مبانی تأويل آيات‌الأحكام در تفسير بيان‌السّعادة في مقامات‌العبادة (قسمت پنجم)

tafsire bayano saadat02فصل دوم – مبانی قرآن‌شناسی

مهمّ‌ترين مبانی قرآن‌شناسی سلطان‌عليشاه گنابادی عبارتند از:

۱. قرآن دارای ظهر و بطن و وجود و معانی آن دارای مراتب است

از جمله‌ی مهمترين مبانی تأويل آيات قرآن، اعتقاد به اين معنی است كه آيات قرآن دارای ساختاری چند معنايی هستند. به اين معنی كه برای هر آيه، غير از معنای ظاهری آن، معانی ديگری نيز وجود دارد كه همان بطون قرآن‌اند. بطن در لغت خلاف ظهر است. راغب در اين‌ باره می‌گويد:

بطن در برابر ظهر و به معنای هر امر مخفی و غامض است هم چنان كه ظهر برای هر امر آشكاری گفته شده است.

در بسياری از روايات مروی از امامان شيعه ـ عليهم السلام ـ گفته شده كه آيات قرآن دارای بطون متعدّدی است . به عنوان مثال از فضيل‌ بن‌ يسار روايت شده كه: از امام باقر ـ عليه‌السّلام ـ از معنای اين روايت نبوی ـ كه می‌گويد: هيچ آيه‌‏اى در قرآن نيست مگر آنكه ظاهرى دارد و باطنى، پرسيدم. امام فرمود: ظاهر قرآن، تنزيل آن و باطنش، تأويل آن است. بعضى از تأويل‌هاى آن گذشته و بعضى هنوز نيامده است. آيات قرآن جريان دارد آن چنان كه خورشيد و ماه جريان دارند .

 در روايتي ديگر چنين آمده است: همانا قرآن، دارای ظاهری زيبا و باطنی ژرف و ناپيدا است.

 همچنين جابر بن يزيد می‌گويد: از امام باقر ـ عليه‌السّلام ـ از تفسير آيه‌ای از قرآن سؤال كردم. آن حضرت پاسخی داد. سپس بار دوم همان سؤال را پرسيدم و آن حضرت پاسخ ديگری داد. گفتم: در اين مسأله پاسخ ديگری به من داده بوديد. فرمود: ای جابر! همانا برای قرآن بطنی و برای بطن آن نيز بطنی است… ای جابر! از عقل مردم چيزی دورتر از تفسير قرآن نيست زيرا آغاز يک آيه درباره‌ی چيزی و پايان آن درباره‌ی چيز ديگری است در حالی كه كلامی به هم پيوسته و دارای وجوه مختلف است (بر معانی گوناگون دلالت دارد).

 همچنين روايت شده كه يكي از اصحاب امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ به نام عبدالله بن سنان از او سؤال كرد: معنای ليقضوا تفثهم [در آيه‌ی ثمّ ليقضوا تفثهم وليوفوا نذورهم وليطّوّفوا بالبيت العتيق] چيست؟ امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ فرمود: گرفتن شارب و كوتاه كردن ناخن و مانند آن. او با تعجّب ‌پرسيد: ذريح محاربی از شما چنين نقل می‌كند كه فرموده‌ايد: مراد از آن، لقای امام است! امام صادق ـ عليه‌السّلام ـ ‌فرمود: ذريح راست می‌گويد. تو نيز راست می‌گويي. همانا برای قرآن ظاهری و باطنی است. چه كسی می‌تواند آن چه را كه ذريح (از معانی باطنی قرآن) متحمّل شود، تحمّل كند.

غالب مفسّران بر اساس روايت: ظهره تنزيله و بطنه تأويله؛ تأويل را با باطن آيات يكسان و آن را مرحله‌ای بعد از فهم ظاهری آيات دانسته‌اند.

سلطان‌عليشاه نيز قرآن را دارای ظاهر و باطن می‌داند. او در رابطه با ظاهر و باطن قرآن و مصداق‌های اين ظواهر و بواطن چنين گفته است: مصداق‌هاى محسوس طبيعى قرآن، ظاهر آن و مصداق‌هاى روحانى، باطن آن است و چون مراتب روحانى از جهت كليّات و جزئياتش متعدّد است، مراتب روحانى آن بسيار است. لذا در اخبار براى قرآن بطون متعدّد قائل شده است و تا هفتاد هزار بطن ذكر شده است و چون مورد نزول آيه و امثال مورد نزول، همگى مصاديق آيه مى‏‌باشند، ظاهرترين مصداق‌هاى آيه، همان است كه آن آيه، درباره‌‏اش نازل گرديده است. لذا در اخبار آمده است كه براى هر ظاهرى، ظاهرى است. از طرفى چون هر مرتبه‌ی روحانى، نسبت به مرتبه‌ی پايين‌‏ترِ خود، بطن و پنهان محسوب مى‌‏گردد، از اين رو در خبر آمده است كه براى هر بطن نيز بطنى است.

سلطان‌عليشاه همچنين آيات قرآن را به آيات آفاقی از جمله انبياء و اولياء ـ عليهم السّلام ـ تشبيه كرده و معتقد است كه آن آيات نيز همانند آيات آفاقی دارای ظاهر و باطن هستند. او بطون اين آيات را نامحدود دانسته و تعداد آنها را از هفت، تا هفتاد و حتی هفتاد هزار بطن و در نهايت علم به تعداد آنها را مختصّ به خداوند دانسته است.

