طریقت صفویه و ترکیب‌بند محتشم (بخش شانزدهم)

دکتر محمدعلی سلطانی 

mohamad ali soltaniدر قیام یوم‌الدّین که قیامت باشد، جهات فاعلیه اشتداد می‌یابد، و جهان قابلیه و معده مندک در جهات فاعلی می‌شود. یرجع کل فرع الی اصله، و کل مستفیض مع مفیضه، یجمع الشمس و القمر و یتحدّ النفوس بالارواح و یزول المباینـه بین الارواح و الاشباح، و یرجع السماوات و الارض الی ما کانتا علیه قبل انفتاقها من الرتق، فتعود الی مقام الجمعیـه المعنویـه من هذه التفرقـه الطبیعیـه و العناصر تتقلب الی نار واحده غیر هذه النار المحسوسـه و تصیر الهیولی بحراً مسجوراً و یتصل البرّ بالبحر، و یتحدّ الفوق و التحت، تنشق السماء و تنتثر النجوم، و نزول الابعاد و الاجرام، فلم یبق للحواس و القوی تأثر، و ما للمحسوس عین و أثر «لایرون فیها شمساً و لازمهریرا» و «حملت الارض و الجبال فدکّتا دکّـه واحده»؛ و «تصیر الجبال کالعهن المنفوش» و تبدّل الارض فتمدّ مدّ الادیم و تبسط علی قدر تسع الخلق و «برزوا لله الواحد القهار» و المتخلصون عند ذلک من البرازخ، یتوجهون الی الحضره الربوبیـه «فاذا هم من الاجداث الی ربهم ینسلون».

همان طوری که سبب تعینات در مراتب کثرت تجلیات الهیه به اسم خالق و باری و مصور و مبدأ است، و علت زوال تعینات، تجلیات ذاتیه حق در مراتب وحدت است. علت آنکه شمس در قیامتِ کُبری از مغرب طلوع می‌کند، متوقف بر بیان مطلبی است که باید دانسته شود: آنچه در عالم ماده و اجسام وجود دارد، آیت و نشانه‌ای است از موجودات عالم اعلی و ملکوت. در این عالم، ورقه‌ای از درختی ساقط نمی‌شود مگر آنکه روحی از اروح در عالم اعلی سقوط می‌نماید، یعنی از درجه‌ی خود هبوط می‌نماید.

حضرت رضا(ع) در حدیث عمران صابی فرموده است: «و قد علم اولوالالباب، ان الاستدلال علی ما هناک لایکون الا بما هیهنا». طلوع شمس بر این نهج، که مشاهد جمیع خلایق است، آیتی از طلوعِ شموس نورانیه ارواح از مشرق ازل است. «الحقیقـه نور یشرق من صبح الازل، فیلوح علی هیاکل التوحید آثاره.»

غروب شمس و زوال نور این نیِّر اعظم موجود در عالم ظاهر و شهادت، حاکی از غروب انوار روحانیه است، در مغارب مواد عالم ماده و کون و فساد. علت بر هم خوردن اساس ماده و اضمحلال اجسام، استتار ارواح مجرده است در غیبِ وجودِ یوسف روح مجرد، بعد از خروج از جبّ «چاه» بدن، و قطع علاقه از قلب که محل جریان ماء حیات است، نشأه اجساد و مواد مضمحل می‌گردد. چون عمارت نشأه دنیاویه قائم به طلوع انوار مجرده از مشرق عالم ربوبی است. در وقتی که اراده حق به عمارت نشأه آخرت تعلق بگیرد، ارواح مجرد و شموس عالم معنوی بر اراضی عالم مواد تابش نمی‌نماید، و نجوم غاربه به اصل خود که عالم ربوبی است، رجوع می‌نمایند. چون قیامت همان رجوع هر فرعی است به اصل خود؛ در این هنگام شموس حقیقیه و ارواح مجرده، از مغارب عالم مواد طلوع نموده، به رب مشارق و مغارب متوجه می‌شود. چون مطابقت نشئآت وجودی ضروری خلقت است، و عنایت الهیه به حکایت عوالم از یکدیگر تعلق گرفته است، بلکه تطابق بین هر سبب و مسببی لازم و ضروری است، و شمس عالم ظاهر مُعِّد مواد قابله صورِ متوارده است، و موجب انتقالِ ماده از مقام استعداد به مقام فعلیت می‌باشد، بلکه از مهیا نمودن حرارتِ شمس، مواد عالم را از برای قبول فعلیت ارواح، مجرده حادث می‌گردند و به مراحل استکمالات متعدده می‌رسند؛ باید این شمس از مغرب مواد طلوع نماید و به تبع طلوع شمس از مغرب، که سبب اضمحلال مواد و فناء عالم اجسام است، ارواح مجرده نیز از مغارب وجود خود طلوع نمایند، و سبب رجوع ارواح مجرده به اصل خود، رجوع از عالم ظاهر به عالم باطن و غیب است.

طلوع شمس از مغرب، سبب اضمحلال قوای مادی می‌گردد و بعد از آنکه قوای مادی و استعدادات مواد مضمحل می‌شوند، هیولای عالم، استعداد قبول صور و فعلیات را ندارند؛ ناچار ارواح مکمل ماده، به باطن وجود خود که مقام و مرتبه علت آنها باشد، رجوع می‌نمایند.

