت "درويش سعادت‏عليشاه" ملقّب ساختم. جناب مشاراليه بايد همّت اوليا را پيش‏نهاد نموده، از ارشاد طالبين و تربيت سالكين و انذار منكرين دقيقه‏اى فروگذاشت ننمايد. و فقراى سلسله علّيه نعمت‏اللّهيه هم از اطاعت و انقياد ايشان خود را معاف ندارند و مردود ايشان را مردود فقير و مقبول ايشان را مقبول فقير شمارند«.(5)

اين فرمان داراى اطلاق و كمال خاصّى است و چنان‏كه در جملات صدريه آن درج شده، آقا محمّدكاظم را نه‏تنها "مأذون در تلقين اوراد و اذكار" بلكه حامل و مبلّغ "اسرار اوليا" نموده و به اين دليل، كليه اذكار قلبيه و قالبيه اعم از انفاسيه و حياتيه و هيكليه و حمايليه و تهليليه و… اوراد مختلفه كه يداًبيد در سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه از اسلاف به دست اخلاف منتقل شده و در آن زمان دراختيار مرحوم رحمت‏عليشاه قرار داشت به ايشان سپرده گشته است، و مندرجات اين فرمان منحصر بفرد دلالت صريح بر امر نيابت مطلقه و جانشينى بلافصل حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى دارد و به‏همين دليل است كه ايشان تنها شخصيّتى است كه از طرف مرحوم رحمت‏عليشاه مفتخر به اخذ لقب طريقتى شاهى گشته و به درويش سعادت‏عليشاه ملقّب شده است. اين لقب و اين اطلاق ولايتى و نيز بخش اخير فرمان كه خطاب به عموم پيروان و رهروان طريقه نعمت‏اللّهيه است، نشانگر آن است كه فرمان فوق، فرمان جانشينى مطلقه است خاصّه آنجا كه فرموده است: »مردود ايشان را مردود فقير و مقبول ايشان را مقبول فقير دانند«. و اين همان جمله بسيار مهمى است كه صاحب طرائق الحقايق از نقل آن خوددارى كرده و آن را به ميل و تشخيص خود حذف كرده است.

4 – اجازه اوّليه ارشاد جزئيه براى حاج آقا ملّا محمّدحسن نطنزى كاشانى مورّخه دهه دوم محرّم الحرام 1277. در اين اجازه آمده است: »فرزند مكرّم مؤتمن الحاج محمّد حسن خلف مرحمت‏مآب حاجى ملّا احمد نطنزى را مأذون در اجازه ادعيه و اوراد و مأمور به تلقين اذكار لسانيه و ذكر انفاس نمودم كه هرجا طالبى صادق يابند، از شراب طهور ورد و ذكر بچشانند«.

 برمبناى اين اجازه مرحوم حاجى مذكور مجاز به تعليم اوراد و ذكر انفاس گشته و دايره ارشادش محدود به ناحيه معيّنى نشده است. از وى به‏عنوان "فرزند مكرّم مؤتمن" ياد رفته ولى لقب طريقتى بر ايشان منظور نشده است. از آنجا كه اين فرمان در چند ماه آخر حيات مرحوم رحمت‏عليشاه صادر شده بود و احتمالاً مى‏توانست مورد ايراد برخى از پيروان قرار گيرد، فلذا مرحوم رحمت‏عليشاه در انتهاى فرمان با انشاء اين جمله كه: »فقراى سلسله عليه… قول ايشان را در طريقت قول فقير دانند و از صلاح و صوابديد ايشان تخلّف ننمايند« مشير بدان شده‏اند كه تعاليمى كه ارادتمندان از لسان حاج ملّامحمّدحسن دريافت مى‏دارند از جانب خود ايشان نيست بلكه با اجازه رحمت‏عليشاه است.(6)

اصل اجازه‏نامه فوق، امروزه در دسترس بازماندگان حاج آقا ملّامحمّدحسن نطنزى نيست[و چه‏بسا دراختيار بازماندگان حاج آقا محمّد شيرازى باشد] امّا رونوشت آن‏كه به قلم كاتبى خوش‏نويس تحرير يافته همراه با اصل متن [كه دستخط مرحوم رحمت‏عليشاه بوده و چند نفر شاهد كه اصل متن و رونوشت مزبور را ديده‏اند و شهادت خود را در زير همين رونوشت تحرير كرده‏اند، اين مطلب را نوشته‏اند] در سال 1278 – يعنى پس از رحلت مرحوم رحمت‏عليشاه – به‏نظر چند نفر رسانده شده. از كاتب مزبور نوشته ديگرى نيز موجود است كه عبارت از نامه شكوائيه مرحوم حاج ملّامحمّدحسن نطنزى به ناصرالدّين شاه قاجار است.(7) حال اگر خط رونوشت فرمان رحمت‏عليشاه و خط متن شكوائيه كه هر دو، دستخط كاتب واحدى است با دستخط خود حاج ملّا محمّدحسن نطنزى مقايسه شود، تفاوت‏هاى زيادى آشكار مى‏گردد كه نشانگر آن است كه كاتب خوشنويس مزبور شخص ثالثى به غير از مرحوم رحمت‏عليشاه و حاج ملّا محمّدحسن بوده است.