نكته‌ی ديگر اين است كه فهم مرتبه‌ای از معانی بطونی آيات به معنای پايان معانی آيات نيست و راه، همچنان برای درک معارف بيشتر باز است و ميزان خفای بطون برای همه يكسان نيست. چه بسا معنايی برای عده‌ای ظاهر باشد و برای عده‌ای ديگر باطن تلقی شود.

با توجّه به اين نكته مي‌توان گفت كه: ظاهر و باطن، امری نسبی و دارای مراتب است و هر عبارتی از آيات كه ظهوری دارد، نسبت به ظهور ديگر، باطن محسوب می‌شود. علاّمه‌ی طباطبايی نيز ظاهر و باطن را امری نسبی دانسته و معتقد است كه: هر ظاهرى نسبت به ظاهر خودش باطن، و نسبت به باطن خود ظاهر است.

در هر حال اعتقاد به ظهر و بطن قرآن در ميان مفسّران و دانشمندان اسلامی امری انكارناپذير است و فريقين به استناد احاديثی كه در مصادرشان آمده است، وجود بطون برای قرآن را امری محرز می‌دانند.

ذهبی نيز با وجود آنكه درباره‌ی بطون قرآن با اماميه اختلاف نظرهايی دارد، اين اصل را كه قرآن دارای بطن است پذيرفته است. او در اين رابطه می‌گويد: اماميه بر اين باورند كه برای قرآن ظاهر و باطنی است. اين حقيقتی است كه ما نيز آنان را در آن همراهی كرده، هيچ تعارضی با آنان در اين حقيقت نداريم پس از آنكه احاديث صحيحی اين مطلب را در تفسير تأييد كرده‌اند.

با توجّه به مطالب بيان شده می‌توان چنين نتيجه گرفت كه قرآن كريم از نظر سلطان‌عليشاه تنها محدود به همين الفاظ ظاهری نمی‌شود بلكه او قائل است كه در زير اين ظاهر، باطن و باطن‌های متعدّدی نهفته است.

۲. محمّديت محمّد و علويت علی ـ عليهما السّلام ـ بالاترين مرتبه‌ی بطن قرآن است.

سلطان‌عليشاه بالاترين مرتبه‌ی بطن و حقيقت قرآن را محمّديت محمّد و علويت علی ـ عليهما السّلام ـ می‌داند و می‌گويد: بطن‌ها و ژرفناها و حقايق قرآن بسيار زياد است. بالاترين مرتبه‌ی بطن و حقيقت برترينِ آن، محمديّت محمّد ـ صلّی الله عليه و آله ـ و علويّت على ـ عليه‌السّلام ـ است و آن مقام مشيّت است كه آن مقام فوق امكان است. هيچ پيامبر و جانشين پيامبرى جز محمّد و جانشينان او ـ عليهم‌السّلام ـ نمى‌‏توانند از مقام امكان بالاتر روند و كسى كه به مقام مشيّت نرسيده باشد نمى‌‏داند كه در آن چيست و نمى‏‌تواند چيزى از آن بيان كند زيرا مفسّر جز از آنچه خود بدان پى برده است و حدّ خود اوست نمى‌‏تواند تجاوز كند. پس هر كس چيزى از قرآن بداند يا چيزى از آنرا تفسير كند، هر چند به مقاماتى هم رسيده باشد، باز علم او و تفسيرى كه از قرآن مى‏‌كند، نسبت به علم قرآن جز مانند قطره‏‌اى از اقيانوس نيست. زيرا كه حقيقت قرآن ـ كه همان حقيقت محمّد و على است ـ در واقع مقام اطلاق است كه نهايت ندارد و موجود ممكن (ممكن الوجود) هر چند برتر از همه‌ی ممكنات، يعنى عقل كلّ هم باشد باز محدود است و نسبتِ بين محدود و نامحدود قابل تصوّر نيست. پس علم هر عالم و مفسّر قرآن نسبت به علم قرآن، مانند قطره در برابر درياست.

۳. نزول تمام قرآن درباره‌ی امامان شيعه ـ عليهم‌السّلام ـ است.سلطان‌عليشاه معتقد است كه تمام قرآن درباره‌ی امامان شيعه عليهم‌السّلام ـ نازل شده است. او در اين باره می‌گويد: از آنجا كه بسيارى از آيات قرآن، با صراحت يا به كنايه يا به اشاره درباره‌ی آنان نازل شده است و حتى آنچه درباره‌ی دشمنان آنها نازل شده براى عبرت و بيزارى جستن از مخالفان آنها است تا با توجّه به آنها، ارزش ايشان را بشناسند و شأن و مرتبه‌ی آنها را بزرگ شمارند و آيات ديگر (امرها، نهى‌ها، داستان‏‌ها و خبرها) نيز تأكيدى بر سير در طريق انسانيّت و در جهت ولايت آنها ـ عليهم‌السّلام ـ است، پس صحيح است اگر گفته شود همه‌ی قرآن درباره‌ی آنها نازل شده است. بر اين اساس، سلطان‌عليشاه بسياری از آيات قرآن را به امامان شيعه ـ عليهم‌السّلام ـ تأويل كرده است. به عنوان مثال او در ذيل آيه‌ی «يا أَيّها الّذين آمنوا ادخلوا في السّلم كافّةً ولا تتّبعوا خطوات الشّيطان إنّه لكم عدوّ مبين» ، سلم را ولايت على و امامان و اوصياى بعد از او ـ عليهم‌السّلام ـ و بيعت با آنها و قبول دعوت باطنی آنها و خطوات شيطان را ولايت دشمنان امامان شيعه دانسته است.