طریقت صفویه و ترکیب‌بند محتشم (بخش نوزدهم)

mohamad ali3 soltaniدکتر محمدعلی سلطانی  

استاد شهید مرتضی مطهری در کتاب حماسه حسینی در چند جا به تخفیف محتشم کاشانی و شعرای پارسی‌گوی در مقایسه با مرثیه‌گویان عرب پرداخته است و می‌فرماید: «… در آن وقت مرثیه‌گوها مثل مرثیه‌گوهای حالا نبودند، کُمیَت مرثیه‌گو بود، دِعبل خزاعی مرثیه‌گو بود، همان دعبل خزاعی که گفت: پنجاه سال است که من دار خودم را به دوش کشیده‌ام! او طوری مرثیه می‌گفت که تخت خلفای اموی و عباسی را متزلزل می‌کرد. او که محتشم نبود، شعرای ما چرخ و فلک را مسئول شهادت حسین دانسته‌اند! کمیت که این جور نبود، یک قصیده که می‌گفت، دنیا را متزلزل می‌کرد ولی با تاریخچه حسین، با نام حسین، با مرثیه حسین(ع)…» (استاد مطهری، همان، ج۱، ص۲۱)‏

در جای دیگر رفرم را ضرورت می‌داند در کارها و شاید مراسم که ادامه سخنان ایشان نیامده است و آنجا نیز بر محتشم می‌تازد که:

«… ما باید در اوضاع مذهبی خودمان رفرم ایجاد کنیم، البته نه در مذهب، بلکه در کار خودمان؛ اشتباهات ما که به مذهب مربوط نیست. مگر محتشم کاشانی هم یکی از ارکان مذهب است؟! باید این شعارهای مفت… [در پاورقی آمده است: متأسفانه بقیه‌ی بیانات آن شهید بزرگوار در نوار ضبط نشده است.] (استاد مطهری، همان، ج۱، ص۲۴)

و باز در تکرار همین مقایسه‌ شعرای عرب و پارسی‌گوی در مرثیه‌ی حضرت سیدالشهدا تأکید می‌کند: «… من یک وقتی در سخنرانی‌هایی گفتم: بسیار تفاوت است میان مرثیه‌هایی که کُمیت یا خُزاعی می‌گفت و مرثیه‌هایی که در زمان‌های اخیر امثال جوهری و حتی محتشم می‌گویند. مضامین از زمین تا آسمان تفاوت دارند. آنها خیلی آموزنده است و اینها آموزنده نیست و بعضی از اینها اصلاً مضرند….» (استاد‌مطهری، همان، ج۱، ص۳۲۳)

اما در جایی دیگر رأی به عشق می‌دهند و می‌فرماید: «… قیام‌های مقدس بشری دارای دو تشخّص است: یکی از نظر هدف قیام؛ یعنی این قیام‌ها برای مقامات عالی انسانیت است، برای توحید است، برای عدل است، برای آزادی است، برای رفع ظلم و استبداد است، نه به خاطر کسب جاه و مقام یا تحصیل ثروت و به قول حنظله بادغیسی «کسب مهتری» و یا حتی برای تعصب وطنی، قبیله‌ای، نژادی. دیگر اینکه این قیام‌ها برقی است که در ظلمت‌های سخت پدید می‌آید، شعله‌ای است که در میان ظلمت‌ها و استبدادها و استیثارها و زورگویی‌ها می‌درخشد. ستاره‌ای است که در تاریکی شب در آسمان سعادت بشر طلوع می‌کند؛ نهضتی است که مورد تصویب عقلای قوم قرار نمی‌گیرد.

یکی از افتخارات نهضت حسینی همین است که عقلای قوم(!) آن را تصویب نمی‌کردند، ولی از آن جهت که فوق نظر عقلا بود، نه دون نظر آنها، عرفا که از آن جنبه عرفانی جنبه فوق عقل آن را در نظر گرفته‌اند، به آن نام «مکتب عشق» داده‌اند و همچنین است منطق شعرای مرثیه‌سرای ما، و خیلی جنبه‌ی ایده‌آلیستی به آن داده‌اند. درست است که مکتب عشق الهی است، علی علیه‌السلام هم فرمود: «مُناخُ رُکّابٍ وَ مَصارِعُ عُشّاق» [اینجا بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است]؛ ولی چرا این عشق و سلوک در صحنه‌ای مثل صحنه‌ی کربلا ظهور کرد؟ برای خداوند، برای این معشوق که فرق نمی‌کند. آری، رضای خدا در فداکاری در راه دین، در راه سعادت بشر، در راه قیام بالقسط است که هدف پیغمبران است. چرا عرفای ما اگر عاشق صادق هستند، عشقبازی‌های خود را فقط در مجالس سماع به ثبوت رساندند؟! عشق حسین البته عشق الهی است و عشق صادق و راستین است، تنها در مجالس سماع اظهار نشده است.» (استاد مطهری، همان، ج۲، ص۲۲)

و در نهایت به محتشم نیز رأی مثبت می‌دهد و شاعران پارسی‌گوی را در ردیف مرثیه‌سرایان عرب قرار داده، می‌فرماید: «… ما می‌بینیم در طول تاریخ برداشت‌ها از حادثه‌ی کربلا خیلی متفاوت بوده است. قبلاً اشاره کردم که مثلاً برداشت دِعبل خُزاعی ـ از شعرای معاصر حضرت رضا علیه‌السلام ـ برداشت کُمَیت اسدی از شعرای معاصر امام سجاد و امام باقر علیه‌السلام، با برداشت محتشم کاشانی، با سامانی یا صفی‌علیشاه متفاوت است؛ آنها یک جور برداشت کرده‌اند، محتشم جور دیگری برداشت کرده است، سامانی جور دیگری برداشت دارد، صفی‌علیشاه طور دیگری و اقبال لاهوری به گونه‌ای دیگر. این چگونه است؟ به نظر من همه‌ی اینها برداشت‌های صحیح است (البته برداشت‌های غلط هم وجود دارد؛ با برداشت‌های غلط کاری ندارم)، ولی ناقص است؛ صحیح است، ولی کامل نیست. صحیح است یعنی غلط و دروغ نیست، ولی یک جنبه آن است. مثل همان داستان فیل است که ملای رومی نقل کرده است که عده‌ای در تاریکی می‌خواستند با لمس کردن، آن را تشخیص بدهند…‏