اجازه پنجم – اجازه ثانويه ارشاد جزئيه براى حاج ملّامحمّد حسن بدون تاريخ و بدون لقب طريقتى در حاشيه همان رونوشت فوق‏الذّكر است. در اين متن آمده: »بايد جناب فرزند اكرم حاجى محمّدحسن اوراد و اذكارى كه به ايشان رسيده است، هر طالبى كه از روى صدق و صفا طالب طريقه نعمت‏اللّهيه بشود به ايشان بگويند و در شب‏هاى جمعه نياز را به طريقى كه رسيده است معمول دارند«. اين اجازه بسيطتر از قبلى است و تلقين ذكر در آن از محدوده انفاسيه خارج شده و اجازه سبزكردن مجالس نياز نيز بدان افزوده گشته است. اين اجازه به خطّ مرحوم رحمت‏عليشاه و ممهور به مهر ايشان است.(8)

چند نكته پيرامون اسناد موردبحث

الف – اجازه‏هاى دوگانه ارشاد جزئيه براى حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى مورّخات 1271 و 1272 قمرى در كاغذ واحد و به خط و به مهر مرحوم رحمت‏عليشاه است. اين امر نشان مى‏دهد كه معمول ايشان آن بود كه پس از مأمورساختن سالكى به خلوت و صحبت و عزلت و خدمت – كه اركان اربعه سلوك‏اند – به مقدار معيّن و گشايش ابواب غيبى، ايشان را طىّ فرمانى مجاز به امر ارشاد مى‏كردند، و پس از مأمورنمودن به رياضات ديگر فرمان مكمّل جديدى در حاشيه همان اجازه قبلى ترقيم مى‏فرمودند.

بر اين منوال اجازه‏هاى دوگانه شيخى حاج آقا ملّامحمّد حسن نطنزى نيز كه نشان از سلوك و كمال تدريجى ايشان دارد، بايد در حاشيه يكديگر قيد شده باشد، امّا چنين نيست؛ يعنى اجازه دوم رحمت‏عليشاه به ايشان كه دستخط خود ايشان است، در حاشيه رونوشت اجازه اوّل شرف صدور يافته كه به قلم كاتبى خوشنويس است. اين درحالى است كه از گواهى گواهان استنباط مى‏گردد كه اجازه دوم زمانى بر حاشيه رونوشت اجازه اوّل درج شده كه اصل آن اجازه نيز موجود بوده است. اكنون سؤالى كه مطرح مى‏شود آن است كه در شرايطى كه اصل اجازه اوّل وجود داشته، چرا اجازه دوم در حاشيه رونوشت آن نگاشته شده است؟ زيرا اجازه دوم نيز مى‏توانسته در حاشيه همان اجازه اوّل رقم خورده و از هر دو، دو رونوشت يكجا يا جداجدا برداشته شود. مگر آنكه فرض كنيم كه اصل اجازه اوّل به دلايلى به‏هنگام نوشته‏شدن اجازه دوم كنار گذاشته شده بوده تا حضرت رحمت‏عليشاه ناچار گردد اجازه دوم را در كنار رونوشت مزبور بنويسد. امّا چرا؟

 براى پاسخ دادن به اين پرسش بايد سير حوادث را ضمن موضع‏گيرى‏هاى مرحوم حاج ملّا محمّدحسن پس از فوت رحمت‏عليشاه پيگيرى نماييم.

ب – چنان‏كه فوقاً ياد شد، فرمان صادره در سال 1276 براى مرحوم حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى سعادت‏عليشاه نظر به كمال وسعت و اطلاق محتواى آن، نه‏تنها فرمان ارشاد و انذار بلكه جواز انتقال اسرار اوليا، از ولى حاضر به جانشين وى مى‏باشد و فرمان بى‏چون و چراى جانشينى به‏شمار مى‏رود. با صدور اين فرمان و به‏شرحى كه مبسوطاً در كتاب تاريخچه تحوّلات سلسله نعمت‏اللّهيه آمده است، خانواده مرحوم آقاى رحمت‏عليشاه كه از متشرّعان متحجّر و از مخالفان فقر و معاندان قسم‏خورده تصوّف و عرفان بودند، با امر ولايت به‏صورت كالاى قابل نقل و انتقال از طريق وراثت برخورد كرده و با انتقال امر خلافت از شيراز به اصفهان به مخالفت برخاستند و زمينه‏هاى متعدّدى براى واداركردن مرحوم آقاى سعادت‏عليشاه از قبول مسؤوليّت جانشينى و براى انصراف رحمت‏عليشاه از احاله امر به ايشان چيدند و چون از اين امر طَرْفى نبستند (نامه آقاى رحمت‏عليشاه به آقاى سعادت‏عليشاه مورّخه 1277 ديده شود)(9) تصميم به ريختن طرحى جديد گرفتند. برمبناى اين طرح جديد قرار بر آن شد كه پس از رحلت آقاى رحمت‏عليشاه پسر بزرگ ايشان ميرزا محمّدحسين اجازه‏نامه مجعولى به خطّ خود تحرير نموده و با مهر پدرش – كه پس از درگذشتش به او به ارث مى‏رسد – آن را ممهور نمايد، و در اين متن مجعول »عمّ امجد حاج آقامحمّد را كه بهتر از ايشان متصوّر نيست« به‏عنوان جانشين ايشان معرّفى نمايد.(10)

با دقّت در متن اجازه مذكور درمى‏يابيم كه انشاى آن از مرحوم آقاى رحمت‏عليشاه نيست و به فرامين حكومتى مانسته، و اساسى‏ترين نقطه ضعفش آن است كه به خط و خامه غير، تنظيم شده و اين خلاف روش مشخّص رحمت‏عليشاه بود كه كليه فرامين طريقتى را – كه به‏عنوان نمونه چهار فقره آن را در اين‏جا منعكس نموده‏ايم – به خط و خامه خود تنظيم مى‏فرمود.

