تعبيرات مختلف لغات عرفاني- نماز حقيقي

Imageوقتي من مي‌گويم، ديدار پير از هر چيز ديگري واجب‌تر است، اين از كدام نوع ديدار است؟ اين ديدار كه ما همديگر را ميبينيم، يا در تلويزيون مي‌بينيم؟ نه، آن ديداري است كه علی (ع) فرمود: هر كه بميرد، مرا مي‌بيند! اين ديداري كه مي‌گوييم از آن قبيل است، ولي براي اينكه به آن ديدار برسيم – نماز واقعي را كه حضرت جعفر صادق (ع) خواند و مي‌خواند كه خيلي پر رويي مي‌خواهد كه ما بگوييم نمازمان آن طوري است – يك گوشه‌اي يك نمازي مي‌خوانيم تا شايد نسيمي از آن نماز حضرت صادق (ع) به ما بخورد

بسم‌الله الرّحمن الرّحيم. چون گاهي ممكن است از صحبت‌ها و همچنين از نوشته‌ها سوءتعبير شود، يعني توجه به معنا نمي‌كنند، براي اينكه هر علمي، هر مقوله‌اي را بايد با زبان خودش صحبت كرد. مثلاً آن شعر كه مي‌گويد:

گر دنيا و آخرت بياري که‌اين هر دو بگير و دوست بگذار

                                                                  ما يوسف خود نمي‌فروشيم تو سيم سياه خود نگه‌دار[2]

اين موضوع اگردر همين زندگي فعلي مطرح شود، دراين دنيا، چيز مهمي نيست. اما مسأله اين است كه اگر دُنيا و آخرت بياري. دنيا كه معلوم است مقام است و پول است و… آخرت چيست؟

هر چه تصوّر كنيد كه آخرت چيست؟ آخرت غير از آن است و آن نيست. براي اينكه آنچه فكر كرديد، آن خلق شماست، خواسته‌ي شماست. مثل خيلي كارهاي ديگر دنيا. وقتي مي‌خواهيد كار خوبي كنيد، آن فكر و آن كار، مخلوق شماست، آخرت هم همين‌طور است. يعني در آن طرف تمام مطالبِ از مقوله‌ي غيرمادي است، حتي احسان، نماز، روزه، اينها همه يك مقوله‌ي غيرمادي است، منتها جلوه‌اش مانند نمازي كه ما مي‌خوانيم، الله‌اكبر و خم و راست مي‌شويم، اين جلوه‌ي نماز است، ولي حقيقت نماز، آن نمازي است كه وقتي مي‌گوييد: «ايّاكَ نَعبُدُ وَ ايّاكَ نَستَعين» ببينيد داريد راست مي‌گوييد؟ ايّاكَ نَعبُد فقط تو را مي‌پرستيم و فقط از تو ياري مي‌جوييم. نماز واقعي آن نمازي است كه حضرت صادقع فرمود: من آن‌قدر «ايّاكَ نَعبُدُ وَ ايّاكَ نَستَعين» را تكرار مي‌كنم تا از زبان گوينده‌اش بشنوم، اين نماز واقعي است. اين نماز ما جلوه‌اي از آن نماز است. بنابراين يك مسايلي هست كه ما مي‌بينيم و با خودش اشتباه مي‌كنيم، مي‌گوييم اين نماز است، مثلاً يكي مي‌گفت: نماز چه فايده‌اي دارد؟ خم و راست مي‌شود و پا مي‌شود، مي‌رود. اين نماز را مي‌بيند!

وقتي من مي‌گويم، ديدار پير از هر چيز ديگري واجب‌تر است، اين از كدام نوع ديدار است؟ اين ديدار كه ما همديگر را ميبينيم، يا در تلويزيون مي‌بينيم؟ نه، آن ديداري است كه علی (ع) فرمود: هر كه بميرد، مرا مي‌بيند! اين ديداري كه مي‌گوييم از آن قبيل است، ولي براي اينكه به آن ديدار برسيم – نماز واقعي را كه حضرت جعفر صادق (ع) خواند و مي‌خواند كه خيلي پر رويي مي‌خواهد كه ما بگوييم نمازمان آن طوري است – يك گوشه‌اي يك نمازي مي‌خوانيم تا شايد نسيمي از آن نماز حضرت صادق (ع) به ما بخورد . بنابراين بايد اين نماز را بخوانيم تا از آن نماز، نسيمي به ما بوزد. بايد ديدار ظاهري را انجام بدهيم تا از ديدار واقعي كه فرمود: «مَن يَمُت يَرَني» – و بر اساس آن شاعر كه فرمود: جان فداي كلام دلجويت – بهره‌مند شويم. آن كلام هم از اين نوع كلام‌ها نيست، بنابراين هر مقوله‌اي را بايد به زبان خودش معني كرد. در مورد ديدار، يك شاعر مي‌گويد:

ديوانه كني هر دو جهانش بخشي                      ديوانه‌ي تو هر دو جهان را چه كند؟

ديوانه در اين شعر يك معنايي غير از جنون رواني دارد. يا مي‌گويد:

بر در ميكده رندان قلندر باشند                         كه ستانند و دهند افسر شاهنشاهي

معني ظاهري آن اين است که تاج را روي سر يکي مي‌گذارند و از روي سر يکي بر مي‌دارند، ولي اين معنا مورد نظر شاعر نيست، بلکه زبان خاصي دارد. فرض كنيد شخصي غزلي را با آواز و صداي خيلي خوب و دلنشين بخواند، حال اگر نُتِ همين موسيقي را بنويسند و شما فقط نُت را نگاه کنيد، بهره‌اي از آن نمي‌بريد، امّا اگر کسي که نُت را بلد باشد، آن را با صداي زيبا و آواز بخواند، از آن لذت مي‌بريد و بعد اين را با آواز هم که خواندند، خواهيد گفت: اين موسيقي خوبي دارد، اما خوب بودنش چگونه است؟ حالا اين اشعار و حتي اين گفتارها گاهي بايد اين‌طور تعبير شود. اينكه مولوي مي‌گويد:

من چو لب گويم لب دريا بود                            من چو لا گويم مراد الّا بود

يعني وقتي بگوييم لا، دنباله‌اش لا اِله اِلّا الله. وقتي من لا مي‌گويم، اشاره به هماني است كه آخرش هم اِلّا الله است. اين است كه ما اين زبان را بايد ياد بگيريم، البته اين زباني نيست که براي يادگيري‌اش كلاس زبان باز كنند و ياد بدهند، همه در اين كلاس دانشجو هستيم تا برسيم، اِن‌شاءَالله.»



[1] – صبح پنج‌شنبه تاريخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۰ هـ . ش.

[2] – کليات سعدي، تصحيح مظاهر مصفّا، غزليات، ابيات ۳۲۷۱-۳۲۷۲.