روان‌درمانی و معنويت – بخش دوم

گفتگوی علی بابايی با محمود گلزاری

golzari

اشاره: بخش نخست گفتگو با استاد گلزاری درباره سلامت روان‌، هفته پیش از نظر خوانندگان گرامی گذشت. اینک بخش دوم و ادامه سخن:

***

• سازمان بهداشت جهانی، بُعد چهارم سلامت روان‌ را بعد معنوی معرفی کرده که در رشد و تکامل انسان مؤثر است. بعد معنوی که در این تعریف آمده دقیقاً به چه معناست و مقصود از تکامل چیست؟ آیا تکامل به معنای دینی مد نظر است؟

تردیدی نیست به خاطر توجه جامعه علمی به نقش دینداری و معنویت در ارتقای سلامت روان‌، این بحث در نشست‌ها و همایش‌های WHO مطرح می‌شود؛ اما تا آنجا که می‌دانم، هنوز در کتابهای منتشر شدۀ سالهای اخیر، چنین تعریفی نیامده است. در سال ۲۰۰۴ سازمان بهداشت جهانی، کتاب یا جزوه‌ای را در ژنو منتشر کرد که در آن از «بهداشت روانی مثبت» نام برده شده است که به نظر می‌رسد تدوینکنندگان آن تحت تأثیر جنبش روان‌‌شناسی مثبت‌گرا بوده‌اند. در این جزوه آمده فردی دارای بهداشت روانی مثبت است که در غیاب هر نوع علامت بیماری روانی، شاد و با نشاط باشد، بر محیط خود کنترل داشته باشد. از عهده چالش‌های زندگی برآید، بتواند با دیگران رابطۀ خوبی برقرار کند، شغل یا فعالیتی مولد و بارآور داشته باشد، معنا و هدفی خاص، زندگی او را به پیش برد و هدایت کند.

• افراد از کجا متوجه می‌شوند که از سلامت روان‌ برخوردارند؟

بیایید بحث سلامت روان‌ را با سلامت جسم مقایسه کنیم تا به پاسخ نزدیک شویم. از کجا بفهمیم که از نظر جسمی سالم هستیم؟ افراد را از نظر تندرستی می‌توان در سه گروه قرار داد: یک گروه که نشانه‌های بیماری در آنها آنقدر شدید است که به‌سادگی می‌توان بیماری را تشخیص داد. تعادل ندارند، از حال می‌روند، نمی‌توانند به‌راحتی غذا بخورند، از دردهای مختلف می‌نالند… علائم بیماری چنان زیاد و آشکار است که آنها را به درمانگاه و بیمارستان می‌برند. گروه دوم مشکلاتشان به حدی نیست که نتوانند از عهده وظایف خود برآیند. در یکی دو عضو خود ناراحتی دارند و به خاطر رنجی که در ساعاتی از شبانه‌روز به سراغشان می‌آید، شاداب نیستند و در کارهایشان حداکثر بازده را بروز نمی‌دهند برای مثال هرچند مدت، دچار سردرد می‌شوند، گهگاهی سوزش معده دارند، یا اینکه با مقداری فعالیت به نفس‌تنگی می‌افتند… به این افراد گفته می‌شود با مصرف مسکن‌ها، علائم را در کوتاه‌مدت از بین می‌برید؛ اما علتها را ریشه‌کن نمی‌سازید. اگر خودتان عامل ناراحتی‌تان را نمی‌شناسید، به پزشک مراجعه کنید تا با انجام آزمایش‌های مناسب و بررسی‌های تخصصی جلو پیشروی بیماری را بگیرد. دردهای جسمی در این گونه افراد نعمت بزرگی است که آنها را به سوی درمان می‌کشاند.