د – پس از درگذشت مرحوم رحمت‏عليشاه، مرحوم سعادت‏عليشاه در شهر اصفهان به‏عنوان جانشين ايشان پيروان سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه را به تجديد عهد با خود فراخواند و به هركسى كه به ملاقات ايشان مى‏رفت، فرمان جانشينى خود را كه عين دستخط آقاى رحمت‏عليشاه بود، ارائه مى‏نمود و مى‏فرمود كه هيچ‏كس ديگرى دستخطى از رحمت‏عليشاه ندارد كه فوق دستخط من باشد و آنچه ديگران عرضه مى‏نمايند مقبول نيست؛ چون دستخط رحمت‏عليشاه نيست و اعتبار ندارد و مجعول است و از مهر ايشان سوءاستفاده نموده‏اند. امّا خانواده مرحوم رحمت‏عليشاه كه دست به چنان عمل ناشايستى زده و اسباب تشتّت و پراكندگى پيروان را فراهم ساخته بود، اظهار مى‏داشت كه اين نكته كه دستخط فرمان حاج آقامحمّد از آن مرحوم رحمت‏عليشاه نيست كفايت از آن ندارد كه ما متن مزبور را مخدوش و تقلّبى و بى‏اعتبار بدانيم، زيرا برخى از فرامين طريقتى ديگر نيز بوده كه در زمان حيات رحمت‏عليشاه با خط شخص ديگرى تنظيم شده و مورد قبول رحمت‏عليشاه قرار داشته و مهر ايشان برپايش الصاق شده است. آنگاه براى تحكيم سفسطه خويش همان رونوشت اجازه نامچه حاج آقا ملّامحمّد حسن نطنزى را همراه با اصل متن – كه اكنون از خفا خارج ساخته بودند – ارائه مى‏دادند و از پيروان گواهى به صحّت رونوشت و مهر مى‏گرفتند. از مطلبى كه يكى از گواهان در زير رونوشت اجازه حاج ملّامحمّدحسن پس از رحلت رحمت‏عليشاه نوشته و در آن اين جمله را قيد كرده كه »چون جناب آقاى آقا محمّدكاظم [سعادت‏عليشاه] حقير را سرافراز سواد [= فرمان] خود فرموده بود، رؤيت نمودم«. صراحتاً استنباط مى‏گردد كه اين امر در راستاى برنامه از قبل طرح ريزى شده‏اى به منظور تضعيف موقعيّت و فرمان جانشينى سعادت‏عليشاه انجام مى‏گرفته است. مع‏ذلك پس از كوتاه‏مدّتى – و پس از نشان‏دادن آن رونوشت به پنج شش نفر – از ادامه ارائه آن خوددارى ورزيدند، و علّت نيز آن بود كه ارائه آن رونوشت ممهور به مهر رحمت‏عليشاه كفايت از انجام مقصود آنان ننمود. زيرا:

اوّلاً – مرحوم رحمت‏عليشاه در كنار آن رونوشت دوباره خطّ خود را ترقيم فرموده بود تا اگر در اين ورقه مهرى الصاق گردد به‏واسطه اصالت دستخط ايشان باشد.

ثانياً – دستخط خود را مورّخ به تاريخ ننموده، و درواقع آن رونوشت را ذيل اين نوشته جديد خويش داخل كرده بود تا نشان دهد كه الصاق مهر بر آن ورقه در دو تاريخ صورت نگرفته كه بعداً بهانه‏اى براى بهانه‏جويان فراهم شود.

ثالثاً – با آوردن يك جمله عجيب در اجازه ثانوى بر جريان يك توطئه مشكوك اشاره فرموده بود. آن جمله چنين است: «نعوذ باللَّه من شرور انفسنا من سيئات اعمالنا».(11)

 

پس از رحلت رحمت‏عليشاه

امّا حاج آقامحمّد شيرازى كه با برنامه‏چينى‏هاى مبهم ميرزامحمّدحسين فرزند ارشد رحمت‏عليشاه به مقام جانشينى نشانده شده و از حمايت مرحوم حاج ملّا محمّدحسن نطنزى و حاج ميرزا حسن اصفهانى و برخى ديگر نيز برخوردار بود، خود را ملقّب به "منوّرعليشاه" نمود و مرحوم حاج ملّامحمّدحسن نطنزى را – كه از سال‏ها قبل در اشعارش "عبدعلى" تخلّص مى‏كرد – ملقّب به عبدعليشاه ساخت و حاج ميرزا حسن اصفهانى را "صفى‏عليشاه" لقب بخشيد.

چنان‏كه از آثار حاج ملّا محمّدحسن نطنزى استنباط مى‏شود، وى علاوه بر دريافت لقب عبدعليشاه از طرف حاج آقا محمّد مجاز و مأمور در تعيين مشايخ نيز شد چنان‏كه اجازه‏نامه‏اى براى آقامحمّدحسن نقّاش زرگر اصفهانى نوشته است. امّا ديرى نپاييد كه ميان وى و ميرزا حسن اصفهانى كدورت و نقارى شديد بروز كرد و كار به‏جايى رسيد كه حاج آقا محمّد ناچار به مداخله شد.

