هخامنشیان و جزیره‌ای در مرمره

رودیگر اشمیت – ترجمه: دکتر بهار مختاریان

hakhamanesh jazire marmareاشاره: رودیگر اشمیت از پژوهندگان بنام در زمینه‌ی پارسی باستان است و از چند دهه پیش به این سو دریچه‌‌ی تازه‌ای به تحقیقات پارسی باستان گشوده است. او بیش از صد اثر منتشر کرده و در سال ۱۹۹۱ نخست پیکره کتیبه‌های پارسی باستان در بیستون را و در سال ۲۰۰۰ برخی دیگر از کتیبه‌های داریوش و خشایارشا و اردشیر را از نو آوانویسی و ترجمه کرد. او در نوشتار حاضر که پیش‌تر در متن کاملش در نامه‌ی انجمن (شماره ۲۲) به چاپ رسیده، می‌کوشد موقعیت جغرافیایی ساتراپ هخامنشی را مشخص کند و جای آن را در دریای مرمره شناسایی نماید.

***

ایجاد اداره سازمان‌یافته‌ی حکومت، یکی از بزرگترین مسائلی است که باعث توفیق‌های بعدی داریوش بزرگ شد. امپراتوری هخامنشی به شماری حوزه‌های اداری (dahyava) تقسیم شده بود که بر رأس هر یک، شهربانی (xsacapava) قرار گرفته بود.

فهرستی از این ساتراپ‌ها، آن گونه که هرودت نام می‌برد،[۱] به گونه‌های مختلف دیگری نیز به دست ما رسیده است. چهارگونه متفاوت، تنها در کتیبه پارسی باستان داریوش، به علاوه صورتی از هیروگلیف مصری زمان او باقی مانده که به همراه فهرست دیگری از کتیبه خشایارشا و نیز فهرست مشهور سرزمین‌های خراج‌گزار در تاریخ هرودت از این دست‌اند. این فهرست‌ها چه از لحاظ وسعت و چه از لحاظ صوری و ترتیب، همه با هم متفاوتند و برخی تفاوت‌ها بسیار چشمگیر است. البته زمان مختلف ایجاد این ساتراپ‌ها را که ناشی از تحولات تاریخی ناشی از آن است، باید در نظر داشت که در هیچ جا با هم منطبق نمی‌شوند.[۲]

کوشش بر سر توضیح و برطرف کردن تمامی این تفاوت‌ها در نام و ترتیب این ساتراپ‌ها و مشخص ساختن مکان جغرافیایی آنها،‌ موضوعی است که بسیاری مورخان را در زمان‌های مختلف به خود مشغول کرده است. ما در اینجا کل این مسئله را از نو بررسی نمی‌کنیم، بلکه می‌کوشیم تنها به روشن کردن یک مورد خاص کمی نزدیکتر شویم.

در بند ششم کتیبه‌ی بزرگ داریوش در بیستون، از ۲۳ «دَهیَو» نام برده می‌شود که هفتمین آن پس از پارس، ایلام، بابل، آسور، عربستان، مصر و پیش از ساردرلیدیه و یونان، جایی با نام «مردم برر در دریا» است. صورت فارسی باستان آن (DB I ۱۵) drayahya t-y-i-y d-r-y-h-y-aرtayaiy «(آنهایی[مردم] که برر در[۳] دریا (هستندر ساکن‌اند» است که در تحریر ایلامی، «مردم دریار سرزمین‌های دریایی» و در تحریر بابلی «(آنهایی) در دریا» به کار رفته. دو مورد دیگر در کتیبه DPe ۱۳f و DSe ۲۷f به جهت بهتر بودن تحریر بابلی آن، بازسازی شده‌اند. در مورد اول آنجا که از یونانی‌هایی که برردریا(هستند)» سخن می‌رود، به‌وضوح از «یونانیان برّی»(؟)[۴] متمایز می‌شوند و در مورد دوم از «یونانیانی که آن سوی دریا هستند» سخن می‌رود.

در هر حال این نکته که یکی از بحث‌برانگیزترین پرسش‌ها در کل فهرست این سرزمین‌هاست، همچنان باقی می‌ماند؛ یعنی این سرزمین «مردم برر در دریا» کجاست؟ با توجه به دو تحریر دیگر ایلامی و بابلی نیز نمی‌توان صورت مبهم فارسی باستان آن را از ابهام خارج ساخت و مکان آن را به‌درستی تعیین کرد.