برداشت امثال دعبل خزاعی از نهضت اباعبدالله، به تناسب زمان فقط جنبه‌های پرخاشگری آن است. برداشت محتشم کاشانی جنبه‌های تأثّرآمیز، رقّت‌آور و گریه‌آور آن است. برداشت عُمّان سامانی یا صفی‌علیشاه از این نهضت، برداشت‌های عرفانی، عشق الهی، محبت الهی و پاک‌بازی در راه حق است که اساسی‌ترین جنبه‌های قیام حسینی جنبه‌ی پاکبازی او در راه حق است. همه‌ی این برداشت‌ها درست است؛ ولی به عنوان یکی از جنبه‌ها. او که از جنبه‌ی حماسی گفته، او که از جنبه‌ی اخلاقی گفته، او که از جنبه‌ی پند و اندرز گفته، همه درست گفته‌اند؛ ولی برداشت هر یک، از یک جنبه و عضو این نهضت است، نه از تمام اندام آن.

وقتی بخواهیم به جامعیت اسلام نظر بیفکنیم، باید نگاهی هم به نهضت حسینی بکنیم. می‌بینیم امام حسین علیه‌السلام کلیات اسلام را در کربلا به مرحله‌ی عمل آورده، مجسم کرده است؛ ولی تجسم زنده و جاندار حقیقی و واقعی، نه تجسم بی‌روح. انسان وقتی در حادثه‌ی کربلا تأمل می‌کند، اموری را می‌بیند که دچار حیرت می‌شود و می‌گوید اینها نمی‌تواند تصادفی باشد و سرّ اینکه ائمه‌ی اطهار این همه به زنده نگه‌داشتن و احیای این خاطره توصیه و تأکید کرده و نگذاشته‌اند حادثه‌ی کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است؛ نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود.» (استاد مطهری، همان، ج۱، ص۳۶۱، ۳۶۰) 

***

آه از دَمی که لشکر اعدا نکرده شرم                             کردند رو به خیمه‌ی سلطان کربلا

آن دَم فلک بر آتش غیرت سپند شد                          کز خوف خصم، در حرم افغان بلند شد

مولانا محتشم فلک را نیز به‌‌رغم آنچه مشهور است، در حادثه‌ی عاشورا موجود و عنصری نگران و ناظر و بی‌دخالت می‌داند که جز سوختن و ساختن، کاری از او ساخته نیست. گفتیم که برای لشکر پسر زیاد، حسین(ع) نیز نعوذ بالله همانند یکی از سران عرب و اشراف قریش بود؛ اشرافی که نمونه‌های گرانبها و یادگارهای قیمتی برای اثبات بعدی و ابزار مردم‌فریبی، امپراتوران و امارت‌داران اسلامی بعدی در خیمه‌ها داشتند که هر تکه از آنها زیارتگاه هزاران مسلمان در قلمرو امپراتوری اسلامی می‌شد و چنان که مشهور است، بعضی با گرفتن یک مشت خرمای خشک به جنگ امام حسین(ع) به امید غنیمت آمدند! و اشاره به این نکته نیز ضروری است که کثرت سپاهیان پسر زیاد نه برای مقابله با تعداد معدود و مشخص سپاهیان امام حسین(ع) بود، بلکه از بیم کثرت مردم خاموش و سر در گریبان بود که مبادا از سر غیرت اسلامی به پا خیزند و به یاری یادگار و جانشین برحق پیامبر خود قیام کنند.

در قلمرو ممالک اسلامی رسم شیون زنان و فغان آنان بر مردان تا پیش از حادثه‌ی عاشورا مرسوم نبود؛ زیرا زنان عرب، مردان خود را برای مقابله و مبارزه تشویق و تحریض می‌کردند: در پیروز شدن، مفاخره و مبالغه داشتند و در مرگ و شکست، سکوت و تسلیم تا بی‌تابی و گریه آنها موجب شادی دشمن نشود. مشهور است که شیون زنان اهل‌بیت با آگاهی از شهادت حضرت علی‌اصغر(ع) آشکار شد و چون امام حسین(ع) به میدان رفت و بار سوم ذوالجناح بدون سوار بازگشت و لشکر به عللی که در شرح و توضیح این دو بیت آمده، رو به خیمه‌ها آوردند، شیون زنان اهل‌بیت(ع) بلند شد. از آن پس به پیروی از این شیون، شیوه‌ی ماندگاری شد. ناله و افغان زنان تازه‌مسلمان ایرانی که در دین زردشتی پدرانشان گریه و زاری بر مردگان حرام بود و در عرف دین جدید (اسلام) هم حرکتی خفیف در راستای اظهار عجز و ناتوانی در مقابله دشمن شمرده می‌شد، در سراسر قلمرو اسلام ایرانی و عرب شیعی، مرسوم شد و زنان بر مرگ نزدیکان شیون سر می‌دهند و در «آداب علویان»، زنان به جای نام و عنوان مردگان خود، شعار «حَسن ـ حُسین» تکرار و اظهار می‌کنند.

ادامه دارد…

منبع: روزنامه اطلاعات