مکتوب فرمایشات حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده ” مجذوبعلیشاه ” مجلس صبح شنبه آقایان ۹۵/۷/۳ (جهل مردم به واقعیت‌ها و تجلیل وقایع محرم)

Hhdnat majzoobaalishah18

بسم الله الرحمن الرحیم

ماه محرم است. اولین محرمی که آن اتفاق افتاد، نشان‌دهنده‌ی ضعف فهم و درک ملت اسلامی از اسلام بوده. و همچنین نماینده‌ی جهل بنی‌امیه و فهم و دانش بنی‌هاشم بود. قضایایی که در گوشه و کنار اتفاق افتاد، همه حاکی از همین مطلب بوده است. آن سفرنامه‌ای که سیاحش نوشته است: اوایل سال جدید یعنی اوایل محرم در کجا بودن …. در مسجد جامع نشسته بودم و نماز می‌خواندم، یک مسلمان دیگر هم همان نزدیک بود. قیافه‌اش آشنا به نظرم آمد. دقیق شدم و مدتی فکر کردم یادم آمد، این همان کسی است که من قبلاً یک سال پیش دیده بودم. و بعدها می‌گفتند که این شخص قاتل امام حسین است. یعنی کسی که این قدر شقاوت داشته و خودش این کار را کرده است. این برای من تعجب بود. تا فردا یا پس‌فردای آن، در مجلس نماز جمعه بودم همان شخص را دیدم نزدیک من یا در پهلوی من برای نماز ایستاده بعد از حال و احوالپرسی از او پرسیدم: تو همان نیستی که در محرم سال گذشته در جریان جنگ با حسین بن علی بودی؟
گفت: چرا من بودم. 
گفتم: تو همان نیستی که چنین … گفت: چرا
بعد تعجب کردم و گفتم: پس تو که این کار را کردی چطور تو آمدی به نماز؟! یعنی من فکر می‌کردم که این اصلاً مسلمان نیست.
گفت: طبیعیه.” اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم”. “اطاعت کنید خدای را و فرستاده‌ی خدا را و کسی که اولی‌الامر  بر شماست”.

البته ترجمه‌ی اولی‌الامر را چون خودش خیلی طولانی و مشکل است نگفتم. و اولی‌الامرِ من هم خلیفه‌ی مسلمین یعنی یزید بن معاویه، فتوا داده بود که باید به جنگ برویم و باید این کار را بکنیم. این است که من در مقابل گفته‌ی او البته اینقدر حرفش… ولی چه جور است که امر خلیفه را بدون تعقل و با چشم بسته اجرا کرده است. آن هم فکر نکرده دارد علیه فرزند پیغمبر این کار را می‌کند؟ این خودش یک داستان است. که البته نظیر آن در این کتاب “عایشه در دوران محمد” که گفتم یکی از بزرگان نوشته نمونه دارد.

این یک نمونه از اینکه مردم را چگونه تربیت کرده‌اند! یعنی فرمان همین آقایان است، یعنی به خیال خودش فرمان همان معاویه و یزید را به منزله‌ی فرمان خدا می‌داند. ” اطيعوالله و اطيعوا الرسول و اولى‌الامر منكم”.

این خوب یک امری است که حالا برای ما خیلی بدیهی است. ولی چطور شده است که مسلمانان آن زمان فکر نکردند فرمان یزید نباید با انسانیت و عدل خدا منافات داشته باشد؟ این همان روحیه‌ی دوران جاهلیت است که در ذهن اینها بود. در دوران جاهلیت یک قبیله با هم یکنواخت بود و به منزله‌ی یک نفر تلقی می‌شد حتی اگر یک نفر می‌آمد به قبیله حمله می‌کرد و یکی از افراد قبیله را می‌کشت، قبیله به انتقام او باید قصاص کند. جنگ می‌کرد که این قاتل را بیابد و بعد که او را می‌یافت، نه‌تنها خود او را مجازات می‌کرد بلکه قبیله‌ی او را هم مجازات می‌کرد. یعنی قبیله را ضامن افکار صحیح می‌دانست. و تصور می‌کرد که هر چه رئیس قبیله بگوید مثل این است که همه‌ی قبیله می‌گوید مثل اینکه تمام جهان آن را می‌گوید و باید اجرا کند. همین روحیه باقی ماند. تا این روحیه در ذهن مردم و حتی مسلمانان بود، مایه‌ی قبول دیکتاتوری می‌شد. یعنی همین فکر، همین ایده بود که معاویه را رهبر می‌دانست و اطاعت امر او را واجب می‌دانست. هر چه او می‌گفت انجام می‌داد. همین روحیه‌ای است که دیکتاتوری از مردم همین روحیه را می‌خواهد. یا از آن طرف خوب یک صراحت‌هایی که در قرآن راجع به خاندان پیغمبر به کار رفته است. و آنها را محترم‌تر از همه دانسته‌اند. این هم بالاخره در ذهن افراد بود و همین دلیل مقداری با آن که آن روحیه که مثل آن قاتل عاشورایی آن حرف را زد، یک روحیه‌ای هم بود که به خاندان پیغمبر احترام می‌گذاشت. بعد اختلافات سر همین خاندان پیغمبر که آل محمد می‌گوییم چه کسانی هستند؟