گروه سوم زمینه‌های پنهان و آشکار بیماری‌هایی را دارند، اما یا از آنها غافلند و یا چنان با وضعیت جسمی خود خو گرفته‌اند که حاضر نیستند قبول کنند مشکل دارند. بعضی افراد چاق را دیده‌اید که وزن زیاد خود را جدی نمی‌گیرند؟ از یادآوری دیگران ناراحت می‌شوند و همچنان رفتارهای منفی افزاینده وزن را از پرخوری و بی‌تحرکی ادامه می‌دهند یا حاضر نیستند زیر نظر پزشک باشند تا ببینند اگر چربی و کلسترول بد خونشان بالاست، برای پیشگیری از بیماری قلبی اقدامات درمانی انجام دهند.

نویسندگان کتاب «راه خوب زیستن» با استناد به آمارهای دقیق می‌گویند سه عامل اصلی مرگ و میر تا ده سال آینده، تصادفات رانندگی، سرطان‌ها و بیماری‌های قلبی هستند. آنها در هر فصل با عنوان «اعداد سخن می‌گویند»، ناآگاهی درصد بالایی از جمعیت را، از عوامل و نشانه‌های اولیه این بیماری‌های مرگ‌آفرین به رخ خواننده می‌کشانند تا حساس شود و از غفلت به درآید.

در طبقه‌بندی کلاسیک اختلالات روانی، با سه دسته ناراحتی روبرو هستیم که از آنها به عنوان‌های «روان‌پریشی»، «روان‌‌رنجوری» و «اختلالات شخصیت» نام می‌برند. نشانه‌های بیماری افراد روان‌پریش، چنان شدید و نمایان است که تشخیص اختلال مشکل نیست، باید بیمار را بستری کرد و زیر نظر روان‌پزشک به درمان او پرداخت. روان‌رنجورها، به ناراحتی خود بصیرت و آگاهی دارند و از آن رنج می‌برند. عملکردهای فردی و اجتماعی آنها مختل نمی‌شود، نیاز به بستری شدن ندارند، همین رنج، نعمت و عامل برانگیزاننده‌ای است که آنها را به سوی درمان می‌کشاند.

اما مشکل با افرادی است که اختلال شخصیت دارند. کارکردهای اجتماعی آنها چندان به هم نمی‌خورد، از رنج و دردی نمی‌نالند، نیاز به بستری شدن ندارند، دارو و درمانی برایشان مؤثر نیست. دیگران و به‌خصوص نزدیکان از رفتار آنها در رنج و سختی هستند. قرآن می‌فرماید: بعضی‌ها در مسیر گمراهی قرار دارند و اعمال بدشان به دیگران آسیب می‌رساند؛ اما خودشان گمان می‌کنند در بهترین وضعیت هستند و در آیات دیگر تصریح شده شیطان اعمال بدشان را برای آنها زینت داده است. نه تنها رنج نمی‌برند، بلکه به آنها دلخوشند و مغرور! سعدی در باب هشتم گلستان می‌گوید:

توان شناخت به یک روز در شمایل مرد                            که تا کجاش رسیده‌ست پایگاه علوم

ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو                            که خُبث نفس نگردد به سال‌ها معلوم!

حداکثر ۲درصد از جمعیت جامعه درگیر روان‌پریشی هستند که گفتیم تشخیص آن برای اطرافیان چندان دشوار نیست. عده‌ای از ما یا روان‌رنجوریم یا دارای اختلال شخصیت، نشانه‌های اضطراب، غمگینی طولانی‌مدت همراه با ناامیدی که ظن افسردگی به آن می‌رود؛ آستانه تحمل پایین، افکار و رفتارهای تکراری و غیراختیاری، مشکلات خواب، راحت نبودن در روابط اجتماعی، کمرویی، ناسازگاری، زودرنجی، احساس ارزشمندی پایین، نشانه‌هایی از روان‌رنجوری هستند. البته این نشانه‌ها باید زودگذر نباشند و حدود دو هفته‌ای بروز آنها طول بکشد. توجه به آن ملاک‌های دوازده‌گانۀ سلامت روان‌، برای تشخیص سطح ناراحتی یا سلامت ما مفید است. اگر یکی از اختلال‌های ده‌گانۀ شخصیت را که در طبقه‌بندی بیماری‌های روانی مشخص شده داشته باشیم، خودمان چندان متوجه نمی‌شویم و انگیزه پیگیری نداریم. اظهارنظر صادقانه و صمیمانه چند نفر از کسانی که سالها ما را می‌شناسند، می‌تواند به ما کمک کند. البته اگر تحمل شنیدن داشته باشیم! مراجعه به روان‌‌شناس بالینی نه برای درمان، بلکه برای تشخیص مؤثر است.