از آنجا كه تمامى مشروعيّت ظاهرى مقام حاج آقا محمّد در گرو حمايت حاج آقا ملّا محمّدحسن نطنزى بود، زيرا ايشان تنها شخصى از بيعت‏كنندگان با حاجى مزبور بود كه از طرف آقاى رحمت‏عليشاه اجازه ارشاد داشت و در فرمانش نيز آمده بود كه «فقراى سلسله… از فرمان ايشان تخطّى ننمايند» فلذا ناچار به حفظ حمايت وى از خودش بود و چه‏بسا بدين‏روى طرف وى را گرفت و از حاج ميرزاحسن اصفهانى خواست كه كوتاه آمده و از حاج ملّامحمّدحسن عذر خواهد و چون حاج ميرزاحسن قبول اين خواسته را نكرد، حاج آقا محمّد به طرد وى مجبور گرديد. امّا حاج ميرزاحسن اصفهانى كه اصولاً و قلباً مشروعيّتى براى حاج آقا محمّد قائل نبود و مى‏دانست كه نداشتن هيچ‏گونه اجازه طريقتى تفاوتى با دردست داشتن يك اجازه مجعول ندارد، يك‏باره منكر ضرورت اجازه طريقتى شد و خود راه ادّعاى قطبيّت درپيش گرفت و رقيبى جدّى براى حاج آقا محمّد گرديد. صاحب طرائق(12) در اين مورد چنين نوشته است:

 »با يكديگر [ميرزا محمّدحسين و ميرزا معصوم‏على] با مرحوم حاجى آقا محمّد عمّ والد 1293 روانه دارالخلافه شديم. جناب منصورعلى (ميرزا محمّدحسين) در تهران ماند و بنده با عمّ امجد به مشهد مقدّس رضوى مشرّف شد. چون به تهران عود كرديم، توقّف عمّ به طول انجاميد و مطالبى در ميان فقرا بهم رسيد كه شرحش طولانى است. برادرم شب و روز در اصلاح آن كوشيد و به‏جايى نرسيد. به‏حدّى افسرده و ملول گرديد كه حدّى نداشت و مكرّر طلب مرگ از خدا نمود. يك روز قبل از آن كه گرفتار مرض موت شود به من فرمود: « اى معصوم لقد تمسّكوا بالشّجره و اضاعوا الثّمره [يعنى – عليرغم همه تلاش‏هايى كه اين خانواده براى تبليغ به نفع حاج آقا محمّد مبذول داشته‏اند، باز هم ارادتمندان – به اصل درخت چسبيده‏اند و ميوه را ضايع كرده‏اند. اقرار صريح بر اين‏كه فقرا مشروعيّت حاج آقامحمّد را كه به ميوه تعبير شده نمى‏پذيرفتند و فرمان رحمت‏عليشاه را كه به شجره تعبيرشده بر همه‏چيز مقدّم مى‏دانستند]… جناب عمّ و ساير احبّا حاضر شدند و اطبّا را جمع نمودند، آنچه كوشيدند در عرض سه روز فايده نبخشيد و روز 17 ماه صفر سال 1295 از سراى سپنج راحت شد و مرحوم عمّ را حالت نماز خواندن نماند».

از جانب ديگر حاج آقا ملّا محمّدحسن نطنزى (كه براى خود پسوند قطب نيز برگزيد) اميدوار بود كه توسّط حاج آقا محمّد به‏عنوان جانشين تعيين شود. همچنين فرزند دوم مرحوم رحمت‏عليشاه [نايب‏الصدر ثالث حاج محمّد معصوم شيرازى كه براى خويش لقب "معصوم‏على" را انتخاب كرده بود] نيز همين تصوّر را در سر مى‏پروراند.(13) امّا حاج آقا محمّد بناگاه پسر ارشد خود را "وفاعليشاه" لقب نهاده و او را به جانشينى معيّن ساخت و از نزديكان و دوستان خود شهادت بر اين مطلب گرفت. اين امر بر ساير صاحبان دعوى گران آمد و درنتيجه غالباً از حاج آقا محمّد و فرزندش منصرف و پراكنده شده و اطراف حاج آقا ملّا محمّدحسن را گرفتند و ايشان مى‏رفت كه رونق كار آن اشخاص را از سكّه بيندازد كه اجل مهلتش نداد و به ديار باقى شتافت.

الحاصل از ميان كليه اجازه‏نامه‏ها و فرمان‏هاى منسوب به مرحوم رحمت‏عليشاه، تنها سند مستندى كه به خط رحمت‏عليشاه و ممهور به مهر ايشان است و در آن لقب طريقتى تعيين شده همان فرمانى است كه در سال 1279 براى سعادت‏عليشاه شرف صدور يافته است.

 

سخنى با پژوهشگران و محقّقان، بعضى پيرامون مفهوم لغوى "سلسله"

يكى از ارادتمندان سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه چندى پيش اظهار مى‏داشت كه پسر من از من مى‏پرسد ما خود را بر حق مى‏دانيم و ديگران را مورد انتقاد قرار مى‏دهيم. امّا وقتى به سخن ديگران گوش فرا مى‏دهيم، متوجّه مى‏شويم كه آنان نيز مدّعى حقّانيّت بوده و ما را مورد انتقاد قرار مى‏دهند. از كجا مى‏توان ميان درست و نادرست قضاوتى صحيح كرده و انتخابى دقيق به عمل آورد؟

آرى، ترديدى نيست كه چنين انتخابى مشكل است، زيرا امروزه بسيار كسانند كه خود را رهرو طريقه نعمت‏اللّهيه دانسته عناوينى از قبيل قطب و زعيم و بزرگ و پير و پيشوا براى خويش قائل شده‏اند. بسيارى نيز يك شبه آمده و شعبه‏اى جعل كرده و آن را نعمت‏اللّهيه ناميده‏اند. در اين ميان بر پژوهشگر حق‏طلب، فرض واجب است كه معناى "سلسله" را مدّنظر قرار دهد و از اين زاويه به دعوى مدّعيان بنگرد.

