گله‌مندی خاقانی از مردم روزگار

دکتر عباس ماهيار

khaghani abbas mahyarاشاره: سی‌امین نشست از مجموعه درس‌گفتارهایی درباره‌‌ی خاقانی كه در مرکز فرهنگی شهر کتاب برگزار شد، به شرح و بررسی قصیده‌‌ی «رهروم، مقصد امکان به خراسان یابم» با سخنرانی دکتر عباس ماهیار، خاقانی‌شناس و استاد دانشگاه خوارزمی، اختصاص داشت. در این درس‌گفتار چگونگی سروده شدن اين قصیده‌ مطرح شد و نشان داده شد که اشتیاق خاقانی برای دیدن عراق و خراسان در موارد متعددی در دیوان او خودنمایی می‌کند. آرزوی ديدار خراسان، خاقانی را واداشت که به ری رود و از آنجا آهنگ خراسان کند؛ اما والی ری به حکم اتابک اعظم او را از رفتن به خراسان بازداشت و وی در مدت اقامتش در ری دو قصیده و چند قطعه در اعتراض به ممانعت از سفرش به خراسان سرود.

چند قصیده در آرزوی خراسان

سخن ما در باب آرزوی خاقانی است برای رفتن به خراسان. نخستین سؤالی که پیش می‌آید، این است که چرا او می‌خواست به خراسان برود؟ شهر خودش چه ایرادی داشت؟ صدها بیت در دیوان خاقانی می‌توان یافت که نشان می‌دهد او از مردم روزگار خود گله دارد و می‌خواهد به خراسان برود. نهایتاً هم بار سفر می‌بندد؛ تا شهر ری می‌آید و بر آن می‌شود که هنگامی که حاجیان از سفر برمی‌گردند و به ری می‌آیند، با آنها همراه بشود و به خراسان برود؛ اما حاکم ری از رفتنش ممانعت می‌کند؛ چون فرمانی از اتابک اعظم آمده بود که اجازه ندهید خاقانی به خراسان برود. ناچار او با هزار گرفتاری به تبریز برمی‌گردد. خاقانی در باب آرزوی رفتن به خراسان چندین قصیده سروده است:

رهروم،  مقصد امکان به خراسان یابم

تشنه‌ام، مشرب احسان به خراسان یابم

یا:

به  خراسان شوم ان‌شاءالله

این ره آسان شوم ان‌شاءالله

یکی دیگر از قصایدی که در آرزوی خراسان سروده است، چنین است:

چه سبب سوی خراسان شدنم نگذارند؟

عندلیبم،   به  گلستان  شدنم  نگذارند؟

خاقانی این قصیده را در ری سروده است؛ جایی که نامه‌ای از اتابک اعظم ایلدگز ـ اتابک آذربایجان ـ آمده بود و بر همان اساس از رفتن خاقانی به خراسان ممانعت کردند. این اتابک اعظم کیست؟

قسمت اعظم عمر خاقانی در اواخر حکومت سلجوقیان عراق گذشته است. سلجوقیان عراق فرزندان محمد بن ملکشاه (درگذشت: ۵۱۱ق) بودند که تا سال ۵۹۰ قمری حکومت کردند و عبارت بودند از: سلطان محمود، سلطان طغرل دوم، سلطان مسعود، سلطان سلیمان، سلطان ارسلان بن طغرل و آخرینِ آنها طغرل سوم که در سال ۵۹۰ کشته شد. سلجوقیان جماعتی چوپان بودند که برای گوسفندان خود مرتع می‌خواستند و چه مرتعی بهتر از مراتع خراسان؟ در سال ۴۲۹ طغرل اول، سلطان مسعود غزنوی را شکست داد و تا بغداد هم رفت.

