مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه) مجلس صبح جمعه ۹۵/۱۰/۳ خانم‌ها (آتش شوق و سوز در سلوک)

Hhdnat majzoobaalishah22بسم الله الرحمن الرحیم

این خطبه‌ای که جمعه‌ها می‌خوانند، یک توفیقی است که گوش بدهید و حتی بعضی عبارات که در داخل خودش هست در خاطرتون بماند که در صحبت، در مکاتبه، در همه جا به درد [شما] می‌خورد. البته تفاوت این خطبه هم خب شما هم در منبر‌ها گوش داده‌اید، معمولاً کسی که منبر می‌رود راجع به کی [چه کسی] منبر را آفریده؟ یا کی باعث این مجلس شده؟ شاید اطلاعاتی نداشته باشد. فقط نامی می‌برد، نام یک به طور ضمنی این نام‌هایی که می‌برد متعلق به امام زمان است و از طرف آن‌ها دارد. ولی خطبه‌ای که ما می‌خوانیم اشخاص مشخصی هستند در تاریخ، که نامشون، پدرشون، مادرشون، زندگیشون کاملاً مشخص است. خواستند به ما نشان بدهند که بگویند: در زندگیتون از این اشخاص مدل بگیرید. فی‌المثل همین جز این رشتهٔ آخرین- کسی که خودم شخصاً اطلاعاتی در رابطه با او دارم و جَدّ خود من است خب روشن است- آن‌های دیگر فقط عبارتش روشن است ولی ما داستانش را نمی‌دانیم. در این هوای سردی که امسال همه در این چندروزه تحمل کردیم، به خصوص در بیابان، در صحرا، این سرما البته در شهر‌ها بیشتر محسوس است. برای اینکه همه جمع هستند عده‌ای، ولی در بیابان خداوند سرمایی ایجاد کرده برای کرهٔ زمین، کرهٔ زمین همه جا سرد است. این هم که در صحرا باشد، سرد است.
این سرما و برفی که موجب سرما می‌شود خداوند آتشی داده دست مردم- بشر- که این‌ها را آب کنند. به صورت ظاهر این آتش همین آتشی است که خودمان درآوردیم. خود بشر. بخاری، شعله‌های آتش و امثال این‌ها. اما یک آتش دیگری هم این‌ها را آب می‌کند و آن «آتش شوق و محبت و عشقی است که تمام وجود شخص را در بر می‌گیرد». در چنین سرمایی شما کمتر از منزل بیرون می‌آیید مگر کاری داشته باشید و ضرورت داشته باشد که بیایید بیرون، ولی بیرون از منزلتان کمتر می‌آیید، دیگر چه برسد از خانه و کاشانه و… ولی در این سرما، نظیر این سرما یکی از بزرگان ما قدم رنجه کرد و بیرون آمد؛ بیرون آمد شروع به راه رفتن و شروع به سیر کرد به سمت مطلوب خودش. هیچ در زندگیش لطمه وارد نشد. از گنابادِ ما که در نقشه دیدید در وسط خراسان است یعنی از خراسانی که حالا می‌گویند خراسان رضوی از آنجا است، مستقیم با خط مستقیم از وسط کویر رد می‌شود و به شهر اصفهان و به اولین شهرِ آنطرف یعنی اصفهان می‌رسد. در این سرمای زمستان یک نفر به ظاهر طلبه، طلبهٔ آخوندی یک عبا و یک چیز خیلی مختصری دارد و هیچ چیزی ندارد، پا شد راه افتاد، به طوریکه یکی از درویش‌های قدیمی آن زمان که کالسکه داشت و اسب و این‌ها، سوار شده بود که برود اصفهان دیدنِ مرشد خودش. یعنی مرشدش که «حضرت سعادتعلیشاه» بوده. او در بین راه دید یک طلبه‌ای که هیچی ندارد توی این برف دارد می‌رود. کالسکه را نگه داشت، صدا زد گفت: آخوند کجا می‌روی؟ گفت: می‌روم اصفهان دیدنِ…! فرمود: خب بیا بالا، چون من هم دارم اصفهان می‌روم. این را کنار خودش در کالسکه نشاند. نه این شخص که کالسکهٔ قیمتی سوار بود و جزو اعیان و اشراف بود ابا داشت از اینکه یک نفر که ظاهراً خیلی ژولیده [است و] هیچ چیزی ندارد این را سوار کند و پهلوی هم بشینند و صحبت کنند، و نه او احساس حقارت کرد. هر دو تا بشر بودند، دو تا بندگان خدا با هم نشستند. نزدیک اصفهان یک قهوه‌خانه‌ای ایستادند، قهوه‌خانه‌های بین راه، چای خوردند، بعد خیلی برف سنگین شد، از ژاندارمری محل آمدند گفتند که دولت ممنوع کرده رفت و آمدهای کالسکه و درشکه این چیز‌ها را، برای اینکه هوا خیلی سرد است؛ باید بمانید تا فردا. خب این شخص هم با کالسکه مانده بود، گفت: خیلی خب می‌مانیم. این طلبه گفت: نه من باید بروم، توقف معنی ندارد. گفتند: مشکل است، جلو نمی‌شود رفت. فرمودند: نخیر، هر مشکلی با اراده آسان می‌شود. راه افتاد به‌‌ همان نیت و به اصفهان رفت. از این طرف این رفیقشان بعداً تعریف کرده بود که وقتی اصفهان دیدار مرشد رفتم که «حضرت سعادتعلیشاه» باشد دیدم‌‌ همان طلبهٔ آس و پاس بالای مجلس پهلوی خودِ ایشان نشسته، نزدیک خودِ ایشان نشسته است. من با کالسکه و این‌ها اینقدر عقب ماندم ولی او آنجا نشسته بود. تا یک مجلسی هم بود از این‌ها یک حالاتی رخ داده بود که ایشان به حالت جذبه‌ای افتاده بود و یک ساعتی، یک مدتی گذشته بود، بعد که به حال آمده بود،مرشد آقای «سعادتعلیشاه» گفته بودند: این طلبهٔ خراسانی، راهی را که شما‌ها در ۶۰ سال می‌پیمایید این در همین یک ساعت پیمود. 