سلسله، رشته متّصله و بلاگسستنى است كه از نقطه‏اى آغاز مى‏شود و تا زمانى كه تداوم خود را حفظ نمايد، بر آن سلسله اطلاق مى‏شود. پس هر مدّعى پيشوايى و زعامتى كه خود را شعبه‏اى از سلسله نعمت‏اللّهيه مى‏داند، بايد رشته اتّصال خويش را بدون گسست و به‏طور پيوسته نشان دهد و به اثبات رساند.

براى درك بيشتر مفهوم سلسله بهتر است صفى بسيار طولانى را درنظر آوريم كه در آن مردانى در كنار هم ايستاده و دست‏هاى يكديگر را گرفته‏اند به‏طورى كه دست راست نفر دوم در دست چپ نفر اوّل و دست چپ او دردست راست نفر سوم است،… و اين زنجير دست‏هاى بهم پيوسته بلاانقطاع و مرتّباً ادامه دارد. اكنون تصوّر كنيم كه هريك از اين افراد زعيم اين زنجيره و بزرگ اين سلسله، در عصر خود بوده است. يعنى اين زنجيره متّصله از گذشته آغاز شده و نسل به نسل در طول زمان‏هاى متوالى ادامه يافته و هر شخصى از افراد اين زنجيره نماينده يك نسل است. هركسى كه در اين صف قرارگاهى داشته باشد و دو دستش به روشى كه ياد شد به دو فرد چپ و راستش متّصل باشد، حلقه‏اى از حلقه‏هاى پيونددهنده و به‏وجود آورنده اين زنجيره به‏شمار مى‏رود كه از آن به "سلسلة الذهب" يا "سلسلة الاوليا" يا "سلسله فقرى" يا "سلسله طريقتى" تعبير مى‏شود. حال اگر شخص يا اشخاصى در يك دوره يا در هر دوره‏اى بيايند و در كنار و به موازات اين صف بايستند و يك دست خود را به يكى از اشخاص داخل صف دراز كنند و دست ديگر خود را به شخص ديگرى بعد از خود بدهند، حلقه‏اى از حلقه‏هاى اين سلسله به‏شمار نمى‏روند و هرچند خود را منتسب و وابسته به اين سلسله و رشته اصيل و اصلى نمايند، انتسابشان اعتبارى ندارد و اگر ديگران چنين انتسابى را معتبر بشمارند، دليل بر خطا و اشتباه خودشان است و بس. امّا چنين شعبه‏هاى متفرّقه‏اى كه در حول و حوش يك سلسله اصلى و اصيل و متّصل شكل مى‏گيرند كم نيستند، و مبدأ حيات خود را از ادّعاى شخصى كه براى نخستين بار خود را بدون برهان و بيجا متّصل به سلسله حقيقى معرّفى مى‏نمايد اخذ مى‏كنند. آن نفر اوّل كه چنين ادّعايى را طرح مى‏كند، براى پيشبرد دعويش مطالبى از اين دست مى‏گويد:

1 – من در خواب ديدم كه به من فرمان طريقتى دادند )مانند دعوى مرحوم حاج آقا ميرزاحسن اصفهانى كه به مرحوم صدرالعرفا فرزند جناب مست‏عليشاه گفته بود(.(14) حال آنكه اخذ فرمان طريقتى در خواب، يا تربيت‏شدن توسّط "روحانيّت" يكى از بزرگان – كه از اين امر به "اويسى" بودن تعبير مى‏شود – مانند اخذ حديث در خواب است و مقبول نيست.

توضيح اين امر آن است كه كسانى‏كه حديثى از پيغمبر(ص) و ساير معصومان(ع) نقل و روايت مى‏كنند، بايد "سلسله استناد" خود را مشخّص نمايند. يعنى هر روايت‏كننده‏اى بايد مشخّص كند كه روايتش را از زبان چه كسى شنيده و به گوش چه كسى رسانده تا حلقه‏هاى "عدول" [اشخاص صحيح‏القول و صحيح‏العمل] بهم پيوسته گردد. اگر كسى به عوض اثبات صحّت سلسله استناد و اسناد بگويد من اين حديث را مستقيماً از زبان پيغمبر در خواب تعليم گرفتم، روايتش بى‏اعتبار است و داخل در سلسله روات قرار نمى‏گيرد و مردود مى‏شود. امر طريقت نيز به همين صورت است. بسيار كسان آمده و سلسله‏هايى از خود اختراع كرده و گفته‏اند كه خوابنما شده‏ايم و ارواح بزرگان به ما تلقين و تعليم دادند، مانند شيخ بهاءالدّين نقشبند كه به علّت كثرت تعصّب در تسنّن و شدّت مخالفت با تشيّع، براى مقابله با آوازه بلند حضرت شاه نعمت‏اللَّه ولى بناگاه طريقه‏اى به‏نام خويش (نقشبنديه) اختراع نمود و ادّعا كرد كه روحانيّت شيخ عبدالخالق غجدوانى در عالم رؤيا او را تربيت كرده و به مقام ارشاد رسانده است، و وقتى از او پرسيدند: سلسله شما به كجا مى‏رسد، پاسخ داد كه از سلسله كسى به‏جايى نمى‏رسد و با اين سفسطه خود را از مخمصه اثبات ادّعاى خود رهانيد، امّا روشن نساخت كه سلسله او به كجا مى‏رسد.

