طریقت صفویه و ترکیب‌بند محتشم (بخش دوم)

دکتر محمدعلی سلطانی

mohamad ali soltaniبه عنوان یک نگاه، طرایق صوفیه را با احزاب سیاسی سنتی در کشورهای اسلامی منطبق می‌دانم که در پی مدت‌ها دقت در سیما و کردار طرایق صوفیه و ظهور احزاب سیاسی از ویرانه‌های این طرایق در خاورمیانه و سایر سرزمین‌های اسلامی، این را برداشتی درست می‌انگارم. حواس شهودی، عقل معادی، قرآن و قرائت عرفانی با تفاسیر و ابعاد مختلف آنکه آرمان عرفا بوده و سپس در دوران اخلاف آن‌ها با تشکیل حلقه‌ها و مراتب سازمانی، نحوه عضوگیری و عضوپذیری، امر و نهی درون‌ساختاری، حضورهای دست‌نیافتنی پوست‌نشینان و مبرا دانستن آنان از هر عیب و نقص، زمینه فره‌مندی (کاریزمای) رهبران طرایق و ترقی و تقرب مریدان و‌ گاه طرد و تنبیه مخالفان درون گروه و… تألیف و ترویج احوال و مقامات برای مرشدان و عرضه رسالات به مریدان که بیشتر به بیانیه (مانیفست) نظریه‌پردازان و ایدئولوگ‌های حزبی شباهت دارد و… همه و همه حکایت از آن دارد که این دو ساختار سیاسی و اجتماعی و اعتقادی با هدف مشخص، یعنی دست‌یافتن به «قدرت» و «حکومت» از بسیاری جهات با یکدیگر منطبق هستند، و یکی از موفق‌ترین این ساختارهای اعتقادی، اجتماعی، سیاسی در ایران، حرکت طریقت صفویه بوده است که پس از نیل به قدرت، ابهت سلطنت و شکوه کوکبه و هیمنه جز در مواردی استثنائی، حواس شهودی و دریافت باطنی را به جاذبه و بهت و حیرت ظاهری تبدیل کرد و عقل معاشی به ‌طور گسترده جایگزین عقل معادی شد که فصلی وسیع در اقتصاد آن عصر و وابستگی تجارت و بازار به طریقت صفویه ایجاد نمود. ‏

صفویان

طریقت صفویه که در آسیای صغیر «اردبیلیه» نیز خوانده می‌شود، بعد از شیخ صدرالدین (۷۰۴ـ ۷۹۳ق)، از آرا و شیوه شیخ صفی‌الدّین اردبیلی (۶۵۰ـ ۷۳۵ق) فاصله گرفت و در احکام و فروع و اصول به مکتب شیعه‌ی امامیّه روی آورد و ممزوجی شد از طرائق «خلوتیه» و «قلندریه» و شاخه‌ی «سیفی ملامیه بایرامی» که مریدان حاج بایرام ولی (۷۵۳ ـ ۸۳۱ق) خلیفه ابوحمید آق‌سرایی از صوفیان طریقه صفویه (= اردبیلیه) بود و گسترشی عظیم در آسیای صغیر، ایران غربی و ایران مرکزی، گیلان و مازندران یافت؛ زیرا «اهل فتوت» یعنی شاخه سیفی‌ ملامیه در ایران و روم (عثمانی) از مبلغان بی‌آرام و علی‌الدوام طریقت صفویه بودند که گستره‌ای وسیع از مردم توده و آحاد ایلات فارس و کُرد و ترک و عرب و… بدان گرویدند.

خاندان صفوی با اتکا به مریدان و معتقدان و طیف مردمی و قبایل وابسته به اجاق‌زادگان صدرالدّین صفوی، حکومت صفویه را تأسیس کردند. برای شناخت بیشتر طریقه‌ی صفویه و ریشه‌های تشکیل‌دهنده‌اش، این توضیح ضروری است که طریقه «خلوتیه»، فرع «طریقت سهروردیه» است که سلسله آن به ابونجیب عبدالقاهر سهروردی (۴۹۰ـ ۵۶۳ق) منتهی می‌شود و بسیاری از رجال این سلسله در پایگاه اصلی آن، یعنی کردستان ایران، صاحب دستگاه و کرسی و مریدان بوده‌اند. شیخ شمس‌الدین شوشی مرشد شیخ حسن پیرخضرانی و استاد و راهنمای سلوک و مربّی شیخ عبدالغفار مردوخی اورامی (متوفی ۹۳۴ق) و نیای خاندان مردوخ کردستانی و… از بزرگان طریقت خلوتیه بوده‌اند.

پیروان این طریقه پس از ائتلاف و ادغام با طریقت صفویه و بازماندگان صدرالدین در شام و حلب (سوریه امروز)، با‌‌ همان عنوان اولیه (خلوتیه) مبلّغ طریقت صفویه بوده‌اند، که بقایای آن‌ها تا امروز برجای مانده‌اند. بنیاد دیگر صفویه‌ بعد از صدرالدین، «قلندریه» است که سخن درباره آن مجالی وسیع می‌طلبد؛ اما به اشاره باید گفت آنچه در طریقت صفویه به عنوان پشت صحنه و کارگردان در سایه ـ روشن تاریخی باقی‌ ماند، رشته «قلندران ایران» یعنی شاخه رازآلود و مداربسته عرفان کُهن باستانی وابسته به جامعه «علویان یارسان» (اهل حق) است که ارتباطی تنگاتنگ با «قلندریه‌ی هند» و «ابدال روم» دارد و طریقت صفویه که بر این پایه‌ها قرار گرفت، با اینکه در اساس و به‌ طور همه‌جانبه در اصول و فروع پیرو شیعه‌ی امامیه‌ی اثنی‌عشریه شد، اما بیشتر از آنچه به شریعت و مکتب فقهی شیعی گرایش یابد، با حفظ ظواهر، به آداب و گزاره‌های طریقت صفویه چشم داشت و مراعی ارکان طریقت و اوامر مرشد کامل بود و…