«آقای سعادتعلیشاه» به این طریق مرحوم «سلطانعلیشاه» را قبول کردند، مشرف شد. این یک داستان و شرحی از… حالا هر یک از این بزرگانی که شما می‌بینید در زندگی یک فشارهایی و زحماتی چشیده‌اند و دیده‌اند که زندگی آن‌ها برای ما باید مدل باشد. «آقای نورعلیشاه» جانشین ایشان هفت سال در واقع متواری بودند. از پدر و مادر. همین جور هر کدام از این‌ها به نحوی. بعد کم کم خداوند خب آرامشی داد و این آرامش برای سلسلهٔ فقر ایجاد شد که الحمدلله همه در یک حالت نیمه‌آرامشی بودیم که هم‌اکنون یک چیزهایی البته یک شعری است از این آقای… گفته است، می‌گوید که:

رحمتِ ما را مگس                      کرده به زحمت بدل

رحمت‌آبادی داشتند که خیلی مورد توجه همه بوده و رحمت توش بوده، ولی فرمود: مزاحمتی که فراهم کردند همین رحمتِ ما را به زحمت بدل کرده و آن هم به این طریق است که بنویسید «رحمت» یک مگس بالای «ر» علامت می‌گذارد می‌شود «زحمت». ولی خب این زحماتی که ایجاد کردند بعداً همهٔ آن‌ها همهٔ زحماتی است که خداوند به شیطان، به توسط بنده‌اش شیطان، در راهِ ما قرار می‌دهد و باید آن را بدانیم و با دانستن آن مسیرمان را ادامه بدهیم. ان‌شاءالله.

… بعد دور و بر این بخاری مثلاً یک بخاری وسط این سالن باشد؛ یک نفر، دو نفر نزدیکش گرم می‌شوند، هر چه اشخاص دور‌تر باشند کمتر گرم می‌شوند. حرارت می‌رسد منتهی کمتر. کسی اگر بخواهد بیشتر حرارت پیدا کند پا می‌شود نزدیک‌تر به بخاری می‌نشیند، البته این نزدیک‌تری در امورِ ظاهری است که می‌بینید ولی «حرارت معنوی با نزدیکیِ دل است». قرار است آن حرارت عشق و شوق که گفتیم و نمونه مثال زدیم، آن حرارت هرگونه برفی و یخی را آب می‌کند ولی در فاصلهٔ نزدیکی. هر چه دور‌تر برود اثرش کمتر است. دوری و نزدیکی در بخاری‌های معمولی که خب می‌بینیم، ولی در امور معنوی مثلاً در درویشی، در شوق و رغبتِ یک درویش به حضور در مجلس، این‌ها همه علامتِ میل و تمایل درویش است به هر چه گرم‌تر شدن. دور نروید تا حرارت بیشتر بماند. حرارت می‌خواهید بیشتر بدهد نزدیک بمانید. «نزدیکی هم به مکان و زمان نیست» این نزدیکی عبارت از آن است که احساس کنید «آنچه گفته است انجام دادید» و خوب است. در این صورت این نزدیکی و این حرارت و این نزدیکی می‌بینیم نمونه‌اش در حافظ در بابا طاهر و امثال این‌ها هست که می‌گوید: چرخ یعنی گردش روزگار:

چرخ  بر هم  زنم  ار  غیر مرادم گردد                          من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک

می‌رسد به جایی که خودش خالقِ چرخ و فلک بر چرخ فلک مسلط است و چرخ و فلک به آن اراده‌ای کار می‌کند که عین ارادهٔ این شعر است. این وقتی است که حرارت خیلی نزدیک است حتی سوزندگی دارد ولی این سوزندگیِ این حرارت را با این پماد‌ها نمی‌شود جلوش را گرفت و اصلاً جلوش گرفته نمی‌شود که هیچ، دیگران علاقمندِ همین سوختگی هستند و ما علاقمند این هستیم اگر علاقه‌ای به سیر و سلوک داشته باشیم علاقه به همین سوزندگی داریم. ان‌شاءالله.