مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح یکشنبه خانم‌ها ۹۵/۷/۲۵ (تقدم اصلاح فرد بر اصلاح جامعه و آغاز آن از خانواده، دستورات جزئی)

Hhdnat majzoobaalishah02

بسم الله الرحمن الرحیم

اساس جامعه از افراد ساخته نشده؛ درست است که افراد در (جامعه) هستند (و آن را ایجاد) کرده‌اند ولی از خانواده ساخته شده، به این معنی که وقتی شما ساختمانی را یا خود شما می‌سازید یا ساخته‌اید؛ دیگران دیدند. به هر جهت یک ساختمان جدیدی را بخواهید قضاوت کنید؛ منزلی می‌خواهید بخرید، قیمت می‌کنید. آن مهندس کار‌شناسی که با شما می‌آید که خدمت کند؛ نمی‌گوید که آجرش خوب بوده یا سیمانش! چندین (مورد) دارد ممکن است بگوید این آجرش خیلی خوب است. آجر خیلی خوبیه آجر فلان جا است ولی آهکش خیلی بد است. آبش، آب شوره و ساختمان‌ها را خراب می‌کند. بنابراین روی هم رفته این ساختمان با داشتن آجرهای بسیار خوب و آهن‌های خیلی محکم نمی‌شود گفت ساختمان خوبی است؛ ساختمان وقتی خوب است که آهنش خوب باشد، آجرش خوب باشد، آبش آب شور نباشد و همهٔ این‌ها. جامعه هم وقتی جامعهٔ محکمی است که مجموع خانواده‌های خوب باشد. فرض کنید اگر همهٔ کاسب‌ها خوب بودند ولی مشتریان خوب نبودند؛ این جامعه جامعهٔ درستی نیست.

یک جامعهٔ خوب وقتی است که تمام اجزای آن یعنی خانواده‌اش؛ رئیس خانواده، طبیبش (همه و همه) جمعاً خوب باشند. این مبحث البته یک وقتی در روزنامه‌ها هم بود که آیا نمی‌دانم اصلاح فرد مقدم است یا اصلاح جمع؟ این بحث علمی است که در بحث انسان‌شناسی همیشه مطرح می‌شود و خیلی هم مفصل (در مورد آن) بحث می‌شود. حالا برای اینکه جامعه خوب باشد ما از خودمان باید شروع کنیم. از خودمان – یعنی فامیل خود ما – خانوادهٔ خود ما که با هم در ارتباط هستیم این یک جامعهٔ ظاهراً درست و خوبی است که افرادش هر کدام وظیفهٔ خودشان را بدانند با هم به مهربانی رفتار کنند. همین رفتار موجب می‌شود که جامعه منظم و خوب باشد. این خوب است. خب ولی وقتی ما می‌گویم که فرض کنیم تاریخ جامعه‌شناسی را می‌خوانیم در یک چنین مجلسی که فرض کنید زمان کیومرث یا زمان اردشیر تشکیل شده؛ متصدی آن مجلس می‌گوید: ما خیلی جامعهٔ خوبی داریم، از همهٔ شما متشکریم! آیا به اعتبار او ما می‌توانیم بگوییم که جامعهٔ خوبی داریم؟ و همین که هیچ کدام از (آن افراد) در بین ما نیستند. البته ما از نسل آن‌ها هستیم ولی هیچ کدام از آن افراد در این جمع نیستند. یک نفر از ما اینجا نیست که مدعی باشد دویست سال پیش بوده.