• صرف فقدان نشانه‌های مشخص کافی است؟

روان‌‌شناسان مثبت‌گرا می‌گویند: کافی نیست ما فقط به بیماری‌ها و ناتوانی‌ها حساس باشیم. بالاتر از سطح خنثای بیمار نبودن، ما باید صفات مثبت و توانمندی‌های مثبت داشته باشیم. آنها این نقاط قوت «منش» را (ترجیح می‌دهند به جای شخصیت که زمینه‌های غیر ارادی دارد، از منش استفاده کنند)، در ۲۴ عنوان و زیرمجموع ۶ فضیلت آورده‌اند و پرسشنامه‌ای با عنوان VIA در ۲۴۰ سؤال ساخته‌اند که می‌توان با رفتن به سایت شادکامی اصیل به صورت مستقیم به سؤالات آن پاسخ داد و نتیجه را یعنی ۵ نقطه قوت منش خود را به دست آورد.

• آیا برای رسیدن به سلامت روان‌ نیاز به روان‌درمانی است؟

مثل اینکه بپرسید برای رسیدن به سلامت جسمی نیاز به درمان پزشکی داریم؟ بستگی دارد در چه مرحله‌ای باشیم. درمان برای افراد بیمار به کار می‌آید. اگر کسی سالم باشد یا نشانه‌های بیماری روانی در او آشکار نباشد، بیشتر نیاز به رعایت برنامه‌های بهداشت روانی جهت ارتقای سلامت خود دارد.
این همان چیزی است که روان‌‌شناسان مثبت‌گرا می‌گویند. نظریه سلیگمن را در رسیدن به شکوفایی توضیح دادیم: افزایش هیجان‌های مثبت، برقراری روابط سالم و دوطرفه، پرداختن به فعالیتی مورد علاقه و مولد که موجب شود فرد در بخشی از زمان به غرقگی برسد، برنامه‌ریزی و تلاش برای رسیدن به دستاوردهای ثمربخش و سرانجام داشتن هدفی والا که به زندگی و فعالیت‌ها معنا بدهد. اما اگر کسی با توجه به شاخص‌ها و ملاک‌های سلامت روان‌ و یا نشانه‌های روان‌‌رنجوری، اطمینان پیدا کرد یا احتمال بالایی داد که در چنبرۀ نوعی ناراحتی روانی گیر افتاده است، عقل سلیم حکم می‌کند که از روان‌درمانگر کمک بگیرد و برای بهبود خود گام بردارد.
در یکی از تعاریف، هدف روان‌درمانی را درمان مشکلاتی توصیف کرده‌اند که ماهیت عاطفی دارند و این درمان براساس روشهای شناختی به وسیله یک فرد متخصص صورت می‌گیرد که با بیمار ارتباط حرفه‌ای دارد. روان‌درمانگر کیست و چگونه عمل می‌کند؟
مردم دوست ندارند کلمه «روانی» را به کار ببریم و بیشتر مایلند بگوییم مشکلات «روحی»؛ ولی روانی در برابر جسمی، هم صحیح‌تر است و هم بار فلسفی و متافیزیکی ندارد. یک ترس غیرمنطقی (مثل هراس از بلندی) مشکل روانی است؛ چون جسمی نیست، نه اینکه مشکل روانی خاص بیماران شدید و به قول عوام دیوانگان باشد! اولاً همه مشکلات روانی ماهیت عاطفی ندارند و ثانیاً ناراحتی‌های عاطفی فقط با استفاده از روشهای شناختی درمان نمی‌شوند. اختلال‌های عصبی ـ تحولی، ارتباطی، روان‌پریشی، دوقطبی، اضطرابی، افسردگی ایذایی و کنترل تکانه، اختلال وسواس فکری ـ عملی، کژکاری‌ها و ناهنجاری‌های جنسی، اختلالات یادگیری، اختلال ناشی از مصرف مواد، اختلال شخصیت، اختلال‌های عصبی ـ شناختی و اختلال‌های خوردن و خواب از اصلی‌ترین اختلالات روانی هستند. حدود ۳۰درصد مردم در بخشی از زندگی خود دچار اضطراب، افسردگی، انواع هراسها و وسواس‌های فکری ـ عملی می‌شوند. اینها شایعترین روان‌رنجوری‌ها هستند.