محققان تاکنون به صورت‌های مختلفی به این پرسش پاسخ داده‌اند. برخی این سرزمین را جزیره‌ای می‌دانند که یا جزیره آگیس[۵] است یا قبرس، طرفداران این نظر دومی بسیارند و از میان سردمداران آن می‌توان از اشپیگل، کونیک، به‌ویژه کیسلینگ و هر تسفلد (نظر او را کریستین‌سن دنبال کرد)، لویزه، یونگ، نیبرگ و بنگستون نام برد.

از سوی دیگر، اقلیتی آن را در شمال غربی آسیای صغیر جستجو کرده‌اند؛ یعنی در شهری که هرودت آن را «داسکلیت» و توکیدیس ساتراپ «داسکلیوم» نامیده‌اند. از بین این دسته می‌توان به پارشک، اومستد و کنت اشاره کرد؛ اما در تمامی تحقیقات و بحث بر سر تعیین مکان tayaiy drayahya، یک منبع یونانی تعیین‌کننده به‌کلی از نظر دور مانده است و آن «نامه‌های تمیستوکلس» است. در یکی از آنها پس از نام آرتابازوس شهربان، عبارتی می‌آید که حتی می‌توان آن ‌را عنوانی دانست: «به شهربان شاه بزرگ نزد مردم کنار دریا». اینکه تاکنون این شاهد همان «مردم بر دریا» پنداشته نشده، به نظر من اتفاقی نیست، بلکه به جهت دست کم انگاشتن نامه‌های تمیستوکلس به عنوان سند تاریخی است.

از هنگامی که ریچارد بنتلی نامه‌ی بیست و یکم را جعلی شمرد، مورخان و زبان‌شناسان به آن توجهی نکردند. به‌تازگی این نامه‌‌‌ها به عنوان منبع مهمی دوباره مورد توجه قرار گرفته‌اند؛ مثلاً لناردن (Lenarden) درباره‌ی آنها می‌نویسد: «این نامه‌ها حاوی مدارک تاریخی هستند که در دیگر منابع موجود یافت نمی‌شوند.» نیلاندر نیز با مقاله‌ای با عنوان «اعاده حیثیت‌نامه بیست و یکم و نویسنده‌اش» اعتبار آنها را نشان داد. او درباره‌ی نامه‌ی بیست و یکم می‌نویسد: «این اثر منعکس‌کنندة اطلاعات مفیدی است که در دیگر منابع یونانی نیامده است… پیداست نویسنده به منبعی دسترسی داشته که به طور غیرمعمولی درباره‌ی برخی از ویژگی‌های فرهنگ هخامنشی اطلاعات دقیقی در برداشته است.»

درست همین مسئله در مورد عنوان شهربان آرتابازس صدق می‌کند. نویسنده‌ی نامه هر که می‌خواهد باشد (گرچه همه محققان نسخه‌پردازی این نامه‌ها را متعلق به دوران شاهان روم می‌دانند)، آن را از خود نساخته، بلکه از منبع کهن از دست رفته‌ای، احتمالاً نوشته‌ی خارن لامپساکس[۷] گرفته است. با بررسی مجدد این نامه‌ها، به اطلاعات بسیار مهمی دست می‌یابیم. نیلاندر در این باره می‌نویسد: «تحقیقات ایران‌شنا‌سی می‌تواند کمک بزرگی در روشن‌ ساختن اهمیت این اثر متأخر یونانی باشد.»

نظر او را می‌توان برعکس کرد و مدعی شد که این متن کمک بزرگی برای روشن‌ ساختن برخی معضلات تحقیقات ایران‌شناسی است! تطبیق عبارت او با tyaiy drayahya صددرصد است. حال اگر این انطباق را اتفاقی بپنداریم، زیاده توقع داشته‌ایم؛ چرا باید یک یونانی دقیقاً این واژه‌‌ها را انتخاب کند؟ عنوان آرتابازوس می‌تواند ما را طبعاً به توضیح قطعی مشکل مطرح شده رهنمون سازد؛ تنها کافی است بدانیم این آرتابازوس شهربان کدام شهرَب بوده است. جواب این پرسش هم بسیار ساده است؛ زیرا این شهربان همان است که با پوسانیس (Pausanis) در سال ۴۷۷پ.م مذاکرات خائنانه‌ای داشته که شرحش در نامه‌ی شانزدهم تمیستوکلس آمده است. این موضوع را توکیدیدس نیز ذکر می‌‌کند.