طلوع شمس ارواح مجرده و عقول کلیه و شمس ارواح مقیده به ‌ابدان جزئیه، مغرب مظاهر خلقیه، سبب طلوع شمس عالم اجسام از مغرب عالم شهادت است. و منشأ طلوع شموس نیّره از شموس مجردة معنویه، «ارواح و عقول طولیه و عرضیه» انوار اسپهبدیه «نفوس ناطقه جزئیه» از مغرب عالم تصرفات خود است. و همچنین طلوع شمس عالم ظاهر، از مغرب عالم جهات و ذوی‌الاوضاع، همانا طلوع شمس‌الشموس کلیه عوامل و مبدأ جمیع انوار ظاهری و معنوی از مغرب عوامل وجود است. طلوع نور حق و ظهور مطلق از مغارب عوالم وجودی، علت بطون ظواهر و ظهور بواطن و منشأ بروز «یوم تبلی السرائر» است. هذا مراد المصنف العلامـه المحقق، و العارف المکاشف بقوله: «و ذلک بطلوع شمس الذات الاحدیـه من مغرب المظاهر الخلقیـه، انکشاف الحقیقـه الکلیـه، و ظهور الوحده التامـه و انقهار الکثره کقوله لمن الملک الیوم، لله الواحد القهار… الخ».

تعیّن مرتفع گردد ز هستی                                           نماند در جهان بالا و پستی

اَجَل چون دررسد، در چرخ و انجم                             شود هستی، همه در نیستی گُم

چو موجی برزند، گردد جهان طمس                         یقین گردد «کأن لم تغن بالامس»

خیال از پیش برخیزد به یکبار                                     نماند غیر حق در دار، دیّار

این بود خلاصه و لب کلام در سبب موت و علت و سرّ وقوع قیامت کبری و صغری و… (سیدجلال‌الدین آشتیانی، شرح مقدمه قیصری بر فصوص‌الحکم، شیخ اکبر محیی‌الدین ابن عربی، انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۰، صص ـ ۷۸۰)‏

جناب شاه نعمت‌الله درباره‌ی علامت قیامت و طلوع خورشید از مغرب می‌فرماید:

ده چیز نبیِ حقّ به اُمّت                              فرمود علامت قیامت

اوّل دود از جهان برآید                          دنیا پس از آن بسی نپاید

آنگه دجال کور نـاخوش                         پـیدا گردد چو آب و آتش

دابّه پـس از آن پدیـد آیـد                             امـا بسـیار هـم نپایـد

خورشید عیان شود ز مغرب                آنگاه روان «رود ز مغرب»

مغرب مشرق نماید آن روز                      از پرتو شمع عالم‌افروز

پنجم عیسی فرود آید                              بر ما در رحمتی گشاید

آنگــه باشد ظهور یأجوج                      با لشکر بی‌شمار مأجوج

یک سال سه بار مه بگیرد                       بسیار شه و گـدا بمیرد

آخر ز یمن برآید آتش                 سوزد تر و خشک مردمان خوش

این است علامت قیامت                        فرمود رسولِ حقّ به امّت

(کلیات اشعار شاه نعمت‌الله ولی، به سعی دکتر جواد نوربخش، خانقاه نعمت‌اللهی، تهران، ۱۳۵۵، ص۸۱۳)

و چنان‌که دانیم، شاه نعمت‌الله نیز از بزرگان مکتب ابن‌عربی است و شرح پیشین در جای‌جای آثار و اشعار وی مشهود است و «نعمت‌اللهیه» از طرائق همسوی «صفویه» محسوب می‌شود.‏

*******

گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست                            این رستخیز عام که نامش محرم است

در بارگاه قدس که جای ملال نیست                          سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است

محتشم به شیوه‌ی مویه‌گران، خود پاسخگوی خود است و می‌گوید: واقعه‌ی کربلا که سرآغاز سال قمری را با محرم پیوند زد، اگر رستاخیز عام یعنی قیامت کل کائنات خوانده شود، سخنی به گزاف نیست. دکتر عطاءالله مهاجرانی در شرح این بیت آورده‌اند: «…آسمان به سرخی می‌زد، انگار همه‌ی آسمان را شفق پوشانده بود، هیچ گاه تا به آن روز، آسمان را آنچنان خونین ندیده بودند، گویی از آسمان باران خون می‌بارید، آسمان می‌گریست و گریه‌اش شفق بود ‏(تذکرةالخواص، ص۲۰۷٫ ابن عساکر، تهذیب تاریخ دمشق، ج۴، ص۳۴۲٫ ابن‌کثیر. البدایـه و النهایـه، ج۸ ، ص۲۰۱٫ بحارالانوار، ج۴۵، ص۲۰۱ تا ۲۲۰٫ انساب الاشراف، ج۳، ص۲۲۶ تا ۲۲۸) بعدها امام صادق(ع) به زراره گفت: ای زراره، آسمان چهل سپیده‌دم خون گریست و زمین چهل روز تاریک شد و خورشید چهل روز چهره‌اش گرفت و فرشتگان چهل شبانه‌روز گریستند و زنان خاندان ما، همواره مصیبت‌زده و اندوهگین بودند، (اوّل اربعین حضرت سیدالشهدا، ص۳۸۶ـ۳۸۷) زمین و آسمان آنچنان تیره و غبارآلود شد که در لابه‌لای سرخی آسمان، گویی ستاره‌ها می‌سوختند، مردم گمان می‌کردند که قیامت آغاز شده است. (الصواعق المحرقـه، ص۱۱۹) ‏(سیدعطاءالله مهاجرانی، پیام‌آور عاشورا، انتشارات اطلاعات، ۱۳۸۷، ص۲۷۲)

ادامه دارد…

منبع: روزنامه اطلاعات