درمان بیشتر بیماری‌های روانی، در حیطه سه تخصص روان‌پزشکی، روان‌‌شناسی بالینی و مشاوره قرار دارد. «مشاوره» معمولاً چندان به بیماری‌ها و درمان آنها نمی‌پردازد. مشاور می‌تواند به کسانی که در تصمیم‌گیری برقراری ارتباط با نزدیکان ابراز وجود و یا شیوه‌های مقابله با تنشهای رایج مشکل دارند، کمک کند. «روان‌‌شناس بالینی» چه در درمانگاه تخصصی خود، چه در بیمارستان روانی با گروه درمان (که شامل روان‌پزشک، روان‌‌شناس بالینی و مددکار اجتماعی است)، از درمان‌های غیر دارویی استفاده می‌کند. «روان‌پزشک» پزشکی است که دوره تخصص روان‌پزشکی را در تشخیص اختلالات روانی و درمان‌های عمدتاً دارویی دیده است. روشهای درمان روان‌شناختی مبتنی بر نظریه‌های درمان هستند و پروچاسکا و نورکراس دو نفر روان‌‌شناس بالینی نامدار در فصل اول کتاب «نظریه‌های روان‌ درمانی» خود می‌نویسند: پاولف در سال ۱۹۷۶ بیش از ۱۳۰ نوع درمان را مشخص کرد. مجله تایم در سال ۱۹۷۹ تعداد درمان‌ها را بیش از ۲۰۰ نوع گزارش داد. برآوردهای جدید این تعداد را به بیش از ۴۰۰ نوع و در حال افزایش می‌داند! آنها خود ۱۳ نظام روان‌درمانی را معرفی می‌کنند و اصول آنها را توضیح می‌دهند. اینها نظام‌هایی هستند که دست کم ۱درصد متخصصان بهداشت روانی آمریکا (روان‌‌شناس بالینی، روان‌پزشک، مشاور…) یکی از آنها را به عنوان جهت‌گیری نظری اصلی خود پذیرفته‌اند.

• در ایران نیز اوضاع همین گونه است؟

سازمان نظام روان‌‌شناسی و مشاوره ایران به کارشناسان ارشد مشاوره و روان‌‌شناسی که بعد از فارغ‌التحصیلی حداقل ۵۰۰ ساعت دوره کارآموزی تشخیص و درمان را در یک مرکز درمانی معتبر گذرانده باشند و از عهده آزمون و مصاحبه تخصصی برآیند، پروانه اشتغال روان‌درمانی و مشاوره می‌دهد. متأسفانه عده نسبتاً زیادی هم هستند که بدون تخصص و مجوز به کار مشاوره و روان‌ درمانی می‌پردازند. مراجعان ناآگاه هم گمان می‌کنند هر کسی دارو ندهد و از طریق گفتار به راهنمایی افراد بپردازد، صلاحیت مشاوره و روان‌درمانی را دارد!

