عاشورا در برابر بدعت‌ها

fazel meibodiتحلیلگرانی كه فلسفه‌ی عاشورا را به بحث گذاشته‌اند، از اهداف مهم و والای این قیام تاریخی را مبارزه با بدعت‌هایی دانسته‌اند كه پس از مرگ پیامبر به دست مدعیان دروغین دین گذاشته شد؛ كسانی كه منافع خود را در این دیدند كه با دین تحریف‌شده و حفظ برخی شعائر و ظواهر دینی بهتر می‌توان آدمیان را مطیع و منقاد خود كرد و بر منافع دنیوی دست یافت. اوج این بدعت‌ها و تحریف‌ها را در زمان به سلطنت نشستن امویان بر كرسی جانشینی پیامبر(ص) می‌توان مشاهده كرد. نخستین بدعتی كه در اسلام راه یافت، اساس حكومت و خلافت به شكل سلطنت بود. طبیعی بود كه در این راستا حق و باطل مشتبه شود و جای خود را عوض كند و در نتیجه جامعه به اسم اسلامی به رسم جاهلیت بازگردد و با شعار عدالت، ستم سایه افكند و مسلمانان راه حیرانی و سرگردانی در پیش گیرند. هشداری كه دخت پیامبر در نخستین خطابه‌ی خود در روزگار پیش از این داشت این بود: «فانی حرتم بعد البیان؛ چرا بعد از بیان حق سرگردانید. و اسررتم بعد الاعلان؛ و چرا آشكار از حقیقت دفاع نمی‌كنی؟ الا و قد اری ان قد اخلدتم الی الخفض؛ همانا می‌نگرم كه شما به رفاه و راحت‌طلبی سو كردید… یعنی بدعت و انحراف در دستگاه خلافت، جامعه‌ی اسلامی را به سمت و سوی دورویی و نفاق و حق‌پوشی و سرگردانی و در نهایت به راحت‌طلبی برده است و كمتر كسی در برابر این بدعت‌ها احساس مسئولیت می‌كند. بدعت‌های حاكمان اموی كه منشأ قیام عاشورا شد، تنها سگ‌بازی و جابه‌جا كردن برخی حلال‌ها و حرام‌ها نبود. بنابر روایت تاریخ، نخستین كاری كه معاویه در راستای تقویت سلطنت خود پی گرفت، به دست گرفتن شریان‌های اقتصادی و فرهنگی و بنا كردن بنیادهای حكومتی بود. در حوزه‌ی فرهنگ دستور داد در شامات كسی حق بازگو كردن سخنان پیامبر را ندارد. رفت‌و‌آمدها را به گونه‌ای محدود كرد كه كسی از شام به شهر مدینه نیاید تا حقیقت اسلام را از زبان برخی اصحاب بشنود.

ابوذر غفاری در زمان عثمان به شام تبعید شده بود كه معاویه احساس خطر كرد و به عثمان نوشت: «ان اباذر لمفسد علیكم الشام فتدارك اهله ان كان لك فیه حاجه.» (الغدیر، ج ۸، ص ۳۴) یعنی همانا ابوذر مردم شام را بر تو می‌شوراند. پس به داد ایشان برس اگر به یاری‌شان نیازمندی. یعنی سخنان اباذر مردم را به اسلام راستین آشنا می‌كند و ممكن است ابوذر در شام حكومت مركزی را با خطر مواجه سازد. مهم‌ترین چیزی كه عامل بقای حكومت معاویه در شام شد بی‌خبری مردم از حقیقت اسلام و سخنان پیامبر بود و از سویی مبلغان و حقوق‌بگیران دربار خلیفه در برابر موقعیت‌های مالی و سیاسی بدعت‌ها می‌ساختند و دروغ‌ها می‌گفتند. معاویه برای برقراری و دوام سلطه‌ی خود نقل احادیث پیامبر را ممنوع كرد. در مسجد دمشق ایستاد و هنگام ایراد خطبه گفت: ‌ای مردم از نقل احادیثی كه از پیامبر وارد شده بپرهیزید. این دستور به همه جا ابلاغ شد. حقیقت اسلام همان بود كه مبلغان معاویه به مردم می‌گفتند. كسانی كه در حكومت معاویه حق سخن داشتند، امثال ابوالدرد كعب و الاحبار بودند كه از دیانت یهود در اسلام نفوذ كرده بودند. از این راه احادیث دروغین بی‌شماری وارد اسلام شد كه هنوز در برخی كتاب‌های روایی به عنوان اسرائیلیات موجود است. تبلیغات یكسویه و انحصاری كردن تبلیغات به دست حكومت چنان در مردم تأثیر گذاشته بود كه فردی عامی از یكی از بزرگان شام پرسید این ابوتراب كه خطیب همواره بر فراز منبر او را لعن می‌كند، كیست؟ آن مرد در پاسخ گفت: «درست نمی‌شناسم ولی فكر می‌كنم سارقی از سارقان باشد.» (مروج المذهب، ج ۳، ص ۴۲)