2 – برخى از كسانى‏كه خود را منتسب به سلسله متّصله حقيقى مى‏كنند، مبناى صحّت دعوى خود را فرمان و دستخط پيشواى سلسله قرار مى‏دهند. بايد توجّه داشت كه وجود اجازه و فرمان و دستخط براى اتّصال سابق به لاحق لازم است امّا كافى نيست، بلكه بايد به دايره شمول فرمان و اجازه توجّه كرد. هر فرمان و اجازه‏اى به‏صرف اين كه از جانب زعيم سلسله صادر شود، اتّصال يك حلقه را به سلسله موجب نمى‏گردد.

3 – برخى از كسان خود را منتسب به سلسله حقيقى كرده و فرمانى مجعول را مطرح مى‏كنند كه پيداست اين امر تفاوتى با نداشتن فرمان ندارد.

4 – برخى از كسان خود را منتسب به سلسله‏اى كرده بدون داشتن فرمان اصيل يا مجعول، و حتّى بدون رؤيت خواب، صرفاً از طريق آگهى‏هاى مطبوعاتى و استفاده كلان و بسيار وسيع از وسايل ارتباطات جمعى مانند روزنامه‏هاى كثيرالانتشار و اخيراً اينترنت… و صرف هزينه‏هاى تبليغاتى و مطبوعاتى فزون از حد، از خويش پيشوا و راهنما و حتّى خدا مى‏سازند كه پيداست دعوى آنها اعتبارى ندارد و اگر نام سلسله‏اى را بر خود نهند، عملشان تصرّف عدوانى و از مقوله غصب و عملى برخلاف شرع و قانون و اخلاق است.

5 – تعيين جانشين مى‏تواند به‏صورت مكتوب نباشد و شفاهى باشد ولى بايد صريح باشد و به‏گونه‏اى باشد كه محلّ شبهه نباشد؛ چنان‏كه در مورد اجازه جناب مست‏عليشاه، همه مشايخ جناب مجذوب‏عليشاه آن را پذيرفتند و فقط حاج آقا ملّا رضا همدانى )مشهور به كوثرعليشاه( استنكاف كرد و دليل وى هم استناد به فرمانى بود كه آقاى نورعليشاه براى آقاى مجذوب‏عليشاه نوشته بود. وى در اين فرمان از مشارٌاليه با عنوان "فرزند ارجمند آقا محمّدرضا" ياد كرده و به سمت پير دليل جناب مجذوب‏عليشاه تعيين كرده بود ولى حاج آقا ملّا رضا همدانى آن را فرمان جانشينى براى خود تلقّى كرد.(15)

    × × ×

حال باتوجّه به كليه مطالب مطروحه، خوانندگان و محقّقان و پژوهشگران را فرا مى‏خوانيم تا خود در اجازه‏ها و فرامين بزرگان طريقت كاوش كنند تا به‏درستى دريابند كه سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه كدام است و چه كسى در زمان ما حاصل و حافظ ودايع طريقتى مشايخ سلف مى‏باشد. با دقّت در اين روش ساده و سهل – كه مبناى سنجش امور در آن، مشاهده حلقات اتّصاليه از طريق فرامين صريح جانشينى است – بر پژوهشگر متّصف ثابت مى‏شود كه تنها رشته‏اى كه به‏طور پيوسته و گسست‏ناپذير از زمان ما تا مرحوم رحمت‏عليشاه و از ايشان به مست‏عليشاه و از ايشان به مجذوب‏عليشاه و از ايشان به حسين‏عليشاه اصفهانى و از ايشان به شاه عليرضاى دكنى و از ايشان به اسلاف ايشان دست به دست تا جناب شاه خليل‏اللَّه و از ايشان به جناب شاه نعمت‏اللَّه دكنى و از ايشان به شيخ عبداللَّه يافعى و… شيخ احمد غزالى و… نهايتاً به حضرات معصوم عليهم‏السّلام مى‏رسد، بيش از يك رشته نيست كه عبارت از سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه است كه امر ارشاد عباد در آن در اين جزء از زمان به جناب آقاى حاج دكتر نورعلى تابنده مجذوب‏عليشاه ثانى سپرده شده است.

بر اين مبنا ساير رشته‏ها و فرقه‏ها و شعبه‏ها على‏الاطلاق و بلااستثناء از ارائه فرامين مسلسل و مكتوب خلافت كه امر ولايت را دست به دست و بلاگسست منتقل ساخته، ناتوانند و به اين دليل دعوى آنان به‏عنوان "سلسله متّصله نعمت‏اللّهيه" مسموع نيست، حتّى اگر خودشان به تشخيص خود بر راه و روش اختراعى خويش نام و عنوان "نعمت‏اللّهى" بنهند.