• آیا می‌توان از معنویت یک تعریف کلی و مشخص کرد و یا باید آن تعریف را در فرهنگهای مختلف متفاوت دانست؟

سالهای متمادی روان‌‌شناسی غرب ـ به دلیل سلطه سیاسی، اقتصادی و نظامی آمریکا و کشورهای اروپایی و با نظریۀ جهانی شدن ـ نه تنها به فرهنگ بومی مهاجران غیر غربی توجه نمی‌کرد، بلکه ملاک‌های تشخیص بیماری‌های روانی و روشهای درمان آنها را برای همه ساکنان غرب و حتی برای مردم دیگر کشورها همان‌هایی می‌دانست که از بررسی خصوصیات افراد طبقه متوسط سفیدپوست غربی به دست آمده بود!
آمریکا را دیگ ذوب فرهنگ‌های متنوع می‌دانستند که در آن بر یکسان‌سازی تمام فرهنگ‌ها تأکید می‌شد. بیشتر روان‌‌درمانگران معتقد بودند که رویکرد آنان را می‌توان در مورد همه درمان‌جویان، صرف‌نظر از نژاد، قومیت و فرهنگ آنها به کار برد. اما خیلی زود معلوم شد که روان‌‌شناسی به خصوص روان‌درمانی را برای حل مشکلات انسان ابداع کرده‌اند و هر نوع فرآوردۀ ابتکار انسان بنا به تعریف، فرهنگی است.

تشخیص‌ها و درمان‌هایی که برای غربی سفیدپوست طبقه متوسط به کار می‌رفت، برای آفریقایی‌تبارها، آمریکای لاتینی‌ها، آسیایی‌تبارها و سرخپوستان بومی آمریکایی کارآمد نبود. این واقعیت همراه با تلاش جدی و انسانی دانشمندانی که خود اغلب دو رگه بودند، کثرت‌گرایی فرهنگی را به صحنه پژوهش و مشاوره و درمان کشاند. یکی از این روان‌‌شناسان برجسته «استنلی سو» است که پدرش چینی است و خودش در آمریکا به دنیا آمده و رشد کرده است. او با دو برادر روان‌‌شناس خود کتاب معروف و پرفروش «درک رفتار نابهنجار» را تألیف کرده و با یکی از برادرانش «مشاوره با تنوع فرهنگی: نظریه و کاربرد» را نوشته است.

«دویری» روان‌‌شناس فلسطینی که استاد توانایی در دانشگاه‌های آمریکاست، در کتاب «روان‌درمانی و مشاوره با مسلمانان و اعراب» به همکاران آمریکایی خود ویژگی‌های فرهنگی اعراب و مسلمانان را که تفاوت زیادی با خصوصیات فرهنگی غربیان دارند، گوشزد می‌کند تا در تشخیص درمان چنین مراجعانی دچار اشتباه نشوند. این کتاب را دکتر براتی سده به فارسی ترجمه و با عنوان «مشاوره و روان‌درمانی با مسلمانان» منتشر کرده است.

به گفته روان‌‌شناس معاصر «باروت»، فرهنگ مثل هوایی است که تنفس می‌کنیم. فرهنگ عمدتاً نادیدنی، اما در همه جا حاضر، با نفوذ و حیات‌بخش است. فقط وقتی کسی توجه ما را به هوا جلب کند، یا وقتی هوا را متفاوت و بالقوه نامطبوع تشخیص دهیم، وجودش را حس می‌کنیم. فرهنگ عامل اصلی تعیین‌کنندۀ شخصیت است، فرهنگ مجموعۀ یکپارچه دانش، باور و رفتار انسان است که آموخته شده و به نسلهای بعد انتقال یافته است. متأسفانه در تعریف معنویت و شناخت ابعاد و مؤلفه‌های آن و یا در همین تفاوتی که بین معنویت و دین در آثار روان‌‌شناسان ایرانی می‌بینیم، این غفلت از جهت‌گیری فرهنگی نمایان است.