 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد.

و آل محمد که گفتند: پیغمبر بود و زنانی که داشت. بعضی هم می‌گفتند: پیغمبر بود و عباس و حضرت علی و فرزندانش. هر کسی چیزی می‌گفت. یک عده‌ی کمی  واقعیت را درک کردند و گفتند که: “منظور پیغمبر و آل علی” بود. که ما شیعه‌ها از آن زمره هستیم. و شاید عده‌ی قلیلی غیر از شیعیان هم این اعتقاد را داشته باشند.
در این زمینه خاندان بنی‌امیه یک کوششی هم می‌کرد – از معاویه تا بعد – به این که مردم خیال کنند و بپذیرند معاویه وقتی می‌گوید: من جانشین پیغمبر هستم، من همان کسی هستم که پیغمبر در آیه فرموده است: ” اولی‌الامر منکم “مردم باور کنند. به این طریق می‌بینیم که اسرای کربلا را وقتی می‌بردند به دربار یزید یک نفر بین راه، طبق رسم آنجا یک سینی غذایی مثلاً نان و ماست و پلو قیمه همه چیز آورد.
حضرت فرمودند: اینها چی هستند؟
گفت: اینها را برای شما آورده‌ام میل کنید.
فرمودند: چی هست خودش اصلاً ماهیتش چی هست؟ خمس و زکات است؟
عرض کرد: نخیر صدقه است.
حضرت فرمودند: غذا را ببرید چون این غذا بر ما حرام است. او عرض کرد: مگر شما کی هستید که غذای پاک ما بر شما حرام باشد؟
فرمودند: مگر نشنیدی پیغمبر گفت ” که غذای صدقه بر خاندان پیغمبر حرام است.” 
گفت: مگر شما فرزند پیغمبر هستید؟
حضرت فرمودند: بله من نوه‌ی پیغمبر هستم.
که می‌گویند آن زن خیلی ناراحت شد و بر سر زد و سینی از دستش افتاد.
می‌گفت: به ما جوری گفتند که فکر می‌کردیم که  تنها قوم و خویش پیغمبر همین معاویه و یزیدی است که حکومت دارند. و آنهای دیگر هیچ راهی به خدا ندارند. این روحیه! بنابراین یکی از دانشمندان علاقمند به تربیت مردم، یک راه دیگری که داشتند نشان‌دهنده‌ی این است که خاندان پیغمبر چه کسانی هستند. هم نقل‌قول از پیغمبر و دیگران و هم نمونه‌های از سنوات گذشته و امثال اینها که مردم بفهمند که آل پیغمبر چه کسانی هستند. و برای اینکه همین مبارزه، یعنی روشن کردن مردم در همه‌ی زمینه‌ها فراموش نشود و همه‌ی نسل‌های بعدی هم به آن توجه کنند، شیعیان هر سال این ایام را تجلیل می‌کردند. ولی امروز هم تجلیل می‌کنیم، باید آن مجهولاتی که فعلاً در ذهن مردم است روشن‌تر شود. فکر کنند ببینند که چطور معاویه که زور دارد، قدرت دارد، پول دارد، یک طرف است و ما نباید او را قبول کنیم. ولی طرف مقابل که مورد ظلم است و ستم کشیده و همه‌ی اینها. این یک نشان دادن واقعیت و توجه دادن مردم به این که درک واقعیت را از ظواهر امر نگیرید. البته به همین دلیل عزاداری‌های حالا که سنواتی گذشته، به همین منظور باشد «فقط قتل حضرت حسین “علیه‌السلام” و یاران او مورد عزاداری ما نیست» جهل مردم و این که این ماییم که اجداد ما اینچنین جاهل بودند، این مورد توجه بیشتر مردم است.
حالا ان‌شاءالله خداوند به ما توفیق درک این مطلب را بدهد.