معارف بهاء ولد (قسمت بیست و هفتم)

darvish2وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ‏ یعنى آدم دل زمین آمد و صاف عالم آمد و ازین قبل آدم را صفى گفت اگر چه مقرّبان حواس خمس چون فرشتگان با جبرئیل عقل بر فلک سر و آسمان دماغ جا گرفته‌‏اند و لکن تبع ‏اند مر دل را که‏ وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ‏. از گوشت دلى آفریدند و آن را مرکز دل حقیقى کردند و بهر موضعى از اجزا چاکران روح بنشستند زیرا که جاى شاه دگر باشد و جاى سپاه ‏سالار و لشگر دگر باشد و این دل با لشکر خود تا شرق و غرب مى‌رود و نعماى اللّه را مشاهده مى‌کند و مى‌بیند و همه چیز او را معلوم مى‌شود چنانک مى‌گویند که دلت کجاست که اینجا نیست و چون معلوم شد همه چیز او را فرمان آید بجبرئیل عقل که بر او آید نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلى‏ قَلْبِکَ‏ اکنون آن دل که بمشرق و بمغرب رود و همه چیز را ببیند آن غیب باشد و جبرئیل غیب باشد لاجرم ایشان هم در آن عالم آشنا باشند. اکنون هوش من جبرئیل ‏وار در لوح محفوظ ساده نظر مى‌کند تا چه نقش پدید آید و سررشته کدام مصلحت ظاهر شود مى‌بیند و پیغام فرشتگان حواس مى‌رساند تا مسابقت نمایند بتنفیذ آن کار. نى نى سرایچه دنیایى کالبد را مدبّران عقل و هوش آفریده است تا هر خللى که پدید آید آن را عمارت مى‌کنند و متقاضیان گرسنگى و تشنگى را بفرستند که خلل پدید آمده است تا حواس در کار آید و دست ‏افزار را در کار آرد به آب و خاک نان و نان خورش آخر این شهوت‌ها و این مزه‏‌هاى چشم و گوش و دماغ را و همه ذوق‌ها را که بر گوشه‌اى خوان کالبد آدمى‌ نهاده‏‌اند این آش‌ها را مدبّران ملایکه از سراى بهشت دست بدست کرده‏‌اند و این آش‌ها را مى‌فرستند و دو فرشته بر هر خوان تن ایستاده ‏اند و محافظت مى‌کنند مر این ادب و ترتیب را برین مایده، حوران از بهشت بر منظر‌ها آمدند و نظاره مى‌کنند تا ببینند که برین مایده کیست که با ادبست و ثنا مى‌گوید و شکر مى‌کند و کیست [که‏] سفیهست و غارت‏‌کننده است و بر فال‏ ریزنده است و دست در کاسه کسى دیگر کننده است و این چه عجب است اگر تو در خانه خود خاشاکى را غایب بینى و در خانه را گشاده یابى گویى که این را که برد و آن را که آورد عجب خس و خاشاکى خانه ترا کسى مى‌باید تا بیارد و ببرد. ملک آسمان و زمین و چندین خلقان و احوال ایشان کم از خاشاکى خانه تو آمد که آن را کسى نباید که چیز‌ها بیارد و ببرد تو چندین نام مى‌نهى مر این تدبیر خود را و تصرّف خود را و قدرت خود را پس چرا در معنى خانه جهان را و تدبیر عالم را قادرى و صانعى و حکیمى‌ نگویى و حاضر ندانى او را این حکیم و این قادر مراتب نیکان و بدان را بدید مى‌کند و مى‌نماید پس چنان کن که دل تو و ضمیر تو بپرد و احوال جهان مشاهده کند از بیرون سوى کالبد و باز در سینه رود و وى را باعث باشد تا بدان موضع رود اگر نه غوّاصان بودندى در دریاى سما و ارض نشان چرخ و بروج و طباع که دادى که زویت لى الارض فرأیت مشارق‌ها و مغارب‌ها و کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ‏ و عیسى بطارم چهارم قرار گرفت‏ و ادریس تدریس را به فرادیس برد و لیکن چو اغلب انبیا را علیهم السّلام عالمى‌ که بیرون چرخ است خوش‏‌تر آمد فرمان آمد [که‏] همه از آن بیان کنید یعنى چو آن سراى بقا آمد از بهر فنا کرا نکند اکنون چیزى کنید تا خلاص یابید از زیر چرخ گردان و گردش از روزگار شما محو گردد و قرار یابید بدار القرار و دارالسّلام و اللّه اعلم.