نه! پس در ضمن اینکه یک جامعه باید «ایستایی» به قول خودش! یعنی در زمان، در یک زمان و مکان معین منظم و خوب باشد؛ این جامعه جامعهٔ مستحکمی است ولی نتیجه‌ای که از این جامعه عاید می‌شود و خود او هم… چه تضمینی داریم که این جامعه به همین خوبی منتقل بشود؟ و فرزندانمان وارث اخلاقی واقعی ما باشند. چه ضمانتی داریم؟ این ضمانت در تربیت‌هایی که پدر و مادر‌ها برای بچهٔ خود انجام می‌دهند و روی هم رفته جامعه برای جوانان و بچه‌هایش انجام می‌دهد مؤثر است. یعنی این خانواده و این جامعه است که در فکر یک کودک، وجود محاسن اخلاقی و استحکام دینی را نگه می‌دارد؛ از آیات قرآن خیلی دعا‌ها را بخوانید. خیلی‌ها را خوب می‌فهمید، نمی‌فهمید چیست! می‌گویم: «اللهم اغفر لنا ذنوبنا» این هم خوب معلوم است ((گناهان ما را ببخش)). «و ثبّت اقدامنا» قدم‌های ما را محکم قرار بده. یعنی چی؟ برای خداوند چون می‌گوید: بشر می‌تواند! کما اینکه در خیلی (از موارد) خطاب گرفته، گفته است: دنده‌ات نرم باید این جور باشی! نمی‌خواهی باشی خب به درک! آن درک، حاضر است بفرمایید بروید! نه خداوند دلش هم می‌خواهد، که این بشری که آفریده هم حالا عبادت بکند و خدا را بشناسد، اخلاقش خوب باشد، نگاه مهر و محبت به هر یک از هموطن‌های خود که می‌کند، آن‌ها را نمایندهٔ خلقت، نمایندهٔ خدا بداند و همین حالت و از این‌ها به فرزندان (یاد دهد). البته نگویید خب که همهٔ این‌ها دست خداست، خدا هر کاری بخواهد می‌کند؛ بله همهٔ این‌ها دست خداست ولی خدا گفته است این کار را باید بکنیم این ((کار‌ها را بکنید))‌‌ همان راهی است که من دلم می‌خواهد خدا می‌گوید، و اگر نکنید راهی است که درش را باز گذاشتم تشریف ببرید. این تربیت که این، اخلاقمان از اول تولد و اول (حیات ما) پیدا می‌شود، در بشر هست. خداوند تمام آنچه که باید انجام بدهید را می‌گوید برای اینکه آن نتیجه حاصل بشود، مثلاً خداوند در ساعتی و مواقعی که باید، می‌توانید حق دارید! حق که همیشه دارید، می‌توانید مفید (باشید) ازدواجتان مشخص است و نه اینکه در سایر اوقات نمی‌توانید! چرا سایر اوقات هم حق دارید، منتهی این حق در مقابلش یک لقی هم هست. حق تنها نیست یعنی این کار را نکردید خیلی خوب آنچه من گفتم: بکنید! اگر نکنید من شما را تربیت می‌کنم. از اول برای تمام (موجودات) وظایفی تعیین کردیم.

آخر بعضی (ایرادات) به قرآن و اسلام هست که در همهٔ کار بشر دخالت کرده است، برای همه کارهای آن‌ها وظیفه تعیین کرده است. مثلاً گفته است: مسواک را چه جور بزنید، خب مسواک زدن (امری) شخصی است بزند یا نزند خوب بزند! ولی خداوند تمام این مقدرات و مقررات را تعیین کرده است، بعد وسیلهٔ انجام آن کار، هم وسیلهٔ اینکه با «حسن آن نتیجه» حاصل شود را در اختیار گذاشته است. گفته است بچه از اول که به دنیا آمد – که هنوز فکرش، استدلال (را درک نمی‌کند) و فکر او به منزلهٔ یک سنگ مرمری است که در آخر بنای ساختمان شما خودتون (انتخاب) می‌کنید و می‌دهید به حجار تا هر چه دل شما خواست حک کند – اینجا هم خداوند یک لوح سفید، یک سنگ مرمر سفید، لوح سفیدی در اختیار شما گذاشته و این فرزند (شماست). از همین دقت باید به این یاد بدهید، یاد دادن هم این نیست که خوب می‌نشینیم، می‌نشینند درس می‌خوانند نه! این‌ها درسی نیست؛ این‌ها عشقی است، به قولی یعنی هر جور که دلتون خواست ((به خدا باید پناه ببرید)) و….. گفته است که در این لوح، از اول که به دنیا آمد، از آن دنیا آمده است به دنیای جدیدی، یک دنیای دیگری! همین اول به او اعلام کنید که در این دنیایی که هستی؛ اولاً ما که پدر و مادر؛ پدر تو مادر تو هستیم به تو اعلام می‌کنیم چی هستی؟ برای اینکه تو هم اگر خواستی این را بدانی، قاعدتاً هر کسی اول چیزی بلد نیست اول مشورتش با پدر و مادرش است. این است که گفتند قرآن را به گوشش بخوانید؛ چیزی ظاهراً نمی‌فهمد یعنی درک آن نیروی فهمی که خداوند به بشر داده، هنوز در این ظاهر نشده ولی این هست. 

