مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه “مجلس صبح روز شنبه آقایان ۹۵/۸/۸(مصافحه، وصیت، بیعت)

Hhdnat majzoobaalishah15

بسم الله الرحمن الرحیم

مصافحه‌ی فقری که می‌کنیم یا به طور کلی “مصافحه” که امروز متداول است، هم یک سابقه‌ی تاریخی دارد و مصافحه‌ی فقری که اصلاً هم علامت بیعت است. ولی در قدیم این جور بود که دو دوست، دو مسلمان که به هم می‌رسیدند می‌گفتند: سلام! که  کلمه‌ی سلام کافی بود. بعد به تدریج با عرف غربی‌ها، غیرمسلمان‌ها آشنا شدند، آن نحوه مصافحه هم اضافه شد بر نحوه‌ی مصافحه‌ی قبلی آنها، به این معنی که در قدیم، دست دادن که خودش نوعی نحوه‌ی مصافحه است، این دست دادن برای اظهار ارادت به همدیگر است. یعنی هر کدام از این دو نفر که دست به هم می‌دهند نسبت به رفیقشان اظهار می‌کنند که ما دوست تو هستیم و از او هم، دوستی توقع دارند. این در واقع معنای مصافحه است. در مصافحه‌ی اسلامی که ما می‌گوییم: مصافحه یعنی از همدیگر گذشت کردن! من از تو هیچ گله‌مندی ندارم و گذشت دارم از تمام آنچه که احتمال داشته است. این معنی مصافحه است که در نظر ما مصافحه خودش چند نوع شده است. یکی مصافحه‌ی اینکه “واقعاً از هم گذشت داشته باشند” کما اینکه دیدیم خیلی در جلسات، یک نفر می‌آید می‌خواهد دست بدهد، دستش را دراز می‌کند و طرف دست نمی‌دهد. یعنی اعلام می‌کند که من از تو گذشت نکردم! خود همین مصافحه نشان دهنده‌ی این است که گذشت کردن از همدیگر خیلی آسان است، هیچ دلیلی نمی‌خواهد. در یک لحظه فکر کنید رفتید! برای آن که جان‌ها در اختیار اطبا و داروسازها نیست، (جان‌ها در اختیار خداست) اطبا و داروسازان بر طبق بعضی از قواعدی که خود خداوند آفریده و با اجازه، در واقع که با اجازه‌ی خدا هم باشد در جامعه کار می‌کنند. هر لحظه فکر کنید که در همین لحظه من اگر بروم، تمام این گناهانی که بر گردنم هست می‌ماند. اگر بدهی‌هایی داریم همه را باید بدهم، اگر مطالباتی داشتیم بسیاری از بدهکاران به دنبال این می‌آیند که این بدهیشان را به چه کسی بدهند. باید فکر همه‌ی اینها را بکنیم. این است که در وصیت گفتند، وصیت یعنی در واقع آن کارهایی که خودم باید می‌کردم یا نکردم یا حالا مصمم شدم که حتماً انجام بدهم، وصیت می‌کنم انجام شود.