در پايان يادآورى مى‏كنيم كه با مجموعه اسناد و مدارك موجود، اين آمادگى را دارم كه در هر نشست و سمينار و كنفرانس و اجلاسى كه در هر نقطه دنيا دعوت شود، شركت جسته و دلايل صحّت انتساب سلسله را به بزرگان سلف و ضعف دعاوى مدّعيان ديگر را به اثبات رسانم و از آنان نيز بخواهم كه اگر دليل و برهانى دارند به معرض قضاوت محقّقان بى‏غرض و دانشمندان اهل فن بنهند، تا طرفين تن به داورى آنان دهيم و يك بار براى هميشه مانع تداوم اين حديث تشتّت‏افزاى بى‏حاصل گرديم.

 

پانوشته ها:

1) مانند حاج ميرزا ابوالحسن كرمانى (نعمت‏عليشاه)، حاجى محمّدحسن نطنزى كاشانى (عبدعليشاه)، ميرزا محمّدحسن غفارى كاشانى (محتاج‏عليشاه مشرقى)، شيخ محمّدحسن سيرجانى كرمانى (صفاعليشاه قازانى)، و نيز يوسف‏على، عنايت‏على، قربان‏على و….

2) متأسّفانه كتاب طرائق الحقايق كه زمانى در زمره امّهات مراجع تصوّف متأخّر به‏شمار مى‏رفت امروزه در مواردى از اعتبار چندانى برخوردار نيست و اين امر ناشى از به‏دست افتادن مدارك قطعى است كه عدم صحّت برخى از مندرجات اين كتاب را به اثبات مى‏رساند. مخدوش‏ترين بخش‏هاى اين كتاب به‏ويژه مربوط به وقايعى است كه مربوط به ايّام پس از رحلت پدر بزرگوار وى مرحوم رحمت‏عليشاه و جانشين ايشان مى‏شود. به عنوان اشاره به ذكر چند نمونه بسنده مى‏شود:

 الف – عين فرمان جانشينى حاج آقا محمّدكاظم سعادت‏عليشاه كه به خط و خامه مرحوم رحمت‏عليشاه انشا و تحرير و به مهر ايشان ممهور شده و از گزند روزگار مصون مانده و امروزه در دسترس ماست و گراور آن در اين وجيزه منعكس شده با متنى كه صاحب طرائق نقل كرده تفاوت‏هاى اساسى دارد، و بسيارى از جمله‏هاى محورى و اساسى آن توسّط صاحب طرائق محذوف و بخش‏هاى ديگر آن تحريف شده است. و اگر نبود كه ما امروزه به اصل فرمان دسترسى داشتيم، گزارش مخدوش صاحب طرائق سيماى ديگرى از حوادث واقعه پس از رحلت مرحوم رحمت‏عليشاه به‏دست محقّقان مى‏داد.

 ب – در طرائق الحقايق آمده كه حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى از طرف رحمت‏عليشاه مفتخر به لقب "سعادت‏على" شد، و اين خلاف واقع است، چون ايشان در همان فرمان جانشينى سابق‏الذّكر "درويش سعادت‏عليشاه" لقب گرفته كه برهان ديگرى بر امر نيابت مطلقه ايشان در تدبير و تدبّر امور مربوط به سلسله است.

 ج – در طرائق فرمان جانشينى به‏عنوان دستور تلقين ذكر قلبى معرّفى شده؛ حال آن كه در صدر آن متن سخن از انتقال اسرار اوليا از سلف به خلف است.

 د – در طرائق الحقايق (ج 3، ص 395) نوشته شده كه رقم نيابت و نصب مشايخ در هر ولايت به‏قلم "فخرالدّين منصورعلى ميرزا محمّدحسين نايب‏الصدر ثانى" ]يعنى فرزند ارشد رحمت‏عليشاه متولّد شعبان 1255 و متوفّى به 17 ماه صفر 1295] مقرّر فرموده بود؛ حال آنكه چندين فرمان طريقتى موجود كه دردست ماست (متعلّق به حاج آقا محمّدكاظم اصفهانى و حاج آقا ملّامحمّدحسن نطنزى)همه به خطّ خود رحمت‏عليشاه است.

 ه – در طرائق الحقايق (ج 3، ص 404) نوشته شده كه حاج محمّدحسن نطنزى از جانب رحمت‏عليشاه «به لقب عبدالعليشاه و اجازه ارشاد طالبين راه رشاد مفتخر» گشت. حال آنكه در فرمان‏هاى ارشاد حاجى مزبور كه دردست است مطلقاً چنين لقبى مذكور نيست، و حاجى ملّا محمّدحسن كه ذوق و طبع شعرى داشت در اشعار خود "عبدعلى" تخلّص مى‏كرد، امّا اين لقب طريقتى او نبود.

 و – در طرائق الحقايق (ج 3، ص 433) آمده كه حاج آقا محمّد شيرازى عموى مرحوم رحمت‏عليشاه «…برحسب نصّ صريح غفران‏مآب حاجى ميرزا كوچك نايب‏الصدر ]رحمت‏عليشاه[ مرجع و مقتداى سالكين طريقه واضحه نعمت‏اللّهيه است…» حال آن كه مرحوم عموى رحمت‏عليشاه – حاج آقا محمّد شيرازى – اگرچه در فقه و اصول دستى داشت و موفّق به اخذ درجه اجتهاد شده بود، در طريقت مقامى نداشت و اذن و اجازه و فرمانى دريافت نكرده بود و نصّ مورد ادّعاى صاحب طرائق دستخط برادرزاده او يعنى ميرزا محمّدحسين است و اعتبار طريقتى ندارد. نكته جالب آنكه خود مرحوم حاج آقا محمّد شيرازى نيز هميشه به اين امر اقرار داشت كه از دست مرحوم رحمت‏عليشاه چيزى دريافته نداشته و معترف بود كه «اجازه‏نامه موردبحث را پس از فوت ايشان آوردند و به من دادند» (اين مطلب را عيناً به مرحوم حاج آقا ميرزا حسن اصفهانى گفته بود، و ايشان نيز در نوشته‏هاى خود آن را نقل كرده است. رجوع شود به نامه‏هاى صفى و مقدّمه كتاب او در ديوان صفى‏عليشاه و نيز درآمدى بر تحوّلات تاريخى سلسله نعمت‏اللّهيه در دوران اخير به‏قلم نويسنده اين سطور [تهران، حقيقت، 1381]).