هیچ چیزی از بین نمی‌رود. یک قاعده‌ای که خب از قدیم حکما می‌گفتند، حالا کم کم علمای جدید در فیزیک، در شیمی کشف کردند که بله چنین قانونی هست که هیچ چیزی در جهان از بین نمی‌رود. آنچه که ما فکر می‌کنیم از بین رفته، تغییر شکلی است که داده است. چوب از بین نمی‌رود؛ وقتی می‌سوزانی تبدیل به آتش می‌شود. تبدیل می‌شود به بخار از بین نمی‌رود هیچ چیزی!. بنابراین آنچه هم شما در همین وضعیت به بچه بگویید در ذهنش مانده است. بنابراین فلسفه – فلسفهٔ این کار – نه اینکه فیلسوف‌ها اصطلاحا می‌گویند: فلسفهٔ این کار! این است که اعلام کنید برنامه‌ای که او در این جهان دارد، از یک جهان دیگری آمده‌ای به این جهان! مثلاً وقتی آدمی در خشکی می‌خواهد جایی برود؛ کفشش را می‌پوشد راه می‌افتد می‌رود. ولی اگر در آب زندگی کند کفش ندارد، لباس ندارد‌‌ همان جوری که قدم برنمی‌دارد و شنا می‌کند. زندگی آن محیط یک خصوصیاتی دارد، همین جور این کودک هم که از یک دنیایی آمده به یک دنیای دیگری لوازم این دنیا را نمی‌داند چه است! به او در واقع می‌گوییم که ما در آنجا، وقتی به دنیا نیامده؛ خودش مستقلاً کاری ندارد. هر چه خداوند به مادر یا به پدرش بگوید تحمیل بر او می‌شود یعنی یک قاعده می‌گوید هم مادر اجرا می‌کند هم این فرزندی که هنوز به دنیا نیامده ولی وقتی مستقل شد، خودش باید تصمیم بگیرد. این است که این بخونید. اما حکمت اینکه کی این را بخواند و چی بخواند به عهدهٔ او نیست به عهدهٔ ماست که باید بخوانیم و آن هم به عهدهٔ ماست. این بچه فکر کنید کم کم بزرگ می‌شود، عاقل می‌شود – به اصطلاح «ممیز» می‌شود – تشخیص می‌دهد. این فرزند اگر رفت از اول بچه پدرش را ندید؛ پدری ندید. پدر مرده یا مادرش مدت کوتاهی بوده؛ (کودک) در این جامعه بزرگ می‌شود از کجا بداند که مربوط به این جامعه است؟ شاید مربوط به جامعهٔ دیگری باشد.