از سوی دیگر تلاش بی‌وقفه‌ی مبلغان شریعت و علما که از محدوده شهر‌ها تجاوز نمی‌کرد و در شهر‌ها نیز محدودیت صنفی و طبقاتی و‌ گاه انحصاری داشت، موجب شد آداب طریقت صفوی و تبلیغ آن به گونه‌ای ژرف در تشکیل طبقات اجتماعی شهری و روستایی نقش ریشه‌ای و مؤثر داشته باشد و…

هنوز پس از قریب به پنج قرن، «اصفهان» به عنوان مرکز طریقت صفویه در آن روزگار و «بخارا» که پایگاه اصلی نقشبندیان بود، سیما و سرشت اقتصادی خود را بعد از سقوط و فراز و نشیب و تغییر و تحول همه‌جانبه حفظ کرده‌اند. صفویه شاخه‌های برومند و ریشه‌دار اجتماعی، اعتقادی، فرهنگی، ادبی، هنری توده‌ای را چنان در تمامی رشته‌ها ایجاد کرد که اگرچه دولت صفویه همانند تمامی دولت‌های پیش و پس از خود ابدمدت نبود، اما تأثیرات فکری و هنری و فرهنگی و ادبی آن در سراسر قلمرو ایران شیعی، ماندگار و بی‌زوال و زنده مانده است؛ برای نمونه شاهد واضح و ‏سند همیشه زنده این ادعا، کربلانامه‌ی مولانا محتشم کاشانی در حوزه اجتماعی، اعتقادی، ادبی و هنری است که با درآمیختن با اصطلاحات طریقت صفویه، تا قیام قیامت زنده می‌ماند و با هر حلول ماه محرم، طلوع بی‌غروبی خواهد داشت. و سراینده آن نیز به مصداق «الناس علی دین ملوکهم»، چنان که شیوه این طبقه از شاعران و هنرمندان و اهل ذوق و علم است، به احتمال قریب به یقین از مریدان رهبر طریقت (شاه تهماسب) و خواص حلقه پادشاهی و به روایتی، اهل اصطلاح بوده است که در طی شرح حاضر، می‌کوشیم این وابستگی و دانستگی و محرمیت را آشکار سازیم. آنچه در طی مقدمه و شرح روشن خواهد شد، بدین موارد خواهد پرداخت:

۱ـ اتحاد اکثریت جامعه و علمای تشیع و تسنن در ادوار مختلف تاریخی در حمایت از نهضت‌های حسینی و برگزاری سوگواری خامس آل عبا (ع) و وجود تفرقه توسط نظام در بین جامعه اسلامی در سلطه قدرت‌های به‌ویژه «امویان»، «عباسیان» و «صفویان».

۲ـ صفویان اگرچه ظاهراً منسوب به شیخ صفی‌الدین اردبیلی هستند و به نام وی خوانده می‌شوند، اما پس از شیخ صدرالدین و شیخ علی سیاهپوش، جز نام «صفوی»، از لحاظ سلوک و طریقت کلاً متفاوت و منقطع و بی‌ارتباط با اسلاف خود هستند و شیوه جداگانه و مستقلی ایجاد کردند که ممزوج از طریقت خلوتیه، قلندریه، ادهمیه و پیوند با اندیشه‌های جهان مسیحیت و… بود. نمود‌ها و نشانه‌های مسیحی آنان، به آنچه نوشته‌اند، در زمان شاهان صفوی و سفر وزرای آن‌ها به اروپا در مراسم سوگواری ایجاد نشد، بلکه بخشی از تربیت و علاقه و باور مسیحی بود که در شخصیت شاه اسماعیل اول و سلاطین بعدی ساری و جاری بود.

۳ـ طریقت صفویه حادثه کربلا و شهادت امام حسین (ع) را امری جهانی، غیرانحصاری و تقدیر ازلی و ابدی خداوند می‌داند و برای همین، عاشورا را اوج و قله نهضت‌های ماقبل و مابعد خود می‌دانسته و همچنین از نمادهای تمامی ادیان و مذاهب و نحله‌های فراگیر، به‌ویژه نمونه‌های غربی و نمادهای ایران باستان در سوگواری و ادبیات سوگواری حسینی استفاده کرده است.

۴ـ طریقت صفویه که در نمایش خود بر صحنه آشکار سیاسی، اجتماعی و اعتقادی بالاستقلال و بلامنازع در مشرق‌زمین به قدرت می‌رسد، در پشت صحنه دایره مداربسته‌ی مراد و مریدی و در تاریکخانه‌ی تعلیمات سرّی، تسلیم و تشرف و تبعیت در مرکز خود، هسته «علویان» را دارد که واسطه‌های ادیان خطی و اسطوره‌های ملی ایرانی را در «نور» از آدم تا خاتم، از‌ هابیل تا حسین، از سیاوش تا رستم، و در «ظلمت» از گرسیوز تا شُغاد، از قابیل تا شمر و یزید بر مدار نور و ظلمت قرار می‌دهد.

۵ـ طرایق نقشبندیه، قادریه، نعمت‌اللهیه، خاکساریه و دوده عجم در شاخه فرهنگی، هنری، آیینی صفویان به میزانی متفاوت تأثیر مستقیم داشته و‌گاه تهیه‌کننده و کارگردان حرکت‌های همسو با صفویان بوده‌اند.

ادامه دارد…

منبع: روزنامه اطلاعات