مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده (مجذوبعلیشاه) مجلس صبح چهارشنبه ۹۵/۹/۱۷ خانم‌ها (بیان مسائل – آرام گذراندن زندگی – دقت در نوشتن و گفتن – درخواست از خدا)

Dr Nour Ali Tabande 26بسم الله الرحمن الرحیم

من در جلساتی که صحبت می‌کنم، دلم می‌خواهد همهٔ مسائل و مشکلاتی که هست [دقت] کنید. یکی مسائل و آن عبارت از این است که تولد است و ازدواج است و بچه‌داری و امثال این‌ها. مشکلات هم که محتاج به تعریف نیست، خودتان می‌دانید. همه آنقدر زیاد مشکلات دارند که [می‌شناسند]. بنابراین نه اینکه من از هر چه صحبت کردم، رو سر‌‌ِ همان دنیا ایستاده و این‌ها. یکی از دکترهای فارغ‌التحصیل – خدا رحمتش کند، به تازگی مرحوم شد – می‌گفت: سر کلاس درس که می‌رفت (آن جلساتی که درسی بود) اگر درس مثلاً راجع به حصبه بود، تمام که می‌شد همه‌ی شاگردان می‌گفتند: به نظرم من حصبه دارم. همه می‌شدند حصبه‌ای! بعد دکتر می‌گفت: آخه من چکار کنم؟ من باید همه‌ی این‌ها را به شما بگویم. خودم نه حصبه دارم نه مالاریا دارم، ولی باید هم حصبه و هم مالاریا را برای شما دانشجویان تعریف کنم. نمی‌گویم که شما حصبه دارید یا مالاریا! حالا من هم باید همه این مسائلی را که می‌بینیم، بررسی کنم مشکلی اگر دارد به شما بگویم. بنابراین دلیلِ این نیست که من! وقتی راجع به [رفتن از دنیا می‌گویم] اولاً کمتر می‌شود خداوند کسی فقط انبیاء و اولیاء خبر دارند که… یعنی خبر می‌شوند، قبلا خبر ندارند، خبر می‌شوند که دارند می‌روند، خداحافظی می‌کنند. یا بعضی بزرگان هم صریحاً خبر نمی‌شوند که بگوییم خبر! ولی جوری قراین برایشان می‌گذرد که می‌فهمند مثل اینکه دیگر مُهلتشان تمام شده است. وَاِلا هیچ کس خبر نمی‌شود قبلاً، که بیاید معذرت‌خواهی کند بگوید من فلان روز. می‌گوید: استثناءً در بعضی موارد بسیار نادر و آن هم بنا به مصلحت است. به هر جهت این را بیخود [بزرگ] نکنید! یکی هم چهارشنبه و پنج‌شنبه گفتید چی؟ یکی گفته بود که جلو منزل ما بایستد، ما می‌رویم منزلمان را عوض می‌کنیم از بس شما‌ها جلو منزل ما هستید، نه! الحمدلله اوضاع آرام است، هم اوضاع اجتماعی آرام است و هم اوضاع شخصی آرام است. هم من می‌بینم که به سلامتی، آن شعر سعدی است که می‌گوید:

نه بر اُشتری سوارم، نه چو خر به زیر بارم

نه خداوندِ رعیت نه غلام شهریارم

غم موجود و پریشانی معدوم ندارم…

[یعنی آنچه دستم هست، غمش را نمی‌خورم. آنچه از دست دادم یا ندارم، حسرت نمی‌خورم].