شگفت اینكه تأثیر تبلیغ تا آنجا كارساز شده بود كه بعد از یک قرن و در زمان انتقال حكومت از امویان به عباسیان، گروهی از نامداران شامی نزد منصور سفاح آمده و گفتند: «برای پیامبر اهل بیتی جز بنی‌امیه نمی‌شناسیم.» (همان، ص۴۳) این در حالی بود كه معاویه خودرأیی سیاسی و فرهنگی را در یكی از خطبه‌هایش چنین اعلام كرد: «انی لا احول بین الناس و السنتهم ما لم یحولوا بیننا و بین ملكنا»؛ حقیقت این است كه تا زمانی كه مردم میان ما و سلطنت ما حائل نشوند ما میان ایشان حائل نمی‌شویم، یعنی در هر كار و سخنی آزادند، جز اینكه بخواهند بر سلطنت ما خرده بگیرند و انتقاد كنند. اینها بدعت‌هایی بود كه با حاكمیت امویان شكل گرفت. چه بدعتی در اسلام از این بالاتر كه امر به معروف و نهی از منكر كه برترین جهاد است ترک شود؟ امام حسین(ع) از نخستین رسالت‌های خود در این قیام را نهی از حكومت جائران دید و اینكه چرا مردم از حق دفاع نمی‌كنند؟ چه بدعتی در اسلام سهمگین‌تر كه امثال ابوذر و مالک اشتر به خاطر مبارزه با تحریف‌ها و بدعت‌ها تبعید شوند و یاران راستین پیامبر زبانشان در كامشان مهار یا بریده شود؟ حدود نیم قرن از رحلت رسول خدا گذشته. در این زمان كوتاه كسانی در چرخه‌ی حكومت قرار گرفته‌اند كه یا مطرود رسول خدا بودند یا در زمان پیامبر با جریان نفاق هم‌كاسه بودند. به تعبیر امام علی(ع) تمام آثار جاهلیت بازگشته، یعنی شعائر اسلام موجود ولی ارزش‌های اخلاقی مفقود است. ایستادگی امام حسین(ع) در برابر چنین وقایع تلخ و دردناكی بود. آزادی، شرف و عزت كه از آن مؤمنین است، به دست چاپلوسان اموی به اسارت و ذلت تبدیل شده بود. امام حسین در روز عاشورا در برابر جریانی ایستاد كه آمده بود تا آیین و انسانیت را ابزار حكومت سازد و مردم را ثناگوی خود كند. امام حسین(ع) در واپسین لحظات عمر خود فرمود: اگر دین ندارید ولی آزادمرد باشید.

در روز عاشورا انسانیت و آزادی به نمایش درآمد و تحولی در جهان اسلام پدیدار شد. مردم دریافتند كه اسلام محمد(ص) اسلام دیگری بوده و یاران پیامبر غیر از این بوده‌اند كه از اموی‌ها شنیده‌اند. پس از انقراض و اضمحلال امویان كه نوبت به عباسیان رسید یعنی بنی اعمام پیامبر، اما آنان به شكل دیگری بر حقیقت دین و عاشورا سرپوش نهادند. بدعت‌ها و تحریف‌ها را به شكل شرارت‌باری به دنیای اسلام بازگرداندند. روضه‌ی كربلا خوانده می‌شد اما مجلس‌ها پر از آزادیخواهان علوی بود. اسلام در سطح شعار رواج داشت ولی حاكمان عباسی هیچ سخن حق و انتقاد‌آمیزی را برنمی‌تافتند. اولین آنان به خاطر خونریزی لقب سفاح گرفت. فشارهای سیاسی و ظلم حكومتی آنچنان بالا گرفت كه مردم، جور امویان را بر عدل عباسیان ترجیح دادند. به نام اسلام حدیث‌ها ساختند، و از سویی عده‌ای مأمور مأجور برای بدنام كردن امامان، بنای غلو گذاشتند و پیمانی را كه حاكمان با مردم بسته بودند، شكستند. خانه‌ی خدا را منجنیق بستند تا مخالفان خود را از میان بردارند. امامان شیعه را به بهانه‌های مختلف مقتول و مسموم ساختند. دریغ و درد اینكه بدعت‌های پیش از عاشورا پس از زمانی و در این عصر عباسی بازگشت، اما این بار نه ‌تنها به دست حاكمان كه با كمک جاعلان حدیث و جاهلان به دین. از زبان پیامبر(ص) روایت‌ها ساختند كه نه‌تنها عقل‌گریز كه عقل‌ستیز بود. جریان عاشورا ماندگاری‌اش حفظ شد اما به شكل واژگونه كه از آن هیچ اثری برنمی‌خاست. و حقیقت عاشورا و تشیع از عینیت جامعه و زمان به خلوتخانه‌ی تكایا و چند روز محرم بازگشت؟ در اینجا به همراه مولوی باید گفت:

پس عزا بر خود كنید ای خفتگان                           چون كه بد مرگی است این خواب گران

محمدتقی فاضل‌ میبدی

Tags