سلجوقیان فرزندانی داشتند که آنها را به کسانی می‌دادند تا پرورش بدهند. این پرورش‌دهندگان را که از بزرگان بودند، «آتابیک» یا «اتابک» می‌گفتند. آتابیک به معنی «پدرآقا» است. اتابکان یکی از شاهزادگان سلجوقی را تربیت و بزرگ می‌کردند و بعد با دسیسه و توطئه می‌کوشیدند که آنها را به سلطنت برسانند. اتابکان در آذربایجان، فارس، یزد، لرستان و روم مستقر بودند و شاهزادگان سلجوقی را در دست داشتند. اتابکان معاصر خاقانی، اتابکان آذربایجان بودند، فرزندان شمس‌الدین ایلدگز. اين ایلدگز، غلام وزیر سلطان محمود سلجوقی به نام «سمیرمی» بود كه در دستگاه سلجوقیان عراق راه پیدا کرد و به منصب ندیمی برگزیده شد. در سال ۵۲۷ق که سلطان محمود سلجوقی درگذشت، طغرل دوم به جای او نشست و سه سال حکومت کرد. ایلدگز هم از نزدیکان او بود. پس از طغرل دوم، پسرش به نام ارسلان بن طغرل به سلطنت رسید كه در دست همین شمس‌الدین ایلدگز بود. ایلدگز زن طغرل را به همسری گرفت و از او دارای دو فرزند شد که هر دو از خوش‌اقبال‌ترین آدم‌های روزگار بودند؛ چراکه در ادب فارسی هم خاقانی آن دو را مدح کرده است هم ظهیر فاریابی. یکی از آن دو، محمد جهان‌پهلوان نام داشت و دیگری عثمان قزل‌ارسلان. جهان‌پهلوان تا سال ۵۸۱ق و عثمان تا ۵۸۷ق بودند. پس این دو، برادر مادری ارسلان بن طغرل بودند. ارسلان وقتی که به ياری ایلدگز به حکومت نشست (۵۵۵ق) لقب «اتابک اعظم» را به ایلدگز داد. همین اتابک اعظم است که به حاکم ری نامه نوشت و نگذاشت خاقانی به خراسان برود.

نامه اتابک اعظم به حاکم ری

نیست بستان خراسان را چون من مرغی             مرغم، آوخ سوی بستان شدنم نگذارند

گنج دُرها نتوان برد به دریای عراق                       گر به بازار خراسان شدنم نگذارند

خاقانی می‌گوید: من بلبلی هستم که باید در گلستان خراسان زندگی کنم. می‌دانیم که خاقانی تا سال ۵۷۰ در بیرون تبریز بوده است و از این سال تا سال مرگش در ۵۹۱ یا ۵۹۴ یا ۵۹۵ در تبریز زندگی کرده است. «گنج دُر» استعاره است از شعرهای گرانبهای خاقانی. می‌گوید: اگر نمی‌گذارند که به بازار خراسان بروم و این دُرها را عرضه کنم، آنها را به عراق هم نمی‌توان بُرد. منظور از عِراق، عراق عجم است که مثلثی بوده است میان ری و همدان و اصفهان.

چون سکندر من و تحویل به ظلمات عراق              کز سوی چشمه‌ حیوان شدنم نگذارند

عیسی‌ام، منظر من بام چهارم فلک است                که به هشتم در رضوان شدنم نگذارند

«عیسی‌ام» تشبیه بلیغ است. متأسفانه در کتاب‌های فارسی دبیرستان تشبیه مؤکد را با تشبیه بلیغ اشتباه کرده‌اند، یا هر دو را یکی گرفته‌اند. وقتی تشبیه، تشبیه مؤکد است، می‌شود مشبهٌ‌به را برداشت و با مشبه معنی کرد؛ ولی در تشبیه بلیغ این کار را نمی‌توان کرد. آسان‌ترین تشبیه «عیسی‌ام» این است که وجه شبه را «محرومیت» بدانیم. حضرت عیسی در آسمان چهارم ماند و نتوانست بالاتر برود، به دلیل سوزنی که همراه داشت. خاقانی هم از رفتن به خراسان محروم است. یک وجه شبه بعید هم دارد: فلک چهارم به خورشید نسبت دارد. خراسان هم به خورشید نسبت دارد. «هشتم درِ رضوان» یعنی خراسان. هشتم در رضوان، بالاترین مرتبه‌ بهشت است.

من همی رفتم باری همه ره شادان‌دل                      دل ندانست که شادان شدنم نگذارند

ری خراس است و خراسان شده ایوان ارم              در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند

«خراس» نوعی آسیاب است. «ری خراس است» یعنی من اینجا سرگردانم.

در خراسِ ری از ایوان خراسان پرسم

گرچه  این طایفه پرسان شدنم نگذارند

«ایوان» در اینجا به معنای کاخ و قصر است. «ایوان خراسان» هم اضافه‌ تشبیهی است از نوع تشبیه مؤکد.

منم آن صبح نخستین که چو بگشایم لب               خوش فروخندم و خندان شدنم نگذارند

نابهنگام بهارم که به دی مه شکفم                          که به هنگام نیستان شدنم نگذارند

دی مجازاً به زمستان اطلاق شده است. همانطور که نیسان مجازاً به بهار اطلاق می‌شود. نیسان نیز از ماه‌های رومی یا نیسانی است.


منبع: روزنامه اطلاعات