این ارتباط بهتر است که از ناحیهٔ پدر بر او بار بشود یعنی همین قرآن که می‌خوانند، پدرش بخواند یک ارتباط معنوی بین پدر و فرزند برقرار است. این ارتباط تداوم جامعه است یعنی یک «جامعهٔ ایستا» جامعهٔ در یک حالت درنظر بگیریم، یک قواعدی دارد بعد برای اینکه آن قواعد و آن صفات منتقل هم بشود باید این قواعد را رعایت کند. هر چه این رابطه؛ رابطهٔ پدر و فرزندی محکمتر باشد و هر چه خانواده استحکام بیشتری داشته باشد جامعه محکمتر است. برای اینکه جامعه‌‌ همان جوری که یک کودک از اول عادت کرده که با پدر و مادر اتصال داشته باشد، همین جور عادت می‌کند با دیگران هم که در جامعه هستند ارتباط داشته باشد. به این جهت که ما به فرزندان اهمیت می‌دهیم جامعهٔ ما محکمتر است. جامعهٔ ایلیاتی و همین جامعه‌هایی که نشان می‌دهند جامعه‌های جغرافیایی قبائل وحشی، در آن‌ها استحکام خانوادگی بیشتر و محکمتر از دانش و رفتار اروپایی هاست. اینکه در خیلی از کشور‌ها فرزندان بزرگ که می‌شوند و به یک حدی می‌رسند؛ پدر و مادر را‌‌ رها می‌کنند و می‌روند. این را ما می‌گوییم خوب است. خیر، خود این خوب نیست نتایجی که گرفته می‌شود اگر به همین ارتباط قلبی و معنوی که با پدر و مادر داشته؛ ادامه بدهد استقلال برای او خیلی خوب است. ولی در غیر آن صورت استقلال به معنی ((شکافته شدن روابط خانوادگی)) است یعنی در واقع «طغیان و سرخود شدن» است بنابراین این حسنی که ما جامعهٔ ما دارد و ما داریم و اینکه سعی می‌کنیم خانواده را محکم نگه داریم این (نکته‌ی) مثبتی است ولی ما همین را (نکته‌ی) منفی می‌گیریم. نه (نکته‌ی) منفی ما از آن جهت است که می‌گوید که با مقدمات آن است. (بعد) داستان‌هایی هم که هست در هر ملتی به خصوص در ایران حالا صحیح یا سقیم، برای اینکه برای این است که این حالات را نشان بدهد. خب فرض کنید زال پدر رستم! زال را پدر و مادرش گذاشتند بالای کوه او را از بین نبردند، در بین هم و همیشه در ارتباط بودند. همیشه آن ارتباط را داشتند و به همین طریق این را بزرگ کردند. حالا ما هم اگر بتوانیم فرزندی‌‌ همان جوری داشته باشیم عیب ندارد. ولی جامعهٔ امروز اقتضای آن را ندارد، جامعهٔ امروز یا نگه می‌دارد و یا به کلی رابطه را قیچی و قطع می‌کند.

آن وقت برای اینکه این رابطه قطع نشود – چون قطع شدن این رابطه هم گرفتاری دارد – برای این مقررات دینی و مذهبی را خود بشر درست کرده و به آن معتقد شده. درکش بیشتر شده، فهمیده که یک اعتقاداتی باید داشته باشد و مجموعهٔ آن اعتقادات را «دین» اسم گذاشته است. اینکه یک جهت عمده‌ای که همهٔ ادیان – ادیان الهی – البته یک جهت عمده‌اش این است که این ادیان چون همگی از جانب خدا ایجاد شده است همه مثل هم است، و یک قاعده‌اش هم این است که همه چون روی تربیت آیندهٔ جوامع ایجاد شده از آن جهت هم مثل هم هستند. به هر جهت این بحث خیلی مفصل است ((تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)) خودتون فکر کنید، خداوند آنچه گفته! وسیلهٔ حصول آن را هم آفریده و در دسترس ما گذاشته است. همهٔ (این دستوراتی) که هست همهٔ این مستحبات و (مواردی) که هست از این قبیل. گفتند: مثلاً پیش از غذا دست‌های خود را بشویید، بعد از غذا هم دست‌های خود را بشویید. این را می‌گویند آقا؟ می‌گویند چه دخالت‌هایی است در جزئیات نه! این برای آن است که می‌فرماید، قرآن جای دیگر می‌گوید: سعی کنید همیشه با سلامت فکری خدا را عبادت کنید. ما این‌ها را گفتیم تا این کار را بکنید که سلامت و حفظ و صحت رعایت شده باشد، حالا تو اسمش را هر چه می‌خواهی بگذار…. خلاصه این سخن خیلی زیاد است، هر یک از این مباحثی که مطرح شد خودش یک فصل مفصلی است باشد ان‌شاءالله به روز قیامت.