گنجینهٔ سخن

ganjine sokhan

در تعریف معرفت گفت:
معرفت عبارت است از دیدن اشیا و هلاک همه در معنى.
چون بنده به مقام معرفت رسد، بر او وحى فرستند و سرّ او گنگ گردانند تا هیچ خاطر نیابد او را مگر خاطر حق.

حسین منصور حلاج

***********

اولین چیزی که بر سالک الی‌الله واجب است:

یادگیری آن چیزی است که به واسطه‌ی آن طهارت و نماز و روزه و تقوای تو و آنچه که بر تو واجب است با آن علم محقق شود. 
همین مقدار از علم واجب است و نه زیاده بر آن و این اولین باب سلوک است.
سپس عمل به این علم واجب است و بعد از آن ورع و بعد از آن زهد و سپس توکل.

شیخ محی‌الدین ابن عربی

 ***********

علامت شناختن حق، گریختن از خلق باشد و خاموش بودن در معرفت او.

بایزید بسطامی

***********

یعقوب گفت من اندوهگین می‌شوم به فراق یوسف و می‌ترسم از خوردن گرگ.
چون او این سخن به زبان مبارکش رفت همان اندوه بر دل وی مستولی گشت.
و همان خوف بر ضمیر وی غالب آمد زیرا که سخن انبیاء حق است.
و قاعده آنست که:
هر کس از هر چه بترسد همان را بر او گمارند.

معین‌الدین فراهی هروی / حدائق‌الحقایق

***********

ازشیخ پرسیدند درویشی چیست؟
فرمود: دریایی است از سه چشمه:
اول پرهیز، دوم سخاوت، سوم، بی‌نیاز بودن از خلق خدا

و پرسیدند درویش کیست؟
فرمود: آن را که از دنیا خبرش نَبوَد.
و می‌گوید و گفتارش نَبوَد.
و می‌بیند و دیدارش نَبوَد.
و می‌شنود و شنوایش نَبوَد.
و می‌خورد و مزه طعامش نَبوَد.
و حرکت و سکونش نَبوَد.
و اندوه و شادیَش نَبوَد.

ابوالحسن خرقانی

***********

در سلسله‌ات هر آنکه پابست شود                               گر فانی و گر نیست بود هست شود

 می‌فرمائی که بیخود و مست مشو                               ناچار هر  آنکه می‌خورد مست شود

مولانـا

***********

عشق را از «عشقه» گرفته‌اند. گیاهی که در باغ در بُن درخت پدید آید و در درخت پیچد. همچنان می‌رود تا همهٔ درخت را فرا گیرد و چنانش در شکنجه کشد که در رگ درخت، نم نماند تا آنگاه که درخت خشک شود. درختِ تن انسان هم چون بالیدن آغاز کند و نزدیک کمال رسد، عشق از گوشه‌ای سر برآرد و خود را در او پیچد، تا به جایی که هیچ نمِ بشریت در او نگذارد. آری، عشق اگرچه جان را به عالم بقا رساند، اما تن را به عالم فنا می‌کشد. زیرا که در این جهان، هیچ چیز طاقتِ بارِ عشق را نتواند کشید.

شهاب‌الدین سهروردی

***********

تا امروز، با همنشینی که هم‌کیش من نبود مخالفت می‌ورزیدم. لکن امروز دل من پذیرای همۀ صورت‌ها شده است؛ چراگاه آهوان است و بتکدۀ بتان و صومعۀ راهبان و کعبۀ طائفان و الواح تورات و اوراق قرآن.
دین من اینک، دین عشق است، و هرجا که کاروان عشق برود دین و ایمان من هم به دنبالش روان است.

محی‌الدین ابن عربی(شیخ اکبر)

***********

عاشقانت   همه   نامی  و  نشانی  دارند

آنکه درعشقِ تو بی‌نام و نشان است منم

هلالی جغتایی

***********

هیچ ذرّه از ذرات كائنات، از مُلک و ملکوت، نماند که در وی سرّی از اسرار محبّت تعبيه نكردند.

نجم رازی

***********

طاقت کار من، کسی ندارد.
آنچه من کنم، مقلد را نشاید که بدان، اقتدا کند.
راست گفته‌اند که:
این قوم، اقتدا را، نشاید.

شمس‌الدین محمد تبریزی

***********

بگذارید و بگذرید.
ببینید و دل مبندید.
چشم بیندازید و دل مبازید.
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت.

حضرت امیرالمؤمنین علی(ع)

***********

اگر خواستی سرزمینت را آزاد کنی ده گلوله در تفنگت بگذار، که نُه گلوله برای خائنین و آدم‌فروشان و تنها یک گلوله برای دشمنت کافیست. 

آدولف هیتلر

***********

بزرگترین زندان انسان افکار محدودش است.
هرچه تفکر محدودتر باشد، میله‌های زندان قطورتر خواهدشد. 

برتراند راسل

***********

الماس جز در اعماق زمین یافت نمی‌شود، و حقیقت را جز در اعماق تفکر نمی‌توان کشف کرد. 

ویکتور هوگو