اسپیلکا و همکارانش در کتاب «روان‌‌شناسی دین بر اساس رویکرد غربی» که با ترجمه دکتر محمد دهقانی منتشر شده است، اذعان می‌کنند: «ما در بلاتکلیفی به سر می‌بریم. در این کتاب با سنت دینی غرب سر و کار داریم؛ چون اکثر پژوهش‌ها در این حوزه صورت گرفته است» از این رو پیشنهاد من این است که همکاران روان‌‌شناس و جامعه‌شناس، با روشهای علمی دیدگاه گروه‌های مختلف از مردم را درباره دین و معنویت و مؤلفه‌های این دو به دست آورند و هم با مطالعه در میراث مکتوب ما، به مفهوم‌سازی اصیل و راهگشایی دست یابند؛ برای مثال آیا نمی‌توان با دقت در مفاهیم شریعت، طریقت و حقیقت در آثار عرفانی مانند گلشن راز و مثنوی، معنویت درهم تنیده با دین را نشان داد؟ آیا نمی‌توان دین‌ورزی ریاستیزانهٔ حافظ را تبیینی امروزی کرد؟

• معنویت را به معنای امر روحانی در نظر می‌گیرید یا آن را با معنای زندگی مترادف می‌دانید؟ به دیگر سخن اگر کسی به هیچ امری ماورای خودش باور نداشته باشد، اما در زندگی هدفمند باشد و اهدافش زندگی را برایش معنا کند می‌توان گفت معنویت در زندگی‌اش حضور دارد و از سلامت روان‌ برخوردار است؟

فرانکل معناخواهی را ویژگی بنیادی هستی می‌داند. و نیچه می‌گوید: «کسی که چرایی برای زندگی کردن دارد، با هر چگونگی می‌سازد.» به نظر فرانکل جستجو برای یافتن معنا در زندگی، اساس سلامت روانی و پادزهر خودکشی است. پژوهشگران معتقدند که جستجوی معنا و هدف، سزاوارتر از جستجوی شادکامی است. به نظر طیب رشید، روان‌‌شناس پاکستانی که همکار نزدیک مارتین سلیگمن است، افرادی که فعالیت‌های هدفمند مشخصی دارند ـ که آنها را با اهداف بزرگتری پیوند می‌دهد ـ به چیزی می‌رسند که آن را زندگی با معنا می‌گوییم.
«لوئیس هاپ واکر» می‌گوید: مقصود من از معنای زندگی آن است که زندگی دارای هدف، منطق یا طرحی ذاتی است. و بعد تصریح می‌کند که این معنا و هدف با خداباوری اصالت پیدا می‌کند. اگر خداباوری صحت داشته باشد و موجودی متعالی، خیرخواه، و حاکم بر جهان وجود داشته باشد، هشت مدعای زیر صادق خواهد بود:

۱. ما تبیین قانع کننده‌ای از منشأ و قوام جهان داریم.
۲. خیر بر شر غلبه خواهد کرد.
۳. خدا ما را دوست دارد و مراقب ماست.
۴. ما پاسخی داریم به این سؤال که چرا اخلاقی باشیم.
۵. عدالت عالمگیر، بر جهان حاکم است.
۶. همه انسان‌ها ارزشی برابر دارند.
۷. لطف و غفران الهی پایانی خوش برای همه دارد.
۸. زندگی پس از مرگ وجود دارد.

اگر خداباوری کاذب باشد و سکولاریسم صادق، هیچ مبنای واضحی برای تساوی انسان‌ها وجود ندارد. هیچ دلیلی وجود ندارد که با همه مردم با احترام مساوی رفتار کنیم. هیچ پاسخ واضح و بی‌پیرایه‌ای به این پرسش داده نمی‌شود که چرا باید اخلاقی باشیم، حتی وقتی که اخلاقی به سود ما نیست؟ یا هیچ هماهنگی و هدفی در جهان احساس نمی‌شود.
ویلیام کامپتون و ادوار هوفمان در کتاب «روان‌‌شناسی مثبت: علم شادکامی و شکوفایی» در فصل دهم با عنوان «دین، معنویت و به‌باشی» می‌نویسند: دین دست‌کم از طریق هر عامل به به‌باشی و سلامت جسم و روان‌ ما اثر مطلوب می‌گذارد، یکی از این عوامل «معنابخشی و تعیین هدف برای زندگی» است.

ادامه دارد…

منبع: روزنامه اطلاعات