در تکمله بایستی به موضوعی که کیسلینگ (Kiessling) به بحث درباره‌ی آن پرداخته، اشاره کرد؛[۸] کیسلینگ در آنجا درباره‌ی دریای نامعلوم ولی نامبرده شده می‌نویسد: «البته منظور دریای سرزمین‌های میانه است که اقوام متمدن شرق، چون بابلیان و مصریان در نزدیکی این دریا قرار داشتند.» من با بررسی شواهد در کتیبه‌‌های پارسی باستان از واژه‌ی drayah «دریا» متوجه شدم که این موضوع اصلاً در مورد پارس‌ها صدق نمی‌کند. در این شواهد به جز موردی که در بالا ذکر کردیم در شواهد زیر به کار رفته:

۱) «یونانیانی که برر در دریا ساکن‌اند» در DPe۱۳f… از آنجا که این شهرب عملاً tayaiy drayahya در کتیبه متمایز می‌شود، بایست آنها را به همراه هم مورد بررسی قرار داد.

۲) «یونانیانی که آن‌سوی دریا ساکن‌اند» در DSe۲۸f. همچنین در ۱۴f که بلافاصله پس از یونانی‌های «بردریا»، عبارت «دهیوهایی که آن سوی دریا (هستند)» می‌آید.

۳) سکاهایی که آن‌سوی ـ‌ drayah ساکن‌‌اند: «این (است) سکاهای آن‌سوی دریا»؛ علاوه بر آن، داریوش هنگام لشکرکشی علیه سکاها، از گذشتن از دریا سخن می‌گوید.

۴) در کتیبه کانال سوئز: «دریایی که از پارس منشعب می‌شود» (دریای سرخ، بحر احمر). در حالی که در مورد دریای سرخ توضیحی داده شده است، در مورد دیگر نمونه‌ها توضیحی نمی‌آید.

تصور اینکه منظور دریای میانه باشد که بخشی از این دریا و یا کل آن‌ همان آگیس تصور شود، نمی‌تواند درست باشد؛ زیرا سکاها آن‌سوی آن ساکن‌اند، پس همه این موارد به نظر من به این منتج می‌شود که این دریا همان «پروپونتیس» (مرمره) است که دارای تنگه بُسفر و داردانل است که برای رسیدن به سکاها و یونانی‌ها بایست از آن می‌گذشتند. این استنتاج با کاربرد نام ساتراپ داسکلیت در عبارت یادشد‌ه‌ی «اقوام بر دریا» کاملاً منطبق است، زیرا داسکیلیوم در دریای مرمره قرار دارد.

پی‌نوشت‌ها:

۱٫ نک. Herodot ۳.۸۹.۱ «داریوش بیست ایالت ایجاد کرده که خود آنها را ساتراپ می‌نامد»، البته صورت پارسی باستانی که مطابق با این فهرست باشد، به دست نیامده است.

۲ـ مثلاً با آنکه در تمامی فهرست‌های هخامنشی نخستین ایالت، «پارس»، خاستگاه هخامنشیان است، در فهرست هرودت بنا به نگرش یونانی خود، نخستین ایالت «یونان» است و پس از آن مردم دیگر و سرزمین‌های آسیای صغیر.

۳ـ در اینجا در زبان پارسی باستان حالت اندری بدون حرف اضافه به کار برده شده است و از این جهت معنایی چندپهلو دارد، یعنی نمی‌توان میان «در دریا (منظور جزیره است)» و «بر دریا (منظور ساحل‌نشینان)» تصمیم گرفت.

۴ـ واژه فارسی باستان ـ uska، که تنها در اینجا به کار رفته، در اصل تنها به معنی «خشک» است؛ اما آیا می‌توان آن را به «برّ، زمین سفت» آن‌گونه که معمول است، ترجمه کرد؟ به نظر من «خشک» نباید الزاماً «برّ، سرزمین سفت» در مقابل «دریا» ترجمه شود، بلکه می‌توان آن را از لحاظ آب و هوایی برخلاف سرزمین‌های حاصلخیز، کویری و نابارور دانست. در هر حال، این مسئله از نباید از نظر دور داشت.

۵ـ Agais، جزیره‌ای میان ترکیه و یونان(م).

۶ـ از پوسیدو تمیستوکلس (Pseudo Themistokles) فاتح فراری نبرد سالامیس، نامه‌هایی به دست آمده که اخیراً محققان به اعتبار آنها پی برده‌‌اند(م).

۷٫ Chron von Lampskos

۸. تفاوتی که در نوع گفتار توکیدیدس دیده می‌شود، به روشنی از ساتروپ داسکللیون سخن می‌گوید و «مردم بر دریا» نامه‌های تمیستوکلیس برای خواننده یونانی در نگاه نخست مبهم است، ولی می‌توان به ارتباط آنها اهمیت داد.

منبع: روزنامه اطلاعات