این است که وصیت هم خیلی محترم است. محترم است از جهت اینکه  یک کسی  اظهار ارادت  چون اصل بر این است که در وصیت یک مقداری از حالات خودش را می‌گوید و مقداری هم به دیگری اظهار ارادت می‌کند یا به دیگران. حالا باید قاعدتاً دیگرانی که زنده هستند، بخاطر احترام به شخصی که رفته است رعایت کنند. به این جهت هم هست که توصیه به اصطلاح به وصیت به همه چیز است و در وصیت خداوند توصیه کرده است که در تمام مراحل انسان “توبه “کند و وصیت “به گذشت از خطاهایش” کند. این داستان مشهور است که دو نفر از پیرمردان مضر کوفه جلو(شهر) کوفه را گرفتند، وقتی حضرت امام حسین(ع) تشریف می‌آوردند، آن بسیاری از کوفه‌ای‌ها و آنهایی که بیعت کرده بودند نامه‌ای نوشتند یا پیغام دادند که ما هم می‌آییم. منتهی عبیدالله بن زیاد که آمد اول کاری که کرد جلوی (اهل) کوفه را گرفت که هیچکس با آنها معاشرت نکند. هیچکس حق نداشت از کوفه در آن لحظات خارج شود. برای اینکه می‌دانست می‌روند به لشگر امام می‌پیوندند. دو نفر از این پیرمردها به طور قاچاقی از این ممنوعیت عبیدالله زیاد فرار کردند و آمدند به قشون حضرت که اسم هر دو را شنیدیم و از بزرگان ما هستند. یادم نیست کدامیک اول بود و کدام یکی دوم، فرقی نمی‌کند اینها وجودشان هر کدام مثل هم نوری هستند. یکی از اینها در آن لحظات آخر که شمشیرها کارش را کرده بود و داشت جان از جان ایشان می‌رفت و در حال احتضار بود که سرش هم بر روی زانوی امام بود. امام بالای سرش آمده بود. در این بین رفیقش مصعب بن عوثجه ایستاده بود آنجا آمد و سلام کرد. حبیب که داشت از دنیا می‌رفت، جواب سلامش را داد و گفت: رفیق من همین الان دارم می‌روم، تو هم ده دقیقه دیگر مثل من هستی. بعد از من زیاد در دنیا نخواهی بود ولی مع ذلک چون وصیت مستحب است، من در این لحظه‌ی آخر عمر وصیت می‌کنم که دست از “یاری و اطاعت این امام” برندارید. وصیتی هم که کرد این بود. نگفت از کی طلبکارم بگیرید. منظور اینجا اینقدر اهمیت وصیت را می‌رساند و این اعتقاد در ذهن آنها که، وصیت خیلی مهم است. البته من خودم تا وقتی که هنوز…توجه نداشتم. ولی تقریباً از سی سالگی وصیت می‌کنم وصیت‌هایم چیزی نیست خیلی ساده است- این هم اظهار ارادت است، نحوه‌ی اظهار ارادت به ائمه است.

یعنی در واقع این که گفت تو را وصیت می‌کنم تو را به پیروی از امام، یعنی به فرزندان خودم و همه‌ی دوستان خودم این را توصیه می‌کنم. اما در حال حیات وقتی که انسان حیات دارد و زندگی به طور عادی می‌گذرد، مصافحه به این طریق است. مصافحه‌ی فقری یک اضافه‌ای هم دارد به صورت ظاهر. البته مصافحه‌ی معمولی هم این است که ما دست می‌دهیم، از غربی‌ها اقتباس کرده‌ایم. دست میدیم، این هم یک نحوه‌ی اظهار ارادت است ولی کمترین حد آن است. ولی خب خیلی هم لازم است چون عرف شده است و عرف ایران هم هست. بنابراین این دست دادن هم خوب است. منتهی در مورد مصافحه، مصافحه‌ی فقری چندین عنوان دارد. فرض کنید همین مصافحه‌ی فقری، وقتی شما ببینید دو نفر با هم تنها مصافحه می‌کنند درک می‌کنید که این دو تا درویشند. برای اینکه مصافحه‌ی فقری یک علامت درویشی است، علامت بیعت کردن است. بیعت کردن هم در واقع اجازه‌ی ورود به شهر مؤمنین است. دم دروازه، شهر ایمان، مأمورین مراقبند که هر کسی بیخود خودش را مؤمن حساب نکند. آن مأمورین ایستادند اینها را اداره می‌کنند که اگر به این جور مؤمن هستند! این است که باید خیلی احترام مصافحه را داشته باشید. برای اینکه مصافحه علامت بیعت است. باید آن بیعت، یعنی”اجازه‌ی ورودی که خداوند به این شهر ایمان” داده است، آن را خیلی محترم بدانید. هر کسی که بیعت می‌کند یعنی در واقع جان و مال و همه چیز را در اختیار هدف خودش که امام باشد می‌گذارد و این خیلی محترم است، از خود شخص محترم‌تر است. برای اینکه شخص آنچه دارد به میل خودش در اختیار امام قرار می‌دهد. بنابراین ما هم وقتی می‌خواهیم این را نشان دهیم به‌عنوان علامت دوستی مصافحه کنیم، باید خیلی در دل احترام کاملی داشته باشیم. ان‌شاءالله در جلسات دیگر گفته خواهد شد. احترام هم بسته به این است که عرف محل چه می گوید. به هر جهت باید مطابق عرف محل مصافحه را یعنی یادآوری بیعت را خیلی محترمانه انجام دهند. ان‌شاءالله.