غم موجود و پریشانی معدوم ندارم

نفسی می‌زنم آسوده و عمری به سر آرم

نمی‌دانم عمر چقدر است؟ عمر نوح است؟… نمی‌داند آدم عمر نوح است یا عمر یک مورچه است. یک مورچه یک فصل مثلاً که زندگی می‌کند به‌‌ همان اندازه‌ای است که ما چهارفصل زندگی می‌کنیم، و به اصطلاح یک عمر کامل می‌گذرانیم. این است که هیچ این چیز‌ها خداحافظی البته! چون هر دم. من واقعاً گاهی این فکر را می‌کنم که به این می‌گویم برو فردا بیا، می‌گویم اگر فردا بیاید من رفته باشم چی؟! این قدر به خودم نزدیک است یعنی خیلی مأنوسه، رفیقه! این است که بیخود آن وقت، چندین جهت فراهم کرد به خیال خودتان می‌خواهید خیلی ایمان و اعتقاد مردم را زیاد کنید، به‌عکس می‌شود. می‌گوید مثلاً به اصرار و به چیز من می‌گویند که: مثلاً من این کسالت را دارم خوب می‌شوم یا نه؟ خوب من به طور معمول می‌گویم: ان‌شاءالله خداوند شفا بدهد. بعد که خداوند شفا نداد، می‌گویند که: این حرف‌های شما همه دروغ است. خیلی‌ها را بی‌اعتقاد می‌کنید. بنابراین آنچه واقعیت دارد، همیشه فکر کنید؛ زاید بر واقعیت؛ نه فکر خوب، نه فکر بد. هیچ‌کدامش را ملاک نگیرید. من هم که اینجا صحبت می‌کنم – راجع به همه‌ی مسائل صحبت می‌کنم، از سیر و پیازِ خانه گرفته تا… این است که ناراحت نباشید، شما زندگی و روال زندگی‌تان؛ چه زندگی ظاهری و چه زندگی معنوی‌تان را یکنواخت بگیرید، یک روالی بگیرید و یک روال [ادامه دهید]. هیچ‌کس نمی‌داند حتی یک آیه قرآن دارد که فقط به پیغمبر خطاب کرد: تو نمی‌دانستی که ما می‌خواهیم برای تو کتابی بفرستیم، یک مقاماتی به تو بدهیم که خود پیغمبر هم همه‌ی لیاقت‌ها را داشت ولی هیچ چیز روی روال گردش طبیعت! غذا می‌خوردیم با هم خوب من خودم هم، همه می‌گوییم: آقا این غذا، این را نگهدار ظهر می‌خوریم. خوب از کجا معلوم است ظهر باشیم؟ ولی مع‌ذلک ما این روش را می‌کنیم و باید هم انجام بدهیم. این است که از شما خواهش می‌کنم دیگر جمعیت را جلوی در نیاورید. حالا این چیزی را که من دیدم – حالا یک وقتی که خیلی بد بود، به اسم خود من می‌کردند – یعنی می‌گفتند: من گفتم این کار را بکنید. حالا که من هیچ کاری ندارم. من در زندگی شما نخواهم بود، فقط می‌خواهم زندگی معنوی‌تان را منظم کنم. در زندگی داخلی شما کاری هم ندارم، تا بتوانم سعی می‌کنم خوب باشد، آروم باشد ولی کاری ندارم. حالا اگر سؤالی هم دارید بگویید من بگویم – معجزه فقط پیغمبر است – حالا چون که الان نامه‌ای که می‌نویسند یا حرفی که می‌زنیم، کلمات است. آن کلمات چه طوری است؟ خیلی بحث شده که این کلمه [که] خداوند آفرید آیا قبل از تولد آدم بود یا بعد از تولدش؟ چه جوری حالا! آن بحث‌های فلسفی و نمی‌دانم خیلی اغراق‌آمیز را کار نداریم ولی اصولاً نگاه کنید کلمه! شما می‌خواهید از کسی تعریف کنید، خوبی بگویید از همین الف ب پ ت ج چ استفاده می‌کنید، حروف ابجد! اگر می‌خواهید به آن‌ها فحش هم بدهید از همین [حروف استفاده می‌کنید] پس این چه خاصیتی است؟ این حروف خاصیت عجیبی دارند، یعنی الف این حرف موجب شده که خیلی‌ها فکر کنند که این حروف یعنی الف ب پ ت ث ج الی آخر خود این‌ها هر کدام یک خصوصیتی دارند. ولی اگر هر کدام خصوصیت داشته باشند که نمی‌توانند با هم تمام [خواص] از چیزهای مختلف را جمع کنند. بنابراین شما هم خیلی چه در نوشته، چه در گفتن، بی‌هوا صحبت نکنید. برای اینکه معلوم نیست آن‌ها چه جور [برداشت می‌کنند] و از اینجا است که تمرین می‌شود که وقتی از شخصی صحبت می‌کنید بدانند که زنده‌اید یا مرده‌اید! چی؟ ولی راجع به کلمات است. آن وقت یک کلماتی بدون لفظ هست، حرکاتی است که می‌کنند کسی که وقتی اخم می‌کند نه اخمی مثل اخم من طبیعی است، آدم وقتی لاغر شد آن گوشت زیری آب می‌شود، پوست که خیلی پر بوده پیش‌تر، به هم می‌آید اخم درست می‌شود آن نه! ولی اخم معمولی. کسی که لبخند می‌زند، این علامت رضایت است. این‌ها همه علامت است. شما روحیه‌تان را درست کنید، همیشه علامت! خودش درست خواهد شد. از هیچ کس هم نترسید جز از امر خدا، عدل خدا. خدا‌‌ همان ترس و خوف و امر را هم خودِ خدا آفریده است. زندگی‌تان را آرام بگذرانید، هیچ این فکر را نکنید. خداوندی که این زمین و زمان را، همه را آفریده، این‌ها را بیکار ول نمی‌کند. یک ترتیبی برایشان دارد. هر کسی خوب مشکلی دارد. مشکلاتی که راه حل آن از درون شما است آن‌ها را من می‌توانم بگویم. وقتی نسبت به یک نفری احساس خدای‌نکرده دشمنی و عناد و… می‌کنید، خوب من می‌توانم از لحاظ روحی کمکتان کنم. ولی وقتی سرماخوردگی حتی دارید، یک سرماخوردگی تازه، از من بپرسند می‌گویم: من نمی‌توانم! من می‌گویم: چون سرما خوردی پس حالا گرما بخور که جبران بشود. سرماخوردگی جبرانش [گرماست]. این است که هر چیزی را، دردی و مشکلی را از «مرجع صالح آن» باید کمک گرفت. از مرجع غیر از آن کمک بگیرید فایده ندارد. هم این، هم دیگری را هم بیخودی حواله ندهید به یکی. یکی ناخن پایش بخورد درد می‌کند می‌آید می‌گوید: ناخن پایم درد می‌کند. این کارهایی که مربوط به بدن است و خیلی کار ساده‌ای است، این‌ها را دیگر خودتان حل کنید. غیر از خدا چیزی نخواهید. هر چه می‌خواهید از خدا بخواهید، بالاخره بهتون می‌دهد. ان‌شاءالله.