 ز – در طرائق الحقايق از حاج آقا محمّد مجتهد شيرازى به اسم "منوّرعليشاه" نام مى‏برد. حال آن‏كه هيچ سندى براى اين لقب دردست نيست، و از آنجا كه اين تركيب‏يكى از القاب طريقتى است و حاجى مذكور در طريقت هيچ‏گونه جايگاهى نداشته، فلذا اعتبارى ندارد. نكته قابل توجّه آن كه حتّى در نصّ موردنظر صاحب طرائق الحقايق [دستخط ميرزا محمّدحسين] نيز چنين لقبى به‏چشم نمى‏خورد.

 از جانب ديگر بسيارى از محقّقان باتوجّه به اختلاف ديدگاهى كه بين خانواده رحمت‏عليشاه – كه از فقها و مجتهدان به نام بودند – با شخص رحمت‏عليشاه – كه برخلاف روش پدر و عموها و اجدادش عمل كرده و به تصوّف گراييده و از بزرگان عرفان بود – در تشرّف عموى ايشان به فقر نعمت‏اللّهى ترديد جدّى دارند و آن را محلّ تأمّل قرار مى‏دهند. اين بحث در كتاب درآمدى بر تحوّلات تاريخى سلسله نعمت‏اللّهيه تفصيلاً آمده است.

3) رساله سعادتيه، آقا عبدالغفّار اصفهانى، تهران، حقيقت، ص 30.

4) مرحوم سعادت‏عليشاه از طايفه شيخ زين‏الدّين بود كه از طوايف مشهور ساكن در ناحيه اصفهان به‏شمار مى‏رفتند و نسب به شيخ زين‏الدّين طاب‏ثراه مى‏رساندند.

5) همان‏ص 31.

6) چنان‏كه ياد شد تنها مبناى شناخت حوادث واقعه در ايّام موردبحث، اجازه‏هاى مرحوم سعادت‏عليشاه به خطّ رحمت‏عليشاه و يك نامه مورّخه 1277 به ايشان بود. خوشبختانه اخيراً ديوان اشعار مرحوم حاج ملّامحمّدحسن نطنزى متخلّص به تخلّص شعرى "عبدعلى" كه نام خانوادگى "قطب" را براى خويش برگزيده بود تحت عنوان ديوان عبدعليشاه كاشانى، به‏كوشش بازماندگان ايشان به تصحيح حسن عاطفى و با مقدّمه افشين عاطفى در سال 1378 توسّط انتشارات مرسل در 320 صفحه انتشار يافت. در مقدّمه اين كتاب اجازه‏ها و دست‏خطهاى موردبحث ما در مورد مرحوم آقاى نطنزى مندرج‏اند. امّا گراور شهادت شهود در ذيل ورقه رونوشت منعكس نشده بلكه به حروفچينى گواهى شهود در صفحه بيست كتاب مذكور اكتفا گرديده است. و اى كاش اين كمبود در تجديد چاپ مرتفع شود.

7) ديوان عبدعليشاه كاشانى، مقدّمه، صفحه نوزده.

8) همان، صفحه بيست و سه. لازم به ذكر است كه در صفحه مذكور، رونوشت اجازه اوّليه ارشاد جزئيه و اصل اجازه ثانويه ارشاد جزئيه حاج ملّا محمّدحسن نطنزى صادره از طرف مرحوم رحمت‏عليشاه گراور گرديده كه تنها اجازه دوم به خطّ جناب رحمت‏عليشاه مى‏باشد، امّا آقاى افشين عاطفى، دو اجازه مذكور را يك اجازه تلقّى نموده و هر دو را به خطّ مرحوم آقاى رحمت‏عليشاه دانسته و بنابراين دو تصوّر اشتباه، در ذيل صفحه مورد اشاره، نوشته‏اند: »اصل اجازه رحمت‏عليشاه به حاج ملّا محمّدحسن ]نطنزى[«.

9) رساله سعادتيه، ص 34.

10) متن مذكور در كتاب گلستان جاويد، تأليف آقاى دكتر جواد نوربخش )چ 1373 2، ص 14) گراور شده است.

11) پناه مى‏بريم به خدا از شرّ نفس خودمان و از بدى‏هاى اعمالمان.

12) ج 3، ص 396.

13) محمّدمعصوم شيرازى صاحب طرائق الحقائق در جلد سوم اين كتاب )ص 436) به اين مطلب تصريح مى‏كند.

14) نابغه علم و عرفان، حاج سلطانحسين تابنده گنابادى، چاپ دوم، ص 353.

15) شرح اين مطلب كتاب درآمدى بر تحوّلات تاريخى سلسله نعمت‏اللّهيه در دوران اخير آمده و در مقاله ديگرى با تفصيل بيشترى به آن خواهيم پرداخت.

 

 

 

مطالب مرتبط